خارج اصول – جلسه صد و هفتم – صیغه أمر – جهت دوم: ظهور صیغه أمر در وجوب یا استحباب

جلسه ۱۰۷ – PDF 

جلسه صد و هفتم

صیغه أمر – جهت دوم: ظهور صیغه أمر در وجوب یا استحباب

۱۳۹۴/۰۲/۰۹

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در ادله ظهور صیغه امر در وجوب بود تا اینجا مشخص شد صیغه امر به ظهور وضعی دلالت بر وجوب ندارد چون ما تبادر را نپذیرفتیم به عبارت دیگر نمی‏توانیم بگوییم صیغه امر برای وجوب وضع شده است. انصراف را هم نپذیرفتیم. دلالت مقدمات حکمت و ظهور اطلاقی صیغه امر بر وجوب هم مورد قبول واقع نشد اگرچه در این رابطه تقریرات مختلفی وارد شده ولی ما فقط به سه تقریر اشاره کردیم اما نوع این تقریرها نزدیک و شبیه به یکدیگر است و مشکلی هم که در این تقریرها وجود دارد به حسب نوع تقریرها متفاوت است ولی مجموعاً نتیجه این شد که نمی‏توانیم وجوب را از اطلاق صیغه امر استفاده کنیم. دلیل دیگر آیات و روایات بود که آن هم مورد قبول واقع نشد. دلیل پنجم هم که دلیل عقلی بود رد شد. پس تا اینجا هیچ کدام از این ادله نتوانست مدعا را ثابت کند.

دلیل ششم: سیره عقلا

ما در بحث از ماده امر عرض کردیم آنچه می‏توان به استناد آن ادعا کرد که ماده امر بر وجوب دلالت دارد، حکم عقلاست. توضیح اینکه وقتی صیغه امر و هیئت افعل از مولایی صادر می‏شود (فرقی هم نمی‏کند مولای حقیقی یعنی خداوند تبارک و تعالی باشد یا مولای عرفی) عقلا حکم می‏کنند به اینکه این امر واجب الاطاعة است و عبد نمی‏تواند آن را با اعتذار به احتمال غیر واجب بودن امر ترک کند. عبد نمی‏تواند بگوید من احتمال می‏دادم این امر ناشی از یک مصلحت غیر ملزمه بوده و لذا مخالفت کردم؛ عبد نمی‏تواند بگوید من احتمال می‏دادم این امر ناشی از یک اراده غیر حتمی بوده لذا انجام ندادم. اگر عبد چنین عذری بیارود، این از نظر عقلا مورد قبول واقع نمی‏شود پس همین که عقلا حکم می‏کنند به اینکه امر صادر از مولا واجب الاطاعة است و کسی نمی‏تواند به احتمال غیر الزامی بودن دستور مولا با آن مخالفت کند، این نشان می‏دهد صیغه امر و هیئت افعل به معنای وجوب است.

فرق این دلیل با تقریری که از امام (ره) در دلیل پنجم گفتیم این است که آنجا این مسئله به عنوان حکم عقل مطرح شد؛ یعنی عقل حکم به لزوم اطاعت مولا می‏کند و جایی برای مخالفت باز نمی‏گذارد حتی با این عذر که من احتمال می‏دادم این امر واجب نباشد. اما در این دلیل این مسئله حکم عقلاست یعنی عقلا وقتی با بعث صادر از مولا مواجه می‏شوند (با هر بیانی چه با ماده امر باشد و چه با هیئت افعل باشد، مهم این است که بعثی از ناحیه مولا صورت گرفته باشد،) حکم به لزوم اطاعت می‏کنند. حتی اگر لفظ هم در کار نباشد و اشاره صورت بگیرد، از نظر عقلا اطاعت آن لازم است و در این جهت هیچ فرقی بین صیغه امر و ماده امر نیست.

پس اگر امر دلالت بر وجوب می‏کند، نه به خاطر مقدمات حکمت نه به خاطر تبادر و نه به خاطر انصراف بلکه به خاطر حکم عقلا مبنی بر لزوم اطاعت از مولاست تا زمانی که مولا ترخیص در ترک بدهد.

ممکن است گفته شود حکم عقلا به این بیان فرقی با حکم عقل ندارد. اگر عقلا چنین حکمی می‏کنند چون یک حکم عقلی است یعنی فی الواقع می‏خواهند بگویند این از احکام عقل عملی است (آنچه را که عقلا تحسین می‏کنند و عقلا می‏گویند باید باشد،) بر این اساس ممکن است بتوانیم این دو بیان را با هم منطبق کنیم. حال اگر منظور از حکم عقلا همان حکم عقل باشد، که پاسخ آن قبلا داده شد. اما اگر این غیر از آن باشد آن پاسخ دیگر اینجا جریان ندارد.

