جلسه نود و یکم – مبحث ضد – مقام اول: ضد خاص – ادله اقتضاء: وجه اول (مقدمیت) – بررسی کلام محقق نائینی

جلسه ۹۱ – PDF

جلسه نود و یکم
مبحث ضد – مقام اول: ضد خاص – ادله اقتضاء: وجه اول (مقدمیت) – بررسی کلام محقق نائینی
۲۸/۰۱/۱۳۹۷

  خلاصه جلسه گذشته
در بحث از اثبات اقتضاء امر به شئ نسبت به نهی از ضد خاص از طریق مقدمیت، محقق خراسانی مقدمیت را قبول نکردند. در مقابل محقق اصفهانی نیز به نوعی درصدد تصحیح مقدمیت عدم احد الضدین نسبت به ضد آخر برآمدند که اشکال کلام ایشان را ملاحظه فرمودید. تا کنون نتیجه این شد که راهی که محقق اصفهانی برای تصحیح مقدمیت بیان کرده است قابل قبول نیست.
کلام محقق نایینی در انکار مقدمیت
محقق نایینی نیز به نوع دیگری مقدمیت را انکار کرده است. که اجمالا آن را بیان می کنیم. این کلام محقق نایینی به نوعی برگرفته از اشکالی است که در کفایه مطرح شده است.
ایشان می فرماید: مانعیتِ مانع رتبتا متأخر از وجود مقتضی به همراه شرط است. یعنی اول باید مقتضی فراهم باشد، شرائط آن نیز محقق شود تا مانعیت مانع خودش را نشان دهد. مادامی که مقتضی در چیزی وجود ندارد، معنایی برای مانعیت تصویر نمی شود. زیرا مانعیت یعنی «المانعیة عن تأثیر المقتضی» وقتی می گوییم چیزی مانع است، مانع از چیست؟ باید در برابر چیزی منع ایجاد کند. مفهوم مانعیت و حقیقت مانعیت زمانی معنا پیدا می کند که مقتضی و شرائط موجود باشند، یعنی همه چیز برای تأثیر گذاری فراهم باشد و این جلوی تاثیر گذاری را بگیرد. تا زمانی که مقتضی موجود نشده، مانعیت تحقق پیدا نمی کند. این مطلبی بود که محقق خراسانی نیز به آن اشاره کردند.
با توجه به این مسئله محقق نایینی می فرماید: چون مقتضی به همراه شرط باید فراهم باشد تا مانعیت از تأثیر مقتضی محقق شود؛ این نمی تواند برای هر دو ضد تحقق پیدا کند. فرض کنیم اگر یکی از این دو ضد به عنوان شرط در مامور به اخذ شده باشد، دیگر نمی توانیم آن ضد دیگر را به عنوان مانع قلمداد کنیم. زیرا مانع وقتی تصویر می شود که مقتضی و شرط موجود باشد و اساسا امکان ندارد برای دو مانع هم مقتضی و هم شرطش موجود شود.
پس ایشان به طور کلی مقدمیت را انکار می کند. زیرا مقدمیت بر این پایه استوار بود که «عدم احد الضدین مقدمة للضد الآخر» از باب این که بین ضدین تمانع وجود دارد. محقق نایینی می فرماید: اگر بین ضدین تمانع است یعنی احد الضدین مانع دیگری است و دیگری نیز مانع این است. مانع وقتی بروز و ظهورمی کند که مقتضی و شرط محقق شده باشد، زیرا اساسا معنای مانعیت همین است، یعنی مانعیت از تأثیر مقتضی مع الشرط. معنای این که «عدم احد الضدین مقدمه للضد الآخر» از باب این که عدم مانع فراهم شود، این است که هر دو ضد مقتضی در آن ها تمام باشد، شرائط هم موجود باشد اما در عین حال مانعی جلوی تأثیر مقتضی را مع شرطه را بگیرد و این شدنی نیست.
اشکالاتی نسبت به این کلام محقق نایینی مطرح شده است که وارد آن اشکالات نمی شویم. زیرا اصل مسئله مقدمیت مورد اشکال واقع شده است، چه از آن طریق که قبلا ذکر شد و چه از طریقی که محقق نایینی گفتند. لذا پرداختن به آن مصداق اطاله کلام است و همین مقدار که ذکر شد برای این بود که با بیان محقق نایینی در این مقام آشنا شوید و بدانید که ریشه این سخن محقق نایینی نیز کلام محقق خراسانی است.
نتیجه: اشکال اول به مقدمیت وارد است و به اعتبار مقدمیت اقتضاء را نمی توانیم ثابت کنیم.
