خارج اصول – جلسه صد و یکم – صیغه أمر – جهت دوم: ظهور صیغه امر در وجوب یا استحباب

جلسه ۱۰۱ – PDF 

جلسه صد و یکم

صیغه أمر – جهت دوم: ظهور صیغه امر در وجوب یا استحباب

۱۳۹۳/۰۱/۳۱

 

بحث پیرامون دلیل اول ظهور صیغه امر در وجوب بود. عرض کردیم یک دلیل که مرحوم آخوند آنرا ذکر کرده، تبادر است. سخن مرحوم آخوند و اشکال صاحب معالم به آن به همراه پاسخ مرحوم آخوند ذکر شد. سپس ما به بیانات مرحوم آخوند هم اشکال نمودیم.

 نتیجه بحث تا به اینجا این شد که دلیل اول یعنی تبادر مبتلا به سه اشکال است. سایر مطالبی که بیان شد، در واقع ملاحظاتی پیرامون کلام مرحوم آخوند بود.

اشکال چهارم

این اشکال که در کلمات امام(ره) بیان شده مانند اشکال دوم، مربوط به مقام ثبوت است یعنی وضع صیغه امر و هیئت افعل برای وجوب ثبوتا محل اشکال است.

به نظر امام اساسا وضع صیغه امر برای وجوب ممکن نیست وضع صیغه امر و اگر امکان وضع صیغه امر برای وجوب نباشد، قهرا امکان اینکه تبادر را دلیل بر وضع صیغه برای وجوب بدانیم از بین می رود. البته نهایتا امام(ره) تصویری ارائه می کند که بر اساس آن، این امکان فراهم می شود.

اگر کسی بگوید: هیئت افعل برای بعث و تحریک وجوبی وضع شده، به این معناست که هیئت افعل برای بعث و تحریکی که مقید به ارده حتمیه قویه است وضع شده است.

حال سوال این است که آیا در اینجا، مقصود مفهوم اراده حتمیه است یا مصداق آن مورد نظر است؟ به عبارت دیگر آیا هیئت افعل برای بعث و تحریکی که مقید به مفهوم اراده حتمیه است وضع شده یا برای مصداق این اراده وضع شده است؟ هر کدام که باشد محل اشکال است.

مقدمه

برای اینکه اشکال هر دو صورت معلوم شود، مقدمه مختصری را عرض می کنم و به مطلبی که در جلسات قبل بیان کردم اشاره می کنم.

آن مطلب این است که موضوع له هیئات، معانی اسمیه و مستقله نیستند یعنی وضع هیئات، مانند وضع حروف است. به این معنا که موضوع له هیئت، معانی جزئیه و مصادیق هستند لذا گفتیم طبق نظر مشهور، وضع در هئیات عام و موضوع له خاص است یعنی واضع در هنگام وضع هیئت افعل، معنا و مفهوم کلی را در نظر گرفته ولی هیئت را برای آن معنا و مفهوم کلی وضع نکرده بلکه برای مصادق آن وضع نموده است.

نتیجه این مطلب این است که ما هر معنایی را که به عنوان موضوع له هیئت افعل ذکر می کنیم، حتما باید یک معنای جزئی باشد لذا گفتیم که هیئت افعل برای مصادیق بعث و تحریک وضع شده نه برای معنای کلی بعث و تحریک که یک معنای اسمی و کلی و مستقل است.

منظور از معنای جزئی و خاص یا بعث و تحریک جزئی یعنی هر بعثی که یک باعث، یک بعث و یک مبعوث الیه دارد. معنای کلی بعث و تحریک، یک معنای اسمی است ولی وقتی بعث و تحریک من، شما را به سمت فلان شیء می کشاند، این مصداق بعث و تحریک است. یعنی یک باعث معین و یک مبعوث الیه معین و نیز یک بعث خاص دارد که من آن را ایجاد کردم.

پس موضوع له هیئت افعل باید یک معنای جزئی و خاص باشد یعنی هیئت افعل برای مصادیق بعث و تحریک وضع شده است.

حال با توجه به این نکته دو احتمال فوق را باید بررسی کنیم.

احتمال اول

احتمال اول این بود که هیئت افعل برای بعث و تحریک مقید به مفهوم اراده حتمیه وضع شده است. این احتمال مبتلا به اشکال است.

