جلسه صد و ششم
صیغه أمر – جهت دوم: ظهور صیغه أمر در وجوب یا استحباب
۱۳۹۴/۰۲/۰۸
جدول محتوا
نکته
عرض کردیم برای اثبات ظهور صیغه امر بر وجوب به چند دلیل تمسک شده؛ سه دلیل مورد بررسی قرار گرفت. فقط قبل از بررسی دلیل چهارم اشاره به این نکته لازم است که در باب دلیل سوم یعنی اطلاق ما به دو تقریر اشاره کردیم ولی دلیل سوم به انحاء دیگری هم تقریر شده است. یعنی در وجه دلالت اطلاق صیغه امر بر وجوب چندین بیان و تقریر ارائه شده مثلاً ما از محقق عراقی یک تقریر بیان کردیم در حالی که ایشان در نهایة الافکار دو تقریر بیان کرده است. یا مثلاً محقق اصفهانی در حاشیه نهایة الدرایة شش احتمال در رابطه با حقیقت ایجاب و استحباب ذکر کرده و بر اساس آن شش تقریر درباره وجه دلالت مقدمات حکمت و اطلاق بر وجوب بیان کرده است. لکن سعی ما در این مجال بر بیان امهات آراء و انظار است و لذا به بیان دو تقریر بسنده کردیم.
به هر حال دلیل پنجم دلیل عقلی بود که گفتیم یک تقریری محقق بروجردی از این دلیل دارند یک تقریری هم محقق نائینی از این دلیل دارند که این دو تقریر گذشت.
تقریر امام (ره)
یک تقریری هم از امام (ره) نقل شده هر چند به صراحت در کلمات ایشان در بحث صیغه امر در مناهج نیامده، ولی برخی از مقررین ایشان این را به امام (ره) نسبت دادهاند که ایشان فرموده در جایی که مولا دستوری صادر کند، این دستور برای بندگان او حجت است. وقتی میگوییم امر و دستور مولا برای عبید حجت است به این معناست که مولا میتواند به واسطه این امر بر عبید احتجاج کند و بگوید من به شما دستور دادم و شما باید اطاعت میکردید. اگر کسی با دستور مولا مخالفت کند به صرف اینکه بگوید من احتمال میدادم منظور شما خصوص بعث استحبابی بود و گمان میکردم که این دستور لازم الاجرا نبود و ترک آن جائز بود، از نظر عقل این شخص مستحق عقاب است، یعنی عقل حکم به استحقاق عقاب عبدی میکند که با امر مولا مخالفت کند. از نظر عقل احتجاج عبد به اینکه من گمان میکردم دستور مولا لازم الاطاعة نبوده، قابل قبول نیست. خود عقل حکم به استحقاق عقاب کسی میکند که به صرف احتمال عدم امر وجوبی با امر مولا مخالفت کند. پس علت اینکه میگوییم صیغه افعل و هئیت امر دال بر وجوب است، به خاطر آن است که عقل صدور هئیت افعل را از ناحیه مولا حجت میداند و مخالفت با آن را موجب استحقاق عقوبت؛ عقل میگوید اطاعت از امر مولا لازم است و اگر عبد مخالفت کند مستحق عقاب است.
از این حکم عقل معلوم میشود که هئیت افعل ظهور در بعث و تحریک وجوبی دارد.
تفاوت بین سه تقریر
تفاوت بین این تقریرات کاملاً روشن است محقق نائینی میفرمود عقل در واقع ما را موظف به لزوم انبعاث از بعث مولا میکند و لزوم انبعاث یعنی وجوب پس این عقل است که میفهمد صیغه امر ظهور در وجوب دارد. چون امر یعنی همان بعث و تحریک و بعث و تحریک از نظر عقل به دنبال آن لزوم انبعاث است (عقل میگوید اگر مولا بعث کرد، عبد باید منبعث بشود و لزوم انبعاث به معنای وجوب است) نظیر این را امام (ره) فرمودند که عقل دستور مولا را برای ما حجت میداند و میگوید باید از دستور و امر مولا اطاعت کرد و مخالفت با امر مولا موجب استحقاق عقاب است و هذا معنی الوجوب (لازمه آن این است که صیغه امر ظهور در وجوب داشته باشد چون تا ظهور در وجوب نداشته باشد، انبعاث لازم نیست.) نظر محقق بروجردی هم معلوم شد؛ ایشان از راه تناقض وارد شدند و گفتند اصلا عقل بین بعث و تحریک از ناحیه مولا و صدور امر و بین اجازه ترک، تناقض میبیند. نمیشود مولا هم امر به کاری بکند و هم اذن در ترک و مخالفت صادر کند و لذا امر ظهور در وجوب دارد.
