جلسه بیست و هفتم – ترتب –مقدمه سوم محقق نایینی – بخش سوم و چهارم

جلسه ۲۷ – PDF

جلسه بیست و هفتم
ترتب –مقدمه سوم محقق نایینی – بخش سوم و چهارم
۳۰/۰۸/۱۳۹۷

  خلاصه جلسه گذشته
مقدمه سوم محقق نایینی در بحث ترتب مشتمل بر چند بخش است که تا کنون سه بخش ذکر شد. بخش چهارم نیز در واقع پاسخ به دو اشکال از مهمترین اشکالاتی است که منکرین ترتب بیان کرده‎اند.
در جلسه قبل دو اشکال مطرح شده را به همراه پاسخ اول محقق نایینی به اشکال اول را بیان کردیم. محصل مطلب ایشان در اشکال اول این بود که به طور کلی در مسئله ترتب فرض بر این است که امر به مهم مشروط به عصیان امر به اهم است. نتیجه این سخن این است که زمان امتثال امر به مهم با زمان عصیان به امر اهم یکی است. یعنی همان زمانی که عصیان صورت می‎گیرد و امر به اهم مخالفت می شود، زمانی است که می‎توان امر به مهم را امتثال کرد. پس در این فرض چون باید زمان خطاب و زمان حکم قبل از زمان امتثال باشد، این دو زمان یکی می شود. علت این که زمان خطاب و حکم باید قبل از زمان امتثال باشد این است که اگر این چنین نباشد قهرا مسئله شرط متأخر یا واجب معلق پیش می آید که به نظر محقق نایینی هر دو باطل است.
پس اساس اشکال اول که منکرین ترتب ذکر کردند این است که اگر بخواهیم نظریه ترتب را بپذیریم نتیجه‎اش این است که شرط متأخر یا واجب معلق را باید قبول کنیم؛ در حالی که هم شرط متأخر و هم واجب معلق باطل هستند. پس ترتب مساوی با پذیرش این دو مسئله است که هر دو باطل و محال است و توضیح آن در جلسه قبل بیان شد.
پاسخ محقق نایینی به اشکال اول
ایشان به این اشکال دو جواب دادند. جواب اول جلسه گذشته ذکر شد خلاصه این جواب این است:
پاسخ اول
در مطلب اولی که در ابتدا و در بخش اول مقدمه سوم ذکر شده، گفتیم که زمان فعلیت و ثبوت حکم یا خطاب و زمان امتثال یکی است. مطلب دوم این بود که زمان حکم و زمان امتثال زمان واحد است.
بر این اساس اگر زمان این‎ها واحد شد نه شرط متأخر پیش می آید و نه واجب معلق. اساسا مشکل منکرین ترتب این است که می گویند: زمان خطاب و زمان امتثال با هم فرق می‎کند و بین این دو زمان فاصله است. اگر فاصله نباشد یا باید به نحو شرط متأخر مسئله توجیه شود یا باید بگوییم واجب، واجب معلق است. محقق نایینی در پاسخ می‎فرماید اصلا زمان این دو طبق تقریری که از نظریه ترتب بیان کردیم مختلف نیست، همان زمانی که حکم ثابت می شود همان زمان نیز زمان امتثال حکم است.
پاسخ دوم 
این اشکالی که شما مطرح می‎کنید نه در خصوص بحث ترتب بلکه در همه واجبات شرعیه جریان دارد، یعنی شما که می ‎گویید در ترتب، زمان خطاب بر زمان امتثال باید مقدم شود، اگر این مطلب را بپذیریم سر از واجب معلق یا شرط متأخر در می آورد، شما اگر مسئله زمان خطاب و مسئله زمان امتثال را بپذیرید در همه واجبات این مطلب را باید بگویید. یعنی در همه واجبات شرط متأخر و واجب معلق را به این نحو باید بپذیرید. پس آن چه که منکرین ترتب به عنوان محذور دراین مقام و در مسئله ترتب مطرح می کنند اختصاص به مسئله ترتب ندارد. این یک مشکل همگانی و عام است که در همه واجبات جاری خواهد شد. یعنی این مطلبی است که آن ها باید آن را حل کنند. ما به آن ها عرض می کنیم، آن راه حلی که شما برای این مشکل در سایر واجبات طی می کنید با همان راه حل مشکل را در خصوص ما نحن فیه نیز حل کنید.
