خارج اصول – جلسه هفتاد و هشتم – آثار قطع – بررسی امکان جعل یا سلب آثار قطع – تنقیح موضوع بحث – کلام محقق خراسان – شرح رسالة الحقوق  

جلسه ۷۸ – PDF

جلسه هفتاد و هشتم

آثار قطع – بررسی امکان جعل یا سلب آثار قطع – تنقیح موضوع بحث – کلام محقق خراسان – شرح رسالة الحقوق

۱۴۰۱/۱۲/۰۳

  

بررسی امکان جعل یا سلب آثار قطع

بحثی که بعد از بررسی آثار قطع باید مطرح شود این است که آیا آنچه که به عنوان آثار سه‎گانه قطع معرفی شده است یعنی وجوب متابعت، حجیت به معنای منجزیت و معذریت و مسئله طریقیت قطع قابل جعل یا سلب هستند یا خیر؟

تنقیح موضوع بحث

از آنجا که انظار در مورد آن آثار مختلف بود، هم در تعداد آنها و هم در اصل اینکه آیا اینها اثر محسوب می‎شوند یا مثلا یک حکم عقلی هستند، اینجا نیز تبعا این مسئله بر طبق مبانی مختلف باید بررسی شود، آیا مثلا وجوب متابعت از قطع می‎تواند از ناحیه شارع و خداوند جعل شود؟ یعنی خداوند بفرماید یجب علیکم متابعة القطع. اینکه می‏گوییم قابل جعل است یا خیر یعنی آیا امکان اینکه شارع دستور دهد و بگوید ایها الناس بر شما واجب است که از قطعتان پیروی کنید، آیا این ممکن است یا خیر؟ یا مثلا شارع بگوید که من قطع را حجت قرار دادم برای شما، ایها الناس بدانید من قطع را منجز و معذر قرار دادم، یا مثلا خداوند بفرماید ایها الناس من قطع را برای شما طریق به سوی واقع قرار دادم، قابلیت جعل حجیت، منجزیت و معذریت، طریقیت، وجوب متابعت وجود دارد یا ندارد؟
در نقطه مقابل، آیا این احکام و آثار از قطع می‎تواند سلب شود؛ یعنی خداوند مثلا دستور بدهد حق ندارید از قطع پیروی کنید، حال این ممکن است در یک موارد خاصی باشد، مثلا خدا بفرماید در فلان موضوع از قطعتان نباید تبعیت کنید یا مثلا بگوید قطع در بعضی از مواقع منجز و معذر نیست یا به تعبیر دیگر حجت نیست، یا مثلا بگوید من قطع را در این امور، طریق الی الواقع نمی‎دانم، از نظر من یقین و قطع مثلا در این موارد کاشف از واقع نیست.
پس موضوع بحث این است که آیا این احکام سه‎گانه که به عنوان آثار قطع معرفی شده‎اند، قابلیت جعل یا رفع دارند یا ندارند؟ این ثمره نیز دارد، در یک جاهایی اگر فرض کنیم کسی ادعا کند که قطع در خصوص این مورد حجیت ندارد و شارع منع کرده از آن، چنانچه امکان جعل و رفع را سلب کنیم، این ادعا باطل خواهد بود.