برای اینکه شائبه یکسان بودن این دو بیان پیش نیاید بهتر این است که بگوییم اینجا ما سیره عقلائیه داریم، یعنی بنای عملی عقلاء بر این است که در مواجهه با بعث و اغراء از ناحیه مولا آن را بر وجوب و لزوم حمل می‏کنند و آثاری که بر این بعث مترتب می‏کنند آثاری است که بر بعث لزومی مترتب می‏شود بدین معنا که خود را ملزم می‏بینند به آن عمل بکنند و مخالفت با آن را جایز نمی‏دانند و کسانی که با بعث صادر از مولا مخالفت کنند، مذمت می‏کنند. آن گاه از آنجا که شارع از این سیره ردع نکرده حجیت دارد مانند سایر مواردی که در آنها به سیره عقلاء استناد می‏شود.

بررسی دلیل ششم

به نظر ما این سیره می‏تواند ظهور صیغه امر در وجوب را اثبات کند فقط یک نکته وجود دارد و آن اینکه محقق اصفهانی در نهایة الدرایة فرموده سیره عقلائی بر وجوب اماریت دارد. به نظر ایشان هیئت افعل کشف از این می‏کند که منشأ صدور امر یک اراده قوی و حتمی است یعنی اراده‏ای است که مولا به هیچ وجه راضی نیست با آن مخالفت بشود. لذا ایشان به کشف عقلائی و اماریت عرفیه معتقد است یعنی می‏خواهد بگوید صیغه امر از نظر عرف اماره بر وجوب و کاشف از وجوب و اراده حتمی مولاست.

این دلیل از یک جهت می‏تواند محل اشکال واقع شود و آن اینکه کشف عقلائی و اماریت عرفیه بدون دلیل و منشأ نمی‏شود. وی می‏گوید صیغه امر اماره بر وجوب و کاشف از آن است. به عبارت دیگر صیغه امر (افعل) کشف می‏کند از اینکه در نفس مولا یک اراده قویه و حتمیه شکل گرفته که مخالفت با آن جایز نیست، اینجا جای این سؤال هست که ایشان به چه دلیل می‏گوید صیغه افعل اماره و کاشف از وجوب است؟ اگر بگوید این متبادر عند العرف است این به دلیل تبادر برمی‏گردد و اگر بگوید صیغه امر انصراف به وجوب دارد، این به دلیل دوم برمی‏گردد؛ بالاخره باید ریشه اماریت معلوم شود. واقع این است که نمی‏توانیم بگوییم عند العقلا صیغه امر کاشف از وجوب است و اماره بر وجوب است چون جای این اشکال هست که این اماریت یا بدون منشأ است یا منشأ دارد؛ اولی که باطل است چون اماریت و کاشفیت نمی‏تواند بدون منشأ و جهت باشد و اگر هم منشأ داشته باشد و منشأ آن تبادر یا انصراف یا حکم عقل باشد، این به ادله گذشته برمی‏گردد و دلیل مستقلی نخواهد بود.

اما تقریری که ما از سیره عقلا کردیم با مسئله اماریت و کشف عقلائی فرق دارد. ما می‏گوییم سیره عملی عقلا بر این است که با بعث صادر از مولا به نحوی برخورد می‏کنند که مخالفت با آن را جایز نمی‏دانند و کسی که به بهانه احتمال اراده غیر الزامی آن را ترک بکند، مستحق مذمت و ملامت می‏دانند و این دلالت می‏کند بر اینکه از نظر عقلا صیغه افعل ظهور در وجوب دارد.

بنابراین از بین ادله‏ی شش‏گانه، سیره عقلا را پذیرفتیم البته با تقریری که بیان کردیم (سیره عملی عقلا).

مؤید: ما وقتی در شرعیات جستجو می‏کنیم، می‏بینیم که اصحاب ائمه وقتی با هیئت افعل مواجه می‏شدند، با آن معامله وجوب می‏کردند و این به خاطر همین جهتی است که بیان کردیم.

نتیجه اینکه به نظر می‏رسد با این دلیل می‏توان ظهور صیغه امر در وجوب را اثبات کرد.

«هذا تمام الکلام فی البحث عن الجهة الثانی»