جلسه چهارم-عدول از حی به حی مساوی


دانلود-جلسه چهارم-PDF

عدول از حی به حی مساویجلسه چهارم
عدول از حی به حی مساوی
۰۶/۰۷/۱۳۹۰

 

خلاصه جلسه گذشته:

 

بحث
در دلیل چهارم یعنی استصحاب حجیت تخییریه بود. در بیان این دلیل و نحوه استدلال عرض
کردیم که هنگام رجوع به دو مجتهد متساوی این شخص مخیر بوده، حال بعد از گذشت مدتی
می­خواهد از مجتهد اول به مجتهد مساوی دوم عدول کند، می­گوییم که این قبلاً در
هنگام رجوع و در بدو امر حجیت تخییریه الآن هم ثابت بود، الآن بعد از اخذ به فتوای
یکی از این دو نفر شک می­کنیم همان تخییری که در ابتدا برای او ثابت بود برایش
ثابت است یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا آن تخییر یک تخییر بدوی بود یا یک تخییر
استمراری که الآن هم در رجوع به مجتهد آخر مخیر باشد.

 

گفتیم
به این دلیل از چهار جهت اشکال شده است که البته عمده اشکالات، اشکال اول و چهارم
می­باشد.

 

پاسخ به اشکال اول:

 

اشکال
اول این بود که ما نمی­توانیم این استصحاب را جاری کنیم چرا که یک شرط مهم برای
جریان استصحاب احراز بقاء موضوع است؛ در اینجا موضوع باقی نمانده و امر موضوع دایر
است بین چیزی که مقطوع الارتفاع است و بین چیزی که مقطوع البقاء است. چون اگر ما
موضوع را من لم یقم عنده حجةٌ فعلیة قرار بدهیم یعنی بگوییم که این شخص مخیر است و
تخییر برای او ثابت شده است اما تخییر برای کسی ثابت است که یک حجت فعلیه برای او
وجود ندارد و این شخص قبل از رجوع به یکی از این دو مجتهد حجت فعلیه نداشت حال یکی
را انتخاب کرد، پس حجت فعلی برای او پیدا شده است. بنابراین موضوع قضیه متیقنه با
موضوع مشکوکه فرق می­کند. موضوع قضیه اول و متیقنه قطعاً مرتفع شده و باقی نیست
چون حجت برای او قائم شده است. و اگر موضوع را عبارت از من تعارض عنده الفتویان یعنی
کسی که دو فتوا در نزد او متعارض باشند بدانیم و بگوییم او مخیر است، الآن هم
تعارض عنده الفتویان و لذا موضوعش باقی است. بنابراین از آنجا که موضوع دائر است
بین این دو احتمال، استصحاب را نمی­توان جاری کرد.

 

به
این اشکال پاسخی داده شده که در واقع مستفاد از کلام محقق اصفهانی و بیانی است که
ایشان در توضیح این دلیل ذکر کرده­اند.

 

عمده
اشکال آقای خوئی این بود که ما نمی­توانیم این استصحاب را جاری کنیم چون در
استصحاب بقاء موضوع یک شرط مهم می­باشد در حالی که در ما نحن فیه نمی­توانیم بقاء
موضوع را احراز کنیم چون موضوع آن دائر است بین دو احتمال و ما نمی­دانیم که
کدامیک از این دو می­باشد. حال سؤال این است که آیا واقعاً موضوع این دو امر می­باشد
یا موضوع چیز دیگری است؟ ما باید موضوع را از ادله تقلید استخراج کنیم. این دو احتمال
که آقای خوئی فرمود از کجا استفاده شده است؟ در کدام دلیل من لم یقم عنده حجةٌ
فعلیة یا من تعارض عنده الفتویان فهو مخیرٌ آمده است؟ ادله­ای که ما در مقام اول
استناد کردیم و گفتیم در مواجهه با دو مجتهد متساوی شخص مخیر است همان ادله تقلید
بود. ادله تقلید هم معلوم است و عبارت است از حکم عقل، سیره عقلاء و آیات و
روایات. عناوینی که آقای خوئی ذکر کردند عناوین انتزاعی و اجتهادی است که باید دید
این عناوین واقعاً موضوع حکم به تخییر است یا خیر؟

 

ما باید
یکایک این ادله را بررسی کرده و ببینیم چه چیزی موضوع قرار گرفته است.

