خارج اصول – جلسه چهل و چهارم-مقدمه واجب- مباحث مقدماتی- واجب مطلق و مشروط-ادله عدم امکان رجوع قید به هیئت- اشکال چهارم و پنجم و ششم و بررسی آن ها

دانلود-جلسه چهل و چهارم-PDF

جلسه چهل و چهارم

مقدمه واجب- مباحث مقدماتی- واجب مطلق و مشروط-ادله عدم امکان رجوع قید به هیئت- اشکال چهارم و پنجم و ششم و بررسی آن ها

۱۳۹۵/۱۰/۱۵

بحث پیرامون دلیل اول قائلین به عدم امکان رجوع قید به هیئت بود. دلیل اول قائلین به این قول که توسط مرحوم شیخ انصاری بیان شده بود مورد اشکال واقع گردید. تا کنون سه اشکال به این دلیل بیان و مورد بررسی قرار گرفت.

اشکال چهارم

محقق اصفهانی می فرماید: جزئیت در مورد هیئت و به طور کلی معانی حرفیه به معنای متقوم بودن به طرفین است. یعنی وقتی گفته می¬شود هیئت «أکرم» (یعنی هیئت امر که دال بر وجوب است) جزیی است به این معنا است که این هیئت یک حقیقتی است که قوامش به طرفین است. به عبارت دیگر منظور از وجوب یعنی بعث و این بعث و تحریک در ضمن این که دارای یک معنایی است ولی استقلال ندارد. زیرا هیئت بعث به چیزی متعلق شده و به کسی متوجه گردیده است. تقوم به طرفین به واسطه این¬ که طرفین هئیت امر تشخص دارند، قطعا موجب تضییق است. گاهی وجوب به معنای کلی مورد نظر است ولی گاهی وجوب به چیزی و خطاب به کسی صورت گرفته است. در این صورت قهرا دایره وجوب یعنی دایره هیئت امر مضیق می شود. اما نکته ای که قابل توجه است این است که این تضییق به حدی نمی باشد که موجب تضییق مجدد نباشد. بله اگر تضییق به حدی بود که امکان تقیید و تضییق مجدد وجود نداشت حق با مرحوم شیخ انصاری بود، ولی در ما نحن فیه امکان تضییق و مقید کردن مجدد دایره هیئت وجود دارد که عبارت است از تضییق به حسب شرایط و موقعیت دیگر. مثلا وقتی گفته می شود «ان جائک زید فاکرمه» هیئت اکرم مقید به مجئ زید شده که قهرا یک تضییق است، ولی این تضییق که از ناحیه مجئ زید برای هیئت اکرام پیدا شده، هیچ مانع و محذوری برای تضییق مجدد به دنبالش نیست، زیرا آن تضییقی که قبل از آن پدید آمده و به واسطه ارتباط این هئیت با دو طرف بود دایره¬اش محدودتر شده است. کأنه محقق اصفهانی می فرمایند: جزئیت در اینجا غیر از آن جزئیت حقیقی است که در مورد مصادیق خارجی وجود دارد. زیرا جزئیت در هیئات به واسطه تقوم هیئت و بعث به طرفین است، اما شرایط و موقعیت¬ها هم چنان قابلیت تضییق مجدد را برای هیئت فراهم می کنند. لذا این¬ که مرحوم شیخ انصاری فرموده قابلیت رجوع قید به هیئت وجود ندارد و ادعای امتناع نمودند قابل قبول نیست.

بررسی

این اشکال با مقداری تفاوت در بیان نظیر اشکالی است که در جلسه قبل بیان شد لذا این اشکال نیز به نوعی به عنوان یک اشکال مبنایی تلقی می شود. زیرا اگر مرحوم شیخ انصاری معتقد است که موضوع له هیئت، خاص است، حتی این مقداری که مورد ادعا است نیز برایش تضیقق مجدد  قابل تصور نیست.
مرحوم محقق اصفهانی یک تصویری از جزئیت معنای حرفی و هیئت ارائه داده اند که طبق آن تصویر تقیید و تضییق مجدد اشکالی ندارد، اما مرحوم شیخ انصاری که ادعا می کنند هیئت جزیی است و وضع آن عام و موضوع له آن خاص است در واقع قصد دارند بگویند: هیچ فضایی برای تقیید و تضییق مجدد وجود ندارد لذا این اشکال نیز یک اشکال مبنایی است.
فرق اشکال چهارم با اشکال سوم در این است که در اشکال سوم (که آن را پذیرفتیم و قبول کردیم که این اشکال وارد است) بیان شد که درست است که تقیید به لحاظ فرد ممکن نیست ولی به لحاظ حالات ممکن است.
اگر در اشکال چهارم منظور محقق اصفهانی تضییق به لحاظ حالات باشد این همان اشکال قبلی به بیان دیگر است، اما اگر مقصود همین مطلبی است که در اشکال چهارم ما تقریر کردیم قهرا اشکال سوم و چهارم با هم متفاوت است.
به هر حال اشکالی که بر دلیل اول مرحوم شیخ انصاری وارد است این است که هر چند موضوع له هیئات خاص است ولی هر مقدار هم که خاص باشند از حیث حالات و شرائط مختلف و دارای سعه می باشند و می¬توان آن را از حیث حالات مختلف مقید کرد. مثلا همین زید متشخص، موجود در خارج حالات مختلف دارد، شب دارد، روز دارد، ایستاده دارد، خوابیده دارد و… .

