خارج اصول – جلسه نوزدهم-مقدمه واجب- مباحث مقدماتی مقدمه چهارم- تقسیمات مقدمه(۳.تقسیم سوم: مقدمه وجود، صحت، وجوب، علم-

دانلود-جلسه نوزدهم-PDF

جلسه نوزدهم

مقدمه واجب- مباحث مقدماتی مقدمه چهارم- تقسیمات مقدمه(۳.تقسیم سوم: مقدمه وجود، صحت، وجوب، علم-

۱۳۹۵/۰۸/۱۲

 

خلاصه جلسه گذشته

همانطور که بیان شد در تقسیم سوم از تقسیمات مقدمه، همانند دو تقسیم قبلی، از دو جهت بحث می¬کنیم. جهت اولی عبارت است از این¬که آیا اساسا این تقسیم صحیح می باشد یا خیر؟ یعنی آیا چهار قسم برای مقدمه طبق این تقسیم متصور است یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا مقدمه حقیقتا به این چهار قسم برای منقسم می گردد یا اینکه بعضی از این صور قابل بازگشت به بعض دیگر هستند.  جهت دوم بحث عبارت است از این که کدام یک از اقسام مقدمه داخل در محل نزاع می باشند.
اما در جهت اول؛ یعنی بحث از صحت تقسیم در جلسه قبل بیان شد که اولین قسم مقدمه که مقدمه وجود است، قسمی از اقسام مقدمه می¬باشد قدر متیقن از محل نزاع نیز همین قسم است، و بحث از ملازمه و این¬که آیا مقدمه واجب، واجب است یا خیر، در این قسم از مقدمه جریان دارد.

ادامه بحث در جهت اول

۱.    مقدمه صحت

مقدمه صحت: یعنی مقدمه¬ای که صحت ذی المقدمه بر آن متوقف است مثل توقف صحت نماز بر طهارت، محقق خراسانی معتقد می¬باشند، مقدمه صحت رجوع به مقدمه وجود می¬کند.یعنی تعریف مقدمه وجود و معیار و ضابطه مقدمه وجود بر مقدمه صحت منطبق است. لذا مقدمة الصحه در مقابل مقدمه وجود قرار ندارد و در این جهت فرقی بین صحیحی و اعمی نمی¬باشد. یعنی چه قائل شویم به اینکه الفاظ عبادات وضع  برای خصوص عبادات صحیح شده¬اند، و چه قائل شویم الفاظ عبادات وضع شده¬اند برای اعم از عبادات صحیح و فاسد در هر دو صورت مقدمه صحت به مقدمه وجود بر می¬گردد.

الف) بنابر قول صحیحی

طبق این مبنا صحت، جزیی از موضوع له است. شخصی که قائل است الفاظ عبادات برای خصوص عبادات صحیح وضع شده اند، مقصودش این است که عنوان نماز برای نمازی که صحیحا اتیان می¬شود وضع شده است. یعنی نمازی که شروطش فراهم و اجزائش کامل است و هیچ نقص و کمبودی ندارد. قهرا طبق این مبنا، نمازی که فاقد بعضی از اجزاء و شروط باشد و به عبارت دیگر نماز فاسد باشد، اساسا «لیست بصلوة». اصلا نماز نیست. لذا طبق مبنای صحیحی، هر عبادتی که صحیحا واقع شود «یصح اطلاق عنوان العباده علیها» و هر عبادتی که فاسدا انجام شود«لا یصح اطلاق عنوان العباده علیها».
بر این اساس صحت، مساوی با وجود می¬گردد و مقدمه صحت منطبق بر مقدمه وجود می¬باشد. مثلا طهارت شرط نماز است و طبق تعریف بیان شده طهارت مقدمه صحت نماز است. حال در ما نحن فیه درست است که طهارت مقدمه صحت است ولی بنابر قول به وضع الفاظ عبادات برای صحیح، این مقدمه علاوه بر مقدمه صحت، مقدمه وجود نیز می¬باشد. زیرا اگر عبادتی فاقد شرط طهارت باشد در حقیقت نماز نیست و گویا اصلا نمازی موجود نشده و صرفا فقط بدن انسان یکسری حرکات را انجام داده است.
پس بنابر قول صحیحی مقدمه صحت عینا همان مقدمه وجود است. زیرا چیزی که صحیح نباشد در واقع طبق این مبنا اساسا موجود نیست.