 

دلیل
اول:
 اولین دلیل، حکم عقل مبنی بر رجوع جاهل به عالم
بود. اجمال این حکم عقل که یک قضیه جبلی فطری می­باشد همان رجوع جاهل به عالم است.
در رجوع به دو مجتهد مساوی ما می­گوییم این شخص از آنجا که جاهل است باید به یک
عالم رجوع کند و فرقی نمی­کند که به عالم اول رجوع کند یا به عالم دوم، به این
ملاک تخییر برای این شخص در بدو امر ثابت شد الآن بعد از مدتی شک می­کنیم همان
تخییری که در ابتدا برای جاهل ثابت بود حال نیز ثابت است یا نه؟ ظاهر امر این است
که جهل وی از بین رفته و موضوع قضیه عوض شده ولی فی الواقع کما کان این شخص جاهل
است و با رجوع به مجتهد، جهل مکلف برطرف نشده و فقط تسلیم حکم مجتهد شده و انقیاد
نسبت به آن پیدا کرده است؛ مانند اینکه رجوع کرد به مجتهد اول و دید فتوا داده به
اینکه نماز جمعه واجب است آیا با این رجوع جهل او برطرف می­شود؟ یا نه فقط به حکم
مجتهد نگاه می­کند که چه وظیفه­ای برایش معین شده و انقیاد پیدا می­کند؟ اگر دقت
شود معلوم گردد با رجوع، جهل این شخص برطرف نشده است، لذا الآن هم که شک می­کند
همان تخییر برایش ثابت است یا نه و ملاک رجوع جاهل به عالم در این شخص وجود دارد
یا خیر، می­بیند هنوز جاهل است چون او با اخذ به یکی از دو فتوا فقط تسلیم رأی
مجتهد اول شده ولی جهل او برطرف نشده است.

 

دلیل
دوم:
 اما در مورد سیره عقلائیه گفتیم سیره عقلائیه بر
این قائم است که جاهل به عالم رجوع می­کند. آیا مریضی که به طبیب مراجعه می­کند
آیا به عنوان یک جاهل به طبیب به عنوان عالم رجوع می­کند تا جهلش برطرف شود یا
صرفاً می­خواهد با این مراجعه بیماریش را درمان کند؟ او فقط راهی برای درمان و
علاج خود می­خواهد و تسلیم نظر و رأی طبیب می­شود و اینطور نیست جهلش برطرف شود.

 

اگر
قرار است جهل برطرف نشود پس چه مشکلی برای موضوع بوجود می­آید که نتوان استصحاب
کرد؟ سابقاً جاهل بود اکنون هم که به طبیب مراجعه کرده جاهل است یا نه؟ جهلش برطرف
نمی­شود لذا موضوع هنوز باقی و حکم تخییر برایش ثابت است و می­توان آن را استصحاب
کرد.

 

دلیل
سوم:
 دلیل سوم از ادله تقلید، آیات می­باشد.

 

آیه
نفر بنابر قولی دلالت بر حجیت فتوا می­کند اما ذیل آیه دارد «لیتفقهوا فی الدین»
یعنی آنچه که به حسب این آیه مهم است تفقه در دین است. تفقه در دین مبتنی بر دقت و
اعمال نظر و اجتهاد و استنباط است، یعنی ما مرجع تقلید و مجتهد را که نگاه می­کنیم
باید کسی باشد که تفقه در دین دارد بعد کسانی که می­خواهند به او رجوع کنند کسانی
هستند که اهل استنباط و اجتهاد نیستند و به دنبال تشخیص وظیفه می­باشند. آیا با
مراجعه و پرسیدن از فقیه این مقلد اهل دقت و اعمال نظر و اجتهاد و استنباط می­شود؟
لذا تخییر در هنگام رجوع برای وی ثابت است و بعد از رجوع شک می­کند که این تخییر
برای او ثابت است یا نه، استصحاب تخییر می­شود. چون نمی­توان به این مراجعه کننده
به فتوای مجتهد اولی عنوان عالم اطلاق کرد. بنابراین موضوع همان موضوع قضیه اولی
است و جهلش از بین نرفته است.

 

آیه دوم
آیه سؤال است که در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد. ما می­خواهیم ببینیم که با دلیل
استصحاب می­توانیم تخییر و حجیت تخییریه را که در هنگام رجوع بود، الآن هم ثابت
کنیم تا جواز عدول را نتیجه بگیریم یا نه؟ ما در پی شناخت موضوع هستیم و باید
معلوم شود موضوعاتی که مرحوم آقای خوئی بیان کرده­اند از کجا اخذ شده است.

 

«والحمد
لله رب العالمین»