اشکال پنجم

محقق خویی می¬فرمایند: حروف و هیئات برای معانی جزیی حقیقی وضع نشده¬اند تا گفته شود قابل تقیید نیستند، بلکه حروف برای تضییق در معانی اسمی وضع شده اند. به نظر ایشان موضوع له حروف عبارت است از چیزی که به وسیله آن معانی اسمیه مضیق می شوند. مثلا نماز که یک معنای اسمی و مطلق و مستقل است وابسته به چیزی نیست ولی زمانی که کلمه «فی» در کنار نماز آورده می شود و گفته می شود «الصلوة فی البیت یا الصلوة فی المسجد» کلمه «فی» موجب تضییق معنای اسمی صلوة می شود. لذا به طور کلی موضوع له حروف و هیئات که ملحق به حروف می باشند عبارت است از تضییق در معنای اسمی. به همین جهت حروف در کنار هر اسمی قرار بگیرند معنای اسمی را تضییق می کنند و آن را در یک شرایط و موقعیت خاص قرار می¬دهند.
اگر موضوع له معانی حرفیه را تضییق در معنای اسمی بدانیم، هیچ مانعی از تضییق دیگر بعد از تضییق اول بوجود نمی¬آید. مثلا وقتی گفته شود «الصلوة فی المسجد» و سپس قید دیگری هم کنار آن آورده شود مثل«الصلوة فی المسجد فی اول الوقت» قید دوم  نیز باعث تضییق در معنای اسمی می شود. یا «الصلوة فی المسجد متطهرا» نیز باعث تضییق مجدد درمعنای اسمی شده است در حالی ک هیچ محذوری بوجود نمی آید زیرا «متطهرا» یک هیئت است و این هیئت در حقیقت مثل معنای حرفی است که موجب تضییق در معنای اسمی می شود اما در عین حال یک سعه¬ای هم دارد، لذا از قابلیت تضییق دوباره برخوردار است. پس مفاد هیئات قابل تضییق و تقیید هستند و به همین جهت رجوع قید به هیئت نیز مانعی ندارد.

بررسی

اشکال محقق خویی به دو دلیل به مرحوم شیخ انصاری وارد نیست
دلیل اول: آن چه که در این مقام محقق خویی فرمودند یک اشکال مبنایی است. زیرا موضوع له حروف و هیئات نزد محقق خویی با موضوع له حروف و هیئات به نظر مرحوم شیخ انصاری متفاوت است. مرحوم شیخ انصاری می فرماید موضوع له هیئات خاص و جزیی است به نحوی که قابل تقیید نیستند. اما محقق خویی می فرمایند: موضوع له هیئات مانند حروف عبارت است از تضییق در معانی اسمی. لذا این اشکال یک اشکال مبنایی به مرحوم شیخ است و همان طور که در گذشته بیان شد، زمانی که قصد اشکال  به مرحوم شیخ را داریم باید بر اساس مبنایی با شد که با مبنای ایشان سازگار باشد. لذا اگر این اشکالات را به ایشان وارد بدانیم، دیگر مشهور که معقتدند وضع حروف عام و موضع له خاص است نمی¬توانند با این اشکالات همراهی کنند.
دلیل دوم: نزاع بر سر امکان رجوع یا عدم امکان رجوع قید به هیئت است و عدم امکان تنها در صورتی قابل اثبات است که تقیید مساوی با تضییق باشد. اگر قرار باشد قید به هیئت برگردد باید بگوییم معنای هیئت تضییق می شود. یعنی وقتی می گوییم «صل فی المسجد» صل بوسیله «فی»مقید می شود به مکانی به نام مسجد که یک تضییقی در صلوة ایجاد می¬شود. حال اگر قید دیگری اضافه کنیم و بگوییم «صل فی المسجد فی المحراب» این یک تضییق دوباره است و «فی المحراب» همان «صلوة فی المسجد» را دوباره مضیق کرده است. یعنی قید به مضیق خورده نه اینکه قید خودش سبب تضییق بشود. به عبارت دیگر رجوع قید به مفاد هیئت مساوی با این است که این قید به تضییق برگردد. در حالی که فرق است بین رجوع قید به تضییق یا بازگشت قید به مضیق. اگر تضییق در مرحله اول ایجاد شود و ما بگوییم «صل فی المسجد» مجموع آن یک چیز مقید می شود حال اگر قید به این مجموع بخورد، غیر از این است که بگوییم قید به خود آن هیئت از اول خورده. به عبارت سوم هیئت با آن قید و جزئیتی که دارد خودش یک چیز مقید است، حال اگر این قید را بخواهیم برگردانیم این قید دیگر به هیئت بر نمی گردد بلکه این  قید به آن مجموع که مقید است بر می گردد که فرق بین آنها واضح و روشن است.

