جلسه صد و سیزدهم-فرع اول (راه¬های ثبوت اجتهاد و اعلمیت)


دانلود-جلسه صد و سیزدهم-PDF

فرع اول (راه¬های ثبوت اجتهاد و اعلمیت)جلسه صد و سیزدهم
فرع اول (راه¬های ثبوت اجتهاد و اعلمیت)
۰۱/۰۳/۱۳۹۱

بحث در مسئله نوزدهم تحریر الوسیلة بود؛ عرض کردیم امام(ره) در این مسئله سه فرع را بیان می­کنند. فرع اول این بود که راه­های ثبوت اجتهاد و اعلمیت عبارتند از اختبار، شیاع مفید للعلم و بینة؛ این مطلب را مرحوم سید در مسئله بیستم عروة بیان کرده­اند.

کلام مرحوم سید:

مسئله بیستم عروة این است: «یعرف اجتهاد المجتهد بالعلم الوجدانی کما إذا کان المقلد من اهل الخبرة و علم باجتهاد شخصٍ و کذا یعرف بشهادة عدلین من اهل الخبرة إذا لم تکن معارضةً بشهادة آخرین من اهل الخبرة ینفیان عنه الاجتهاد و کذا یعرف بالشیاع المفید للعلم و کذا الاعلمیة تعرف بالعلم أو البینة غیر المعارضة أو الشیاع المفید للعلم».

تقریباً مضمون آنچه را که سید در این مسئله بیان فرمودند و مسئله نوزدهم تحریر یکسان است و فقط عبارات فرق می­کند. مرحوم سید هم همان سه طریق را برای ثبوت اجتهاد و اعلمیت ذکر کردند با این تفاوت که در طریق اول امام(ره) فرمودند «یعرف بالاختبار» مرحوم سید فرموده «بالعلم الوجدانی» و گرنه شیاع و بینة در عبارت هر دو آمده است. آقایانی هم که به عروة حاشیه دارند نوعاً این فرمایش را قبول کرده­اند فقط در مورد شیاع مفید للعلم هم در مورد ثبوت اجتهاد و هم در مورد ثبوت اعلمیت مرحوم آقای خوانساری فرموده­اند: «الظاهر کفایة الوثوق» یعنی لازم نیست شیاع مفید علم باشد بلکه همین که شیاع مفید اطمینان باشد کافی است و دیگر لازم نیست افاده علم و یقین کند چون در تعبیر مرحوم سید این بود که «یعرف بالشیاع المفید للعلم».

در مورد شهادت عدلین هم مرحوم آقای خوئی فرمودند: بعید نیست که شهادت عدل واحد برای ثبوت اجتهاد و اعلیمت کافی باشد بلکه شهادت ثقه کافی است یعنی حتی لازم نیست شهادت از ناحیه شخص عادل باشد و همین مقدار که ثقه باشد کفایت می­کند در صورتی که معارض نداشته باشد. حال ما به طور کلی می­خواهیم ببینیم طرق ثبوت اجتهاد و اعلمیت کدامند چون همان طرقی که اجتهاد به آنها ثابت می­شود اعلمیت نیز به همان طرق ثابت می­شود. از مجموع کلمات اصحاب به طور کلی چند طریق و راه برای ثبوت اجتهاد و اعلمیت استفاده می­شود که ما این طرق را نام برده و یکایک مورد بررسی قرار می­دهیم:

طرق ثبوت اجتهاد و اعلمیت:

· راه اول: علم و یقین

· راه دوم: اطمینان

· راه سوم: شیاع مفید علم یا مفید وثوق

· راه چهارم: خبر ثقه

· راه پنجم: بینة

البته اگر ما طریقیت خبر ثقه را پذیرفتیم حتماً طریقیت بینة ثابت می­باشد کما اینکه اگر طریقیت اطمینان را پذیرفتیم حتماً طریقیت علم و یقین برای اثبات اجتهاد و اعلمیت ثابت خواهد شد.

