جلسه دوم-تقسیم سوم واجب – در مورد واجب مضیق و موسع مطلب دوم: اشکال

جلسه ۲ -PDF

جلسه دوم

تقسیم سوم واجب – در مورد واجب مضیق و موسع مطلب دوم: اشکال

۱۳۹۸/۰۶/۳۱

 

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم در تقسیم سوم از تقسیمات واجب، دو قسم موقت و غیرموقت حاصل می‎شود،‎ و واجب موقت نیز به موسع و مضیق تقسیم می‎شود. واجب موسع واجبی است که زمانی که شارع برای آن در نظر گرفته است بیش از مقدار مورد نیاز اتیان به آن واجب است و واجب مضیق واجبی است که زمانی که شارع برای آن در نظر گرفته است مطابق با وقتی است که انجام آن عمل زمان می‎برد. در جلسه گذشته ضمن مطلب اول به طور مفصل این مطالب را توضیح دادیم.

مطلب دوم: اشکال در مورد واجب مضیق و موسع

در واجب مضیق و موسع ادعا شده یا توهم شده است که اساسا امکان ندارد که برای واجب زمانی در نظر گرفته شود که به اندازه خود آن واجب باشد و همچنین امکان ندارد و محال است که برای واجب زمانی بیش از زمان مورد نیازش اخذ شود.
ابتدا باید توضیح دهیم که چرا واجب مضیق محال است؟ چرا واجب موسع محال است؟ تا برسیم به مطلب سوم که پاسخ به این دو اشکال است.

