جلسه هشتاد و سوم
اطمینان – اقوال – قول اول – قول دوم – شرح رساله حقوق – مشی، موضوع پاداش
۱۴۰۱/۱۲/۱۰
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در اطمینان بود. تا اینجا درباره معنای اطمینان، تقسیمات آن سخن گفتیم. گاهی از اطمینان با عنوان یقین نیز یاد میشود، ولی اغلب با وصف عرفی، عادی و عقلایی همراه است، گاهی نیز این اوصاف کنار یقین ذکر نمیشود و مراد همان اطمینان است. عبارتی که از صاحب عناوین خواندیم مؤید این مطلب است، ایشان فرمود «ینبغی ان یعلم أن مرادنا من العلم هو العلم عادی، الذی یحصل به الاطمئنان» این نشان میدهد گاهی از اوقات واژه علم به کار میرود و صفت عادی و عرفی نیز کنارش قرار نمیگرد ولی منظور همان اطمینان است یا آن چیزی که آن حالت نفسانی اطمینان را موجب میشود.
اقوال در حجیت اطمینان
اقوال درباره اطمینان مختلف است، یک اشاره اجمالی به اختلافها و اقوال میکنیم بعد اجمالا ادله را بیان میکنیم.
اختلاف اول: اختلاف اول در مورد اطمینان مربوط به حجیت و عدم حجیت است. برخی اطمینان را حجت میدانند و برخی نمیدانند. البته مشهور معتقدند که اطمینان حجیت است. قول به عدم حجیت مشهور نیست.
اختلاف دوم: اختلاف دیگر در دایره قائلین به حجیت واعتبار اطمینان است. اینجا انظار و آراء گوناگون است.
1. برخی حجیت اطمینان را ذاتی میدانند یعنی میگویند این ذاتی است مثل قطع.
2. برخی حجیت اطمینان را عقلی میدانند، اما آن را ذاتی نمیدانند.
3. برخی اطمینان اهل خرد و فهم را حجت میدانند نه اطمینان همگان را و برخی آن را در مورد همه مردم حجت میدانند.
4. برخی حجیت اطمینان را از باب سیره و حکم عقلاء و عدم ردع شارع حجت میدانند.
لذا قائلین به حجیت اطمینان خود چند دسته هستند. آنهایی که اطمینان را حجت میدانند هر یک به دلیلی تمسک کردند و از یک بابی آن را حجت میدانند.
پس در باب حجیت اطمینان دو دسته اختلاف داریم، یک اختلاف در اصل حجیت است و یک اختلاف در بین قائلین به حجیت و پیرامون وجه حجیت. این یک تصویر کلی از انظار و آراء است. حال قبل از اینکه به ادله عدم حجیت اطمینان بپردازیم و ببینیم آنهایی که قائل به عدم حجیت هستند به چه ادلهای تمسک کردند. خوب است یک اشارهای به این اقوال مختلف، داشته باشیم.
قول اول
عرض کردیم قول اول این است که اطمینان حجیت ذاتی دارد؛ یعنی عقل آن را درک میکند و نیازی به دلیل و برهان هم ندارد و مثل قطع است. وقتی میگوییم حجیت قطع ذاتی است قهرا امکان جعل یا سلب حجیت از آن نیست. نمیشود ذاتی یک چیز را به آن اعطا کرد یا از آن سلب کرد. لذا شارع نیز نمیتواند حجیت را به قطع اعطا کند یا سلب کند، اطمینان نیز همینطور است. اطمینان نیز حجت است و این حجیت ذاتی است و نیازی به دلیل و برهان ندارد؛ چون درست است که در اطمینان یک درصد ناچیزی احتمال خلاف داده میشود اما عرف به این احتمال ناچیز خلاف اعتنا نمیکند؛ از بس که این احتمال اندک است آن را کالعدم فرض میکند. وقتی اطمینان یا علم عادی که در آن، مردم به احتمال خلاف توجه نمیکند تحقق پیدا میکند، برای مولی یا شارع کفایت میکند. زیرا آنچه غرض و مقصود مولی است، حالت اطاعت و انقیاد در برابر خداوند تبارک و تعالی و پرهیز از مخالفت و عصیان است.
