جلسه اول-تقسیمات واجب – تقسیم سوم: واجب موقت و غیر موقت

جلسه ۱ – PDF

جلسه اول
تقسیمات واجب – تقسیم سوم: واجب موقت و غیر موقت
۳۰/۰۶/۱۳۹۸

 قال رسول الله(ص) «لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ التملَقُ وَ الْحَسَدُ إِلَّا فِي‏ طَلَبِ‏ الْعِلْم»‏‏.  
مؤمن اهل تملق و حسد نیست. حسادت و تملق دو رذیله اخلاقی هستند که بسیار مورد مذمت قرار گرفته است. حسادت، یعنی انسان از داشتن نعمت و برخورداری دیگری از آن ناراحت شود. از اینکه دیگری از امکانی برخوردار باشد مثل مال، موقعیت، شهرت یا هر چیزی که به عنوان یک نعمت حساب شود او ناراحت و غمگین شود. روایات زیادی در مورد حسد و تأثیرات بسیار مخرب حسد در زندگی انسان و اینکه منشاء بسیاری از گناهان دیگر است وارد شده است.
تملق و چاپلوسی کردن از دیگران نیز به شدت مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است. لذا پیامبر اکرم(ص) می‎فرماید: «لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ الْتملَقُ وَ الْحَسَدُ إِلَّا فِي‏ طَلَبِ‏ الْعِلْم»
کأنه انسان متملق و حسود ایمانش دچار کاستی و نقص است. مؤمن خلق و خویش پیراسته از رذایل است، به خصوص از این دو رذیله. اما استثنایی در کلام پیامبر(ص) وارد شده است «إِلَّا فِي‏ طَلَبِ‏ الْعِلْم» یعنی در طلب علم تملق اشکالی ندارد، در راه فراگیری دانش و جستجوی علم اگر انسان تملق و چاپلوسی کند و زبان به تملق معلم بگشاید تا او را تحریک کند که درس یا تعلیمی به او دهد کأنه اشکالی ندارد. همچنین حسادت، یعنی اگر کسی ببیند دیگری در طلب علم است و از اینکه در طلب علم است و خودش از این نعت بی‎بهره است ناراحت شود اشکالی ندارد.
اما اینکه در طلب  علم این دو امر استثناء شده است به این معنا نیست که این جواز بی حد و حصر باشد. اگر تملق منجر به شرک شود ولو فی طلب العلم هم باشد اشکال دارد.
اگر کسی تملق بگوید و زبان به خلاف واقع باز ‎کند و استادی را توصیف ‎کند تا اسباب تحصیل و فراگیری علم برای او فراهم شود، اشکالی ندارد اما نه به حدی که لامؤثر فی الوجود الا الله یادش برود. اگر از این  حد بگذرد و وارد در دایره شرک شود قطعا جایز نیست. حتی شرک در عبادت و راز و نیاز با خدا نیز جایز نیست چه برسد به علم.
در مورد حسادت نیز اگر شخص به حدی برسد که از داشتن نعمت توسط دیگران و برخورداری دیگران از آن نعمت و یا حتی رشد دیگران ناراحت شود و آروزی سلب نعمت از شخص را کند نیز جایز نیست. مثلا اگر کسی در مسیر تحصیل علم است و شخص دیگری نیز با او درس می خواند، اگر او تلاش کند ولی به هم درسش حسادت کند به این دلیل که او از نعمت علم و دانش برخوردار است ولی من برخوردار نیستم و از این موضوع ناراحت باشد، این مرتبه از حسد مانعی ندارد. اما اگر به حدی برسد که بخواهد بگوید: من به مراتب علمی دست پیدا کنم و او ساقط شود، طوری شود که حافظه‎اش از بین برود، ضربه‎ای  به سرش بخورد و دانسته هایش از بین برود، قطعا جایز نیست.
