جلسه شصت و چهارم – تنبیه پنجم-(نسبت بین مبدء و ذات از جهت اتحاد)

جلسه ۶۴ – PDF 

جلسه شصت و چهارم

تنبیه پنجم-(نسبت بین مبدء و ذات از جهت اتحاد)

۱۳۹۳/۱۱/۱۲

خلاصه مباحث گذشته

در تنبیه پنجم بحث به تبیین نظر و قول امامw رسید. عرض کردیم ایشان با بیانی که پیرامون مشتق ارائه داده اند در صدد حل مشکل هم در تنبیه چهارم و هم در تنبیه پنجم هستند.

محصل نظر ایشان این بود که مشتق بر معنون به عنوان المبدء بما انه معنونٌ دلالت می کند یعنی آن چیزی که معنون به عنوان مبدء است ولی به حیث و جهت معنون بودن آن. لذا زیاده و مغایرتی در کار نیست. زیاده و مغایرت مربوط به عالم مصداق است و از نظر مفهومی مشتق دلالت بر معنون می کند البته در برخی از مصادق یا اکثر مصادیق بین عنوان و معنون تغایر و زیاده است اما در مورد خداوند نیست پس مسئله زیاده العنوان علی المعنون و مغایرت، هیچ ارتباطی به مفهوم و معنای مشتق ندارد بلکه مربوط به مصداق است.

طبق این بیان به نظر ایشان دیگر نه جایی برای اشکال اول باقی می ماند و نه جایی برای اشکال دوم.

حل اشکال اول طبق نظر امامw

بحث در تنبیه چهارم این بود که بعضی از مشتقات و صفات بر ذات خداوند حمل می شوند که قطعا آن صفات که صفات ذات هستند با ذات خداوند تغایر ندارند بلکه اتحاد و عینیت دارند لذا مشکل پیش می آید که با ضرورت تغایر در حمل بین موضوع و محمول چه باید کرد؟

راه های متعددی بیان شد. صاحب فصول، آقای آخوند و دیگران هر کدام راهی را ارائه دادند.

امامw بر اساس تحلیلی که از مشتق ارائه دادند می فرماید: خداوند تبارک و تعالی معنون به این عناوین است یعنی وقتی می گوییم الله عالمٌ، عالم عبارت از معنون به عنوان العلم بما انه معنون است یعنی آنچه که معنون به عنوان علم شده، در مورد عالم می گوئیم: المعنون بالعلم من حیث هو عالمٌ و دیگر ذات و خصوصیات ذات را در نظر نمی گیریم.

حال اگر منظور از عالم این باشد می توانیم بگوئیم الله تبارک و تعالی عالمٌ، یعنی موصوف یا معنون به این عنوان است. عالم به همین معنا حمل بر الله می شود و تسامح و نقل هم در کار نیست. همچنین آن مشکله ای که گفته شد پیش نمی آید تا ناچار شویم بگوییم در اینجا بین الله و عالم تغایر مفهومی است و همین کافی است. اساسا در اینجا تغایر بین معنون به عنوان المبدء بما انه معنونٌ با ذات خداوند وجود دارد زیرا ذات خدا گاهی معنون بما هو ذات است و گاهی هم معنون بما انه معنون است لذا در اینجا ضمن اینکه حیث تغایر اعتباری که برای حمل لازم است وجود دارد در عین حال تغایر و اتحاد هم وجود دارد. پس اشکال اول مربوط به نسبت بین مبدء و ذات از حیث تغایر بود که به این ترتیب حل شد.

حل اشکال دوم طبق نظر امامw

اما اشکال دوم در تنبیه پنجم این بود که به هر حال مبدء در مشتق قهرا امر حادث است که در این صورت اگر بخواهیم مشتق را بر خداوند حمل کنیم، در واقع باید ملتزم به این شویم که ذات که قدیم است، محل برای اعراض و حوادث واقع شود و هو محالٌ یعنی محال است ذاتی که قدیم است محل برای حوادث واقع شود.