محقق نراقی میفرماید «أنّ العلم الذي هو الحجة في الشرعيات من غير احتياج إلى دليل و برهان، هو العلم العادي، و هو الذي لا يلتفت أهل العرف و معظم الناس إلى احتمال خلافه، و لا يعتبرونه في مطالبهم، و لا يعتنون به في مقاصدهم» بعد توضیح میدهد که فکر نکنید که در اطمینان احتمال خلاف نیست، فکر نکنید اگر احتمال خلاف باشد عقل تجویز نمیکند آن را، یا اگر احتمال خلاف بدهیم محال عقلی لازم میآید، زیرا غرض خداوند این است که همین برای تحقق اطاعت و انقیاد کفایت میکند. مرحوم نراقی میگوید اطمینان معتبر است و این نیازمند دلیل نیز نیست، به همان بیانی که در مورد قطع گفتیم اینجا نیز میتوانیم بگوییم. کسی که اطمینان پیدا میکند، عقل حکم میکند به اینکه مولی باید اطاعت شود و اطاعت مولی اعتماد بر وفق اطمینان است و اگر مخالفت شود مستحق عقاب است.
البته همان بحثی که آنجا داشتیم که آیا این اثر و لازم ماهیت قطع است یا حکم عقلی است؟ آن بحث را دیگر اینجا مطرح نکردند اما بعید نیست که همان بحث را اینجا نیز ما جاری بدانیم. یعنی همان اختلافی که آنجا بود که آیا حجیت و اعتبار به حکم عقل در مورد اطمیان ثابت میشود یا از آثار و لوازم ماهیت اطمینان است؟ ما وارد آن نزاع نمیخواهیم شویم، زیرا تعبیر ذاتی گاهی به کار میرود به معنای اینکه این لازم ماهیت است، گاهی تعبیر ذاتی به کار میرود به معنای اینکه این از این شئ قابل انفکاک نیست. این اعم است از اینکه به حکم عقل ثابت شده باشد و اثر آن محسوب نشود، یا نه این را اساسا اثر آن محسوب کنیم. خیلی این بحث را اینجا مطرح نکردند ولی قابلیت جاری کردن آن بحث در اینجا میباشد. البته شاید بتوانیم بگوییم به حکم عقل ثابت است.
سوال:
پاسخ: در مورد ظن این حرف را نمیتوانیم بگوییم. در ظن احتمال خلاف است، ولی به احتمال خلاف اعتنا نمیکنند، اما اینجا احتمال خلاف آنقدر ناچیز است که کأنه نیست. فرق میکند که باشد و نادیده گرفته شود یا نباشد. در اطمینان کأنه اصلا احتمال خلاف نیست آن هم به خاطر ناچیز بودنش ولی در ظن احتمال خلاف است اما به آن توجه نمیشود.
قول دوم
قول دوم این است که اطمینان دارای حجیت ذاتی است، اما تفسیر دیگری برای آن بیان میکنند. در کلمات شهید صدر چنین آمده است «اما الاطمئنان فقد یقال بحجیته الذاتیه عقلا تنجیزا و تعذیرا کالقطع» ایشان نیز میگوید حجیت ذاتیه لکن به حکم عقل، «بمعنا أن حق الطاعه، الثابت عقلا کما یشمل حال القطع بالتکلیف کذالک یشمل حالة الاطمئنان به» آن حق الطاعه که عقلا ثابت است، اینجا نیز در مورد اطمینان ثابت است. مبنای شهید صدر در باب قطع را گفتیم، شهید صدر در آنجا فرمود چون خداوند مولویت ذاتیه دارد، پس به نظر عقل لازم است عبد از او اطاعت کند، بلکه بالاتر، در جایی که احتمال تکلیف میدهد باز باید اتیان کند. ایشان بر همین اساس در باب قطع فرمود که قطع حجت است ولی این ناشی از آن مولویت ذاتیه خداوند و ثبوت حق الطاعه است. در باب اطمینان نیز دقیقا همان حرف را میزند، این نتیجهاش حجیت ذاتی است و قهرا با حکم عقل ثابت میشود.