ب) بنابر قول اعمی

اعمی معتقد است که الفاظ عبادات برای اعم از عبادت صحیح و فاسد وضع شده اند (لازم به تذکر است که در مبحث صحیح و اعم بحث در وضع این الفاظ است نه اینکه بحث در این باشد که مامور به کدام است. به عبارت دیگر لفظ صلوة طبق نظر اعمی وضع برای نماز صحیح و فاسد شده، لذا هم بر نماز شخصی که نمازش را با همه اجزاء و شرایط خوانده باشد یصدق عنوان صلوه و هم شخصی که مثلا نماز بی وضو خوانده باشد یصدق عنوان صلوه. این که اعمی قائل است عبادات برای اعم وضع شده هیچ¬گاه منظورش این نیست که نماز فاسد هم مامور به است بلکه قائلین هر دو قول چه صحیحی و چه اعمی در این نکته اشتراک دارند که آنچه که مامور به است و ما ملکف به آن هستیم نماز صحیح و با تمام شرایط و اجزاء است؛ بلکه اختلاف بین صحیحی و اعمی فقط در نام¬گذاری می¬باشد. یعنی صحیحی می¬گوید: نام نماز فقط بر نماز صحیح اطلاق می شود و اعمی میگوید: عنوان نماز هم بر نماز صحیح و هم بر نماز ناقص و فاسد اطلاق می¬شود، شاهد این موضوع نیز این است که اگر شخصی پشت به قبله نماز خواند به او گفته می¬شود، چرا به آن سمت نماز می خوانی، یعنی با اینکه شرط استقبال به قبله را ندارد ولی همچنان عمل او را نماز می شمارند) به هر حال طبق نظر اعمی از آن جایی که عبادت فاسد که شرطی از شروط و یا جزیی از اجزاء عبادت را ندارد عبادت و صلوه محاسبه می گردد پس وجود خارجی پیدا می¬کند. لذا اگر چیزی مقدمه صحت شد طبق قول به اعم لزوما مقدمه وجود نمی باشد. مثلا طهارت بنابر قول به اعمی مقدمه صحت است اما وقتی اعمی می¬گوید: نماز بدون طهارت نیز نماز است (نه اینکه مقبول باشد بلکه وجود خارجی پیدا می کند) پس طهارت که مقدمه صحت است از این جهت نمی تواند مقدمه وجود باشد. ولی با توجه به اینکه بر اساس نظر اعمی نیز آن چه که مامور به است عبادت صحیح است نه عبادت فاسد لذا می توانیم بگوییم مقدمه عبادت هر چند مقدمه صحت باشد ولی همچنان از یک جهت یرجع الی مقدمه الوجود، زیرا آنچه که بر مکلف واجب است و متعلق امر قرار گرفته نماز صحیح است.
به عبارت دیگر از آنجایی که بحث مربوط به نماز مامور به می¬گردد، قصد داریم بررسی کنیم که آیا بین مقدمه عبادتی که مامور به است و خود آن عبادتی که ماموربه است ملازمه ای از نظر حکم می¬باشد یا خیر؟ لذا هرچند طبق نظر اعمی مقدمه صحت از یک جهت مغایر با مقدمه وجود است، ولی از آنجا که موضوع بحث ما عبادت مامور به است پس هرچه که مقدمه صحت باشد مقدمه وجود هم می گردد. مثلا طهارت طبق قول به اعم هم مقدمه صحت نماز است و هم مقدمه وجود نماز، زیرا اعمی مانند صحیحی معتقد است که نماز ماموربه، نمازی است که دارای شرط صحت باشد و اگر این شرط و مقدمه صحت نباشد فی الواقع لم یکن من مصادیق الصلوة المامور بها. لذا اینجا نیز دقیقا مقدمه صحت نماز منطبق بر مقدمه وجود می¬گردد و مقدمه صحت رجوع به مقدمه وجود می¬کند، سواء قلنا بوضع الالفاظ للاعم او قلنا بوضع الالفاظ لخصوص الصحیح؛ پس بنابر هر دو مبنا مقدمه صحت به مقدمه وجود بر می¬گردد.

