جلسه دوازدهم-آیه ۲۶_ ارتباط این آیه با آیات قبل، از لسان روایات

دانلود-جلسه دوازدهم-PDF

جلسه دوازدهم
آیه ۲۶_ ارتباط این آیه با آیات قبل، از لسان روایات
۲۶/۰۸/۱۳۹۷

  خلاصه جلسه قبل 
در بخش اول از آیه ۲۶ سوره بقرۀ، یعنی « إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا »، عرض کردیم که چگونه این بخش از آیه مرتبط با آیات قبل است و اساس این مسأله هم گفتیم فی الواقع پاسخ خداوند به اعتراض منافقین و مخالفین به دو مثلی است که در آیات قبل درباره منافقین بیان شده است.
ارتباط آیه ۲۶ با آیات قبل، از لسان روایات
روایت اول: این مطلب با استناد به روایتی از امام باقر (ع) تأیید می‎شود:« قال الباقر (ع) : فلمّا قال الله تعالى: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ) وذكر الذباب في قوله: (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ )، و لما قال: ( مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ  لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ) وضرب المثل في هذه السورة بالذي استوقد نارا ، او بالصيب من السماء که در آیات ۱۷ تا ۲۰ سوره بقرۀ بیان شد، «قالت الکفار و النواصب»، امام باقر (ع) می‎فرماید: چون خداوند این چنین فرمود: که خدا مثل میزند، گوش بدهید و بعد مثال میزند به مگس در سوره حج و عنکبوت در سوره عنکبوت و نیز مثل زده است به این دو یعنی «استوقد نارا» و نیز «کصیبٍ من السماء» در همین سوره، چون این مثال‌ها زده شده، کفار و نواصب در مقام اعتراض گفتند «ما هذا من الأمثال و یضرَب»، این چه مثال هایی است که خداوند ذکر می‎کند؟ «و یریدون به الطعن علی رسول الله»، آنها با این بیان خواستند که به پیامبر طعنه بزنند «فقال الله : يا محمد ( إن الله لا يستحيي ) لا يترك حياء ( أن يضرب مثلا ) للحق يوضحه به عند عباده المؤمنين ( ما بعوضة ) ما هو بعوضة المثل ( فما فوقها ) فما فوق البعوضة وهو الذباب يضرب به المثل إذا علم أن فيه صلاح عباده ونفعهم».  می‌فر‌ماید وقتی آنها در مقام طعن به رسول خدا گفتند که این چه مثالهایی است که زده میشو‌د، خداوند تبارک و تعالی فرمود:‌ای پیامبر خداوند ترک نمیکند از باب حیاء مثال زدن را که برای حق است تا مطالب نزد بندگان مؤمنش آشکار و روشن شود. ( ما بعوضة )، یعنی آنچه که کوچکترین است، در حقیقت کنایه از کمترین و حقیرترین مثلها است، ( فما فوقها ) هم اینگونه معنا شده است« فما فوق البعوضة» که مگس است، یعنی بزرگتر و بالاتر، خداوند این مثالها را میزند، « اذا علم أن فيه صلاح عباده ونفعهم»، اگر بداند که صلاح و نفع بندگان در این مثل‌ها و تمثیل‌ها است، خدا از باب حیاء و اینکه خداوند با این عظمت بخواهد با این مثال‌های کوچک مثال بزند، تمثیل و مثال زدن را ترک نمی‌کند.
 روایت دوم: نظیر همین روایت از ابن مسعود در درّالمنثور آمده است « عن ابن مسعود: لما ضرب الله هذين المثلين للمنافقين»، وقتی خداوند این دو مثال را برای منافقین زد، (كمثل الذى استوقد نارا) و (او کصیبٍ من السماء)، « قال المنافقون: الله اعلی و اجل من ان یضرب هذه الامثال»، خداوند بالاتر و برتر و بزرگتر از آن است که این مثالهای کوچک و حقیر را بزند، (فانزل الله:« انَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً»؛
بالاخره این دو روایت چه در درّالمنثور که از علمای اهل سنت، سیوطی آن را نوشته و چه در تفسیر برهان، در واقع شأن نزول این آیه ۲۶ را این قرار دادند که خداوند به دو چیز درباره منافقین مثال زد، و بعد منافقین اعتراض کردند که چرا خداوند چنین مثال‌هایی می‌زند.
تفاوت دو روایت
بین این دو روایت در واقع یک تفاوتی وجود دارد. روایت اول در واقع مبتنی شده بر یک مثال‌های دیگری به ضمیمه این دو مثال؛ در روایت دوم می‌گوید: وقتی خداوند این دو مثل را زد، منافقین گفتند این چه مثال هایی است؟ خدا فرمود: که خداوند متعال حیاء ندارد و ترک نمی‎کند مثل را بخاطر توضیح مسائل و مطالب نزد بندگانش، اگر بداند نفع و مصلحتی در آن هست، این را ترک نمی‎کند.
