جلسه صد و نوزدهم – عدم ولایت و عدم نفوذ تصرفات مجتهد غیر عادل

جلسه ۱۱۹ – PDF

جلسه صد و نوزدهم

عدم ولایت و عدم نفوذ تصرفات مجتهد غیر عادل

۱۳۹۲/۰۳/۰۸

     

خلاصه جلسه گذشته      

در مسئله هفتاد و یکم چند فرع وجود دارد که دو فرع را در جلسه گذشته بیان کردیم.

فرع سوم

و اما فرع بعدی این است «و کذا لایفذ حکمه و لا تصرفاته فی الامور العامة و لا ولایة له فی الاوقاف و الوصایا و اموال القصر و الغیب» همچنین مجتهدی که عادل نیست یا مجهول الحال است حکمش و تصرفاتش در امور عامه نافذ نیست و اساساً در اوقاف و وصایا و اموال قصر و غیب ولایت ندارد. وجه این مسئله هم روشن است یعنی وجه اینکه حکم، تصرفات و ولایت مجتهد غیر عادل یا مجهول الحال نافذ نیست به این جهت است که در مورد کسی که می­خواهد متصدی این امور باشد عدالت معتبر است و باید احراز بشود بنابراین اگر مجتهدی عادل نباشد یا مجهول الحال باشد ولو ممکن است به حسب واقع عادل باشد ولی احراز نشده قهراً نمی­تواند متصدی این امور باشد.

نکته­ای که اینجا لازم است ذکر شود این است: اصل اعتبار عدالت در مجتهدی که می­خواهد متصدی این امور بشود، قطعی و مسلم است و در جای خودش ثابت شده و از ادله­ای که این امور را بر عهده مجتهد می­گذارد، عدالت استفاده می­شود. اما در مورد اعتبار عدالت در ولی فقیه متصدی این امور و صاحب منصب حکومت موضوعیت دارد و این مورد اتفاق است یعنی همه بر این امر اتفاق نظر دارند که مجتهد متصدی این امور باید واجد این وصف خاص باشد و وجود عدالت در او موضوعیت دارد. اینکه می­گوییم وصف عدالت موضوعیت دارد به چه معناست؟

اگر بگوییم عدالت طریقیت دارد معنایش این است که ما برای اینکه اطمینان پیدا کنیم که این مجتهد از عهده وظایف مقرره برمی­آید باید عادل باشد وقتی یکسری وظائف و تکالیفی بر عهده مجتهد است برای اطمینان از صحت این اعمال و برای اطمینان از اینکه او وظایف خودش را به درستی انجام می­دهد باید عادل باشد گاهی این گونه می­گوییم و گاهی می­گوییم که اعتبار عدالت از باب اینکه اطمینان به انجام این امور توسط فقیه حاصل شود نیست بلکه عدالت موضوعیت دارد پس فرق بین اینکه برای عدالت موضوعیت قائل باشیم یا طریقیت در این است که: اگر برای عدالت طریقیت قائل باشیم قهراً اگر به نوعی انسان اطمینان پیدا کند که این شخص می­تواند این کار را انجام بدهد و از عهده انجام آن بر­می­آید و درست انجام می­دهد، می­تواند متصدی باشد ولو اینکه عادل هم نباشد. اما اگر بگوییم عدالت موضوعیت دارد یعنی ما اطمینان داشته باشیم یا نداشته باشیم از توان انجام این امور و تکالیف باید او عادل باشد و این وصف عدالت باید در او باشد.

نکته­ای که اینجا وجود دارد این است که در مورد ولی فقیه و حاکمی که می­خواهد در این امور حکم کند و متصدی این امور بشود، مورد توافق است که عدالت معتبر است و موضوعیت دارد اما در غیر این مورد اختلاف است که آیا عدالت موضوعیت دارد یا طریقیت مثلاً در مورد مفتی بعضی معتقدند عدالت معتبر در مفتی طریقیت دارد به این معنی که اگر مستفتی نسبت به آنچه مفتی از فتوای خود خبر می­دهد مطمئن باشد می­تواند به فتوای او اخذ کند ولو اینکه عادل نباشد. پس علیرغم اختلاف در غیر این مورد اما در ما نحن فیه اعتبار عدالت مسلم و به عنوان موضوعیت هم هست لذا اگر یک مجتهدی عادل نباشد نمی­تواند متصدی این امور باشد.