کلام محقق خراسانی

چون روال ما این است که ابتدا فرمایشات محقق خراسانی را مورد اشاره قرار می‏دهیم خیلی خلاصه فرمایش ایشان را بیان می‎کنیم و بعد یکایک آثار را از این جهت مورد بررسی قرار می‏دهیم.
ایشان می‏گوید«انّ ذلك لا يكون بجعل جاعل، لعدم جعل تأليفيّ حقيقة بين الشيء ولوازمه بل عرضا بتبع جعله بسيطا وبذلك انقدح امتناع المنع عن تأثيره أيضا» اگر خاطرتان باشد محقق خراسانی برای قطع دو اثر ذکر کردند: ۱. وجوب متابعة القطع یا لزوم الحرکه علی طبق القطع؛ ۲. حجیت قطع به معنای منجزیت و معذریت آن.
اکنون می‎فرماید این دو حکم نیازمند جعل نیستند، بلکه ممتنع است جعل آنها. اول می‎فرماید نیازی به جعل ندارند بعد می‏فرمایند اصلا جعلش ممتنع است. اصلا امتناع دارد کسی این احکام را بخواهد برای قطع جعل کند یا ضد این احکام را برای قطع ثابت کند.
پس نه این احکام ثبوتشان برای قطع متصور است و نه نفی و رفع آنها، زیرا نسبت این احکام با خود قطع، نسبت لازم ماهیت با ماهیت است، مثل زوجیت و اربعه، می‏گوید زوجیت لازم ماهیت اربعه است و اگر چیزی لازم ماهیت شد دیگر نیازی به جعل ندارد، بلکه نمی‏توان لازم را برای ماهیت جعل کرد، زیرا فرض کنید ماهیت اربعه در عالم، حتی اگر وجود هم پیدا نکرده باشد، اما ما بتوانیم یک نحوه تقرر و ثبوتی برایش در نظر بگیریم، باز هم زوجیت برای آن ثابت است، یعنی زوجیت عجین با اربعه است، درست است که ما نمی‎توانیم برای ماهیت، صرف نظر از وجود یک تقرر و ثبوتی در نظر بگیریم، بالاخره هر تقرری برای ماهیت فرض کنیم، این با یک نحوی از انحاء وجود مساوق است، در ذهن بیاوریم می‎شود وجود ذهنی، در خارج تحقق پیدا کند می‎شود وجود خارجی، حال فرض می‏کنیم اگر ممکن بود ماهیت یک ثبوتی داشته باشد بدون اینکه موجود شود، باز هم زوج بود، لازم ماهیت اینچنین است، کاری به وجود ندارد. ایشان می‎فرماید: در مورد لازم ماهیت کسی نمی‎تواند جعل تألیفی داشته باشد. آنچه در مورد ماهیت وجود دارد جعل بسیط است. فرق جعل تألیفی و بسیط فرق کان ناقصه و کان تامه است. در کان تامه سخن از وجود یک شئ است، می‎گوید کان زید، اما در کان ناقصه می‏گوید کان زید قائما، یک وصفی را برای یک ذاتی ثابت می‏کنید. جعل تألیفی و بسیط نیز همین طور است، جعل بسیط یعنی ایجاد و خلق، خداوند این عالم را جعل کرده است یعنی خلق کرده به جعل بسیط؛ جعل تألیفی یعنی اینکه چیزی را که هست به یک وصفی بیامیزد، مثلا جسم موجود است. شما می‎توانید بگویید جعلت الجسم ابیضا من جسم را ابیض قرار دادم، سفید کردن یک جسم جعل تألیفی است اما ایجاد یک جسم جعل بسیط است. جعل بسیط فقط نیاز به فاعل دارد، یک موجد و ایجاد کننده می‎خواهد، اما جعل تألیفی علاوه بر فاعل نیاز به یک موضوع دارد و یک وصفی که بر آن موضوع عارض شود. لذا شما می‎بینید که کان اگر تامه باشد فقط اسم می‎خواهد، کان زید اما اگر ناقصه باشد هم اسم می‎خواهد هم خبر.