اشکال دوم محقق خراسانی به مقدمیت
این اشکال یک اشکال نقضی است. محقق خراسانی می فرماید: اگر وجود معاندت و منافرت بین دو چیز مستلزم مقدمیت یکی از این دو نسبت به دیگری شود، پس باید متناقضین نیز نسبت به یکدیگر مقدمیت داشته باشند. زیرا بین متناقضین نهایت جدایی و منافرت می باشد؛ در حالی که بین متناقضین مقدمیت احدهما للآخر ثابت نیست. پس معلوم می شود که در ما نحن فیه نیز مقدمیت منتفی است.
اساس استدلال در مسئله مقدمیت بر این پایه استوار بود که عدم یکی از دو ضد مقدمه ضد دیگر است. زیرا بین الضدین تمانع است و این ها مانع هم می باشند. پس عدم احد الضدین در واقع نسبت به ضد دیگر یعنی عدم المانع و عدم المانع نیز از اجزاء علت محسوب می شود و هر چیزی که جزء علت باشد مقدمه می شود و چون ضد دیگر واجب است، عدم احد الضدین نسبت به ضد دیگر مقدمه واجب می شود و چون مقدمه واجب، واجب است پس ضد عام آن حرام است.
محقق خراسانی این دلیل را نقض کردند به دو چیزی که با هم تناقض دارند. مثل وجود روز و عدم روز، نه روز و شب که نسبتشان تضاد است، یکی از متناقضین همیشه وجودی است و دیگری عدمی، وجود روز و عدم روز. تنافر و تمانعی که بین متناقضین است بین هیچ چیز دیگر نیست. تناقض یعنی تنافر و تمانع بین سیاهی و عدم سیاهی خیلی بیشتر است تا بین سیاهی وسفیدی، این در جای خودش ثابت شده است. آن نفرتی که سیاهی و عدم سیاهی از هم دارند، خیلی بیشتر است از نفرت بین سیاهی و سفیدی. حال اگر بین این دو تنافر است، آیا معنایش این است که یکی از این ها مقدمه دیگری است؟ آیا می توان گفت: «عدم السواد مقدمة للسواد»؟ هیچ کسی این حرف را نمی تواند بزند. زیرا مستلزم این است که شئ مقدمه خودش باشد. لازمه اش این است که عدم یک چیز خود آن چیز باشد. می توانیم بگوییم عدم سیاهی مقدمه سیاهی است؟ معنای این سخن آن است که عدم یک شئ عبارت است از خود آن شئ و این واضح البطلان است.
پس این که به صرف وجود معاندت و تمانع بخواهیم یکی از دوشئ را مقدمه شئ دیگر قرار دهیم حرفی باطلی است. اصلا تمانع مستلزم این نیست که یکی از این دو مقدمه دیگر شود، زیرا اگر این چنین بود باید این مقدمیت بین متناقضین تصویر می شد که بین آن ها نهایت تمانع است، در حالی که آن جا قطعا نمی توانیم بگوییم یکی از متناقضین مقدمه دیگری است. زیرا سر از یک امر واضح البطلان در می آورد و نتیجه اش این می شود که شئ مقدمه خودش شود و این شدنی نیست.
گویا این دلیل صورت یک قیاس استثنایی را دارد. بیان ذلک:
«لو کانت المعانده مستلزمه لمقدمیة احد المتمانعین للآخر، للزم مقدمیة احد المتناقضین بالنسبه الی الآخر، ولکن التالی باطل فالمقدم مثله» اگر قرار باشد تمانع بین دو چیز موجب مقدمیت یکی از این دو نسبت به دیگری شود، پس باید در متناقضین نیز این چنین باشد. لکن در متناقضین این امکان وجود ندارد پس در ضدین نیز امکان ندارد.
کرارا گفته شد که مقدمه اول قیاس استثنایی یک جمله شرطیه است که هم شرطش و هم جزائش و هم ملازمه بین شرط و جزاء باید در آن ثابت شود و نیز مقدمه دومش باید ثابت شود که عبارت است از بطلان تالی. اگر این دو مقدمه ثابت شد قهرا نتیجه خواهد داد.
