خارج اصول – جلسه هشتاد و ششم – اطمینان – مقام اول: بررس حجیت اطمینان – اشکال به دلیل اول حجیت اطمینان و بررسی آن – اشکال به دلیل دوم حجیت و بررسی آن اشکال به دلیل اول حجیت – اشکال به دلیل دوم حجیت

جلسه ۸۶ – PDF

جلسه هشتاد و ششم 

اطمینان – مقام اول: بررس حجیت اطمینان – اشکال به دلیل اول حجیت اطمینان و بررسی آن – اشکال به دلیل دوم حجیت و بررسی آن اشکال به دلیل اول حجیت – اشکال به دلیل دوم حجیت

۱۴۰۱/۱۲/۱۵

 

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم در مورد حجیت اطمینان باید در دو مقام بحث را دنبال کنیم. یعنی برای اینکه مقتضای تحقیق در مسئله معلوم شود ابتدا لازم است اصل حجیت اطمینان مورد بررسی قرار بگیرد، آنگاه به وجه حجیت آن بپردازیم، یعنی بعد از آن که ثابت شد اطمینان حجت است، ببینیم حق در وجه حجیت اطمینان چیست؟
در مورد حجیت اطمینان باید به نظر منکران حجیت اطمینان بپردازیم و ببینیم آنها بر چه اساسی می‏گویند اطمینان حجت نیست. آقایان به ادله حجیت اطمینان خدشه کردند.

اشکال به دلیل اول حجیت

دلیل اول حجیت اطمینان این بود که اطمینان، قطع و یقین محسوب می‏شود و از آنجا که یقین و قطع حجت است، پس اطمینان نیز حجت است. این محصل دلیلی است که مورد اشکال بعضی از بزرگان قرار گرفته است.
اما اینکه اطمینان قطع محسوب می‎شود را مستند می‎کنند به نظر عرف و اهل لغت و می‎گوید از نظر عرف اطمینان همان قطع است، فرقی با قطع ندارد، اهل لغت نیز وقتی اطمینان را معنا می‎کنند آن را به سکون و آرامش معنا کردند، یقین نیز به معنای سکون و ثبات است. پس چون اطمینان به نوعی یقین محسوب می‎شود حکم یقین نیز بر آن جاری است، و لذا حجیت شامل اطمینان هم می‎شود.

اشکال اول

ایشان می‎گوید اساسا یقین و اطمینان متفاوت هستند. اطمینان یک حالت نفسانی است که در آن احتمال اندکی از خلاف وجود دارد، ولو در حد نیم درصد، اما در یقین و قطع حتی این مقدار از احتمال خلاف نیز نیست. یعنی به حسب واقع نمی‎توانیم اطمینان را مصداقی از یقین یا یک نوعی از یقین محسوب کنیم. پس ایشان به صغری اشکال می‎کند که اطمینان یقین محسوب نمی‎شود، آنچه که در معنای لغوی اطمینان نیز گفته شده، شاید نظر به یک جهت خاصی دارد که منطبق با یقین است، یعنی بالاتر از یقین و علم محسوب می‎شود، آن آرامش و سکون در اطمینان وجود دارد ولی این یک یقین خاص است، در لسان العرب به این آیه استناد می‎کند که «و قوله عزوجل «ولیکن لیطمئن قلبی» ای لیسکن علی المعاینه بعد الایمان بالغیب» اطمینان به معنای سکون و ثبات است که حتی اینجا بالاتر از یقین است. آن چیزی که انسان با چشم ببیند برای این که قلب باور کامل پیدا کند، غیر از یقینی است که احتمال خلاف در آن داده نمی‏شود. این اطمینانی که در لغت معنا شده، با این مراتب نیز جمع می‎شود، لذا در کتب لغت که اطمینان را معنا کرده‎اند، دایره وسیعی دارد که شامل مرتبه عالی یقین هم می‎شود. به عبارت دیگر اعم از اطمینان مورد بحث ما است، ما اینجا که داریم از اطمینان بحث می‎کنیم یعنی یک مرتبه بسیار بالا از ظن که به واسطه ضعف احتمال موجب سکون و ثبات نفس می‎شود. درست است که عقلاء به احتمال خلاف در اطمینان اعتنا نمی‎کنند ولی این موجب نمی‎شود که این احتمال خلاف از بین برود. پس آنچه لغویین گفته‎اند نمی‎تواند شاهد باشد.
اساس استعمالات عرف نیز بر مسامحه استوار است. اگر عرف به اطمینان نیز کلمه یقین را اطلاق می‎کند مبتنی بر مسامحه است که عرف معمولا با آن سر و کار دارد. پس نه عرف و نه لغت نمی‎تواند شاهدی بر این باشد که اطمینان همان یقین باشد.

