جلسه سی و دوم – ترتب –مقدمه سوم محقق نایینی – اشکال محقق خویی به برخی و بررسی آن

جلسه ۳۲ – PDF

جلسه سی و دوم
ترتب –مقدمه سوم محقق نایینی – اشکال محقق خویی به برخی و بررسی آن
۱۱/۰۹/۱۳۹۷

  خلاصه جلسه گذشته
درباره مقدمه سوم از مقدمات محقق نایینی پیرامون بحث ترتب ملاحظات و ایرادتی مطرح شده است. دو اشکال را محقق اصفهانی مطرح نمودند که آن‎ها را بیان و مورد بررسی قرار دادیم.
کلام محقق خویی
در جلسه گذشته نکته‎ای را اشاره کردیم مبنی بر این‎ که، این که در مانحن فیه گفته می‎شود تقدم و تأخر رتبی و ترتب وجود دارد، آیا این ترتب بین دو خطاب است یا بین یک خطاب و عصیان نسبت به آن خطاب هم ترتب وجود دارد؟ به عبارت دیگر برخی معتقدند که خطاب به مهم از خطاب به اهم به دو رتبه متأخر است، هرچند از نظر زمانی این دو در زمان واحد اجتماع دارند، اما در عین وحدت زمانی دو خطاب، یک مسئله وجود دارد و آن این که امر به مهم متأخر از عصیان امر به اهم است چون این امر مشروط به عصیان است لذا رتبه اش از خود امر به اهم متأخر است پس امر به مهم از امر به اهم به دو رتبه متأخر است.
محقق خویی معتقدند این غیر معقول است. یعنی نمی‎توانیم بگوییم خطاب به مهم از خطاب به اهم به دو رتبه است، زیرا تقدم و تأخر همان طور که بیان شد محتاج ملاک است. به چه علت چیزی مقدم بر چیز دیگر شود؟ ملاک این تقدم و تأخر سه چیز می‎تواند باشد:
۱. ذاتی باشد، مثل علت که ذاتا بر معلول مقدم است و موجب تقدم رتبی علت بر معلول می شود.
۲. چیزی نازل منزله علت باشد.
۳. شرط و مشروط باشد.
به هر حال برای این که رتبه چیزی مقدم بر دیگری شود محتاج ملاک است و این امری خارج از ذات نیست. بنابراین تقدم و تأخر دیگر به چیزی که با آن از حیث رتبه متحد است سرایت نمی کند. بر چه اساسی بگوییم خطاب به اهم مقدم بر خطاب به مهم به دو رتبه است است. به چه دلیل بگوییم رتبه «ازل النجاسه» مقدم بر رتبه «صل» است به دو رتبه؟ بین عصیان خطاب اهم و خود خطاب اهم نسبت علیت برقرار است و لذا مقدم بر عصیان است ولی این سبب نمی شود عصیان هم مقدم شود برخطاب مهم. پس اساسا نمی‎توانیم دو خطاب را در نظر بگیریم و بگوییم این خطاب رتبه‎اش مقدم بر خطاب دیگر است. لذا ایشان می‏فرماید: آن چه که بینشان تقدم و تأخر است خطاب مهم و خود خطاب اهم است. یعنی خطاب مهم مترتب است بر خطاب اهم. به این معنا که وقتی خطاب اهم عصیان شد و مورد مخالفت قرار گرفت و مأموربه به خطاب اهم ترک شد (در مثال ما همان ازل النجاسه است) و عصیان محقق شد، آن وقت سر و کله خطاب به مهم پیدا می‎شود. بله می توانیم بگویم که خطاب مهم مشروط به عصیان نسبت به خطاب اهم است. این ها چون از قبیل شرط و مشروط هستند، تصویر تقدم و تأخر رتبی در مورد آن‌ها ممکن است و می‎توانیم یکی را مترتب بر دیگری بدانیم ولی اختلاف رتبه آن‎ها یکی است. به دو مرتبه.