بر این اساس اگر مجتهدی می­داند خودش فاسق است ولو اینکه در نزد دیگران عادل محسوب شود و او را به عنوان عادل بشناسند نمی­تواند متصدی این امور بشود چون عدالت موضوعیت دارد یعنی اگر برای عدالت موضوعیت قائل شدیم دیگر در چنین فرضی تصدی این امور جایز نیست. (ما در بحث از عدالت این مسئله را به تفصیل بیان و بحث کردیم که «من یعلم من نفسه أنه فاسقٌ» آیا فردی که می­داند عادل نیست، می­تواند در اموری مثل افتاء و سایر اموری که عدالت در آنها شرط است، وارد بشود یا نه؟)

مسئله هفتاد و یکم

«الظن بکون فتوی المجتهد کذا لایکفی فی جواز العمل الا اذا کان حاصلاً من ظاهر لفظه شفاهاً أو لفظ الناقل أو من الفاظ رسالته و الحاصل أن الظن لیس حجةً الا اذا کان حاصل من ظواهر الالفاظ منه أو من الناقل».

مرحوم سید می­فرماید: صرف ظن به اینکه فتوای مجتهد فلان شیئ است در جواز عمل کفایت نمی­کند مثلاً اینکه انسان ظن پیدا کند به اینکه مجتهد در مورد نماز جمعه قائل به حرمت است این کافی نیست بلکه باید ظن خاص باشد یعنی یا از ظاهر کلمات مجتهد استفاده کند وقتی می­گوییم از ظاهر کلمات مجتهد این شامل ظاهر قول او شفاهاً و ظاهر الفاظ کتبی می­شود پس گاهی از خود مجتهد شفاهاً یا کتباً فتوی را می­شنود یا می­بیند، در این صورت این فتوایی که مجتهد خودش شفاهاً بیان می­کند یا بر روی کاغذی می­نویسد، برای ما حجیت دارد، حجیت آن هم از باب حجیت ظواهر الفاظ است و ادله حجیت ظواهر شامل این موارد می­شود بالاخره وقتی او یک جمله­ای می­گوید یک وقت نص است و یک وقت ظاهر است که اگر نص باشد یقین آور است و اگر ظاهر لفظ را نگاه کنیم این ظاهر موجب ظن است و حجیت ظواهر به ادله خاصه ثابت شده لذا قول خود مجتهد شفاهاً یا کتباً برای ما حجت و برای جواز عمل کافی می­باشد.

یا اگر ناقلی که ثقه است برای ما فتوای مجتهد را نقل کند چون ثقه است از باب حجیت قول ثقه ما می­توانیم به قول او اخذ کنیم.

در هر صورت برای عمل به فتوای یک مجتهد ما باید حجت داشته باشیم حجت هم یا ظواهر الفاظ خود مجتهد است یا خبر ثقه که هر دو دلیل خاص بر حجیت آن وجود دارد. اما اگر به غیر این طرق ظن به فتوای مجتهد پیدا کند این ظن مورد قبول نبوده و حجت نیست و برای جواز عمل کافی نمی­باشد.

تذکر اخلاقی: دو بال کمال

از آن جهت که آخرین جلسه سال تحصیلی و کتاب اجتهاد و تقلید و روز چهارشنبه است مطالبی را از لسان پیامبر و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بیان کنیم که موجب یادآوری و تذکر هم برای خودم و هم برای شما باشد.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم از قول خداوند تبارک و تعالی می­فرماید: «قال الله تبارک و تعالی ….. ما تقرب الیّ عبدٌ بشیئٍ احبّ ممن افترضتُ علیه و أنه لیتقرب الیّ بالنافلة حتی احبه فإذا احببته کنتُ سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش بها إن دعانی اجبته و إن سئلنی اعطیته». [۱]

پیامبر گرامی اسلام می­فرماید: خداوند تبارک و تعالی فرمود هیچ بنده­ای به من نزدیک نمی­شود مگر به چیزی که نزد من محبوب­ترین است یعنی بهترین چیزی که عبد می­تواند با آن خودش را به من نزدیک کند آن چیزهایی است که من بر او لازم کردم (انجام واجبات و ترک محرمات) گاهی انسان مشاهده می­کند بعضی به دنبال سیر و سلوک و جلسات اخلاقی و مربی اخلاق و مرشد اخلاقی می­گردند؛ این خیلی نیکوست و در سیره علماء و عرفا ما هم همین بوده است ولی گاهی انسان می­بیند که به این جهت بیش از توجه به واجبات و محرماتی است که به عهده ماست اهتمامی که باید به واجبات و محرمات داشته باشد ندارد اما به دنبال مربی و استاد می­گردد. قدم اول برای قرب به خداوند تبارک و تعالی طبق گفته خداوند واجبات و رعایت محرمات است یعنی مراقبت نسبت به تکالیف بعد در گام دوم نوافل و مستحبات است «و أنه لیتقرب الیّ بالنافلة» رعایت واجبات و محرمات انسان وارد در حریم الهی می­کند یعنی صلاحیت پیدا می­کند وارد این صحنه بی کران الهی بشود نوافل انسان را بالا می­برد و هر کدام خصوصیاتی دارد. نوافل پله­هایی است که انسان وارد شده در این حیات و حریم را بالا می­برد. از نوافل نباید غافل شد مخصوصاً در این ایام ماه رجب و شعبان و رمضان؛ مرحوم آقا سید علی قاضی توصیه­هایی برای این سه ماه به خصوص به شاگردانشان داشتند. از مهمترین توصیه­ها نماز اول وقت مخصوصاً نماز ظهر «الصلاة فی احسن اوقاتها» اهتمام به خواندن نماز در اول وقت خیلی برکات دارد خیلی برکات مادی و معنوی دارد. قرآن خواندن در همه ایام به ویژه این سه ماه و نوافل.