لذا محصل فرمایش پیامبر اکرم(ص) این است که مسئله طلب علم و دانش آنقدر اهمیت دارد و مهم است که حتی اگر انسان برای  رسیدن به آن چاپلوسی هم نماید اشکالی ندارد. اگر انسان در طلب علم حسادت بورزد اشکالی ندارد. چیزی که فی نفسه (هم تملق و حسادت) در مراتب پایینش هم پسندیده نیست، اما همین تملق و حسادت در یک مراتب پایین‎تر در طلب علم اشکالی ندارد و الا اگر تملق موجب خروج از دایره توحید شود یا حسادت به حدی برسد که خواهان نابودی و ساقط شدن محسود شود، شخص را از طرف دیگر از دایره ایمان خارج می‎کند.
علی ای حال مسئله طلب علم و دانش مخصوصا علم الهی بالاخص در شرایط  کنونی از مسایلی است که به هیچ وجه نمی‎توان از آن غافل شد و انسان باید تمام همت و تلاش و کوشش خودش را معطوف به این امر کند. زیرا ضمن اینکه به حال خود شخص نافع است به حال جامعه نیز نافع است وانشاء الله آثار و برکات وضعی و اخروی خواهد داشت.
تقسیم سوم واجب: واجب موقت و غیر موقت
طبق قرار باید بحث از ابتدای نواهی شروع شود اما مختصری از مباحث اوامر باقی مانده است که آن را عرض می‎کنیم و وارد بحث نواهی می‏شویم.
آخرین بحثی که در اوامر مطرح کردیم بحث از تقسیمات واجب بود. تقسیماتی برای وجوب وجود دارد که قبلا به تفصیل درباره آن بحث کردیم. واجب نیز به اعتبارات مختلف، تقسیمات متعددی دارد. آنچه که در این قسمت مطرح شد تقسیم واجب به تخییری و تعیینی، تقسیم واجب به عینی و کفایی و تقسیم واجب به موقت و غیر موقت بود.
علت اینکه این بحث مطرح شد یعنی سخن از تقسیمات واجب به اعتبارات مختلف به میان آمد این بود که بعضی از اقسام واجب از نظر تصویر و امکان تصور دچار مشکل بودند و یا توهم اشکال در آن‎ها وجود داشت، مثلا در مورد واجب تخییری گفته شد اصلا امکان تصور ندارد و محال است. ما چیزی به نام واجب تخییری نداریم. این شبهه و اشکال پاسخ داده شد که ضمن رعایت معیار حقیقت وجوب و واجب، بگوییم نه، بعضی از واجب ها تعیینی هستند و بعضی از واجب‎ها تخییری می‎باشند و هیچ منعی در برابر واجب تخییری وجود ندارد.
در مورد واجب کفایی هم این اشکال مطرح شد که اساسا واجب کفایی محال است و ما چیزی به نام واجب کفایی نمی‎توانیم تصویر  کنیم. چندین تصویر برای واجب کفایی ذکر کردیم و اشکالاتش بیان شد و نتیجه این شد که تقسیم واجب به واجب عینی و واجب کفایی صحیح است و هیچ منعی از اینکه ما قسمی به نام واجب کفایی داشته باشیم وجود ندارد.
این دو بحث را گذراندیم، تنها این بحث باقی مانده است که آن هم دلیل دارد. زیرا می‏گویند: واجب تقسیم می شود به موقت و غیر موقت، واجب موقت هم تقسیم می‎شود به موسع و مضیق، هم واجب موسع محال است و هم واجب مضیق. پس وقتی برخی اقسام واجب محال باشند اصل آن تقسیم زیر سوال می رود. ما ابتدا این اقسام را توضیح می‏دهیم بعد می رویم سراغ اشکالی که در تصویر واجب موسع و مضیق وجود دارد و اینکه چرا ممکن است توهم پیش بیاید که واجب مضیق و واجب موسع محال باشند. سپس راه حل یا پاسخ این اشکال را بیان می‎کنیم. پس به طور کلی ما سه مطلب را در این بحث  اجمالا باید مطرح کنیم:
اول: تعریف این اقسام.
دوم: تصویر استحاله در این اقسام که چرا این اقسام محال هستند.
سوم: پاسخ به این اشکال. پاسخ به تبیین استحاله، اینکه گفتند: موسع و مضیق محال است. خیر این طور نیست و هیچ منعی در تصویر این‎ها وجود ندارد.
