جلسه هشتم
ارکان مشتق اصولی
۱۳۹۳/۰۷/۰۵
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث پیرامون توضیح عنوان مشتق بود. اینکه آیا مشتق در خصوص «متلبس بالمبداء فی الحال» حقیقت است یا در اعم از «متلبس بالمبداء فی الحال و ما انقضا عنه التلبس» است نزاع محل،لذا ابتدا باید معلوم شود که منظور از این مشتق چیست؟ عرض شد مشتقی که در این بحث مورد نظر است با مشتق اصطلاحی (مشتق نحوی) فرق دارد. مشتق نحوی به چیزی می گویند که از یک مبدئی مشتق شده باشد، و لذا علاوه بر اسم فاعل، اسم مفعول، اسم زمان و اسم مکان، شامل افعال و مصادر هم می شود.
ارکان مشتق
رکن اول
اولین رکن مشتق اصولی که محل بحث ما می باشد قابلیت حمل بر ذات است. در این مقام منظور از مشتق فقط خصوص اسم فاعل، اسم مفعول و امثال آنان است و فعل، مصدر و امثال آن از محل بحث ما خارجند، چون مشتق اصولی طبق تعریفی که بیان شد عبارت است از هر وصفی که حمل و جاری بر ذات بشود مثلا ضارب مشتق اصولی است زیرا حمل بر ذاتی مثل زید می شود. اما ضَرَبَ و ضَرْب با اینکه از نظر نحوی مشتق محسوب می شوند اما چون قابل حمل بر ذات نیستند از محل بحث ما خارج هستند یعنی نمی توانیم زیدٌ ضَرْبٌ یا زیدٌ هو ضَرَبَ بگوئیم(نه ضَرَبَ را می توانیم بر زید حمل کنیم و نه ضَرْب را) پس اینها چون رکن مهم مشتق اصولی و مشتق مورد نظر در محل نزاع را که قابلیت حمل بر ذات است، ندارند از محل نزاع خارجند.(هر وصفی که حمل بر ذات شود، در اصول به او مشتق گفته می شود) پس برخی از مشتقات اصطلاحی یا نحوی مثل فعل و مصادر مجرد و مزید چون قابل حمل بر ذات نیستند از محل نزاع خارج میشوند اما اسم فاعل، اسم زمان و اسم مکان با توجه با اختلافی که در بعضی از اینها است، خصوصا قدر متیقن یعنی اسم فاعل، چون وصف قابل حمل بر ذات هستند، داخل در مشتق محل بحث می باشند.
رکن دوم
رکن مهم دیگری هم در مشتق مورد نظر ما وجود دارد و آن این است که باید بعد از انقضاء تلبس، ذات باقی باشد، یعنی نباید به گونه ای باشد که بعد از انقضاء التلبس، ذات هم از بین برود. مثلا اگر زید به عنوان ضاربیت متصف شد و یا وصف ضاربیت بر او حمل شد مثلا دیروز به مقدار یک یا دو ساعت ضارب بوده و به مبداء ضرب اتصاف پیدا کرده ثم انقضا عنه التلبس و ضرب او تمام شد، حال بعد از انقضاء تلبس ذات زید به ضرب آیا ذات زید باقیست یا نه؟ این بقاء ذات بعد از انقضاء ذات تلبس رکن دیگری است که در صدق مشتق در اصول دخیل است. اگر فرض شود در جایی بعد از انقضاء تلبس ذات از بین برود یعنی تا مادامی که تلبس باشد ذات هم موجود است اما به محض اینکه تلبس منتفی شد ذات هم از بین می رود،اینجا دیگر صدق مشتق بر او نمی شود؛ چون ذاتی باقی نمانده تا بحث کنیم آیا مشتق در او به نحو حقیقت استعمال می شود یا مجاز؟
برای مثال می گوییم که عنوان زوج از نظر نحوی مشتق محسوب نمی شود یعنی عنوان زوج، رق و حر در اصطلاح و نحو از جوامد است اما از نظر اصولی مشتق محسوب می شوند و داخل در محل نزاع هستند زیرا ویژگی و رکن دوم مشتق اصولی که بقاء الذات بعد انقضاء التلبس می باشد را دارا می باشند. مثلا اگر زید با ازدواج با هند عنوان زوج بر او اطلاق می شود، پس از طلاق از هند و انقضاء التلبس به زوجیت ذاتش کماکان باقیست و اینگونه نیست که با طلاق گرفتن و انقضاء تلبس بزوجیۀ، ذات زید هم از بین برود.
پس مقصود از مشتق در محل بحث هر وصفی است که اولاً قابل بر حمل برذات باشد و دوم آنکه بعد از انقضاء تلبس ذات از بین نرود. پس با این دو ملاک و معیار هر لفظی که دارای این خصوصیات باشد از نظر ما یُعَدُّ من المشتق اصولی و هر لفظی که یکی از این دو خصوصیت را نداشته باشد ولو اینکه از نظر اصطلاحی و نحوی مشتق باشد، مشتق اصولی محسوب نمی شود و از دائرهی بحث خارج می باشد. لذا ملاحظه فرمودید که مواردی مانند انسان، شجر و حجر که از خود مقام ذات انتزاع می شوند، از محل بحث ما خارج می باشند و دلیلش هم این است که مثلا در انسان بعد از انقضاء عنوان تلبس زید به انسانیت، چون ذات دیگر باقی نیست قابل حمل نمی باشد و یا اگر عنوان شجر را از ذات آن انتزاع کنیم و فرض شود که تلبس شجر و هیئت آن از بین رفته و مثلا در کارخانه تبدیل به کاغذ شد چون دیگر ذات شجر باقی نیست دیگر حمل عنوان شجر بر آن معنا ندارد!
