جلسه پنجاه و یکم-مقدمه واجب- مباحث مقدماتی- واجب مطلق و مشروط-


دانلود-جلسه پنجاه و یکم-PDF

مقدمه واجب- مباحث مقدماتی- واجب مطلق و مشروط-جلسه پنجاه و یکم
مقدمه واجب- مباحث مقدماتی- واجب مطلق و مشروط-
۲۹/۱۰/۱۳۹۵

 خلاصه جلسه گذشته
بحث در دلیل چهارم قائلین به عدم امکان رجوع قید به هیئت می¬باشد. مهمترین دلیل ایشان، همین دلیل چهارم است که در جلسه قبل بیان گردید. محصل دلیل چهارم این است که اگر قائل به امکان رجوع قید به هیئت گردیم، مستلزم تفکیک انشاء از مُنشاء است و تفکیک انشاء از مُنشاء محال و غیر معقول است. پس امکان رجوع قید به هیئت وجود ندارد. مقدمه اول و مقدمه دوم دلیل چهارم و پاسخ هایی که به این دلیل داده شد، مورد نقد و بررسی قرار گرفت، تا کنون دو پاسخ به این دلیل بیان شد که هر دو مورد اشکال قرار گرفت.
پاسخ سوم
محقق اصفهانی با ذکر یک مقدمه پاسخ اشکال چهارم قائلین به امکان رجوع قید به هیئت را می دهند.
مقدمه
ایشان در مورد قضایای شرطیه نظری مطابق نظر ادبا و مخالف نظر مشهور و منطقیین دارند. (مطالبی که از بزرگان بیان می شود، همانطور که مکرر گفتیم، دارای فوائد زیادی است: ۱.نقل موضع و مبنای ایشان در موضوع بحث است که در مواضع متعدد قابل استفاده است. ۲. ذکر اقوال و مبنای بزرگان باعث جولان فکری انسان و آشنایی با زوایای فکری و ذهنی ایشان می گردد)
نظر منطقیین این است که قضیه شرطیه، مبین ملازمه بین مقدم و تالی است. این مطلب در علم منطق بیان گردیده طبق نظر مشهور منطقی ها قضایای شرطیه یعنی قضایایی که دلالت بر استلزام بین مقدم و تالی و ملازمه بین مقدم و تالی می کنند. مثلا وقتی گفته می¬شود «اذا طلعت الشمس فالنهار موجود» طبق نظر مشهور بین طلوع شمس و وجود نهار ملازمه بر قرار است، یعنی «طلوع شمس» ملازم با «وجود نهار» است یا مستلزم «وجود نهار» است. اما محقق اصفهانی بر خلاف نظر مشهور منطقی ها و به تبع ادبا معتقدند، قضیه شرطیه قضیه¬ای است که در آن ادات شرط، مقدم را در موقع «فرض و تقدیر» قرار می-دهد. به عبارت دیگر قضیه شرطیه بین تالی و وجود فرضی مقدم اتحاد بر قرار می کند. یعنی وقتی گفته می شود «اذا طلعت الشمس فالنهار موجود» در واقع حکم به وجود نهار بر فرض طلوع شمس می کند. یعنی وجود نهار متحد می شود با طلوع شمس فرضی. پس در «اذا طلعت الشمس فالنهار موجود» وجود نهار کأنه متحد با طلوع فرضی شمس شده است. بر این اساس دیگر سخن از استلزام و ملازمه بین تالی و مقدم نیست. زیرا استلزام یک معنای اسمی است و اگر قضیه شرطیه، مفید این معنای اسمی یعنی استلزام باشد باید در قضیه شرطیه بین الفاظ آن چیزی که دال بر این معنای اسمی است وجود داشته باشد، در حالی که در قضیه شرطیه چیزی که دلالت بر این معنا داشته باشد وجود ندارد. زیرا هر معنایی که بخواهد از قضیه¬ای فهمیده شود (چه شرطی و چه غیر شرطی و چه خبری و چه انشایی) باید معادل در لفظ داشته باشد تا معنا را از آن لفظ استفاده کنیم. مثلا وقتی گفته می شود «زید قائم است» لفظ زید دلالت بر معنای زید می کند و قائم دلالت بر معنای قیام که ذاتی متصف به آن است می کند و از کلمه «است» نسبت بین زید و قائم فهمیده می شود. پس هر معنایی که مورد نظر متکلم باشد باید دالی داشته باشد. در قضیه شرطیه نیز اگر قرار بر افاده استلزام بین مقدم و تالی است، از مشهور سوال می¬کنیم کدام لفظ دلالت بر این استلزام می کند؟ آیا از کلمه اذا یا ادات شرط که بر سر جزاء در می آید؟ خیر، زیرا این ادات نهایتا یک وجود فرضی برای مقدم درست می کنند، لذا ملازمه بین مقدم و تالی از قضایای شرطیه فهمیده نمی شود.