مطلب اول: واجب موقت و غیر موقت
از آنجا که مکلفین در این عالم زندگی می کنند و عالم ماده قهراً محتاج به مکان و زمان است، امکان ندارد که هیچ فعلی از افعال مکلفین در یک ظرف زمانی واقع نشود. اگر کسی نماز می‎خواند این نماز بالاخره در یک زمانی واقع می‎شود. این مطلب تنها در عبادات نیست بلکه همه افعال مکلیفن اینگونه می‎باشند مثل غذا خوردن و خوابیدن و هر کاری که انسان انجام می‎دهد. از جمله امور، مواردی است که شارع به مکلفین دستور می‎دهد که عقلا نیازمند زمان است. آیا شما می‏توانید در این دنیا کاری کنید که خارج از زمان باشد؟ اصلا امکان ندارد. انسان چه در افعال عادی و چه در افعالی که به عنوان تکلیف انجام می‎دهد حتما نیازمند ظرف زمان است. واجبات انسان باید در یک زمانی واقع شود. پس زمان در هر صورت برای افعال و تروک انسان وجود دارد. برای واجبات و محرمات زمان یک ظرفیت عقلی دارد. این از خصوصیات عالم ماده است که در آن حرکت و زمان وجود دارد اما در عالم مجردات زمان نیست، قهراً این بحث در آن‎جا جایی ندارد.
حال با قطع نظر از ظرفیت عقلیه زمان برای افعال مکلفین، گاهی ممکن است در بیان و لسان خود شارع برای بعضی از افعال و تروک زمانی ذکر شود و ممکن است زمانی ذکر نشود، به عبارت دیگر ممکن است شارع به نحوی دخالت کند در اینکه زمان خاصی را برای بعضی از کارها در نظر بگیرد یا اساسا زمان خاصی را در نظر نگیرد و دخالت نکند. اینجا است که گفته می‎شود واجب به اعتبار دخالت شارع در بیان زمان انجام یک فعل یا ترک یا عدم دخالت شارع در بیان چنین زمانی تقسیم می‎شود به دو قسم واجب موقت و واجب غیر موقت.
همانطور که در این دو قسم بیان شد به طور قطع زمان، ظرفیت عقلی دارد و نمی‎توانیم آن را حذف کنیم. اینکه می‎گوییم:  بعضی از واجبات موقت هستند و بعضی غیر موقت، یعنی از نظر شارع در بعضی از واجبات، زمان بخصوصی در تحقق غرض شارع از آن واجب دخالت دارد و در بعضی واجبات، زمان خاصی در تحقق غرض شارع دخالت ندارد. مثلا فرض کنید کسی به دیگری بدهکار است و دینی به گردنش است (فرض این است که این دین فوری نیست)، از نظر شارع اداء دین مطلوب است و زمان خاصی در تحقق غرض شارع از امر به اداء دین دخالت ندارد. شارع فرموده: «ادّ دینک» دین خود را ادا کن ولی زمانش مهم نیست. فرض این است که فوریت ندارد، «ادّ دینک» بله این دین را باید در یک زمانی بدهد ولی ما کاری با ظرفیت عقلی زمان نداریم، اینجا در تحقق غرض شارع زمان خاصی دخالت ندارد آنچه که برای شارع مهم است این طبیعت است، اینکه این طبیعت تحقق پیدا کند، اداء دین محقق شود، حال زمانش امروز یا فردا یا وقت دیگر مهم نیست، به این می‎گویند: واجب غیر موقت. یعنی از نظر شارع مطلوب عبارت است از طبیعت واجب، طبیعت واجب مطلوب است و زمان خاصی در تحقق غرض از این واجب دخالت ندارد.
اما گاهی از نظر شارع زمان خاص در تحقق غرض دخالت دارد. این می‎شود واجب موقت، اینجا زمان از نظر شارع خصوصیت دارد یعنی این کار در هر زمانی مطلوب نیست بلکه مطلوبیت و فائده‎اش تنها در صورتی است که در این زمان انجام شود.
واجب موقت خودش بر دو قسم است: ۱. واجب موسع. ۲. واجب مضیق.