۲. مقدمه وجوب

منظور از مقدمه وجوب یعنی چیزی که وجوب ذی المقدمه متوقف بر آن است مانند استطاعت نسبت به حج، یعنی تا استطاعت نباشد حج بر انسان واجب نمی گردد. حال می خواهیم بررسی کنیم که این مقدمه مانند مقدمه صحت رجوع به مقدمه وجود می کند یا خیر؟
محقق خراسانی می¬فرماید: مقدمة وجوب لا ترجع الی مقدمه الوجود، و با اندک تأملی روشن می¬گردد که مقدمه وجوب غیر از  مقدمه وجود است. جهت روشن شدن مطلب لازم به یادآوری است که منظور از مقدمه وجود، چیزی است که وجود خارجی ذی المقدمه بر آن متوقف است. مقدمة الوجود چیزی است که تحقق خارجی و تکوینی ذی المقدمه متوقف بر آن است ولی همانطور که از نام مقدمه وجوب روشن است، این مقدمه کاری به وجود خارجی ذی المقدمه ندارد. زیرا همانطور که در تعریف مقدمه وجودیه گفته شد مقدمه وجودیه چیزی است که وجود ذی المقدمه متوقف بر آن است. مثلا اگر می¬گوییم استطاعت مقدمه وجوب حج است؛ ولی لزوما مقدمه وجود حج نیست؛ زیرا تا شخصی مستطیع نگردد حج بر او واجب نمی شود، اما فرض کنید آن استطاعت شرعی که در شرع بیان شده است (نه استطاعت عقلی) نسبت به شخصی محقق نشد و به همین جهت حج برای او ثابت و واجب نگردیده است، اما آیا تحقق خارجی حج بدون این استطاعت ممکن نیست؟ آیا وجود خارجی حج متوقف بر این استطاعت است؟ فرض کند شخصی شرعا مستطیع نمی¬باشد و حج بر او واجب نیست اما در عین حال می تواند به عنوان دیگر مثل کار یا مهمانی حج را انجام دهد یا به عکس شخصی مستطیع شده و حج بر او واجب شده ولی به هر دلیل به حج نرفت اما بعد از اینکه حج برای او ثابت شد استطاعت شرعی را از دست داد آیا اینجا حج بر او واجب نیست؟ این¬جا حکم به وجوب حج در حق این شخص نموده اند.
پس مقدمه الوجوب با مقدمه الوجود با هم فرق دارند. لذا اگر بگوییم مقدمه وجوب لا ترجع الی مقدمه الوجود سخن صحیح و درستی است و فرمایش محقق خراسانی خالی از اشکال می¬باشد.

۳. مقدمه علم

مورد این مقدمه موردی است که اصل اشتغال و احتیاط در آن جاری می شود. هر جا که مجرای اصل احتیاط و اشتغال باشد جایی است که مقدمه علمیه در آن وجود دارد.
حال باید دید که آیا مقدمه علمیه به مقدمة الوجود بر می¬گردد یا خیر؟ جهت پاسخ به این سوال باید راجع به خود اصل احتیاط و اشتغال و مجرای آن توضیح دهیم.
اصل اشتغال یا احتیاط در جایی جاری می شود که ما علم اجمالی به تکلیف داریم اما خود مکلف¬ به برای ما معلوم نیست. در اینصورت عقل مکلف را ملزم می¬کند برای اینکه یقین به فراغ ذمه پیدا کند اطراف علم اجمالی را اتیان کند.
به عبارت دیگر اشتغال یقینی به تکلیف، مستدعی عمل به گونه¬ای است به نحوی که انسان یقین پیدا کند ذمه اش از آن تکلیف مبرا شده است. اما نکته مهم در این بحث این است که حاکم به این اصل عقل می باشد یعنی در ما نحن فیه شارع نمی¬گوید باید اطراف علم اجمالی نیز اتیان شود و حتی اگر هم شارع ی چنین بیانی داشته باشد از باب ارشاد به حکم عقل است. لذا این عقل است که به مکلف می¬گوید مولی یک مطلوب و خواسته¬ای دارد و شما باید این خواسته را اتیان کنید. پس این یک حکم عقلی است و اگر مقدمه علمیه را به جهت وصول به ذی المقدمه لازم می¬دانیم، به خاطر راهنمایی و هدایت عقل است و این ادراک عقلی است که ما را ملزم به انجام آن می کند و شارع نیز در واقع راهنما و مرشد به همین حکم عقل می باشد. حال با توجه به این مطالب می¬خواهیم ببینیم مقدمه علمیه یا مقدمه العلم به مقدمه وجود بر می¬گردد یا نه؟
با توجه به مطالبی که بیان شد واضح است که چنین رجوعی در کار نیست. زیرا مقدمه الوجود چناچه مکررا بیان شد یعنی چیزی که تحقق ذی المقدمه یا مامور به بدون آن ممکن نیست؛ لذا تکون و وجود ذی المقدمه متوقف بر آن مقدمه است. اما آیا در مورد مقدمه علم این چنین است؟ جریان دارد یعنی اگر یک چیزی مقدمه علم ما به چیز دیگر شد می¬توانیم بگوییم آن شی متوقف بر علم ما است. قطعا این¬چنین نیست. مثلا شارع دستور داده باید مقداری از صورت برای وضو شسته شود یا برای وضو امر نموده که دست را از مرفق تا نوک انگشتان بشورید. لکن مکلف برای اینکه یقین پیدا کند که به این تکلیف عمل کرده به حکم عقل مقداری بالاتر از آن چه را که باید شستشو دهد می شوید.
حال آیا شستن مقداری بالاتر از مرفق مقدمه شستن مقدار مرفق تا نوک انگشتان است و این شستن اضافه مقدمه وجود آن می¬گردد؟ به عبارت دیگر اگر مکلف مقداری بالاتر از مرفق را نشوید این مقدار شسته نمی¬شود؟ قطعا اینگونه نیست.
بله شستن مقداری بالاتر از مرفق مقدمه علم به تحقق واجب می باشد اما مقدمه تحقق واجب نمی باشد. اینکه چیزی مقدمه تحقق چیز دیگر باشد یا مقدمه علم به تحقق چیز دیگر باشد کاملا با هم متفاوت می باشند. لذا با توجه به مطالبی که باین شد، مقدمه علمیه نیز رجوع به مقدمه الوجود نمی¬کند.