تا اینجا اینها قائل به حجیت ذاتیه هستند ولی تفاوت در بیان وجود دارد. آنجا یک دلیل را صاحب عوائد الایام بیان کرده و اینجا یک بیان دیگری بیان شده است.
بحث جلسه آینده
برخی از بزرگان نیز اطمینان را حجت میدانند، به حکم عقل هم حجت میدانند ولی یک تقریر دیگر دارند.
شرح رساله الحقوق
ما در رساله حقوق امام سجاد(ع) رسیدیم به حق الرجل. آنجا اشاره کردیم که دو حق برای رِجل وجود دارد، یک حق سلبی و یک حق ایجابی. در حق سلبی دو امر بیان شد:
اول: اینکه پا مرکب برای رفتن به سوی حرام نباشد.
دوم: اینکه پا مرکب برای رفتن به جایی که موجب استخفاف و اذلال انسان میشود نباشد. این هم روشن است، خداوند تبارک و تعالی انسان را از اینکه خودش را در معرض استخفاف و کوچک شدن و حقیر شدن قرار بدهد منع کرده است. در روایتی در کتاب اصول کافی بیان شده است که « إنَّ اللّه َ تَبارَكَ وتعالى فَوَّضَ إلى المؤمنِ كُلَّ شيءٍ إلّا إذلالَ نَفسِهِ» خداوند تبارک و تعالی هر چیزی را به مومن تفویض کرده، اختیارش را در دست خودش قرار داده، مگر خوار کردن خودش را، ذلیل کردن خودش را، این را دیگر به مومن تفویض نکرده، یعنی ما حق نداریم خودمان را ذلیل کنیم. این دو حق سلبی.
اما در حق ایجابی نیز دو حق برای پا ذکر شد، «فَاِنَّهَا حَامِلَتُکَ وَ سَالِکَه بِکَ مَسْلَکَ الدِّینِ وَ السَّبْقِ لَکَ» مرکب تو و حامل توست برای قرار گرفتن در راه دین و سبقت گرفتن دین؛ هم انسان در طریق باشد، از این پا برای طی طریق دین استفاده کند و هم سبقت، این پا باید وسیله سبقت انسان به سوی دین و در کارهای دینی باشد.
به طور کلی گفتیم چگونگی به خدمت گرفتن پا در امور جایز و مشروع و حلال و یا امور حرام و نامشروع و ناروا متفاوت است. اینجا شاید بیشتر سخن در جایی است که مشی عین حرام باشد، ما را از آن منع کردند. یک جاهایی نیز مشی عین رجحان است، عین عمل راجح است.
مشی، موضوع پاداش
شما ببینید در برخی روایات اساسا بر خود مشی، ثواب و پاداش و حسنه مترتب شده است، غیر از اصل کار که ارزش دارد و به عنوان حسنهای که رجحان دارد از آن یاد شده، اما خود گام برداشتن برای برخی از امور موضوع پاداش و ثواب قرارگرفته است.
