جلسه یازدهم – ضد – بررسی ثمره عملی – اشکال محقق خراسانی به پاسخ سوم (ترتب)

جلسه ۱۱ – PDF

جلسه یازدهم
ضد – بررسی ثمره عملی – اشکال محقق خراسانی به پاسخ سوم (ترتب)
۱۸/۰۷/۱۳۹۷

  خلاصه جلسه گذشته
در پاسخ به اشکال شیخ بهایی به ثمره عملیه مسئله ضد، برخی از راه ترتب در صدد حل مشکل برآمدند. محصل و اساس اشکال شیخ بهایی این بود که نماز مزاحم با ازاله باطل است ولو این‎که قائل شویم امر به شئ مقتضی نهی از ضد نیست. زیرا نماز با وجود مزاحمت با ازاله دیگر امری ندارد و عملی که امر نداشته باشد را به صورت صحیح و به عنوان عبادت نمی توان اتیان کرد. قائل به ترتب به طریقی درصدد تصحیح ضد عبادی برآمده و معتقد است، عمل عبادی مزاحم با ازاله امر دارد منتهی امرش، نماز را به  نحو واجب مشروط واجب می کند در حالی که امر به ازاله به صورت مطلق است و ازاله نجاست را به نحو واجب مطلق ثابت می کند، لذا وقتی مکلف قصد خواندن نماز را دارد هم زمان هم امر به ازاله و هم امر به نماز وجود دارد و مشکل اجتماع امرین به دو شئ متضاد با اختلاف رتبه این دو امر حل می¬شود، وقتی رتبه امر نماز در طول امر به ازاله باشد اجتماعشان مشکلی ندارد.
 
اشکال محقق خراسانی به پاسخ سوم (ترتب)
محقق خراسانی این راه حل را رد می کند. ایشان به طور کلی ترتب را قبول ندارد و منکر ترتب است؛ بلکه اساساً مسئله ترتب را ممتنع می داند. لکن می فرماید: این راه حل نمی تواند اشکال شیخ بهایی نسبت به ثمره را پاسخ دهد. زیرا قائل به ترتب از راه طولیت و تقدم و تأخر رتبی می خواست مشکل را حل کند.
قائلین به ترتب گفتند: امر به ازاله اطلاق داد و امر به نماز مشروط است و معلوم است که واجب مشروط و امر مشروط نسبت به واجب مطلق و امر مطلق رتبتا متأخر است. در این جهت مشکلی نیست؛ ولی مسئله این است که وقتی مولا دو امر هم زمان را متوجه عبد می کند، هم زمان با ازاله نجاست، زمانی که مکلف رو به قبله می ایستد و نماز می خواند باید نسبت به نماز نیز امر داشته باشد، زیرا اگر امر نداشته باشد، نمازش صحیح نیست (مسئله قصد ملاک را کنار بگذارید که راه دیگری است) بالاخره عمل مکلف نیاز به مصحح دارد، زیرا مزاحم با ازاله شده است. قائل به ترتب می گوید: مکلف موقع خواندن نماز امر دارد (یا با بنای بر عصیان که به نحو شرط مقارن است یا با تحقق عصیان در خارج که تحققش به  نحو شرط متأخر است.).
محقق خراسانی کأنه به قائلین ترتب می گوید: الان که امر به مهم یعنی نماز هم زمان با امر به اهم یعنی ازاله وجود دارد؛ سوال این است که وقتی امر به مهم یعنی نماز به خاطر تحقق شرطش فعلیت پیدا می کند (گفتیم شرط یا عزم بر عصیان نسب به امر به اهم است که می شود شرط مقارن، یا عصیان واقعی نسبت به امر به ازاله که بعدا محقق می شود و به نحو شرط متأخر است) هم زمان با امر به مهم امر به اهم وجود دارد یا ندارد؟ یعنی الان که امر به نماز گریبان مکلف را گرفته ازاله هم مأمور به است یا خیر؟ آیا تکلیف به ازاله گریبان مکلف را گرفته است یا نه؟ می‌خواهیم ببینیم دو امر متوجه مکلف است یا یک امر؟
این جا دو احتمال متصور است:
۱. با فعلیت امر به مهم یعنی نماز دیگر امر به اهم کنار می رود. وقتی امر به نماز فعلی شد، امر به ازاله ساقط می شود.