طریق اول: یقین و علم

در اینکه یقین و علم یکی از طرق ثبوت اجتهاد و اعلمیت می­باشد تردیدی نیست؛ زیرا علم حجیت ذاتیه دارد و عقل این حجیت و اعتبار را برای قطع و یقین و علم وجدانی قائل است و کسی هم نمی­تواند حجیت و اعتبار را از یقین سلب کند یا به آن اعطا کند. (معنای ذاتی این است.) فرقی هم نمی­کند این علم و یقین از چه طریقی حاصل شده، آنچه مهم است حصول یقین در انسان است اینکه ما یقین کنیم زید اعلم است و سبب آن مهم نیست. به همین دلیل است که امام(ره) اختبار را مطرح کردند یعنی یکی از جهات ذکر اختبار این است که اختبار مفید علم و یقین می­باشد و یکی از اسباب حصول علم و یقین به اجتهاد و اعلمیت است و گرنه خصوص اختبار موضوعیت ندارد.

همچنین شیاع مفید للعلم که هم امام(ره) ذکر کردند و هم سید این هم در واقع به عنوان یکی از اسباب حصول علم و یقین است آنچه مهم است نفس یقین و علم به اجتهاد و اعلمیت است و شیاع به عنوان یک سبب برای حصول علم و یقین به اعلمیت و اجتهاد مطرح است یعنی علم و یقین ممکن است از راه اختبار حاصل شود و ممکن است از راه شیاع حاصل شود لذا آنچه که به عنوان یک طریق برای ثبوت اجتهاد و اعلمیت می­توان ذکر کرد، علم و یقین است و شیاع مفید علم و اختبار طرق مستقلی نیستند. پس به یک معنی هم به عبارت مرحوم سید و هم به مرحوم امام(ره) می­توانیم اشکال کنیم که اگر مرحوم سید علم وجدانی به عنوان یک طریق ذکر کردند دیگر معنی ندارد که شیاع مفید للعلم را به عنوان طریقی در عرض آن ذکر کنند یا امام(ره) که دو مصداق از مصادیق اسباب مفید علم را بیان کردند، بهتر آن بود که این دو مصداق در یک عنوان می­آمد که «یثبت بالعلم الوجدانی کالاختبار و الشیاع». اگر علم و یقین یک سبب است این دیگر استدلال نمی­خواهد چون علم و یقین حجیت ذاتیه دارند لذا لازم نیست ما برای طریقیت علم و یقین استدلال ذکر کنیم.

طریق دوم: اطمینان

اطمینان به اعلمیت و اجتهاد هم می­تواند یکی از طرق ثبوت آنها باشد همان گونه که اشاره شد مرتبه اطمینان از مرتبه علم پایین تر است چون در علم و یقین احتمال خالف اصلاً نیست ولی در اطمینان احتمال بسیار ضعیفی وجود دارد.

اگر این طریق را معتبر دانستیم دیگر فرقی نمی­کند از چه سببی حاصل شود البته اطمینان تفاوت­هایی با قطع از حیث آثار دارد که باید در جای خود رسیدگی شود اما بهرحال اطمینان اگر حاصل شد و اعتبارش را پذیرفتیم چه بسا از طریق اختبار این اطمینان حاصل شود و یا چه بسا شیاع مفید اطمینان باشد لذا اختبار مفید اطمینان یا شیاع مفید اطمینان هم قابل قبول است یعنی آنچه مرحوم آقای خوانساری اینجا بیان کرده­اند «والظاهر کفایة الوثوق» حق با ایشان می­باشد و لازم نیست شیاع مفید علم باشد (البته ما در مورد حجیت اطمینان بحث می­کنیم و بر فرض اعتبار اطمینان به عنوان یک طریق اثبات اعلمیت و اجتهاد طبیعتاً اختبار و شیاع می­توانند مفید اطمینان باشند).

حال باید دید که اطمینان به اعلمیت و اجتهاد کافی می­باشد یا نه؟

دلیل اعتبار اطمینان:

قطعاً ما نمی­توانیم برای اطمینان حجیت ذاتیه قائل شویم یعنی عقل حکم به اعتبار و حجیت اطمینان نمی­کند چون احتمال بسیار ضعیفی بر خلاف موثوق به داده می­شود لکن اطمینان از دید عقلاء حجت است یعین یک حجت عقلائی محسوب می­شود. بنابراین اگر اطمینان یک حجت عقلائی بود باید حداقل عدم ردع شارع را احراز کنیم؛ امر عقلائی برای اینکه یک حجت باشد، باید معلوم شود شارع هم نسبت به آن امر عقلائی ردع و انکار نداشته یا تأیید کرده است.