بر همین اساس ایشان در قضایای قضایای حقیقیه نیز همین تحلیل را جاری می¬دانند. در قضایای حقیقیه که در مقابل قضایای خارجیه است، موضوعش مفروض الوجود است و کاری به وجود خارجی موضوع ندارد، لذا حکم در قضایای خارجیه مفروض الوجود است. یعنی زمانی که گفته می شود «الحج واجب علی المستطیع» یعنی اگر برای مکلف استطاعت حاصل شد حج بر او واجب می شود. پس فرض وجود استطاعت موجب وجوب حج می گردد و هر زمان که آن موضوع مفروض الوجود محقق شد وجوب حج نیز محقق می¬شود.

نتیجه
با توجه به مقدمه ای که ایشان پیرامون قضایای شرطیه بیان کردند، سراغ پاسخ ایشان به اشکال چهارم می رویم. ایشان می فرماید: وقتی یک واجب به نحو مشروط انشاء می¬شود، انشاء و مُنشاء فی الحال موجود می¬باشند و هیچ انفکاکی بین انشاء و مُنشاء وجود ندارد . یعنی زمانی که مولا می¬گوید «اوجبت علیک الصلوة» در حال امر کردن است و امر فعلی است که از مولا صادر شده، لذا امر کردن فی الحال محقق است، مُنشاء چیست؟ مُنشأ در واقع  وجوب علی التقدیرٍ و علی فرضٍ است.  مثلا در«اذا زالت الشمس فصلِّ» انشاء حالیا وجود دارد، اما وجوب نماز طبق این قضیه معلق بر زوال شده است. آیا زوال فی الحال الان موجود است؟ خیر، زوال ساعاتی دیگر محقق می شود، اما زوال شمس به عنوان شرط یا به اصطلاح مقدم، مفروض الوجود دانسته شده است. پس همانطور که بیان شد در قضیه شرطیه حکم به اتحاد بین جزاء و مقدم مفروض می شود که اتحاد بین جزاء و مقدم مفروض فی الحال موجود است. زیرا فرض زوال فی الحال قابل تصور است و بعث نیز به نماز در فرض زوال متعلق شده است، لذا بعث وجود دارد، ولی بعث فرضی است و زوال نیز یک زوال فرضی است و زمانی که زوال فعلی شد، بعث هم فعلی می شود. لذا در هر صورت انشاء از مُنشاء جدا نمی باشد و انفکاک ادعاء شده تحقق پیدا نمی کند.
به عبارت دیگر کأنه ایشان می¬گوید: در این موضوع سه مقام داریم که در هیچ یک از این سه مقام انفکاک بین انشاء و مُنشاء پیش نمی آید:
۱. مقام استعمال (استعمال للفظ در معنا): استعمال فعلی است که از مستعمل فیه منفک نیست تا بخواهد سر از تخلف وجود از ایجاد در بیاورد. مثلا کسی که لفظی را استعمال می¬کند در حقیقت لفظ را در معنا استعمال می¬کند که استعمال و مستعمل فیه هر دو فی الحال موجودند و از هم جدا نمی شوند.
۲. مقام فرض وجود شرط: در این مقام نیز انفکاک ایجاد و وجود و انشاء و منشاء لازم نمی آید. زیرا در این مقام، فرض بعث می شود و فرض بعث در کنار فرض وجود شرط است.
۳. مقام تحقق شرط: مقام ظرف وجود بعث حقیقی یعنی زمانی که شرط تحقق پیدا کند بعث فعلی نیز حاصل می شود. که در این صورت نیز انفکاکی در بین  نیست.
پس محصل نظر محقق اصفهانی و پاسخ ایشان به دلیل چهارم این است که به هیچ وجه از رجوع قید به هیئت مشکل انفکاک منشاء از انشاء پیش نمی آید. انشاء و منشاء چه در مقام فرض وجود شرط و چه در مقام تحقق واقعی شرط با هم موجود هستند. یعنی جایی که وجود شرط فرض می شود بعث نیز فرض می شود. آن¬جایی که شرط خارجا تحقق دارد بعث هم حقیقی است یعنی زمانی که زوال حقیقتا محقق شد، بعث و تحریک نیز حقیقی و فعلی می شود، حتی زمانی که هنوز ظهر نشده و زوال محقق نشده باز هر دو با هم متصورند، لذا هیچ تفکیکی بین انشاء و مُنشاء پیش نمی¬آید.