پاسخ محقق نایینی به اشکال دوم
اشکال دوم این بود که اگر به نظریه ترتب ملتزم شویم خلف لازم می آید. خلاصه اشکال دوم این بود که طبق نظریه ترتب امر به مهم مترتب بر عصیان نسبت به امر به اهم است. امر به اهم مطلق است و امر به مهم مشروط است و این بدان معنا است که اینها در یک رتبه نیستند ولی زمانشان یکی است. این که می گوییم در یک رتبه نیستند یعنی زمانی امر به مهم ثابت می شود که امر به اهم عصیان شده باشد. حال این جا همان مشکلی که محقق خراسانی گفتند پیش می آید. مشکل این بود که این جا آن چیزی که به عنوان شرط امر به مهم مطرح شده است یا تعقب عصیان است یا عصیان واقعی و واقعیت خارجی عصیان؛ به عبارت دیگر یا عزم بر عصیان و بنای بر عصیان است و عبد می خواهد بعدا عصیان کنید یا عصیان خارجی و واقعیت عصیان شرط است.
اگر بنایش بر این است که عصیان کند یا به عبارت دیگر اگر تعقب عصیان شرط باشد، یعنی زمانی امر به نماز و امر به مهم می آید که امر به اهم عصیان شده باشد، این امر از الان وجود دارد ولی بشرط تحقق العصیان بالنسبة الی الامر بالاهم. مثل اجازه در بیع فضولی. آن جا برای تصحیح بیع فضولی عده ای می گویند: تعقب الاجازه شرط است. یعنی همین قدر که این بیع متعقب به اجازه شود صحیح می شود. این‎جا نیز وقتی می‎گوییم امر به مهم الان فعلی و ثابت است هم زمان با امر به اهم شرط را تحقق العصیان قرار می دهیم نه عصیان واقعی و خارجی. اگر تعقب العصیان شرط باشد کأنه همین الان طلب جمع بین ضدین شده.
اگر هم عصیان خارجی شرط باشد لازمه‎اش این است که زمان این دو امر با هم یکی نباشد. زیرا اول امر به اهم ثابت می باشد بعد که عصیان شد و امر به اهم ساقط شده امر به مهم ثابت می شود. نتیجه‎اش این است که  زمانا یکی نیستند و این خلاف فرض است. در حالی که در ترتب اساس بر این است که زمان این‎ها یکی است، تلاش قائلین به ترتب و موافقین ترتب این است که بگویند هم زمان دو امر موجود می باشد و تنها اختلاف این ها در رتبه است. اگر ما شرط را عصیان خارجی بدانیم یعنی بگوییم امر به مهم زمانی فعلی و ثابت می شود که خارجا این شخص از دستور به اهم سرپیچی کند، وقتی کسی امر به اهم را عصیان کرد معنایش این است که امر به اهم ساقط شده است. یعنی دیگر امری در کار نیست، پس امر به مهم بعد از سقوط امر به اهم ساقط شده است. نتیجه این است که این دو امر در زمان واحد اجتماع نکرده‎اند و این خلاف فرض نظریه ترتب است.
محقق نایینی در پاسخ  به این اشکال می فرماید: اگر شرط امر به مهم را عصیان خارجی و واقعیت عصیان بدانیم، یعنی بگوییم بعد از سرپیچی حقیقی و بعد از آن که مکلف در عالم خارج در آن زمانی که می بایست واجب اهم را امتثال کند امتثال نکرد و آن را عصیان کرد، آن‎گاه امر به مهم ثابت می شود. پس فرض را ابتدا بر این می گذارد که امر به مهم مشروط به عصیان خارجی، حقیقی و واقعیت عصیان است، اگر چنین چیزی شرط باشد، ادعای مستشکل طبق نظر مشهور که حکم را از قبیل شرط متأخر می دانند صحیح است. زیرا این جا باید طبق نظر مشهور اول عصیان محقق شود بعد امر به مهم ثابت شود. یعنی ابتدا باید امر به اهم منتفی شود و سپس امر به مهم ثابت شود.
اما طبق نظر ما که زمان فعلیت حکم و زمان امتثال یکی است، دیگر لازم نیست به شرط متأخر رو بیاوریم. می گوییم، همان زمان که حکم، فعلی می شود، همان زمان، زمان امتثال است. امر به مهم چه زمانی فعلی می شود؟ وقتی عصیان صورت می گیرد. چه زمانی امتثال صورت می گیرد؟ همان زمان امتثال صورت می گیرد. یعنی همان زمان، زمان امتثال است و همان زمان، زمان ثبوت حکم است، لذا متأخر نیست تا آن اشکال پیش بیاید.
پس از آن جا که زمان امتثال و زمان حکم یکی است می توان مشکل منکرین ترتب را پاسخ داد. اگر زمان امر و زمان عصیان و امتثالش یکی باشد دیگر مشکلی وجود ندارد. این مطلب را محقق نایینی در مطلب دوم از مقدمه سوم بیان کردند. گفتند وقتی زمان این ها واحد شد پس کانه این دو امر فی زمان واحد مجتمع می باشند. این طور نیست که اول امر قبلی ثابت شود و بعد امر بعدی بیاید. این ها فی زمان واحد مجتمعند.