الف) اشکال در واجب مضیق 

اما در مورد واجب مضیق اشکال این است که به طور کلی وقتی عملی واجب می‎شود، یعنی دستور داده می‎شود و بعث از ناحیه مولی صورت می‎گیرد، به دنبال بعث و تحریک از سوی مولی، عبد منبعث و متحرک می‎شود و سوق داده می شود به سمت انجام دستور مولی. پس اول بعث است و به دنبال بعث، انبعاث است، اول باید مولی وجوب را انشاء و ابلاغ کند بعد به دنبال آن عبد سراغ عمل کردن به دستور مولی برود. پس قطعا انبعاث عبد همیشه ولو یک لحظه، بعد از بعث مولا صورت می‎گیرد، زیرا انبعاث و تحریک شدن عبد و رفتن به سوی انجام دادن دستور به مقدمات خیلی سریعی نیاز دارد. عبد باید اراده کند تا برود آن کار را انجام دهد و همین اراده‎ای که می‎خواهد در نفس محقق شود، محتاج مقدماتی است. ما قبلا در مواقع و مواضع مختلف درباره مبادی اراده سخن گفتیم، اینکه کسی می‎خواهد اراده کند و کاری را انجام دهد، یعنی شوق مؤکد به سوی انجام آن کار در نفس او محقق شود، اول باید آن کار را تصور کند، فوائدش را تصور کند، تصدیق به فایده ناشی از آن کار بکند. این امور، ولو یک دهم ثانیه زمان می‎برد، اما به هر حال باعث می‏شود انبعاث بعد از بعث صورت بگیرد، این معنایش این است که زمان واجب در هر حال بیش از مقدار مورد نیاز واجب است. مثلا شما روزه را مثال زدید به عنوان واجب مضیق که زمانش از طلوع فجر تا مغرب است. گفتید این واجب مضیق است، یعنی زمانی که برای اتیان این واجب نیاز است و شارع آن را لحاظ کرده و باید این واجب در این زمان صورت بگیرد، این زمان دقیقا به اندازه‎ای است که خود این واجب در آن واجب شده است نه بیشتر نه کمتر. در حالیکه ما گفتیم هر بعثی نیاز به انبعاث دارد و انبعاث در هر صورت متأخر از بعث است در مثال مذکور تا قبل از طلوع فجر روزه هنوز وجوبش ثابت نشده است بلکه وجوب روزه از اول طلوع فجر شروع می شود، یعنی بعث مولی همان اول طلوع فجر به محض اینکه طلوع فجر محقق شد گریبان مکلف را می‎گیرد.
همان اول وجوب می‎آید، بعث می‎آید، همان اول که این می‎آید همان اول طلوع فجر بالاخره ولو یک صدم ثانیه زمان می‎برد تا عبد منبعث شود، زیرا انبعاث در هر صورت متأخر از بعث است. پس نتیجه این است که نمی‎توانیم بگوییم واجبی به نام مضیق داریم، اصلا امکان ندارد و عقلا محال است  که زمانی که برای واجب  قرار داده شده به اندازه‎ای باشد که برای آن واجب به آن نیازمندیم. زیرا اقتضاء تأخر انبعاث از بعث این است که بالاخره یک مقداری ولو یک صدم ثانیه زمان کم می‎آورد. انبعاث که از همان لحظه وجوب محقق نمی‎شود. عبد تا بخواهد شروع به عمل به واجب کند حداقل چند صدم ثانیه از او زمان می‎برد. پس اساسا واجب مضیق امکان ندارد و ما چیزی به نام واجب مضیق نداریم.
ان قلت: اگر هم بگویید وجوب قبل از زمان واجب ثابت می‎شود مثل اینکه بگوییم چه اشکالی دارد که وجوب قبل از طلوع فجر ثابت شود تا این مشکل پیش نیاید. یعنی وجوب از قبل ثابت شده باشد که اول طلوع فجر عبد منبعث شود، یعنی دقیقا زمان مورد نیاز با زمانی که شارع در نظر گرفته است مو به مو منطبق شود.
قلت: مستشکل می‎گوید: نمی‎توانیم بگوییم وجوب قبل از طلوع فجر ثابت است، زیرا این وجوب اساسا خودش مشروط به شرط زمان است، یعنی وجوب الصوم مطلق نیست، وجوب صوم رمضان شرطی دارد که عبارت است از طلوع فجر، مثل وجوب نماز ظهر که تا قبل از زوال ثابت نیست. چه زمانی نماز ظهر وجوبش ثابت می‎شود؟ موقع زوال، زیرا اساساً این شرط وجوب است، شرط وجوب تحقق زمان است، پس نمی‎توانیم بگوییم مشروط قبل از شرط محقق شود، چون تقدم المشروط علی الشرط محال است زیرا مثل تقدم معلول بر علت است. شرط نسبت به مشروط مثل علت نسبت به معلول است.
پس اصل اشکال در واجب مضیق این است که واجب مضیق محال است، زیرا وجوب در واجب مضیق محال است قبل از حصول زمان واجب ثابت شود. زیرا تحقق مشروط قبل از شرط محال است، تقدم مشروط بر شرط محال است، همانطور که تقدم معلول بر علت محال است. پس نمی‎تواند وجوب قبل از رسیدن زمان واجب ثابت شود، اگر هم بخواهد وجوب در اولین زمان واجب ثابت شود (مثلا وجوب صوم درست در لحظه طلوع فجر ثابت شود) از آنجا که به دنبال این بعث انبعاث صورت می‎گیرد و انبعاث مقدماتی نیاز دارد حتما زمانا متأخر از بعث است ولو به صدم ثانیه. پس نمی‎تواند زمانی که شارع برای واجب در نظر گرفته است به اندازه زمان مورد نیاز باشد، همیشه یک مقداری کم می‎آورد، این دو زمان بر هم منطبق نیست، پس واجب مضیق محال است.

پاسخ به اشکال در مورد واجب مضیق

از این اشکال پاسخ هایی داده شده است.

پاسخ اول 

درست است بعث بر انبعاث مقدم است، یعنی همیشه انبعاث متأخر از بعث است ولی این تقدم و تأخر، تقدم و تأخر زمانی نیست، بلکه تقدم و تأخر طبعی و رتبی است. همانطور که بین علت تامه و معلول تقدم و تأخر رتبی است، بین بعث و انبعاث نیز تقدم و تأخر رتبی است. مثلا حرکت ید علت برای چرخیدن کلید در قفل در است. اینکه این کلید در قفل در می‎چرخد معلول حرکت دست است، تا این دست حرکت نکند کلید نمی‎چرخد. پس حرکت دست قطعا مقدم بر حرکت کلید است اما آیا زمانا بین این‎ها تقدم و تأخر است؟ یعنی مثلا می‎توانیم بگوییم دست، چند صدم ثانیه زودتر از کلید می‎چرخد؟ خیر، هم زمان با چرخش دست، کلید هم می‎چرخد. این تقدم و تأخر را تقدم رتبی و طبعی می‎گویند. بین بعث و انبعاث نیز این چنین است. یعنی تقدم و تأخر بین بعث و انبعاث، تقدم رتبی است. لذا اشکالی در اینکه زمان بعث و انبعاث یکی باشد نیست. لا اشکال در اینکه زمان بعث و انبعاث یکی باشد، نمی‎خواهیم بگوییم همه جا اینچنین است، بلکه می‎خواهیم بگوییم: اگر اینچنین شد مانعی دارد یا ندارد؟ نه؛ زمان بعث و انبعاث می‎تواند یکی باشد. یعنی از قبل می‎دانم ظهر که می‎شود نماز واجب می شود. من علم دارم، می دانم الان وجوب نیست، پس بعثی هم نسبت به من صورت نمی‎گیرد. الان نیز «اقم الصلوة لدلوک الشمس الی غسق الیل» برای من باعثیت و محرکیت ندارد، بعثی در کار نیست ولی می‎دانم اول ظهر که شود من باید نماز بخوانم، حال اگر این بعث وتحریک مقارن با انبعاث باشد چه مانعی دارد، چه محالی از این لازم می‎آید که بعث علت برای انبعاث باشد و تقدمش نیز بر انبعاث از قبیل تقدم علت بر معلول باشد؟