بررسی
اولین مسئله در کلام محقق اصفهانی مبنایی است که ایشان در باب قضیه شرطیه اختیار کردند. این که ایشان می¬فرمایند: در قضیه شرطیه حکم به اتحاد بین وجود فرضی مقدم و وجود فرضی تالی می¬شود، در تکوینیات ممکن است درست باشد اما در تشریعیات قطعا قابل قبول نیست. یعنی بر خلاف کلام محقق اصفهانی در قضایای شرطیه حکم به اتحاد وجود مقدم و تالی نمی شود تا بگوییم  مقدم را فرضا در نظر می گیریم تا این مقدم مفروض متحد با تالی مفروض باشد. شاید بتوان این مطلب را در تکوینیات به این دلیل که در امور تکوینی بین شرط و جزاء یک سببیتی حاکم است و شرط سبب و جزاء مسبب می باشد به نحوی قبول کنیم مثل زمانی که گفته می شود:«اذا طلعت الشمس فالنهار موجود» که طلوع شمس سبب برای تحقق نهار است و طلوع شمس باعث می شود که نهار تحقق پیدا کند. ولی در تشریعیات این سببیت به این نحو بین مقدم و تالی وجود ندارد. مثلا در «اذا زالت الشمس وجبت الصلوة» این چنین نیست که زوال شمس سبب تحقق وجوب نماز شود، زیرا وجوب نماز مسبب از اراده مولا و امر مولا است. اگر نماز واجب شده به خاطر دستور و امر مولا می باشد نه این که مسبب از زوال شمس باشد. زوال شمس نهایتا یک سبب ناقصه دارد برای وجوب نماز  بر اساس اعتباری که شارع لحاظ کرده، پس وقتی مشاهده می شود که سبب که عبارت است از اراده الشارع یا امر الشارع که در حال حاضر موجود است ولی وجوب بعد از زوال تحقق پیدا می کند به این نتیجه می رسیم که انفکاک بین انشاء و منشاء و ایجاد و موجود باقی مانده و این که محقق اصفهانی می فرماید: در ما نحن فیه  هیچ انفکاکی بین انشاء و منشاء نیست، کلام صحیحی نیست زیرا انشاء عبارت است از بعث الشارع یا امر الشارع که فی الحال موجود است اما منشاء بعد از زوال است. پس پاسخ به محقق اصفهانی حول دو مطلب است:
۱. اصل مبنای ایشان محل بحث است: آن چه که ایشان در مورد جملات شرطیه و قضایای  شرطیه خلافا للمشهور بیان کردند، محل بحث از مشهور معتقدند جمله شرطیه دال بر استلزام و ملازمه است. اما ایشان می¬گوید: جملات شرطیه دلالت بر استلزام نمی کنند.
۲. ادعای ایشان مبنی بر عدم انفکاک و جدایی بین انشاء و مُنشاء: اگر همین مطلب به حسب واقع تحلیل شود، انفکاک بین انشاء و منشاء هم چنان وجود دارد. سوال این است که آیا انشاء فرضی معنا دارد، بعث فرضی مفهومی دارد؟ به هر حال بعث یا وجود دارد یا ندارد. این که گفته شود اگر آن چیز محقق شد باید آن کار انجام شود، یعنی امر و بعث بعدا از تحقق شرط است حرف صحیحی نیست چون امری که در حال حاضر وجود دارد چه نقشی دارد. به همین دلیل باید گفت مسلم است که بعث در حال حاضر محقق شده است. لذا به نظر می رسد پاسخ محقق اصفهانی تمام نیست.

صدقه زبان
عن رسول الله (ص) : إنَّ أفضَلَ الصَّدَقةِ صَدَقةُ اللِّسانِ، تَحقُنُ بهِ الدِّماءَ، و تَدفَعُ بهِ الكَريهَةَ، و تَجُرُّ المَنفَعةَ إلى أخيكَ المُسلِمِ.
در باب صدقات آثار و عوارض بسیاری برای صدقه ذکر گردیده. قسمتی از روایات درباره «افضل الصدقات» است، یعنی برترین و بالاترین صدقه ها. اموری در این روایات به عنوان «افضل الصدقات» ذکر شده، مثلا پرداخت صدقه به صورت سری و پنهانی به فقیر مسلمان. گاهی آثاری که برای صدقه بیان شده انسان را به اعجاب وادار می دارد.