اشکال دوم

بر فرض که عرف یقین را به همان معنای اطمینان بداند و این مورد قبول ما واقع شود، یعنی ما آن را نادیده بگیریم، اما نهایت چیزی که می‎تواند مورد استفاده قرار بگیرد مواردی است که یقین و قطع به صورت موضوعی در احکام اخذ شده باشد، اما در مواردی که دلیلی مثل اجماع یا دلیل لفظی که اطلاق ندارد، عنوان یقین و قطع اخذ شده باشد، نمی‎توانیم آن ادله را شامل اطمینان هم بدانیم. پس بر فرض ما از تسامح عرفی هم عبور کنیم و مشکل آن را نادیده بگیریم، در برخی موارد این سخن و این ادعا قابل قبول است نه در همه جا.

اشکال سوم

اگر تنزل کنیم و بگوییم اطمینان نوعی یقین محسوب می‎شود و قول لغویین و عرف را نیز قبول کنیم و این را یک مصداقی از یقین بدانیم؛ اما باز اینطور نیست که حجیت آن ذاتی باشد و نیازمند جعل نباشد.
در اشکال سوم ایشان می‎خواهد بفرماید، بالاخره تردیدی نیست که بین اطمینان و یقین به حسب واقع تفاوت است، ولو اهل لغت و عرف این دو را مثل هم بدانند ولی بالاخره در یقین احتمال خلاف نیست و در اطمینان احتمال خلاف وجود دارد و لذا اگر اطمینان بخواهد حکم قطع را پیدا کند و حجیت شامل آن بشود نیازمند دلیل است و حجیت ذاتی برایش ثابت نمی‎شود. در مورد قطع اگر گفتیم حجیت ذاتی است دیگر وجهی برای رجوع به سیره عقلاء نیست، لذا ملاحظه کردید اغلب کسانی که قطع را حجت دانستند اصلا به سیره عقلا اعتنا نکردند، زیرا حجیت را برای قطع ذاتی می‎دانستند. در این بین تنها محقق اصفهانی بود که آن را به بناء عقلا حجت دانست. اگر اطمینان مثل قطع بود و حجیت آن ذاتی بود، دیگر جایی برای استدلال به سیره عقلا وجود نداشت، در حالیکه می‎بینیم نوعا کسانی که اطمینان را حجت می‎دانند به سیره عقلا استناد می‎کنند. یکی از مهمترین ادله اینها سیره عقلا است.
این اشکالاتی است که بعضی از بزرگان به دلیل اول وارد کردند.
سوال:
استاد: اشکال ایشان این است که اگر اطمینان یقین محسوب می‎شود باید حجتیش ذاتی باشد، پس چرا به سیره عقلا تمسک می‎کنید؟ لذا می‎خواهد نتیجه بگیرد که مصداق یقین نیست. … همان که مثل او نیست پس باید حجیتش را ذاتی ندانیم.

بررسی اشکالات

اولا: به نظر ما اصل این دلیل محل اشکال است، چون در بحث از حجیت قطع ما گفتیم حجیت برای قطع به عنوان یک حکم عقلی ثابت است، انظار دیگر را نیز ملاحظه کردید، آنچه در باب قطع گفته شده درست است. یعنی قطع یک خصوصیاتی دارد، یک آثاری به قول برخی دارد که این یا موجب می‎شود بگوییم حجیت برایش ذاتی است یا بگوییم به حکم عقل ثابت است، این بحثی ندارد.
انما الکلام در مورد صغری؛ یعنی اگر بخواهیم برای حجیت اطمینان دلیل اقامه کنیم به این دلیل اخذ نمی‎کنیم. بنابراین فی الجمله می‎گوییم اشکالات مرحوم حکیم به این دلیل وارد است. زیرا این دلیل از اساس اشکال دارد. ملاحظه کردید، ما به طور کلی این دلیل را ذکرنکردیم. حال برخی ممکن است به این اخذ کرده باشند بحث دیگری است. البته برخی از اقوال یک اشعاری به این دلیل از آنها استفاده می‎شود. ولی ما اساسا به این صغری اشکال داریم که اطمینان همان یقین باشد، حال نوعی از یقین، مصداقی از یقین، گونه‎ای از یقین؛ بین یقین و اطمینان فرق است و فرق آن واضح است، یقین به عنوان اینکه در مقابل اطمینان است نه یقین عرفی و مسامحی و علم عادی که عبارت است از حالتی که در آن یک درصد ناچیزی از احتمال خلاف است، معلوم است که اطمینان با یقین متفاوت است، ما خودمان در صغری اشکال داریم، لذا اصل این دلیل را نمی‎پذیریم. بنابراین آنچه که مرحوم حکیم فرموده به نظر صحیح است.
ایشان اولا فرمود که قول لغوی و عرف اثبات نمی‏کند که یقین همان قطع باشد. این اشکال وارد است.
ثانیا فرمود بر فرض که ما از اشکال اول صرف نظر کنیم، نهایتش این است که احکام قطع را در برخی موارد ثابت می‎کند برای اطمینان نه در همه جا. آن جایی که دلیل لبی باشد، مثل اجماع یا اطلاقی در دلیل لفظی وجود نداشته باشد، اینجا نمی‎توانیم بگوییم منظور از یقین یک معنای عامی است که شامل اطمینان نیز می‎شود زیرا در موارد دلیل لبی و عدم اطلاق باید به قدر متیقن اخذ کرد و قدر متیقن جایی است که احتمال خلاف داده نشود، یعنی همان قطع و یقین اصطلاحی که دیگر شامل اطمینان نمی‎شود. بله در برخی از موارد که مثلا شارع می‏گوید «لا تنقض الیقین بالشک» که علم و قطع به نحو موضوعیت اخذ شده‎اند می‎توانیم دلیل را شامل اطمینان نیز بدانیم. این هم به نظر می رسد که سخن قابل قبولی است.
اشکال سوم ایشان هم چه بسا وارد است، اگر بگوییم اطمینان مثل یقین است پس باید بگوییم همانطور که یقین حجیتش ذاتی است حجیت اطمینان نیز باید ذاتی باشد و دیگر نمی‎توانیم به سیره عقلا رجوع کنیم. این هم سخن قابل قبولی است
لذا در مجموع اشکالات ایشان به دلیل اول به نظر می‎رسد وارد است.