پس هر دو اشکال را محقق نایینی با این دو مطلب جواب داد که البته مهم‎تر همان مطلب دوم است. در مطلب اول گفتند: زمان حکم و زمان موضوع واحد است زیرا نسبت موضوع به حکم نسبت علت به معلول است. در مطلب دوم گفتند زمان حکم و زمان امتثال حکم واحد است. لذا برای پاسخ به این دو اشکال عمدتا به این مطلب دوم تکیه کردند که زمان حکم و زمان امتثال حکم یکی است. زمان ثبوت حکم و زمان امتثال حکم واحد است. اگر زمان این‎ها واحد بود بین عصیان حکم و امتثال حکم فاصله‎ای نیست. پس فی زمان واحد این دو امر مجتمعند و هر دو موجودند و خلفی پیش نمی‎آید.
سپس ایشان در ادامه اشاره‎ای به کلام شیخ انصاری کرده اند. عرض شد که عمده کسانی که در این بحث منکر ترتب شده اند، شیخ انصاری و محقق خراسانی و البته برخی دیگر هستند.
اشکال دوم در حقیقت از اشکلات شیخ انصاری می باشد.  ایشان در بحث ترتب کأنه می گوید زمان ثبوت امر به مهم با زمان عصیان امر به اهم تقدم و تأخر دارند و چون این تقدم و تأخر را دیده، منکر بحث ترتب شده است. لکن مرحوم نایینی اشکال کرده اند به شیخ انصاری که ایشان در کتاب رسائل تاخر شرط از حکم را محال دانسته و گفته نمی شود حکم از شرط متأخر شود. یعنی کأنه بین آن چه در بحث ترتب گفته اند و آن چه که در کتاب رسائل در بحث واجب مشروط و تأخر حکم از شرط  گفته اند ناسازگاری وجود دارد. در اوائل بحث ترتب نیز به این مسئله اشاره کردیم که به شیخ انصاری اشکال کرده اند که سخن ایشان در این دو موضع با هم سازگار نیست. این‎جا تلاش هایی شده برای توجیه این سخن شیخ و تفاوتی که بین این دو موضوع وجود دارد.
با این مقدمات و مطالبی که از محقق نایینی گفته شد، بحث از مقدمه سوم ایشان تمام شد. حال باید مقدمه سوم را ارزیابی کنیم که آیا این چهار بخشی که ایشان بیان کرده است قابل قبول است یا خیر؟ البته بخش سوم نیازی به ارزیابی ندارد. زیرا ایشان هدف خود از مقدمه سوم را بیان کرده که این مقدمه را برای چه بیان کردند و لذا نمی شود آن را در معرض داوری قرار داد. عمده مطالبی است که در بخش اول و دوم و چهارم  بیان شد. مخصوصا بخش چهارم که آیا واقعا با آن بنیان هایی که ایشان در ابتدای بحث قرار داده می شود این اشکال را
پاسخ داد یا خیر؟
عظمت پیامبر(ص) و اهمیت وحدت
در مورد عظمت شخصیت پیامبر هرچه بگوییم کم گفتیم و چه بسا اصلا نمی توانیم بزرگی و عظمت آن شخصیت را تبیین کنیم. این که قرآن در مورد او می فرماید: ﴿ وَإِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظيمٍ ﴾ حقیقت این خلق العظیم را نمی توانیم درک کنیم. آیات زیادی در قرآن در مورد شخصیت پیامبر نازل شده است. در روایات نیز ائمه معصومین(ع) دراین رابطه مطالب زیادی فرمودند، مثلا امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسی می فرماید: خود پیامبر فرمود که خداوند من را از درخشندگی نور خودش آفرید.
این شخصیت با این عظمت که حتی جبرئیل وقتی می خواست بر او نازل شود اذن می طلبید، شخصیتی که جبرییل نیز همراه او در شب معراج نتوانست به مقاماتی که پیامبر به آن راه یافت راه یابد، واقعا سرمایه بزرگی است که مسلمانان با این سرمایه دنیا را می‎توانند فتح کنند.
امام سجاد در دعای دوم صحیفه سجادیه می فرماید: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلینَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیهِ(ص) دُونَ الْأُمَمِ الْمَاضِیةِ وَ الْقُرُونِ السَّالِفَةِ» حمد و ستایش خدا را به خاطر منتی که بر ما گذاشت، آن هم به سبب وجود پیامبر(ص) و چنین منتی در امم سابقه و قرون سابقه نبود. یعنی این منتی است بر این امت که شخصی مثل پیامبر(ص) را پیامبر آنها قرار داد، با این که انبیاء و رسولان همه از انوار الهی است و همه شخصیتهای بزرگی هستند، اما امام سجاد(ع) در مورد پیامبر(ص) می فرماید سپاس خدایی را که چنین شخصیتی را که در هیچ یک از قرون سابقه خداوند به آن ها عطا نکرده، به ما داده است. این خیلی نعمت بزرگی است، آن وقت خود ما نسبت به این سرمایه بیگانه‎ایم و چقدر باعث گریز مردمان دیگر از این شخصیت می شویم. این شخصیت فصل مشترک همه مسلمین است. ما باید با اقتدا به ائمه هدی(ع) بر این فصل مشترک تکیه کنیم و امت اسلامی را به قله های عظمت واقتدار برسانیم.