اشکال این است که مفهوم جزئی را نمی توانیم با مفهوم کلی مقید کنیم. فرض این است که بعث و تحریک که جزء موضوع له است باید یک معنای جزئی باشد، حال اگر این بعث و تحریک یعنی بعثی که باعث و مبعوث الیه معین دارد و جزئی است اگر بخواهد با مفهوم اراده حتمیه قویه مقید شود، به این معنا است که ما یک مفهوم جزئی را به یک معنای کلی مقید کرده باشیم و تقیید یک معنای جزئی به یک مفهوم کلی ممکن نیست یعنی نمی توانیم یک معنای جزئی را مقید به یک مفهوم وسیع تر از آن کنیم. مثلا زید پسر فلان را یک شخص خاص است و یک معنای جزئی است مقید به یک قید وسیع تر کنیم. البته توصیف اشکالی ندارد یعنی اگر بگوئیم زید العالم ایرادی ندارد ولی تقیید زیدی که معنای جزئی دارد با یک معنایی که کلی و وسیع است لغو است. لذا اگر در اینجا بگوئیم هیئت افعل برای بعث و تحریک جزئی مقید به مفهوم اراده حتمیه قویه وضع شده، اشکال دارد زیرا تقیید معنای جزئی به معنای کلی ممکن نیست. پس احتمال اول مردود شناخته شد.

احتمال دوم

احتمال دوم این بود که هیئت افعل برای بعث و تحریک مقید به مصداق اراده حتمیه قویه، وضع شده است. این احتمال مبتلا به اشکالی که در احتمال اول گفتیم نیست زیرا تقیید یک معنای جزئی به یک جزئی دیگر اشکالی ندارد. یعنی اگر کسی بگوید هیئت افعل برای مصداق بعث و تحریک اعتباری که مقید به مصداق اراده حتمی است وضع شده، اشکالی از این جهت ندارد و به این معنای است که هیئت افعل برای بعث و تحریک من و مقیدا به اراده من وضع شده که اشکالی ندارد. یعنی اگر بعث و تحریک من ناشی از اراده حتمیه ای باشد که در خود من تحقق پیدا کرده اشکالی ندارد زیرا این تقیید یک معنای جزئی به معنای جزئی دیگر است.

پس اشکالی که متوجه احتمال اول بود، متوجه این احتمال نیست اما اشکال دیگری در اینجا وجود دارد و آن این که قید و مقید در رتبه واحد قرار می گیرند، در حالی که یکی از اینها رتبتا متاخر بر دیگری است. یعنی یکی علت و دیگری نیز معلول است و قرار دادن این دو در یک رتبه محال است. بعث و تحریک معلول اراده است. یعنی اگر من شما را بعث و تحریک می کنم به اینکه کاری را انجام دهید، علت آن اراده من است. طبق این احتمال، اراده حتمیه قویه من موجب شده که شما را به سمت کاری بعث نمایم. این بعث و تحریک جزئی مقید به اراده حتمیه یعنی مقید کردن شیء متاخر است به چیزی که رتبتا بر آن مقدم است و این ممکن نیست. رتبه بعث و تحریک متاخر از رتبه اراده حتمی است چون اراده حتمی علت برای بعث و تحریک است. حال اگر بخواهیم بعث و تحریک را مقید به اراده حتمیه قویه جزئیه کنیم، این از آن جهت که یک جزئی مقید به جزئی دیگر شده، اشکالی ندارد اما اشکال آن این است که دو چیزی را که در رتبه واحد نیستند را در رتبه واحد قرار دهیم. این محال است.

خلاصه

پس هیئت افعل نمی تواند برای بعث و تحریک اعتباری نسبی وجوبی وضع شده باشد چون بعث و تحریک اگر مقید به اراده حتمیه قویه شده باشد، از دو حال خارج نیست: یا مفهوم اراده حتمیه است که در این صورت نتیجه این است که یک معنای جزئی مقید به یک مفهوم کلی شده باشد و هذا محالٌ.

یا بعث و تحریک جزئی مقید به مصداق اراده حتمیه قویه شده که این هم محال است زیرا لازمه آن این است که چیزی را که در رتبه مقدم است، قید برای چیزی قرار  بگیرد که در رتبه موخر است.

پس به نظر امام ثبوتا امکان ندارد که هیئت افعل برای معنای وجوب وضع شده باشد یا خیر؟

ایشان بعد از بیان این دو احتمال، احتمال سومی را بیان می کند که بر اساس آن احتمال می گوید امکان وضع صیغه افعل برای بعث و تحریک وجوبی است.

احتمال سوم را در جلسه بعد بررسی خواهیم کرد.