نکته مهم در صدقه و تأثیرات مادی و معنوی آن این است که، درجه خلوص بالا باشد، کسی که آشکارا در حضور این و آن به دیگران کمک می کند فقط به این جهت که خودش را این گونه جلوه دهد نه آثار معنوی شامل حالش می شود و نه مادی. مطابق بعضی از روایات از جمله برترین صدقات، صدقه ای است که کسی فقط و فقط به خاطر خداوند و با رعایت آبروی یک مسلمان آبرومند، به او بدهد به گونه ای که حتی خودش هم نفهمد چه کسی به او کمک کرده است. در روایات چند نمونه را به عنوان «افضل الصدقات» بیان کردند که التبه این موارد همه با هم قابل جمع می باشند. یعنی این که در روایات داریم که «افضل الصدقه کذا» یا «افضل الصدقه کذا» بالاخره افضل صدقه کدام است؟ این قابل جمع است.
یکی از مواردی که به عنوان افضل الصدقات بیان شده «صدقه لسان» است. صدقه لسان آن صدقه اصطلاحی که انسان مالی را انفاق کند نیست. همانطور که می¬دانید برای هر چیزی زکات و صدقه است مثلا«زکات العلم نشره» از این قبیل روایات است که امثال آن زیاد است. هر چیزی به حسب خودش صدقه¬ای دارد که پرداخت صدقه آن باعث حفظ آن مال یا نعمت می شود، باعث برکت در آن می شود.
اما صدقه زبان چیست که در روایت تعبیر به «افضل الصدقه صدقه اللسان» آمده است؟ مگر لسان چکار می¬کند؟ چرا افضل است؟ سه ویژگی در این روایات برای «صدقة السان» ذکر شده است. «صدقة اللسان» یعنی انسان مراقب زبانش باشد به نحوی که:
۱. به واسطه صدقه¬ای که انسان به سبب لسان می¬دهد، جلوی خون ریزی ها گرفته می شود.
۲. به واسطه لسان چیزهایی که زشت و کریه و ناخوشانید است از برادر مسلمان دور می شود.
۳. به واسطه صدقه لسان به سوی برادر مسلمان منفعت جلب می شود.
پس صدقه به برادر مسلمان لزوما این نیست که دست در جیب کنید و به او پولی بدهید. اگر در این روایات دقت کنیم و به آن عمل کنیم، خدا می¬داند بسیاری از مشکلات ما حل می¬شود. ما از فرهنگ دینی واهل بیت فاصله گرفتیم، طبق این روایت پرداخت صدقه شامل کسانی که از نظر مالی ضعیف هستند نیز می¬شود. همه ما می¬توانیم با این «افضل الصدقه» زندگی را سپری کنیم. اگر کسی وضع مالی خوبی ندارد خودش را نمی¬تواند اداره کند، امکان پرداخت صدقه را ندارد، می تواند «صدقه اللسان» داشته باشد. «صدقة اللسان» یعنی شخص زبانش را کنترل کند و جلوی اختلاف و نزاع و درگیری و سخن چینی را بگیرد. بسیاری از خون ریزی ها و درگیری ها با همین زبان پیش آمده و می آید. با زبان بسیاری از مشکلات افراد دفع می شود، سخنی که باید جایی گفته شود، گفته نمی شود و سخنی که نباید جایی گفته شود گفته می شود. البته این گفتن یا نگفتن سخن بستگی به شرایط دارد. ممکن است در  شرایط خاص گفتن حرفی  باعث خون ریزی شود و در جای دیگر نگفتن آن باعث خون ریزی شود. اگر جایی سخن بگوییم که حفظ دم برادر مسلمان شود یا اگر زبان ما به کلامی باز شود که بدی از دور شود و کلام ما باعث شود که منفعت به سوی او سرازیر شود در حقیقت صدقه زبان را  داده ایم و این صدقه جزء «افضل الصدقات» است که اثر وضعی در زندگی دنیا و آخرت راه به همراه دارد. خیلی باید نسبت به یکدیگر مراقب باشیم. ممکن است برادر مسلمانی حاضر نباشد و نداند که با بیان یا عدم بیان سخنی از طرف شما، از او دفع یک مکروه شده، اما همانطور که دادن صدقه پناهی را دارای اثر فراوان می¬دانیم، این صدقه هر چند پنهان از او باشد، نیز دارای اثر فراوانی است. پس اگر در غیاب برادر دینی سخنی گفته شود  که بدی از او دفع شود و یا منفعتی به سوی او جلب شود این «افضل الصدقه» است. اما حال ما چه کار می کنیم، برای هم می زنیم که نه تنها منفعت را به سوی هم جلب نکنیم بلکه ضرر را به سوی هم می فرستیم، نه تنها جلوی بدی ها را هم نمی¬گیریم بلکه بدی را به سوی هم سرازیر می کنیم. انشاء الله خدا عاقبت ما را به خیر کند.