اعتقادات مذهبی جای خودش، کسی نمی گوید در این مسئله از اعتقادات خود دست برداریم، ما معتقدیم که مکتب اهل بیت(ع) مشتمل بر کامل‎ترین ونورانی ترین معارف است و نجات بشر در گرو این معارف و مکتب است، اما به هر حال بخش زیادی از مسلمانان ضمن این که به اهل بیت علاقه مند می باشند، پیرو مکتب اهل بیت نیستند. حال تعامل با ما این  ها چگونه باید باشد؟ من پاسخ این سوال را از لسان امام صادق(ع) عرض می کنم.  ببینیم واقعا بعضی از رفتار ها با این معیار سازگار است؟
عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ كَيْفَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَصْنَعَ‏ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا وَ بَيْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ مِمَّنْ لَيْسُوا عَلَى أَمْرِنَا
در بین آن چه که بین ما و سایر مسملین است، آن هایی که با هم اختلاط داریم و بر امر ما نیستند و اهل ولایت نیستند، چگونه رفتار کنیم.
قَالَ تَنْظُرُونَ إِلَى أَئِمَّتِكُمُ الَّذِينَ تَقْتَدُونَ بِهِم‏
نگاه به ائمه خود کنید، ببینید آن‎هایی که شما از آن ها پیروی می کنید چکار می کنند. بحث یک موقعیت خاص و یک دوره محدود نیست بلکه یک روش و خط سیر را در مقابل ما قرار دادند.
فَتَصْنَعُونَ مَا يَصْنَعُون‏ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ يَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ وَ يُقِيمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ يُؤَدُّونَ الْأَمَانَةَ إِلَيْهِمْ.
به خدا سوگند ائمه شما از مریض های آن عیادت می کنند، درتشییع جنازه آن ها شرکت می کنند و به نفع یا علیه آن ها شهادت می دهند و امانت آن ها را ادا می کنند. یعنی همان اموری که بین پیروان اهل بیت جریان دارد همین امور را در رابطه با آن‎ها دارند، این یعنی برخورد محبت آمیز همراه با الفت و مودت و با محبت.  آیا واقعا برخی از سخنان و برخی از رفتارها از سوی ما می تواند مورد تأیید ائمه معصومین باشد؟
در روایتی از امام رضا(ع) وارد شده است که از امام سوال می کنند گاهی برخی از فضایل شما از طریق مخالفین شما برای ما نقل می شود ما با این ها چه کنیم؟ امام رضا(ع) در پاسخ به این سوال می فرمایند: روایاتی که در رابطه با ما جعل می شوند سه دسته می باشند: دسته ای از آن ها ما را پایین می آورد و غرض این است که ما در چشم مردم خوار شویم. یک دسته روایات ما را از آن چه که هستیم بالاتر می برد تا جایی که وقتی دیگران این احادیث را می شنوند نسبت به ما و پیروان ما بدبین می شوند، و می‎گویند: این ها را تا خدایی بالا می برند. گاهی احادیثی را جعل می کنند که در آن طعن ها و فحش هایی نسبت به دشمنان ما در آن می باشد که آن هم برای این است که آن ها را به ما بدبین کنند و بگویند این ها اهل سبّ و ناسزا هستند.
امام رضا(ع) می فرماید: این روایات، روایات جعلی هستند. مسئله تولی و تبری به جای خود، باید باشد و بحثی هم نیست. اما این که بعضی از کار ها به اسم تولی و تبری انجام می شود، عوارض و خسارت هایی را در جامعه ایجاد می کند، بهانه به دست سلفی ها و تکفیری ها می دهد که حملاتشان علیه شیعه افزایش پیدا کند. باعث جذب توده های پر شور اهل سنت به این گروه های تکفیری وسلفی می شود. این ها خطراتی است که از این روش ها ناشی می شود. باید مراقب و هوشیار باشیم و نگذاریم این چنین شود. این که شما می بینید بزرگان و ائمه معصومین و مراجع تقلید در دوران معاصر، امام راحل و مقام معظم رهبری روی این نکته تاکید می کنند بخاطر یک مصلحت کلی برای دین و برای جامعه اسلامی است. نمی‎توانیم  بگوییم در قم زندگی می کنیم و در این رابطه هر طور که می خواهیم رفتار کنیم.