نتیجه

بحث در جهت اولی این شد که تقسیم مقدمه به این چهار قسم فی الجمله تقسیم درستی است زیرا همانطور که بیان شد مقدمه الصحه به مقدمه الوجود رجوع کرد اما مقدمه الوجوب و مقدمه العلم به مقدمه الوجود رجوع نکردند. لذا این تقسیم یک تقسیم فی الجمله قابل قبولی است.

بحث جلسه آینده

بحث جلسه آینده در جهت دوم می باشد یعنی آیا همه این اقسام داخل در محل نزاع می باشند یا اینکه بعضی داخل و بعضی خارج از محل نزاع می باشند؟

پاداش حفظ آبروی دیگران و کنترل خشم

امام باقر(ع):« مَنْ كَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ »
هر كه آبروى مردم را نریزد، خدا در روز قيامت از لغزشش مى‏گذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت خشمش را از او باز دارد.
مطابق فرمایش امام(ع) هر شخصی که آبروی مردم را حفظ کند و به دنبال هتک حرمت و هتک آبروی دیگران نباشد خداوند نیز او را در روز قیامت مورد عفو و بخشش خود قرار می¬دهد و مانع رفتن آبروی او نزد دیگران می¬گردد.
یکی از اهوال یوم القیامه و نگرانی¬هایی که برای انسان در روز قیامت بوجود می¬آید رسوایی می¬باشد. در این دنیا، بسیاری از عیوب انسان¬ برای دیگران پوشیده است و اگر این عیوب پوشیده نبود مطمئن باشید هیچ کدام از ما به یکدیگر نگاه هم نمی-کردیم، لذا اینکه عیوب انسان¬ها از هم مخفی و پوشیده است، خودش موجب احترام و خوش بینی و حفظ جایگاه افراد گردیده است. تا زمانی که عیوب انسان عیان نیست، موجب جلب احترام مردم و سبب دوستی و نزدیکی است و خدای نکرده اگر از شخصی خطایی سر بزند و این خطا آشکار شود، منزلت و اعتبارش نزد مردم تنزل پیدا می کند و دیگر مردم به او احترام نمی¬گذارند.
اما روز قیامت دیگر روز پرده پوشی و انکار نیست کسی که تمام وجودش آتش کینه و غضب و انتقام است در آن دنیا تجسم پیدا می کند. دیگر کسی نمی تواند در روز قیامت ظاهر سازی نماید. مگر این¬که خدا و اهل بیت عنایت کنند و مانع رسوایی پیروانشان درآن روز شوند.
اگر اشخاصی که در این دنیا برای ما احترام قائلند در روز قیامت چهره حقیقی ما را ببینند و بگویند عجب! این چه بود و ما چه فکر می¬کردیم. دیگر نیاز به آتش نیست، آتش مادی در مقابل آن شرم و رسوایی و خجالت که ناشی از تجسم حقیقت روحی ما می¬باشد اصلا به حساب نمی آید. حال انسان در آن لحظه مثل این است که کسی می¬گوید یک اتفاقی افتاد که دلم می¬خواست زمین دهن باز کند و من بروم داخل زمین.
در این روایت امام می فرماید: کسی که دنبال هتک آبروی مردم نرود خداوند او را مورد بخشش قرار می¬دهد و مانع رسوایی او می¬شود. این مطلب خیلی مهمی است؛ اصلا به خاطر حفظ خودمان هم که شده مراقب باشیم. البته این غیر از عذاب دنیوی کسی است که دنبال هتک حرمت دیگران باشد زیرا مطابق روایات کسی که دنبال هتک حرمت دیگران باشد در همین دنیا نیز آبرویش می¬رود.
حضرت در ادامه می فرماید: کسی که خشم خود را نسبت به مردم حفظ کند و مراقب رفتار خود باشد خدا نیز در روز قیامت خشم و غضب خودش را از او برطرف می کند. ما انسانها باید مقداری در مواجهه با یکدیگر تحملمان بیشتر شود. با کوچک-ترین مسئله¬ای نسبت به هم خشمگین و غضبناک نشویم، نسبت به خانواده و بستگان رفتاری مناسب و مهربانانه داشته باشیم. لذا شخصی که دارای این خصوصیت باشد و خشم و غضب خود را کنترل کند، خداوند نیز در روز قیامت خشم و غضب خود را از او بر می¬دارد.
«والحمد لله رب العالمین»