آنگاه وقتی بنده­ای در این مسیر قرار گرفت و مقرب شد آن وقت خداوند او را دوست می­دارد و این قدر به خداوند نزدیک می­شود که «حتی احبه» خدا او را دوست می­دارد. انسان وقتی می­خواهد خودش را در چشم کسی عزیز کند باید کارهایی بکند؛ انسان­ها در ارتباطاتشان رفتارهایی می­کنند که خودشان را در نزد دیگران عزیز می­کنند. خداوند هم این مسیر را باز گذاشته که بنده­ی بی مقدار و ناتوان بتواند خودش را نزد او که قدرت مطلق است، عزیز کند. این گونه هم نیست که وقتی کسی در چشم خداوند نزدیک شد دیگران از چشمش بیفتند. اگر همه انسان­ها در مسیر قرب قدم بر دارند، می­توانند خودشان را به خداوند نزدیک کنند و نسبت خداوند به همه آنها یک نسبت یکسان است.

بعد می­فرماید: بنده­ای را که من دوست بدارم، من گوش او، چشم او، دست او می­شوم و این یعنی او دیگر خودش نیست که می­شنود و می­بیند. همه چیز را می­شنود و صداها و زمزمه­های پنهان عالم غیب را می­بیند و چشمش می­بیند نه فقط جلوی چشمش را بلکه همه چیز را می­بیند و پرده­ها کنار می­رود و دست او دست من می­شود یعنی دست قدرت الهی می­شود. این خیلی معنی دارد «کنتُ سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش بها» و این نیاز به بسط و توضیح دارد و یعنی هر یک از این اعضاء در حد اعلی از ظرفیتش توانایی پیدا می­کند و بجایی می­رسد که غیر خدا را نمی­بیند و الهی می­شود و به نقطه­ای می­رسد که «إن دعانی اجبتُ» اگر من را بخواند من جواب او را می­دهد و اگر از من چیزی بخواهد به او اعطا می­کنم. دیگر اراده و خواست او می­شود خواست خدا و اراده او عالم را تغییر می­دهد. مستظهر به حمایت خداوند می­شود و وقتی کسی چنین پشتوانه­ای داشته باشد، چه توان و قدرتی و احساسی پیدا می­کند. این موقعیت و مقام از راه رعایت واجبات و محرمات و مراقبت نسبت به نوافل پیدا می­شود.

روایات دیگری هم داریم که بر طبق آن معلوم می­شود این شرط لازم است ولی کافی نیست در بعضی روایات دیگر هست که محاسن اخلاقی هم این قرب را ایجاد می­کند مثلاً در بعضی از روایات داریم که امام صادق (ع) قریب به این مضمون می­فرماید: اقرب الناس به خداوند کسانی هستند که اهل تواضع هستند و متکبرین ابعد الناس عن الله هستند. حال اگر کسی تمام واجبات را انجام دهد و نوافل را هم بخواند اما انسان متکبری باشد، چنین شخصی ابعد الناس الی الله.

در روایتی از امام سجاد (ع) وارد شده که حضرت می­فرماید: «انّ اقربکم من الله اوسعکم خلقاً» کسی که خلقش وسیعتر و بهتر و تحمل بیشتری دارد به خداوند نزدیکتر است.

این خیلی مهم است ما برای اینکه یک شخصیت متعادل هم به حسب ظاهر و هم واقع داشته باشیم، در کنار آن عبادات باید محاسن اخلاقی را در خودمان تقویت کنیم؛ اینها طبق فرمایشات معصومین علیهم السلام دو بال هستند و این دو بال با هم موجب پرواز انسان می­شوند. انشاء الله خداوند به ما کمک کند و ما بتوانیم اوج بگیریم و به نقاط بالا برسیم.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲، حدیث۷.