اشکال ششم

محقق خویی در محاضرات اشکالی را از محقق اصفهانی اخذ کرده و به مرحوم شیخ انصاری ایراد کرده و آن را پذیرفته اند.
ایشان می فرمایند: به طور کلی طلب قابل تقیید نیست و تقیید طلب غیر معقول است. زیرا طلب جزیی است و زمانی که آمر از مخاطب چیز خاصی را طلب می کند آن طلب یک جزیی می شود، زیرا بحث ما در ما نحن فیه بحث از کلی بعث و طلب نیست و زمانی که آمر امر می کند طلب او در ضمن یک هیئت و ماده¬ای بیان می شود. لذا آمر هیچ گاه به طور کلی نمی گوید من یک چیزی از شما طلب می کنم. مشروط کردن مفاد هیئت، تقیید طلب نمی باشد بلکه تعلیق طلب است. کانه محقق اصفهانی در این اشکال می¬ فرماید: ما هیئت را تعلیق می کنیم نه تقیید و فرق است بین تقیید و تعلیق. آن چه محال و غیر معقول است تقیید است و در ما نحن فیه تقییدی اتفاق نمی¬افتد بلکه هیئت تعلیق می¬شود و تعلیق امر خاص و جزیی اشکالی ندارد.
لذا کانه ایشان قصد دارد بگوید مرحوم شیخ انصاری بین اطلاق و تقیید و بین تنجیز وتعلیق خلط کرده اند. در حالی که تقیید هیئت و رجوع قید به هیئت معقول نیست زیرا طلب جزیی است و تقیید جزیی غیر معقول است ولی تعلیق جزیی بر خلاف تقیید آن معقول است. یعنی اگر یک جزیی را معلق به چیزی کنیم و بگوییم یک فرد خاص جزیی یا امر خاص معلق به یک شرط خاصی شده که اگر آن شرط محقق شود آن طلب جزیی و امر جزیی تحقق پیدا می¬کند اشکالی ندارد.
پس تقیید و تضییق هیئت و طلب معقول نیست چون جزیی است کما ذکره الشیخ و ما با شیخ در این جهت همراهی می کنیم ولی تعلیق جزیی علی امرٍ و شرطٍ اشکالی ندارد.

بررسی

این موضوع که بین تقیید و تعلیق تفکیک قائل شویم سخن صحیحی نیست.
با کمی دقت روشن می شود که به همان دلیلی که تقیید جزیی (طبق مبنای مرحوم شیخ انصاری) معقول نیست تعلیق جزئی نیز معقول نیست. یعنی اگر قبول کنیم که تقیید جزیی ممکن نیست و با مرحوم شیخ انصاری همراه شویم به همان دلیل تعلیقش نیز ممکن نیست زیرا بازگشت تعلیق به تقیید است.
معنای تعلیق چیست؟ مثلا زمانی که مولا به عبد می گوید: «اکرم زیدا» اگر فرض کنیم که طلب اکرام زید یک طلب جزئی باشد یعنی معلوم باشد که مولا طلب چه چیزی را از چه کسی خواسته و مخاطبش چه کسی است معنای تعلیق این طلب جزیی بر مجئ زید این است که می¬توان فرض کرد که این طلب جزیی به شکل دیگر هم قابل اتیان است و آن غیر از فرض مجئ زید است در حالی که این خلاف و خروج از فرض است. اگر قبول کردیم تقیید و تعلیق با هم ملازمند به همان دلیلی که تقیید جزیی محال است تعلیقش هم محال است. بله اگر از ابتدا تقیید جزیی را محال ندانیم بحث دیگری است که در آن صورت تعلیق جزیی نیز محال نیست ولی اگر پذیرفتیم که تقیید جزیی محال است قهرا نمی¬توانیم تن به تعلیق دهیم چون تعلیق به نوعی ملازم با تقیید است و جایی که تقیید ممکن نباشد تعلیق هم ممکن نیست.