روایت اول در واقع مبتنی شده بر برخی مثال‌های دیگر به غیر از این دو مثال، چون می‌گوید: وقتی خدا مگس و عنکبوت را ذکر کرد و این دو مثال را برای منافقین بیان کرد، آنوقت منافقین اعتراض کردند که چرا خداوند اینچنین مثال می‌زند.
لازمه روایت اول این است که تمثیل به ذباب و عنکبوت قبل از این تمثیل است. آن دو، یعنی تمثیل به مگس و عنکبوت در سوره حج و عنکبوت است، پس قاعدتاً برای اینکه این روایت و شأن نزولی که بیان کرده صحیح باشد، باید سوره حج و عنکبوت، قبل از این آیات نازل شده باشد، تا جای این سؤال باشد و آنوقت هم خداوند در مقام پاسخ بفرماید «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مثلاً». پس پذیرش این روایت، مبتنی بر این است که برای ما ثابت شود که آیاتی که مثال به عنکبوت و مگس زده، قبل از این آیات نازل شده است. که آنوقت منافقین به استناد آن اعتراض کنند که این چه مثالهایی است که خداوند زده است. برخی از آیات سوره حج یقیناً بعد از این آیه نازل شده است، اما آیاتی که در آن این تمثیل‌ها آمده چه در سوره حج و چه در سوره عنکبوت، به حسب قاعده باید بگوییم قبل از این آیه نازل شده و آنوقت همه این این‎ها دست به دست هم داده که معلوم شود چرا خداوند مثال میزند وا گر هم مثال می‌زند، چرا به این أمور کوچک مثال می‌زند.
پس مجموعاً آنچه ما در بیان ارتباط این آیه با آیات قبل گفتیم، و اینکه این آیه در واقع در پاسخ و اعتراض منافقین مبنی بر ذکر مثل و مثال به امور حقیر و کوچک نازل شده است، مبنی بر این که این آیه پاسخ به آن اعتراض است با این روایات تایید می‌شود.
چهار احتمال در «مافوقها»
احتمال اول و دوم
یک نکته در مورد روایت اولی که در تفسیر برهان آمده، نیاز به توضیح دارد، در روایت «ما فوق البعوضه» را بر خلاف آنچه ما گفتیم به «شئِ بزرگتر» معنا کرده، معنایی که ما گفتیم این بود که خداوند حیاء ندارد از اینکه مثل بزند به چیزهای کوچک و حتی چیزهای کوچکتر از پشه و حقیرتر از آن. اما اینجا طبق ظاهر این روایت به نظر میرسد که این «ما فوقها» را به همین معنای ظاهری خودش گرفته یعنی آنچه که بزرگتر است، یعنی خداوند حیاء ندارد که به پشه مثال بزند که کوچکترین است و بزرگتر از آن. اینجا آیا این معنا درست است؟
در مورد «ما فوقها» همانطور که ظاهر روایت ابن مسعود هم هست و طبری در جامع البیان هم استفاده کرده، «ما فوقها» یعنی همان بزرگتر، یعنی خدا حیاء ندارد که مثلی بزند به پشه و بزرگتر از پشه. آنوقت طبری می‌گوید: اینکه ما بیاییم «ما فوقها» را به فوق در کوچکی و حقارت معنا کنیم، این خلاف تأویل اهل علم است و با استنباط اهل علم سازگار نیست. یعنی کأنّ طبری بر خلاف آنچه که ما گفتیم، معتقد است «ما فوقها» یعنی «ما هو الأعظم من البعوضۀ» نه «ما هو أصغر منه».
اینجا به نظر میرسد که حق همان است که گفته شد، «أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» اگر بخواهیم معنای آیه را با دقت بررسی کنیم، و مجموع صدر و ذیل آیه را می‎بینیم، مناسبت حکم و موضوع و سیاق آیه اقتضاء می‎کند که آیه اگر بخواهد معنای لطیفی از آن استفاده شود، «فما فوقها» را به همان «ما فوق فی الحقارة و الصغارة» بدانیم، یعنی کأنّ خدا می‎فرماید: این که چیزی نیست خدا به کمتر از پشه هم مثال میزند. لذا به نظر میرسد با استفاده از مناسبت حکم و موضوع و لطافتی که باید در تفسیر و تبیین معنای آیه و ذوق لطیفی که در توضیح آیه باید به خرج داد، این‎ها همه اقتضاء می‎کند که «ما فوقها» را به ما فوق در کوچکی و حقارت معنا کنیم.