بررسی اشکال محقق خویی
برخی از بزرگان به محقق خویی اشکال کردند و فرمودند: علی رغم ادعای محقق خویی، به نظر ما این ملاک بین الخطابین وجود دارد. می‎توانیم خطاب مهم را به دو رتبه متأخر از خطاب اهم بدانیم. اما آن ملاک چیست؟
مرحوم روحانی صاحب منتقی الاصول می‎فرماید : متأخر وجود ندارد مگر این که متقدم در رتبه او موجود است. یعنی وقتی متأخر وجود دارد، متقدم نیز وجود دارد، اما عکسش ثابت نیست. یعنی این‎طور نیست که اگر متقدم باشد لزوماً متأخر هم وجود داشته باشد. این جا این ملاک وجود دارد، یعنی در رتبه امر به اهم امر به مهم وجود ندارد ولی در رتبه امر به مهم امر به اهم نیز وجود دارد و این برای تقدم و تأخر کافی است. بله تنها یک نکته است و آن این که در واقع کأنه این جا یک واسطه وجود دارد. چرا می‎گوییم در رتبه امر به مهم امر به اهم نیز موجود است. زیرا امر به مهم یک شرط دارد که عبارت است از عصیان امر به اهم، عصیان امر به اهم خودش متفرع بر این است که امر به اهم وجود داشته باشد. پس امر به اهم مستقیما نسبت به امر مهم علیت ندارد تا بگوییم این علت او است ولی با واسطه و با وساطت عصیان، این علیت قابل تصویر است. یعنی امر به اهم به یک معنا علت برای عصیان است. زیرا امر به اهم مثل موضوع برای حکم است. امر به اهم موضوع برای عصیان است و تا این امر نباشد عصیان معنا ندارد. وقتی می‎گوییم: عصیان الامر بالاهم خواه یا ناخواه امر به اهم موضوع عصیان می شود، تا امر به اهم نباشد عصیان معنا ندارد. سرپیچی از چه چیزی؟ عصیان نسبت به چه چیزی؟ اصلا موضوع اتیان عبارت است از امر به اهم.
پس امر به اهم به یک معنا علیت نسبت به عصیان دارد و خود عصیان شرطیت نسبت به امر به مهم دارد پس از آن‎جا که علة العلل علة است می توانیم بگوییم خطاب به اهم یا امر به اهم علیت دارد برای خطاب مهم یا امر به مهم، اگر این را گفتیم بدیهی است که تقدم رتبی امر به اهم نسبت به امر به مهم ثابت می شود. وقتی شما می‎گویید: علت رتبتا مقدم بر معلول است، علة العله نیز رتبه اش مقدم بر معلول است. فرقی نمی‎کند، همان طور که علت بی واسطه رتبه‎اش مقدم بر معلول بی‎واسطه است، علت با واسطه نیز رتبه اش مقدم بر معلول واسطه است
سوال:
استاد: علیت گاهی در حوزه تکوین مورد بررسی قرار می‎گیرد، گاهی در حوزه تشریع. قطعاً نسبت بین این‎ها از قبیل علیت در حوزه تکوینیات نیست. اما در دایره اعتباریات می تواند به عنوان نازل منزله علت تلقی شود. توضیح دادیم که محقق نایینی معتقد است بین حکم و امتثال حکم این علیت وجود دارد، زیرا امر عبارت است از بعث و تحریک کردن. امتثال عبارت است از انبعاث و بین بعث و انبعاث این علیت وجود دارد. چه چیزی باعث می شود که شخص منبعث و متحرک شود و از جا حرکت کند و به سمت انجام خواسته مولا برود؟ آن امر و دستور و بعث که از ناحیه مولا صورت گرفته است او را تحریک کرد، منتهی تحریک مولا خودش اعتباری است یعنی به جای این که دست عبد را بگیرد و هلش بدهد به سمت انجام کار به او می گوید: برو؛ یعنی تکوینی نیست بلکه اعتباری است. وقتی مولا می‎گوید: برو، خودش تحریک می کند، منتهی یک تحریک اعتباری. با گفتن برو، عبد می رود یعنی منبعث می شود و این یعنی تحریک شدن اعتباری و این علیت به یک نحوی قابل تصویر است.