پس مراد از مشتق مورد نظر و مقصود در نزاع را بیان کردیم و معلوم شد مشتق در اصول شامل برخی از جوامد مثل زوج هم می شود و در مقابل آن بعضی از مشتقات اصطلاحی و نحوی هم از دائرهی بحث خارج هستند.
شاهد دخول بعضی جوامد در محل بحث
مرحوم آقای آخوند شاهدی را بر دخول بعضی از جوامد مثل زوج در محل نزاع ذکر کرده است. مطلبی را فخر المحققین و شهید فرمودند که یک بحث فقهی است و در بحث رضاع مطرح می باشد لکن ما در اینجا در حد اشاره به آن می پردازیم.
مسئله و فرعی که مطرح شده است این است که شخصی را در نظر می گیریم که دارای سه همسر می باشد، یکی از همسران، صغیرهی زیر دو سال و شیر خواره است. ازدواج صغیره با اذن ولی اشکال ندارد و مسئلهی استمتاع بحث دیگری است. دو زن دیگر هم که کبیره هستند به عنوان زنان دوم و سوم شخص می باشند. صورت مسئله این است که زن کبیرهی اولی به صغیره شیر می دهد مثلا ضمن اینکه به فرزندان خود شیر می دهد به زن صغیره هم شیر می دهد. همچنین زن کبیرهی ثانیه هم بعد از کبیره اولی به زن صغیره شیر می دهد، یعنی زن کبیره اولی به طوری که شرایط تحقق رضاع محقق شود به صغیره شیر داده و بعد هم مثلا با خشک شدن شیر کبیره اولی، کبیرهی ثانیه شروع به شیر دادن صغیره نمود، در اینجا با این عمل صغیره و کبیرهی اولی بر همسر حرام می شوند؛ صغیره به دلیل اینکه شرط فرزند رضاعی شدن به واسطه شیر دادن کبیرهی اولی محقق شده است ولذا بر مرد حرام می شود زیرا دختر رضاعی مرد می شود و دیگر زوجه او محسوب نمی شود. کبیرهی اولی هم بواسطهی این ارضاع، بر مرد حرام می شود بخاطر اینکه مادر زن مرد تلقی می شود. اما انما الکلام در کبیره ثانیه که آیا کبیره ثانیه هم حرام می شود و یا نه؟ نزاع در مشتق در این مسئله تأثیر دارد. توجه داشته باشید الان ما کلام فخر المحققین و شهید را نقل می کنیم ولی ممکن است که این مسئله محل اشکال واقع شود به هر حال آنان چنین فرعی را مطرح کرده و این خود مبین این است که عنوان زوج با اینکه جامد است، اما در محل بحث و نزاع داخل است.
این بحث که آیا کبیرهی ثانیه بر مرد حرام است یا نه، دائر مدار این است که ما در بحث مشتق، اعمی باشیم و یا اخصی شویم! یعنی مشتق را در خصوص متلبس بالمبداء فی الحال حقیقت و در ما انقضا عنه التلبس قائل به مجاز شویم و یا اینکه مشتق را در اعم از متلبس بالمبداء و ما انقضا عنه التلبس حقیقت بدانیم.
اگر گفته شد که مشتق در خصوص متلبس فی الحال حقیقت است، تطبیقش بر مثال فوق الذکر اینگونه است که عنوان زوج بر مرد زمانی صدق می کند که تلبس به زوجیت باشد در حالی که زمانی که کبیرهی ثانیه به صغیره شیر داد، دیگر مرد زوج صغیره محسوب نمی شده و علقه زوجیت منعدم شده است.
پس وقتی کبیرهی ثانیه به صغیره شیر داده، صغیره زوجهی مرد محسوب نمی شده (چون دختر او محسوب می شده) و شیر دادن به دختر باعث حرمت نمی شود!
اما اگر گفتیم که عنوان مشتق بعد از انقضاء تلبس هم حقیقتاً صدق می کند یعنی ولو اینکه علقهی زوجیت که منشاء انتزاع عنوان زوج است منقطع شده اما عنوان زوج حقیقتاً به این مرد قابل اطلاق است فلذا چون عنوان زوج بعد از انقضاء تلبس هم حقیقتا صادق است، مرد برای زوجۀی شیرخوار حقیقتاً زوج محسوب می شود و چون شیرخواره و یا صغیره هنوز زوجه مرد محسوب می شود، کبیرهی ثانیه نیز با شیر دادن به صغیره ام الزوجۀ محسوب و بر مرد حرام می شود.
این مطلبی است که فخر المحققین و شهید در کتبشان بیان نموده اند. در این مقام بحث های زیادی از ناحیه محقق اصفهانی و دیگران صورت گرفته و مطالبی را به همراه راه حل ها به طور مبسوط و مفصل بیان داشته اند. البته این فقط یک فرع از فروع چهار گانه است.
غرض و هدف ما از ذکر این فرع این بود که مانند عنوان زوج که از نظر نحو و اصطلاح جامد محسوب می شود اما مع ذلک نزاع در آن جاری است زیرا در حقیقت مشمول عنوان مشتق در محل بحث ما می شود و البته افعال و مصادر با وجود اینکه مشتق نحوی و اصطلاحی محسوب می شوند اما از محل بحث نزاع خارج هستند و این بحث مقدمه ای برای ورود به بحث در مورد بعضی از موارد مانند اسم مفعول و اسم زمان است که باید مورد بررسی قرار گیرند.
نظرات