کأنه محقق خراسانی می فرمایند: اگر مانعیت و تمانع و تنافر بین دو چیز موجب این شود که احدهما نسبت به دیگری مقدمیت پیدا کنند، این شرط همان مدعای قائل به مقدمیت است و جزاء نیز عبارت است از این که پس در متناقضین نیز باید اینچنین باشد. چون مستدل، عدم احد الضدین را مقدمه ضد دیگر قرار داد به خاطر مانعیت بین الضدین، ریشه تمانع بود و این که این ها با هم سر سازگاری ندارند و با هم نمی سازند. قهرا اگر این ملاک مقدمیت یکی از دو چیز نسبت به دیگری باشد، قهرا این ملاک به نحو شدیدتر و قوی تر در متناقضین وجود دارد پس متناقضین نیز مثل سواد و عدم سواد باید بینشان این رابطه حاکم شود. یعنی احدهما مقدمه شود برای دیگری. این ملازمه  بین شرط و جزاء که مجموعا مقدمه اول قیاس استثنایی را تشکیل می¬دهند.
اما مقدمه دوم این است که لکن التالی باطل. یعنی متناقضین نمی توانند احدهما مقدمه برای دیگری باشند. عدم سواد و سواد هیچ وقت بینشان نسبت مقدمیت فراهم نمی شود. زیرا مستلزم این است که یک شئ مقدمه خودش شود و هذا باطل و محال. نمی تواند چیزی مقدمه خودش شود، عدم یک شئ نمی تواند عین دیگری باشد لذا مقدمه دوم نیز ثابت می شود.
پس نتیجه بطلان مقدم است. یعنی همان که قائل به مقدمیت گفته است. یعنی «عدم احد الضدین مقدمه للضد الآخر» که باطل است.
علی ای حال همان طور که بیان شد صورت ظاهری این اشکال نقض است. یعنی محقق خراسانی اشکال می کند به قائل به مقدمیت و نقض می آورند و می گویند: من این حرف شما را نقض می کنم به متناقضین که بینشان نهایت تنفر و تمانع هست، اما مسئله مقدمیت وجود ندارد.
کلام محقق قوچانی 
ایشان در واقع می خواهد بگوید استدلالی که محقق خراسانی بیان کرده اند صرفا یک تشبیه نیست، بلکه یک استدلال قوی و محکم است و سپس شروع می کند به توضیح این کلام. یعنی کأنه محقق قوچانی در صدد تثبیت فرمایش محقق خراسانی است. لذا معتقد است که این یک استدلال قوی بر انکار مقدمیت است و صرف یک تشبیه به متناقضین نیست.
ایشان در مورد متناقضین و متضادین مطالبی را فرموده ولی لازم ست ابتدا مقدمتا نکته ای را یادآوری کنم.
مقدمه: به طور کلی متناقضین یک ویژگی دارند و آن این است که اجتماع آن ها ممتنع است کما این که ارتفاع شان نیز ممتنع است. ولی در امتناع اجتماع متناقضین وحدت زمان و مکان و موضوع و رتبه معتبر است. دوشئ متناقض در مکان واحد و زمان واحد و رتبة واحد نمی توانند مجتمع شوند ولی در دو مکان و دو زمان و دو رتبه متفاوت اجتماعشان اشکالی ندارد. اگر هر یک از این خصوصیات یعنی وحدت در این امور مخدوش شود، قهرا تناقض نیز وجود نخواهد داشت. مثلا می گوییم: رتبه معلول متأخر از رتبه علت است ولو این که از نظر زمانی مقارن می باشند. شما همان وقتی که دستتان را روی کلید قرار می دهید و می چرخانید کلید نیز می چرخد و باز می شود، اما این که حرکت دست علت برای چرخش کلید است، آیا معنایش این است که زمان چرخیدن کلید با حرکت دست متفاوت است؟ خیر هم زمان این اتفاق می افتد همان موقع که شخص دستش را حرکت می دهد، همان زمان بدون ذره ای تأخیر کلید نیز می چرخد. پس علت و معلول وحدت زمانی دارند. وحدت مکانی هم دارند، اما رتبه آن ها متقاوت است. رتبه معلول متأخر از رتبه علت است. اگر حرکت دست نباشد اساسا کلید نمی چرخد، لذا می گوییم معلول در رتبه متأخر است ولی در رتبه علت وجود ندارد. حال اگر جایی رتبه این دوشئ یکی نبود ولو از نظرزمانی و مکانی هم یکسان بودند، آیا می توان گفت این ها متناقض هستند؟ خیر. اساسا تناقض وقتی است که اجتماع بین آن دو شئ محال باشد و ممکن نباشد.
محقق قوچانی در مورد متناقضین می گویند: چون متناقضین نیازمند وحدت رتبه و زمان و مکان هستند، حتی اگر جایی وحدت زمانی و مکانی باشد اما وحدت از حیث رتبه نباشد قهرا تناقض تحقق پیدا نمی کند. حال بر این اساس محقق قوچانی مطلبی می فرماید که جلسه آینده خواهیم گفت.