پاسخ دوم 

اساساً چه کسی گفته واجب مضیق نمی‎تواند قبل از وقتش و قبل از زمانش واجب شود؟ وجوب و بعث ثابت می‎شود، منتهی معلقا، وجوب تعلیقی و وجوب مشروط. می‎گوییم از اول طلوع فجر صوم واجب می‎شود، زمان واجب از طلوع فجر تا مغرب است، چه اشکالی دارد قبل از زمان واجب بعث محقق شود؟ یعنی وجوب به نحو تعلیقی، یعنی «انی امرتک بصلاة الظهر» الان تو را امر می‎کنم به شرط اینکه زمانش که محقق شد آن را اتیان کنید، یعنی کأنه وجوب ثابت است به نحو شرط متأخر. مرحوم نایینی شرط متاخر را قبول ندارد ولی اگر قائل به شرط متأخر شد،) که بحثش را مفصلا کردیم چه اشکالی دارد که وجوب الان ثابت باشد ولی شرطش بعدا بیاید؟ این دیگر بر می‎گردد به مباحث گذشته که تفصیلا در مورد آن بحث کردیم که چطور می‎شود که شرط متأخر را تصویر کرد به نحوی که معقول باشد و قابل پذیرش.
مشروط الان محقق است، منتهی شرط آن بعداً می‎آید. به حسب ظاهر چیزی که مشروط به شرطی است که بعدا می‎آید، محال است. چطور شما می‎خواهید بگویید الان محقق است؟ این را تفصیلا در گذشته درباره‎اش بحث کردیم، پس اگر ما قائل به صحت شرط متأخر و امکان شرط متأخر شدیم، خلافا لبعض، که قائل به استحاله شرط متأخر شده‎اند هیچ مانعی وجود ندارد از اینکه بعث قبل از تحقق شرط و قبل از زمان واجب تحقق پیدا کند. اگر اینطور شود بعث قبل از زوال محقق  شده است و یا قبل از طلوع فجر محقق شده است و اولین زمانی که فجر طالع می‎شود در همان اولین زمان انبعاث صورت می‎گیرد. از همان لحظه اول عبد شروع می‎کند به عمل کردن به دستور مولی و هیچ تأخیری نیز پیش نمی‎آید.