عمده مسئله این است که آیا شارع از این حجت عقلائی ردع کرده یا خیر؟ در اینکه اطمینان یک حجت عقلائی می­باشد، تردیدی نیست و عقلاء به اطمینان اخذ و اعتماد می­کنند اما باید دید این را شارع پذیرفته است و از دید شارع این امضاء شده است؟ آنچه می­تواند به عنوان رادع حجیت اطمینان مطرح شود دو چیز است و دو احتمال در مورد رادع وجود دارد:

دو احتمال در مورد ردع از اطمینان:

رادع اول: عمومات ناهیه از عمل به غیر علم

آیات و روایاتی داریم که دلالت می­کند بر نهی از عمل به غیر علم و نهی از عمل به ظن مثل «إن الظن لایغنی من الحق شیئاً» و «لاتقف ما لیس لک به علم» و روایات زیادی که نهی از عمل به غیر علم کرده است. اطمینان از مصادیق غیر علم است اگر اطمینان توسط این عمومات نفی شود دیگر به عنوان یک طریق برای ثبوت اجتهاد و اعلمیت قابل اعتماد نیست. بالاخره اطمینان با علم فرق دارد و آیات و روایات هم نهی کرده­اند از عمل به غیر علم و اطمینان قطعاً علم نیست لذا در دایره این عمومات قرار می­گیرد و این بدان معنی است شارع از اعتبار عقلائی اطمینان منع کرده و آن را نپذیرفته است.

بررسی رادع اول:

آیا این احتمال در مورد رادع درست است یا نه؟

به نظر می­رسد این عمومات رادعیت از حجیت اطمینان ندارند چون آیاتی که نهی از عمل به ظن کرده در واقع ظن را معتبر نمی­داند و وثوق و اطمینان قطعاً از مصادیق ظن محسوب نمی­شود درست است که اطمینان علم واقعی نیست ولی بالاخره علم عادی هست حداقل این است که شمول عمومات ناهیه از عمل به غیر علم نسبت به اطمینان روشن نیست و ما نمی­توانیم آن را به عنوان رادع بپذیریم.

رادع دوم: روایت خاصه

این رادع خبر مسعدة بن صدقة است. در ذیل این روایت جمله­ای وارد شده که در مورد چیزهایی است که انسان در حرمت آنها شک دارد: «و الاشیاء کلها علی ذلک حتی یستبین لک أو تقوم به البینة». [۱] بر اساس این روایت موضوعات فقط به یکی از این دو طریق ثابت می­شود یعنی اگر بخواهیم بفهمیم چیزی نجس است این فقط از راه علم است چون می­گوید «حتی یستبین» یا اینکه بینة بر آن قائم شود.

پس در واقع بر اساس این خبر به غیر از بینة و علم راه دیگری برای اثبات اجتهاد و اعلمیت نیست و این معنایش این است که اطمینان معتبر نیست چون نه مصداق علم است و نه مصداق بینة وقتی راه معرفت موضوعات را به این دو طریق منحصر می­کند معنایش این است که اطمینان برای اثبات اجتهاد و اعلمیت قابل اعتماد نیست.

بررسی رادع دوم:

آیا این روایت به عنوان رادع می­تواند محسوب شود یا نه؟

در مورد این روایت خصوصاً در بحث بینة در جلسات آینده تفصیلاً سخن خواهیم گفت یعنی هم بحث سندی دارد و هم بحث دلالی که بعداً بحث خواهیم کرد اما آنچه که فعلاً در این مقام قابل ذکر است این است که در این روایت تعبیر حتی یستبین آمده است؛ حتی یستبین یعنی اینکه «والاشیاء کلها علی ذلک» اشیاء بر حلیت هستند تا زمانی که آشکار و روشن شوند که این شامل اطمینان هم هست یعنی استبانة بواسطه اطمینان هم حاصل می­شود بنابراین به نظر می­رسد خبر مسعدة بن صدقة هم رادع از این حجت عقلائی نیست.