واجب موسع: 
واجب موسع مثل نماز ظهر «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً»
نماز ظهر را تا مغرب می‎توانید بخوانید، زمانی که برای تحقق غرض از این واجب قرار داده شده است زمانی مثلا هفت ساعته است، نماز ظهر در این زمان مطلوبیت دارد، اگر قبل از زوال بخوانید آن اثر را ندارد، اگر بعد از مغرب نیز خوانده شود غرض حاصل نشده است، منتهی مقدار زمانی که برای این واجب قرار داده شده، بیش از زمانی است که برای انجام واجب به آن نیاز است. شما یک نماز ظهر و عصر را با هم بخوانید، فرض کنید یک ربع زمان می برد، اما شارع این‎جا هفت ساعت زمان گذاشته، اگر مقدار زمان قرار داده شده توسط شارع برای انجام واجب بیش از اندازه خود واجب باشد این واجب می‎شود واجب موسع.
واجب مضیق: 
اما گاهی از اوقات واجب موقت، مضیق است. یعنی زمانی که برای واجب در نظر گرفته شده به اندازه خود آن واجب است، کم و زیاد ندارد، مثل روزه. زمان روزه رمضان را از طلوع فجر تا زوال حمره مشرقیه قرار داده‎اند، از اذان صبح تا اذان مغرب، این زمانی است که امساک با قصد قربت منافع و فوائدی دارد، زمانی که روزه باید گرفته شود و زمانی که برای روزه به آن نیاز است، همین مقدار است نه کم و نه زیاد، زمانی که برای واجب اخذ شده به اندازه خود واجب است، مثل روزه که یک واجب مضیق است.
سوال
استاد: ما در مقام تعریف هستیم. می گوییم: هر واجب موقت و زمان دار که در آن زمان اخذ شده، چنانچه زمان بیش از اندازه خود واجب باشد موسع است. درست است که موقت است، یعنی وقت دارد. موقت بودن غیراز مضیق بودن و موسع بودن است. یک وقتی دارد ولی آن زمانی که برای انجامش لازم است کمتر از آن مقداری است که برایش قرار دادند، اگر می‎گفتند شما فقط به اندازه پنج دقیقه بعد از اذان می‎توانی نماز ظهر بخوانی این واجب مضیق می‎شد، ولی وقتی شما پنچ دقیقه نیاز دارید و برای شما پنج ساعت می گذارند این یعنی در سعه هستی که این پنج دقیقه را در هر قسمت از این پنج ساعت انجام دهی.
اگر زمانی که برای واجب اخذ شده (زیرا فرض این است که واجب یک واجب موقت است) بیش از اندازه ای است که شما برای اتیان واجب به آن نیاز دارید، این می‎شود موسع.
این مطلب اول بوده که تعریف واجب موقت و غیر موقت و دو قسم واجب موقت یعنی واجب موسع و مضیق بیان شد.
مطلب دوم
آیا واجب موقت مشکلی دارد؟ آیا محال است مقدار زمانی که برای واجبی اخذ شده بیش از خود آن واجب باشد یا خیر؟ آیا محال است که زمانی که اخذ شده است به اندازه خود واجب باشد؟ این جا گمان شده است که هم واجب مضیق و هم واجب موسع محال می باشند و در هر دو اشکال شده است.
می‎گویند: ما چیزی به نام واجب موسع و مضیق نداریم و این تقسیم غلط است این  هم در مورد واجب مضیق باید بیان شود و هم در مورد واجب موسع.
پس مطلب دوم ما بیان استحاله در واجب مضیق و همچنین استحاله در واجب موسع است. کسانی که می‎گویند: محال است اشکالشان چیست؟ آنها واجب موقت را انکار نمی‎کنند، منتهی اینکه ما دو قسم داریم که یک قسم موسع است و یک قسم مضیق این را محال می دانند.
مسلما بعضی از واجبات ما در یک زمان خاصی مطلوب می باشند، یعنی انجام واجب در یک زمان خاص مطلوبیت دارد، مثل اعمال حج و یا وقوف به عرفات و مشعر که نمی‎توان در هشتم و نهم هر ماه صورت بگیرد، منتهی در تقسیم به این دو قسم که ما یک واجب داریم به نام واجب موسع و یک قسم داریم به نام واجب مضیق، اشکال کرده‎اند.