۲. با فعلیت امر به مهم امر به اهم کنار نمی رود.
اگر بگویید امر به ازاله ساقط شده و یک امر باقی مانده باید ببینیم دلیل سقوط امر به ازاله چیست؟ چه شد که امر به ازاله که واجب اهم است ساقط شد.
مسقطات امر به ازاله یکی از این سه چیز است:
۱. اطاعت و امتثال امر.
مثلا اگر امر به نماز ظهر متوجه مکلف شود و مکلف آن را اتیان کند، دیگر آن امر به نماز ظهر کنار می رود و ساقط می شود. حال سوال این است که آیا در ما نحن فیه امر به ازاله امتثال شده است؟ خیر، امتثال نشده است و مکلف رسماً ازاله را کنار گذاشته و نماز خوانده. پس این عامل باعث سقوط امر به ازاله در مانحن فیه نشده است.
۲. عصیان و مخالفت با امر.
اگر واجب فوری برگردن مکلف باشد، باید به آن امر عمل کند. اما اگر بگوید: من این کار را نمی‎خواهم انجام دهم و با تکلیف در وقت خودش مخالفت کرد (حال این که این تکلیف برای آنِ بعد ثابت شود بحث دیگری است. یا مثلا این بحث وجود دارد که قضا نیاز به امر جدید دارد یا خیر؟ صرف نظر از آن مسائل که این تکلیف را در خارج وقت چگونه برای ما ثابت می کند یا چگونه تکلیف را در آن های بعدی برای ما ثابت می کند) مسلم است که امر ساقط می شود.
پس همانطور که اطاعت و امتثال مسقط امر است، مخالفت و عصیان نیز مسقط امر است.
آیا از این جهت می‏توانیم بگوییم امر به ازاله ساقط شده یا خیر؟ خیر، زیرا طبق احتمال اول که گفتیم شرط عبارت از عزم بر عصیان نسبت به ازاله است، معلوم است که عزم بر عصیان مسقط تکلیف نیست. یعنی اگر مکلفی فرضاً بگوید:  نمی خواهم نماز ظهر را بخوانم، همین مقدار که عزم بر نخواندن نماز داشته باشد تکلیف ساقط نمی شود، بلکه تکلیف زمانی ساقط می شود که عصیان حقیقی محقق شود. یعنی غروب از راه برسد و او نماز نخوانده باشد و آن زمان است که با عصیان عبد، تکلیف ساقط شده است. پس عزم بر عصیان مسقط تکلیف نیست.
اما در مورد محقق شدن خود عصیان، آیا تکلیف به ازاله ساقط می شود یا خیر؟ الان که مکلف می خواهد نماز بخواند هنوز عصیان حقیقی محقق نشده است. عصیان زمانی خارجا تحقق پیدا می کند که شرط مقارن باشد یا زمانش سپری شود و فرض این است که زمانی که امکان ازاله در آن است سپری نشده است. عصیان تکلیف ازاله به نحو شرط متاخر باعث شده امر به نماز فعلیت پیدا کند، اما هنوز شرط محقق نشده است و تا زمانی که عصیان حقیقتا در خارج محقق نشود تکلیف به ازاله و امر به ازاله ساقط نمی‎شود. زیرا طبق فرض سقوط امر با عصیان واقعی با امر حاصل می شود و فرض این است که مکلف اکنون که می خواهد نماز بخواند هنوز عصیان نکرده است. یعنی عصیان نسبت به ازاله محقق نشده است پس عامل دوم هم وجود ندارد.
۳. موضوع تکلیف از بین برود.