رسول خدا(ص) میفرماید: « من مشى في حاجة أخيه المسلم كتب الله له بكل خطوة يخطوها سبعين حسنة ومحا عنه سبعين سيئة إلى أن يرجع من حيث فارقه فإن قضت حاجته على يديه خرج من ذنوبه كيوم ولدته أمه، وإن هلك فيما بين ذلك دخل الجنة بغير حساب» کسی که در راه حاجت برادر مسلمان گام بردارد برای اینکه حاجت او را روا کند، خداوند برای هر قدم هفتاد حسنه ثبت میکند، «من مشی» ممکن است مشی اصطلاحی فقط منظور نباشد، بلکه کسی در خانهاش هم نشسته است اما پیگیر کار برادر مؤمن خود است لذا مشى في حاجة أخيه المسلم بر آن چه بسا صدق کند. این فقط به این نیست که انسان راه برود، اگر کسی سوار ماشین شد و رفت برای رفع حاجت برادر دینی، مشمول این روایت نیست؟ چرا، بالاخره هر نوع حرکت در این راه، اگر قابل تبدیل به گامهای کمی باشد، پاداش برایش ثابت است. ولی قدر متین همین مشی به رِجل است، کسی که گام برمیدارد، از این پا استفاده میکند برای رفع نیاز یک برادر مسلمان، خداوند برای هر گامی که بر میدارد هفتاد حسنه مقرر کرده است و هفتاد سیئه را از او محو میکند، هفتاد گناه را از او بر میدارد، تا آن کار به انجام برسد، هر گامش این آثار را دارد، هرچه این قدم بردارد برای این کار، شما حساب کنید چه قدر ارزش پیدا میکند. بعد اضافه میکنند اگر این شخص توانست حاجت برادر مومن خودش را بر آورده کند، مثل کسی است که از مادر متولد شده است، مثل روزی است که مادر او را به دنیا آورده است، یعنی بدون هیچ گناهی و اگر در این مسیر جان خودش را از دست بدهد، «دخل الجنه بغیرحساب» بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشود.
برای چند صنف این تعبیر را داریم که «دخل الجنه بغیرحساب»، برای شهید، برای صابران و چند صنف دیگر، یکی نیز کسی است که در راه قضاء نیاز حاجت برادر مسلمان جان خودش را از دست میدهد، او هم بدون حساب وارد بهشت و جنت میشود.
همچنین رسول خدا(ص) میفرماید: «من مشی فی حاجة أخیه ساعة من لیل أو نهار، قضاها أو لم یقضها، کان خیرا له من اعتکاف شهرین» کسی که در طول شبانه روز یک بخشی را برای برآورده شدن حاجت برادر دینی خودش قدم بردارد چه به نتیجه برسد و چه نرسد این به اندازه بیش از دو ماه اعتکاف پشت سر هم ارزش دارد و دارای ثواب است.
در روایت دیگری شیخ صدوق از قول رسول خدا(ص) میفرماید: «مَنْ مَشی فی عَونِ أخیهِ و مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثوابُ الْمجاهدینَ فی سَبیلِ الله» ؛ کدام مکتب اینگونه پیوندهای اجتماعی را میتواند تقویت کند؟ اینجا دیگر بحث نیاز به معنای متعارف نیست، این اعم است، میگوید کسی که در راه کمک کردن به برادر دینی و منفعت او به معنای عام، ولو حاجتی نبوده، حرکت کند ثواب مجاهدان در راه خدا نصیب او میشود. این واقعا عجیب است.
ما در مورد طلب علم هم این مطلب را داریم، واقعا ما گاهی به اهمیت کارهای خودمان واقف نیستیم، همین صبح به صبح که انسان از خانه بیرون می آید برای شرکت در درس و بر میگردد چه اندازه ارزش دارد، ولی واقعا باید برای طلب العلم باشد.
رسول خدا میفرماید « مَنْ مَشَی فِی طَلَبِ الْعِلْمِ خُطْوَتَیْنِ وَ جَلَسَ عِنْدَ الْعَالِمِ سَاعَتَیْنِ و سمع منه کلمتین اعطاء الله جنتین کل جنة قدر الدنیا مرتین» این کار عادی و معمولی که صبح به صبح با کسالت و تنبلی و خستگی و با گلگی از خودمان و دیگران، بیرون میآییم تا برگردیم، میفرماید کسی که در راه آموختن دو قدم بردارد و دو ساعت نزد عالم بنشیند و دو کلمه از او بشنود، خداوند دو بهشت به او عطاء خواهد کرد که هر بهشت به اندازه دو برابر کل دنیا است.« کل جنة قدر الدنیا مرتین»، ما واقعا این پاداشها و جوایز را نادیده میگیریم و خودمان و ذهنمان و فکرمان جای دیگری مشغول میشود.
نظرات