سوال:
استاد: بله یا ایجاد می‎شود یا نمی‎شود، یعنی اول باید یک چیزی ایجاد شود بعد آن وصف بر آن عارض شود.
مثلا فرض کنید اربعه به عنوان یک عدد خلق و ایجاد شد. وقتی خلق شد این ماهیت با زوجیت عجین است، دیگر کسی نمی‎آید یک جعل مستقل نسبت به زوجیت داشته باشد، یعنی اول بگوید اربعه را جعل کردم و بعد بگوید زوجیت را برای اربعه به جعل تألیفی جعل کردم، این نمی‏شود، وقتی می‏گوید اربعه جعل شد، لازم اربعه زوجیت است پس لازم ماهیت هیچ گاه جعل تألیفی به آن تعلق نمی‎گیرد، جعل به اصل ماهیت تعلق می‎گیرد، در مورد قطع نیز همینطور است.
محقق خراسانی می‎فرماید وقتی می‎گوییم قطع وجوب متابعت دارد، یعنی وقتی قطع جعل شد خود بخود این لازم آن است، نمی‎توان گفت اول من قطع را ایجاد کردم و سپس به جعل تألیفی وجوب متابعت را برای او قرار می‎دهم یا مثلا معذریت و منجزیت یا حجیت را نمی‎تواند به جعل تألیفی برای قطع جعل کند؛ آنچه است جعل بسیط است، اگر قطع به جعل بسیط در خارج موجود شد، خواه ناخواه حجیت لازمه ماهیت آن است، ما نمی‎توانیم این آثار را به یک جعل تألیفی یا جعل مرکب برای قطع جعل کنیم، جعل تألیفی یعنی آن جعلی که مرکب از دو جعل است، جعل بسیط یعنی یک جعل بیشتر نیست.
محقق خراسانی می‎فرماید: «لا يكون بجعل جاعل، لعدم جعل تأليفيّ حقيقة بين الشيء ولوازمه» بین یک شئ و لوازم آن شئ به جعل تألیفی نمی‎توانیم لوازم را برای او جعل کنیم، «بل عرضا بتبع جعله بسیطا» آنچه که هست این است که وقتی خود شئ ایجاد و جعل می‎شود، به تبع شئ و عرضا آن آثار نیز خواهد آمد، آنها یک جعل عرضی پیدا می‎کند، جعل مستقل معنا ندارد.
پس محقق خراسانی می‎فرماید: ما به جعل بسیط می‎توانیم شئ را ایجاد کنیم و وقتی شئ ایجاد شد لازم آن شئ نیز خود به خود خواهد آمد، اینطور نیست که ما اول آن شئ را ایجاد کنیم و بعد به جعل مستقلی لازم آن را ایجاد کنیم؛ در قطع نیز همینطور است، اصلا امکان ندارد که قطع را جعل کنیم، اصلا ممتنع است که قطع را جعل کنیم و بعد به جعل مستقلی آثارش را جعل کنیم به همان دلیلی که بیان کردیم «لعدم جعل تأليفيّ حقيقة بين الشيء ولوازمه» و بعد فرمود این کار امتناع دارد.
همانطور که نمی‎توانیم چیزی را برای قطع جعل کنیم، این احکام را نمی‎توانیم سلب کنیم، زیرا سلب و رفع در جایی که چیزی لازم ماهیت است امکان ندارد. آیا شما می‎توانید بگویید من عدد چهار را زوج نمی‏دانم. به همین دلیل نمی‏توانیم حجیت را از قطع سلب کنیم و بگوییم القطع لیس بحجة؛ القطع لایجب متابعته؛ اصلا امکان ندارد، زیرا لازمه‎اش تفکیک بین شئ و لوازمش است و تفکیک بین شئ و لوازم شئ درست نیست.