خلاصه بحث تا کنون

اولاً: بین بعث و انبعاث تقدم و تأخر زمانی نیست. درست است انبعاث و تحریک شدن عبد متأخر از بعث و تحریک کردن مولی است، اما این تأخر طبعی و رتبی است و نه زمانی.
ثانیاً: سلمنا، اساسا ما مستشکل را همراهی می‎کنیم، فرضا انبعاث زماناً متأخر از بعث باشد. اصلا تقدم و تأخر زمانی بعث مولا و انبعاث عبد را می‎پذیریم. می‎گوییم بالاخره یک صدم ثانیه بین این‎ها فاصله است. چون اول باید امر مولا گریبان مکلف را بگیرد بعد عبد دستور مولا را اراده و  اتیان کند، این یک زمانی فاصله می‎افتد ولو به یک صدم ثانیه. زیرا اراده نیازمند مبادی است، سملنا که این‎چنین باشد ما می‎گوییم چه اشکالی دارد که بعث قبل از زمان واجب محقق شود؟ به محض اینکه زمان فرا رسید اتیان واجب صدق کند. یعنی وجوب به نحو مشروط و معلق قبل از تحقق شرط، یعنی زمان محقق شود، این نیز مبتنی بر پذیرش وجوب تعلیقی یا امکان شرط متأخر است.
سوال
استاد: آن بعد از آن است که عقلاً این امکان باشد. وقتی شما می‎گویید این اندازه آن است، درست است که عرفا این مقدار خیلی از دید عرف اهمیتی ندارد، ولی وقتی می‎گوید: امکان عقلی ندارد؛ چرا بیاید بگوید که ما دو جور واجب داریم، واجب مضیق و موسع؟ اصلا به این اقسام می‎خواهد اشکال کند و الا اصل اینکه بعضی از واجبات اینچنین هستند در آن بحثی نیست. می‎گوید: ما قبول داریم که بعضی از واجبات موقت هستند و بعضی غیر موقت اما اینکه بگویید مضیق داریم و موسع و این ملاک و معیار را ارائه دهید، این دسته بندی مبتلا به این اشکال است. مگر اینکه در تعریف قید عرفا را اضافه ‎کنید. از نظر شارع زمانی که برای این واجب قرار داده شده است به اندازه زمانی است که عرفا نیاز به اتیان این واجب است.

پاسخ سوم

«ادل دلیل علی امکان الشئ وقوعه» ما در شرع موارد زیادی داریم که در آنجا دستور داده شده است به انجام واجبی در زمانی خاص که این زمان دقیقا به اندازه زمان مورد نیاز انجام واجب است. حال شما اسمش را هرچه می‎خواهید بگذارید. شما با این واقعیت در شریعت چه می‎کنید؟ مثلا به ما گفته‎اند از ظهر روز هشتم تا غروب آن حاجی باید در صحرای عرفات وقوف کند. بالاخره این زمان وقوف در آن زمان واجب است، وقوفش نیز همان موقع است. این واجب بالاخره یک زمان محدودی دارد نه یک ثانیه این طرف می‎رود و نه آن طرف، روزه رمضان نیز همچنین و خیلی موارد دیگر.
پس همین که ما در شریعت مواردی داریم که وجوب در یک زمانی ثابت شده که به اندازه زمان اتیان به واجب است و زمان خاصی هم پایان می‎پذیرد این دلیل بر امکانش است و ما اسم این را گذاشتیم واجب مضیق و در شرع نیز وارد شده است و «ادل دلیل علی امکان الشئ وقوعه».
اما اینکه شما می‎فرمایید تالی فاسد حرف او است نه اینکه او می‏تواند اینگونه بگوید. کسی که می‎گوید واجب مضیق محال است ملتزم به نفی این موارد نیست، زیرا می‎گوید آن را ما طبق دستور انجام می‎دهیم اما چه داعی داریم که اسم آن را بگذاریم مضیق و موسع؟ یک واجبی به این صورت است و یک واجبی به صورت دیگر و ما وظیفه داریم که عمل کنیم. مستشکل به این تقسیم بندی با این معیارها اشکال دارد. می‎گوید: ما در شرع چیزی به نام واجب مضیق و موسع نداریم، واجبات معلوم است و باید  انجام شود، این را نمی‎توانیم به عنوان تالی فاسد سخن مستشکل علیهش به کار ببریم و بگوییم لازمه حرف شما این است که پس باید به این ها عمل نکنیم، نه آنها سر جای خودش، اما ما به اینها واجب مضیق با تعریف شما نمی‎گوییم.
پس همان‎طور که ملاحظه  کردید واجب مضیق نه تنها محال نیست و ممکن است، بلکه تصویرش را نیز خدمت شما عرض کردیم و در بسیاری از موارد نیز در شرع وارد شده است.

بحث جلسه آینده

اشکالی نیز در مورد واجب موسع شده است که واجب موسع نیز محال است، حالا چرا واجب موسع محال است و پاسخش چیست این را هم فردا عرض می‎کنیم.
ما ضمن بیان مطلب دوم که اشکال در مورد واجب مضیق است پاسخش را هم دادیم و گفتیم استحاله‎ای ندارد، فقط در مورد واجب موسع مطالبی باقی مانده است که آن را هم عرض می‎کنیم و پاسخ می دهیم که آن هم محال نیست.