احتمال سوم
البته برخی مثل زمخشری و شیخ طوسی، هردو احتمال را ذکر کردند. یعنی هم می‎تواند «فما فوقها» به معنای «ما هو أعظم منها» باشد، و هم می‎تواند مافوق به معنای أصغر و أحقر منها باشد. هر دو در آن محتمل است و خیلی تأثیر در اصل معنای آیه ندارد، که خدا حیاء ندارد از اینکه به پشه که کوچکترین است مثال بزند تا به بالاتر و بزرگتر از آن. و محتمل است که بگوییم خداوند حیایی ندارد از اینکه مثال بزند به پشه و کوچکتر از پشه، هرچند این دو مفسِّر، دو احتمال را در اینجا دادند، اما به نظر میرسد همانطور که گفته شد، همان معنایی که ما گفتیم لطیف‌تر و با ذوق سلیم مناسب‌تر است و مقتضای مناسبت حکم و موضوع است.
احتمال چهارم
البته یک احتمال چهارمی هم می‎شود اینجا ذکر کرد و آن اینکه «ما فوقها» به معنای جامع هر دو احتمالی باشد که ذکر شد، یعنی جامع بین این دو باشد، جامع بین این دو این است که بگوییم این فوق تارۀً به لحاظ عظمت است و أُخری به لحاظ حقارت، یعنی بسته به این است که ما از کدام طرف مسأله را بسنجیم. اگر به لحاظ بزرگی بسنجیم، قطعا ما فوق به معنای أعظم می‎شود و مگس از پشه بزرگتر است و هکذا ولی اگر ما فوق را به لحاظ کوچکی بگیریم، یعنی این در کوچکی فوق و بالاتر است؛ آنوقت اینجا کلمه «ما فوقها» در یک معنای مشترک بکار رفته، ما فوق یعنی بالاتر ولی بستگی دارد به اینکه متعلقش چه باشد و بر چه اساسی سنجیده شود، «ما فوق فی الصغارۀ و الحقارة»، یا «ما فوق فی العظمة و الکبارۀ».
پس مجموعاً در این کلمه چهار قول وجود دارد. یکی قول به اینکه «ما فوقها» یعنی ما فوق از حیث عظمت، دوم اینکه «ما فوقها» یعنی «ما فوق فی الصغارۀ»، قول سوم اینکه ما هر دو احتمال را اینجا جائز بدانیم و بگوییم هیچ کدام لطمه‌ای به معنای آیه وارد نمی‎کند. احتمال چهارم هم اینکه معنای جامع بین این دو را در نظر بگیریم.
حق در معنای « فما فوقها»
این چهار قول اینجا وجود دارد و قائل هم دارد و به نظر میرسد که حق همان قول دوم است که مثال به چیز کوچک زده است و می‌گوید خدا حیاء ندارد که به کوچکتر از این هم مثال بزند، وقتی صلاح و منفعت عباد در آن باشد، خداوند استحیاء از تمثیل‌های کوچکتر هم ندارد.
معنای عدم استحیاء خداوند
علی‌ای حال نکته‌ایی که در این بخش از آیه مانده این است که لا یستحیی یعنی چه؟
عرض کردیم که در اینجا معنای حیاء معلوم است، ما حیاء را در مورد انسان و در مورد خداوند ذکر کردیم که اصلا حیاء در مورد انسان به چه معناست، حیاء در مورد خداوند به چه معناست. یک صفت کمالی است که البته خداوند به صفت مقابل آنهم متصف می‎شود. یعنی از صفات کمالیه مطلق نیست. هم می‎تواند به صفت حیاء متصف شود و هم می‎تواند به صفت مقابلش متصف شود. اما اساساً عدم استحیاء خداوند یعنی چه؟
اینجا سه احتمال وجود دارد. یعنی سه جلوه و معنا برایش می‎توان ذکر کرد:
۱. یکی معنای ترک است. عدم استحیاء یعنی عدم ترک، خداوند ترک نمی‎کند مثل زدن را به اعتبار اینکه این‎ها چرا اعتراض می‎کنند.
۲. احتمال دوم خشیت و هراس است، یعنی خداوند هراسی ندارد که مثال‌هایی در این حد ذکر کند .
۳. احتمال سوم امتناع است، یعنی خداوند امتناع نمی‎کند، یعنی اینطور نیست که خودش را باز دارد که چنین مثال‌هایی بزند.
البته احتمال اول و سوم در واقع به یک معنا بر می‌گردد. ترک کردن و یا امتناع کردن هردو یک چیز است. اگر بخواهیم این سه احتمال را در واقع ذکر کنیم باید بگوییم دو احتمال است، یکی خشیت و هراس، یعنی عدم ترس و عدم خشیت و یا به معنای عدم ترک و عدم امتناع است.
بحث جلسه آینده
موضع مؤمنین و مخالفین در برابر این تمثیلات إنشاءالله جلسه بعد.