بحث جلسه آینده

ایشان یک اشکال دیگری را بیان می‎کنند، « مع أنّه يلزم منه اجتماع الضدّين اعتقادا مطلقا ، وحقيقة في صورة الإصابة» که انشاء الله در جلسه بعد به آن اشاره می‎کنیم.

شرح رساله حقوق

امام سجاد علیه السلام فرمود یا نباید مورد استفاده قرار بگیرد به سوی چیزی که حرام است، مشی به سوی حرام از نظر امام سجاد نادیده گرفتن حق پا است، این مشی نیز عرض کردیم مقدمتا، جزئا او عینا هر کدام که باشد، از نظر امام سجاد مخالف حق پا است. بعد فرمودند اینها را در مسیری که باعث استخفاف می‎شود نیز قرار نده. این دو حق سلبی است، گفتیم بین این دو نیز فرق است.

حق ایجابی پا

یک حق ایجابی نیز دارد «فإنها حاملتک و سالکة بک مسلک الدیـن و السبــق لک و لاقوة الا بالله»
درست است که ایشان این جمله را در مقام تعلیل بیان کرده‎اند، یعنی علت برای آن دو نهی یعنی «فأن لاتمشى بهما؛ و لاتجعلهمــا». چرا با این پا به سوی حرام حرکت نکیند؟ چرا این دو پا را مرکب ذلت و زبونی خودت قرار ندهید؟ «فانها حاملتک» زیرا این دو پا حمل کننده تو هستند «سالکة بک مسلک الدیـن و السبــق لک» این دو پا تو را حمل می کنند و سیر دهنده تو هستند در دو چیز: ۱. مسلک الدین، راه دین؛ ۲. والسبق، سبق یعنی سبقت در کار خیر.
مسلک دین را باید طی کنی و در این سلوک سبقت بگیری، اینجا سخن از کار نیک ندارد، می‎گوید «و السبق لک» عبارت را دقت کنید « سالکة بک مسلک الدیـن و السبــق لک» نگفته «و السبق فی الخیر» مطلق سبق را می‎گوید. بعضی اینطور ترجمه کردند که این حمل کننده تو در راه دین و سبقت گرفتن در کارهای خیر است؛ این دو پا حمل کننده تو در امر دین و سیر دهنده تو در کارهای خیر است. اما اینجا یک نکته لطیفی دارد، «سالکة بک مسلک الدیـن» می‏خواهد بگوید:
اولا: این دو پا باید تو را در مسیر دین حمل کنند، یکی، بودن در اصل مسیر است، این دو پا تو را در مسیر دین باید حمل کنند. دیگری اینکه از این دو پا در واقع باید استفاده شود برای سبقت در همان مسیر و این عام است و شامل امر دین به معنای عام یعنی امور خیر و عبادات می‎شود. این دو پا برای سلوک در این مسیر است و یک پله بالاتر سبقت گرفتن در این مسیر. یعنی ما انسان‎ها به اینکه در این مسیر هستیم نباید اکتفاء کنیم و دلخوش باشیم بگوییم الحمدلله در این مسیر هستیم و آدم شرور یا شراب خوار یا دزدی نیستیم، نه بالاتر از این را می‎فرماید که قانع نشوید به اینکه در این مسلک سلوک دارید، بلکه باید اهل سبقت گرفتن باشید، این غیر از حسادت است و اینکه انسان همیشه به دیگران توجه کند، وقتی می‎فرماید «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ» ؛ «سارِعُوا إِلى‌ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» معلوم می‎شود، سرعت گرفتن و سبقت گرفتن در امور خیر خودش یک امر دارای رجحانی است، اینجا می‎فرماید با این دو پا چرا نباید آن کارها را نکنید، خودتان را کوچک نکنید،به سوی حرام نروید و خودتان را ذلیل نکنید، زیرا این دو پا باید این دو کار را انجام دهند؛ زیرا آن مسئولیت و رسالتی که خداوند برای این دو عضو از اعضای بدن انسان قرار داده « حاملتک و سالکة بک مسلک الدیـن و السبــق لک»، سبقت برای تو، این پا باید هم تو را در این مسیر نگه دارد و هم با این دو پا باید سبقت بگیری «و لاقوة الا بالله» البته هیچ قوتی و قدرتی نیست مگر به مدد خداوند، یعنی هم برای رفتن در این مسیر و هم برای سبقت گرفتن، جز خداوند تبارک و تعالی کسی نمی‎تواند به ما مدد برساند.
این مجموعا می‎شود حق ایجابی، آن دو حق سلبی بود و این دو می‏شود حق سلبی، اما حقش این است که در مسیر دین و سبقت گرفتن مورد استفاده قرار بگیرد.

برچسب‌ها:, , , , , , ,