جمع بندی

دلیل اول قائلین به امتناع رجوع قید به هیئت بر این اساس استوار بود که وضع هیئات مانند وضع حروف عام و موضوع له خاص است. لذا چون هیئات خاص هستند قابل تقیید نیستند. به عبارت دیگر در حقیقت دلیل ایشان متشکل از یک صغری و یک کبری می باشد.
صغری عبارت است از این که هیئات مانند حروف جزئی هستند.
کبری عبارت است از این که جزیی قابل تقیید نیست.
نتیجه عبارت است از این که هیئت قابل تقیید نیست. لذا قیود رجوع به هیئات نمی¬کنند.
اشکالاتی به این دلیل وارد شده که بسیاری از آن¬ها روحشان یک چیز است هرچند تعابیر مختلفی برای آن ها بیان شده است.
یک سری از اشکالات مبنایی بود که از طرف محقق خراسانی و محقق خویی به مرحوم شیخ انصاری وارد شد. به نظر این ها وضع حروف و هیئات وضع عام و موضوع له خاص نیست.
محقق خراسانی فرمودند: وضع در حروف عام و موضوع له نیز عام است که این اشکال، یک اشکال مبنایی جدی به مرحوم شیخ انصاری است.
بر اساس بعضی دیگر از اشکالات وضع حروف عام و موضوع له آن خاص است ولی این خاص بودن به این معنا نیست که به هیچ وجه قابل تقیید نباشد. موضوع له جزیی است ولی به لحاظ حالات و شرایط قابل تقیید است.
پس اصل اشکال به دلیل اول عبارت است از این که بر فرض قائل شویم که وضع هیئات عام و موضوع له آن خاص است اما خاص بودن موضوع له هیئت به این معنا نیست که هیئت به هیچ وجه قابل تقیید نباشد. کمترین چیزی که می شود در مورد هیئات گفت این است که برای آن طلب خاص و جزیی حالات مختلفی قابل فرض است و به حسب آن حالاتی که برایش متصور است می¬تواند مقید شود. بنابراین هیچ محذوری از تقیید هیئت پیش لازم نمی آید. لذا رجوع قید به هیئت مشکلی ندارد.

گفتار نیکو با دوست و دشمن

امام حسن عسگری(ع) می فرماید:
قُولُوالِلنّاسِ كُلِّهُمْ حُسْنا مُؤمِنِهُمْ وَ مُخالِفِهُمْ، أمّا المؤمِنونَ فَيَبْسُطُ لَهُمْ وَجْهَهُ وَ أمّاالْمُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُمْ بِالْمُداراةِ لاِجْتِذابِهِمْ اِلىَ الاْيمانِ .
با دوست و دشمن خوش رفتار و خوش سخن باشید و با خوبی با آن ها سخن بگوید.
تعبیر به مؤمن و مخالف در لسان روایات معنای خاصی دارد (شیعه و غیر شیعه) اما به طور کلی معنای این سخن آن است که با همه چه کسانی که با شما هم عقیده هستند و چه آنها که با شما هم عقیده نیستند به خوبی سخن بگویید. قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنا با دوست و دشمن به خوبی سخن بگویید سپس امام حسن عسگری( ع) استدلال می کنند؛ أمّا المؤمِنونَ اینکه چرا با دوستان و مؤمنان باید به خوبی سخن گفت به این جهت است که باعث شادابی و نشاط و انبساط خاطر آن ها می¬شود أمّا المؤمِنونَ فَيَبْسُطُ لَهُمْ وَجْهَهُ این خوش رویی شما باعث انبساط وجه می شود. مومنین باید با هم با روی خوش و سخن خوش برخورد و گفتگو کنند، اما نسبت به مخالفین باید با مدارا سخن گفت چرا؟ به این دلیل که آن ها به ایمان و حقیقت جذب شوند، لاِجْتِذابِهِمْ اِلىَ الاْيمانِ به این دلیل که به سمت ایمان کشیده شوند.
تأثیر سخن خوش در دوست و دشمن را ببینید. حال ما بر فرض کسی را هم گمراه بدانیم، کسی را فریب خورده بدانیم، فکر کنیم کسی  از مسیر مستقیم خارج شده ولی امام حسن عسگری(ع) می فرماید با آن ها با مدارا سخن بگویید تا باعث روی آوردن آن ها به ایمان و احکام الهی شوید.
اگر ما به همین دستور امام حسن عسگری( ع) عمل کنیم، یعنی با یکدیگر خوب سخن بگوییم و در برخورد با مخالفین هم با مدارا سخن بگوییم ببینید چقدر مشکلات حل می شود. اگر می¬خواهیم مخالفین و گمراهان را هدایت کنیم، اگر می¬خواهیم  کسی را با خودمان همراه کنیم راهش این است نه سبّ و ناسزا و توهین و امثال آن. همان روشی که پیامبر گرامی اسلام(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت در پیش گرفتند و با این روش دلهای مخالفین و مشرکین را به سوی حقیقت جذب کردند.
خدا به ما توفیق دهد که با این لسان، لسان خوب، لسان خوش و نیکو با یکدیگرسخن بگوییم.