علی ای حال صاحب منتقی الاصول معقتد است که این ملاک این جا قابل تصویر است و ما می‎توانیم خطاب اهم را رتبتا مقدم بدانیم بر خطاب مهم. به عبارت دیگر خطاب مهم را مترتب بر خطاب اهم بدانیم، زیرا هر چند این جا خطاب مهم معلول بی واسطه خطاب اهم نیست، اما به نوعی معلولیت با واسطه قابل تصویر است. زیرا خطاب مهم معلول عصیان خطاب اهم است، پس کأنه خطاب اهم، علة العلة خطاب مهم است.
پس محقق خویی می فرماید تقدم و تأخر بین دو خطاب معقول نیست بلکه تقدم و تأخر بین عصیان نسبت به امر اهم و خود امر مهم است نه بین امر به اهم و امر به مهم. مرحوم روحانی می فرماید: اگر دقت کنیم، بین دو امر و دو خطاب نیز می توانیم تقدم وتأخر رتبی در نظر بگیریم زیرا آن عصیانی که شما می‎گویید: نقش واسطه را ایفاء می‎کند، عصیان نسبت به اهم مقدم بر خطاب مهم است، زیرا شرطش است و تا عصیان به اهم صورت نگیرد سر و کله امر به مهم پیدا نمی‎شود، ولی خود این عصیان معلول چیز دیگری است. پس باید امر به اهم باشد تا عصیان صورت گیرد. پس در واقع خود امر به اهم  مقدم می شود بر عصیان نسبت به امر اهم و عصیان امر به اهم شرط برای امر به مهم است پس امر به اهم با یک واسطه علت می شود برای امر به مهم.
سوال:
استاد: موضوع بحث ما جایی است که مهم یک عبادت باشد. یعنی می‎خواهیم ببینیم آیا اگر کسی امر به اهم را ترک کرد و سراغ امر به مهم آمد و آن را اتیان کرد، عبادتش صحیح است یا خیر؟ مثلا ازاله نجاست را ول کند و سراغ نماز بیاید. این‎جا بین علماء نزاع صورت گرفته است. عده ای گفتند: عمل مکلف صحیح است، منتهی راه‎های تصحیحشان فرق داشت. محقق خراسانی یک نحوه و عده‎ای دیگر نیز راه ترتب را برای تصحیح این عبادت بیان کردند.
تمام تلاش نظریه ترتب این است که کاری که عبد انجام داده را تصحیح کند بر اساس این نظریه بالاخره فعلی که عبد انجام داده امری داشته است. زیرا این امر مشروط به شرطی بوده است. یعنی مولا گفت: اگر اولی را عصیان کردی دومی را انجام بده، هم فعل اهم امر داشته و هم فعل مهم، زمانشان نیز یکی است منتهی بین این دو امر تقدم و تأخر رتبی است.
اگر کسی نماز خواند و سراغ نجات غریق نرفت، فرض جایی است که واجب ما یک عبادت است و واجب نیز مضیق است و وقت ندارد. فرض این است که اهم فوری است. آیا این عمل عبد صحیح است یا خیر؟
تمام بحث ترتب این است که اگر کسی به هر دلیلی واجب اهم را انجام نداد آیا عمل عبادی او که مهم است، در حالیکه مزاحم به یک اهم بوده است درست است یا خیر؟
نظریه ترتب راهی است برای تصحیح این عبادتی که به جای اهم انجام می شود. این مقدماتی که محقق نایینی بیان می کنند برای این است که این نظریه را ثابت کنند. سه مقدمه را بیان کردیم و هنوز دو مقدمه دیگر مانده است، این موضوع چالشی و بحث برانگیز است. این همه مقدمه و بحث به این دلیل بوده است که این مشکل حل شود.