بررسی دلیل پنجم (دلیل عقلی)
یک اشکال جدی به نحو مشترک متوجه هر سه تقریر است:
اگر محقق نائینی میگوید عقل حاکم به لزوم انبعاث است در برابر بعث، سؤال این است که آیا عقل از مطلق بعث این را میفهمد یا از بعث به نحو خاص؟ یا اگر محقق بروجردی میگوید اینجا تناقض پیدا میشود چنانچه مولا بخواهد هم دستور به انجام کار بدهد و هم اذن و اجازه ترک، اینجا فرض گرفته است که صیغه امر ظهور در عدم اجازه بر ترک دارد لذا میگوید اگر در کنار امر اجازه ترک بدهد، این مستلزم تناقض است یعنی هم اجازه داده است ترک را و هم اجازه نداده است ترک را و هذا هو التناقض. یا امام که میفرماید عقل شخص مخالف با مولا را مستحق عقاب میداند این کأنّ فرض گرفته که دستور مولای یک دستور خاصی است. به عبارت دیگر مشکل هر سه تقریر مصادره به مطلوب است و در هر سه این مشکل وجود دارد.
اینکه محقق نائینی میگوید عقل حکم میکند به لزوم انبعاث از بعث مولا، این مبتنی بر این فرض است که ما این بعث را یک بعث وجوبی بدانیم، که اگر بعث، بعث وجوبی باشد، عقل حکم به لزوم انبعاث میکند و اگر بعث، بعث غیر وجوبی باشد عقل حکم به انبعاث نمیکند. پس در واقع محقق نائینی مصادره کرده و فرض گرفته این بعث یک بعث وجوبی است و دلالت صیغه امر بر بعث لزومی را مفروض گرفته و بعد میگوید عقل حاکم به لزوم انبعاث در برابر بعث مولاست. در حالی که بعث مولا بر دو گونه است بعث لزومی و بعث غیر لزومی و ما میخواهیم ببینیم که بعث مولا دلالت بر چه نوع بعثی دارد. هر نوع بعثی از دستور و امر مولا فهمیده شد، عقل بر اساس آن حکم به نحوه انبعاث میکند. لذا این یک مصادره است.
آنچه که محقق بروجردی هم فرمود باز هم همین مشکل را دارد کأنّ ایشان فرض گرفتند که امر مولا در درونش و در ماهیتش وجوب و لزوم نهفته است که میفرمایند قابل جمع با ترخیص در ترک نیست در حالی که این اول بحث است؛ ایشان میگوید نمیشود مولا از یک طرف بگوید که افعل و در کنار آن جواز ترک هم باشد. این مبتنی بر این است که مقصود از افعل وجوب باشد یعنی کأنّ خود صیغه افعل در درونش معنای لزوم و وجوب نهفته است و به همین جهت میگوید قابل جمع با ترخیص در مخالفت نیست و اگر جمع بشود این مستلزم تناقض است.
این اشکال مهمی است که مشترکاً بر هر سه تقریر دلیل عقلی وارد است و آن اینکه مصادره به مطلوب میکنند یعنی چیزی را که باید اثبات شود، از ابتدا در مدعا مفروض گرفتهاند؛ از یک طرف فرض گرفتهاند که هیئت افعل به معنای وجوب است و بعد همین را دلیل برای ظهور آن در وجوب میگیرند. لذا این دلیل مصادره به مطلوب است و قابل استناد نیست.
نظرات