این مشکل نیز به طُرُقی توسط بزرگان حل شد. راه حل امامw این است که وقتی می گوئیم مشتق عبارت از معنون به عنوان مبدء بما انه معنون است، دیگر دلالت بر حدثیت و عرضیت ندارد یعنی برای ما این جهت مورد نظر نیست، معنون به عنوان مبدء بما انه معنون یعنی عالم دلالت می کند بر اینکه ذاتی که به عنوان علم، معنون شده، فقط یک حقیقت دارد که آن حقیقت انکشاف است و دیگر در اینجا مسئله عرضیت و حدثیت و جوهریت و … مطرح نیست یعنی اینگونه نیست که گمان کنیم در اینجا از قبیل حال و محل و اینکه چیزی در چیزی حلول کرده، می باشد تا آن مشکل پیش بیاید که چطور می تواند ذات خداوند محل برای عوارض و احداث قرار بگیرد، مشتق اگر به این نحو تفسیر شد که مدلول آن معنون بما انه معنون باشد نه معنون بما انه ذاتٌ یا معنون بما انه قدیمٌ دیگر مشکلی باقی نمی ماند. پس مشتق به معنای عالم به این معناست که آنچه که فقط معنون به عنوان علم شده بما انه معنونٌ و ما دیگر کاری به اینکه جوهر است یا عرض یا امر حادث است یا امر قدیم، نداریم بلکه ما خود معنون به عنوان المبدء بما انه معنون را حمل می کنیم.

پس در واقع امامw می فرماید: نه تلبس است و نه قیام بلکه عالم یعنی چیزی است که معنون به عنوان علم شده لکن بما انه معنون. برای ما فقط حیث معنونیت آن مهم است یعنی مفهوم مشتق هم درباره خدا و هم غیر خدا صادق است و ما هیچ خصوصیتی را دیگر لحاظ نمی کنیم. مسئله این است که خداوند تبارک و تعالی موجودی است که حقیقتش همانند علم، انکشاف است یعنی اینکه حجابی نیست و همه چیز آشکار و عیان است مثلا انسانی که علم دارد به این معناست که برای او همه چیز روشن است لذا وقتی علم یعنی انکشاف، دیگر کاری به اینکه علم جوهر یا عرض یا … است، نداریم البته مراتب در انکشاف وجود دارد یعنی در جایی انکشاف زیاد است و در جایی هم کم است ولی وقتی می گوئیم انکشاف دیگر به این جهت کاری نداریم که این چیزی است که در ذات حلول کرده بلکه این چیزی است که حیثیت انکشاف را دارد، علم یعنی چیز منکشف یا عالم یعنی چیزی که انکشاف برای او محقق شده است لذا اگر اینگونه گفتیم، خداوند تبارک و تعالی در مرتبه ذاتش، کشف تفصیلی دارد یعنی همه چیز برای خدا ثابت است پس ذاتش همان کشف است یعنی ضمن اینکه واحد و بسیط است به اعتبار اینکه در مرحله ذات کشف تفصیلی دارد عالم است در عین حال معلوم هم هست زیرا ذات خدا در نزد خودش منکشف است یعنی هم عالم است و هم معلوم است زیرا حقیقت علم، انکشاف است و ذات خدا همان انکشاف است یعنی عالم است در عین حال که معلوم هم هست پس بحث حلول و قیام و تلبس و … نیست اشکال به تغایر و تفاوت و محل عروض حوادث مطرح شود. لذا به نظر ایشان مشتقات حقیقتا بر خداوند تبارک و تعالی صادق ا‏ند و مجاز و نقل و تسامح نیست.

در مجموع به نظر می رسد در بین راه حل هایی که ارائه شده، این بیان تمام است و با این مطلب تنبیه پنجم تمام شد فبقی التنبیه السادس که آخرین تنبیه است و بعد از بیان آن، وارد بحث اوامر می شویم.