اشکال به دلیل دوم حجیت

ملاحظه فرمودید که مهمترین دلیل قائلین به حجیت اطمینان سیره عقلا است. عمدتا به این دلیل تمسک شده که از دو مقدمه تشکیل شده است:
مقدمه اول: سیره و بناء عقلا بر اخذ به اطمینان است و اطمینان را عملا معتبر می‎دانند و بر آن اثر مترتب می‎کنند.
مقدمه دوم: شارع از این سیره ردع نکرده است، ما جایی نمی‎بینیم که شارع از این منع کرده باشد.
پس نتیجه این می‎شود که اطمینان حجت و معتبر است.

اشکال

ایشان به این دلیل نیز اشکال می‎کند ما باید ببینیم اشکالات ایشان به این دلیل وارد است یا خیر؟ ایشان هم به مقدمه اول اشکال می‎کند و هم به مقدمه دوم. یعنی هم می‎گوید چنین سیره‎ای ثابت نیست و هم می‎گوید بر فرض ثبوت چنین سیره‎ای شارع از آن منع کرده است. یعنی ما نمی‎توانیم بگوییم عقلا مطلقا به اطمینان اخذ می‎کنند. چه کسی گفته است بناء عملی عقلا بر اخذ اطمینان است لذا صغری را رد می‏کنند. سپس می‏گویند سلمنا چنین سیره‎ای بین عقلا ثابت باشد شارع آن را قبول نکرده و از آن منع کرده است.

اشکال به مقدمه اول

عقلا به بسیاری از اطمینان‎ها اعتنا نمی‏کنند، اطمینان‎هایی که بدوا پیدا می‎شود، اطمینان‎هایی که از راه خواب و فالگیری و از این امور پیدا می‎شود، این از نظر عقلا فایده‎ای ندارد، حال عده‎ای ممکن است آثاری مترتب کنند یا در یک مواردی ترتیب اثر بدهند، اما این به معنای حجیت نیست. عقلاء گاهی در جایی به صرف احتمال نیز اثر مترتب می‎کنند، آن هم به خاطر خود موضوعات است، مثلا جایی که پای یک حقی در میان باشد و احتمال یک حقی را در مال کسی بدهند آن وقت با خواب هم اطمینان پیدا می‎کنند که صاحب آن حق هستند، مخصوصا در امور مالی خیلی راحت به کوچکترین سببی اطمینان پیدا می‎کنند و این به معنای حجیت نیست. پس ایشان معتقد است عقلا سیره شان اینطور نیست که همه جا به اطمینان اخذ کنند و آن مواردی که اخذ می‎کنند نشانه و دلیل بر حجیت تلقی نمی‎شود.
سوال:
استاد: می‎گوید عقلا، اینطور نیست که به اطمینان بما هو اطمینان اخذ کنند، اطمینان همه جا برایشان اعتبار ندارد، اطمینانی که مثلا یک کسی از راه فال و خواب پیدا کرده است از دید عقلا اعتبار ندارد و آنهایی هم که به اطمینان اخذ می‎کنند یک موارد خاصی است که در آن موارد خاص نیز خود موضوعات دخیل است یعنی به واسطه آن موضوع اطمینان برایشان از اهمیت برخوردار می‎شود.
خلاصه حرف ایشان نسبت به مقدمه اول این است (نمی‎گوید چنین سیره‎ای وجود ندارد) که می‎گوید این سیره برای ما احراز شده و ثابت نیست، باید سیره احراز شود و این سیره برای ما احراز نشده است.

بحث جلسه آینده

اشکال به مقدمه دوم.

برچسب‌ها:, , , , , , ,