نتیجه اینکه اطمینان یک حجت عقلائی می­باشد و از طرف شرع هم رادعی نسبت به این حجت عقلائی وارد نشده لذا اطمینان طریق معتبری برای معرفت موضوعات از جمله اجتهاد و اعلمیت است. (که این دو یکی از موضوعات می­باشند.)

البته بحثی وجود دارد و آن اینکه آیا اطمینان در مطلق موضوعات معتبر است یا در بعضی موضوعات؟ ظاهر این است که اطمینان یک حجت عقلائی است که از طرف شارع از آن ردعی نشده لذا در مطلق موضوعات معتبر است الا اینکه در مورد به خصوص شارع منع کرده باشد به جهت اهتمامی که به آن موضوع دارد.

حال با عنایت به این مطلب، شیاع مفید اطمینان به عنوان یک طریق و مصداق برای اطمینان است لذا شیاع لازم نیست مفید علم باشد چون اگر اطمینان حجت شد، هر سببی که موجب حصول این اطمینان شد کافی می­باشد و همچنین اختبار که یک مصداق از اموری است که موجب حصول اطمینان است.

چند نکته:

فقط در اینجا چند نکته وجود دارد که باید بیان کنیم:

نکته اول:

اگر اطمینان به عنوان یک طریق برای اثبات اجتهاد و اعلمیت پذیرفته شد، آنگاه می­توان گفت اطمینان کفایت می­کند و دیگر نیازی نیست علم و یقین حاصل شود و به نظر می­رسد مطلق اطمینان کفایت می­کند لذا باید مسئله را اینگونه بیان کرد «یعرف الاجتهاد و الاعلمیة بالاطمینان أو …» و نیازی به ذکر علم قبل از اطمینان نیست چون به طریق اولی وقتی اطمینان کافی باشد علم کفایت خواهد کرد.


نکته دوم:

شیاع به خودی خود اعتباری ندارد و ما دلیل شرعی هم بر حجیت و اعتبار شیاع در مطلق موضوعات نداریم فقط در بحث عدالت گفته­اند که عدالت به شیاع شناخته می­شود و در ما نحن فیه هم گفته­اند اجتهاد و اعلمیت به شیاع شناخته می­شود ولی شیاع خودش موضوعیت ندارد بلکه شیاع به عنوان امری که مفید علم یا اطمینان است، مورد قبول می­باشد. لذا اگر شیاع مفید علم و اطمینان نباشد در همان بحث عدالت هم صحیح نمی­باشد و در ما نحن فیه هم صحیح و معتبر نخواهد بود. پس شیاع موضوعیت ندارد.

نکته سوم:

وقتی شیاع را به عنوان یکی از اسباب حصول علم و اطمینان به اجتهاد و اعلمیت ذکر می­کنیم، عدد این شیاع به چه میزان است؟ چند نفر و در چه محدوده­ای می­باشد؟

شیاع با تواتر فرق دارد؛ در تواتر عدد خاصی بیان نمی­کنند و می­گویند آن مقداری که توافق آنها بر کذب محال باشد و همچنین تواتر مفید علم است ولی شیاع مفید علم نیست به حسب عادت. اگر شیاع مفید علم باشد، این همان تواتر می­شود اما شیاع مفید اطمینان، غیر از تواتر است لذا اگر شیاع مفید اطمینان باشد معتبر است ولو اینکه به حد تواتر نرسیده باشد لذا ما تعداد و عددی نمی­توانیم ذکر کنیم و باید گفته شود که به اندازه­ای باشد که موجب علم یا اطمینان شود. البته باید در نظر داشت که شیاعی که از طرق عادی بدست بیاید مورد نظر است نه شیاع حساب شده و حمایت شده از طرف افراد خاص یعنی شایعه که امروزه مطرح است، مورد نظر نمی­باشد.

بحث جلسه آینده: بحث در بیان طرق دیگر خواهد بود.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . کافی، ج۵، ص۳۱۳، حدیث۴۰ – وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۸۹، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب۴، حدیث۴.