مثلا به شما امر کردند نجاست را از مسجد زائل کنید. شما وارد مسجد می شوید تا می خواهید اقدام کنید شخص دیگری این کار را می کند. وقتی دیگری اقدام می کند تا نجاست را از مسجد ازاله کند دیگر امر به ازاله نجاست از مسجد ساقط می شود زیرا موضوع تکلیف که نجاست بود از بین می رود. آیا در مانحن فیه هنگامی که امر به نماز فعلیت پیدا می کند موضوع تکلیف از بین رفته یا باقی است؟ بله باقی است زیرا کسی اقدام نکرده است.
پس الان که امر به نماز فعلیت پیدا کرده است، امر به ازاله هم موجود است. زیرا امر به یک واجب یا به اطاعت ساقط می‌شود یا به مخالفت خارجی ساقط می شود یا به از بین رفتن موضوع آن امر و تکلیف و هیچ یک از این سه در مورد امر به ازاله تحقق ندارد. یعنی امر به ازاله اطاعت نشده، امر به ازاله عصیان نشده و در زمانی که مکلف می‎خواهد نماز بخواند، هنوز عصیان محقق نشده است، موضوعش نیز از بین نرفته. پس امر به ازاله نجاست از مسجد هنوزباقی است.
نتیجه: در رتبه امر به مهم امر به اهم هنوز وجود دارد. یعنی در همان رتبه ای که مکلف مأمور به نماز شده است و قائل به ترتب با تلاشی که کرد قصد داشت برای نماز امری در طول امر ازاله درست کند، هم زمان با آن و هم رتبه با آن، امر به اهم یعنی امر به ازاله نیز موجود است «فعاد المحذور» محذور عود می کند. یعنی اجتماع دو امر نسبت به ضدین در حالی که امتثال ضدین در آن واحد وجود ندارد.
لقائل ان یقول: امر به ضدین در این مرحله فرق می کند با امر به ضدین در ابتدا. آن سخنی که شیخ بهایی به عنوان مشکل مطرح کرده این است که خدا ابتدائا امر به ضدین کند. کانه خدواند تبارک و تعالی به هرکسی که وارد مسجد می شود و مواجه با نجاست مسجد می شود بگوید: ای کسی که وارد مسجد شدی، اگر دیدی مسجد نجس است همان زمان هم نماز بخوان و هم نجاست را ازاله کن. این که مولا هم زمان دو ضد را از مکلف بخواهد شدنی نیست و امکان امتثالشان وجود ندارد.
اما الان مسئله این است که امر به ضدین در این مرحله بعد از توضیح و تصویری که ارائه کردیم، دیگر به خدا مربوط نیست؛ بلکه مکلف با سوء اختیار خودش کار را به جای باریک رسانده. یعنی خودش عصیان کرده یا بنابر عصیان نسبت به امر اهم یعنی ازاله گذاشته، لذا الان گیر کرده، خداوند امر به ازاله نجاست کرده بود بعد هم گفت اگر قصد مخالفت با ازاله داشتی پس نماز بخوان و این اشکالی ندارد و با این نحو هیچ مشکلی پیش نمی آید. این گونه خدا دو امر در طول هم کرده، اما مکلف خودش آمده این شرط را اختیار کرده و باعث شده که امر به ضدین متوجه او شود، خودش باعث تکلیف به ضدین شده است. مولا او را تکلیف به ضدین نکرده، مولا یک امر مطلق داشته و یک امر مشروط که هیچ مشکلی از ابتدا نداشته اما الان مکلف با اختیار کردن این شرط کاری کرده که تکلیف به دو ضد متوجه او شده، این امتناعی که الان پیش  آمده ناشی از سوء اختیار مکلف است.
پاسخ محقق خراسانی: به طور کلی در هر مرحله ای که تکلیف به دو ضد محقق شود برگشتش به مولا است. اعم از این که ریشه و منشاء آن سوء اختیار مکلف باشد یا نباشد. بالاخره مولا هم تکلیف مطلق را جعل کرده و هم تکلیف مشروط را. ممکن است مکلف این شرط را اختیار کند و تکلیف به اهم را کنار بگذارد. این مطلب باز به مقام جعل وتشریع بر می گردد و کاری به مقام امتثال ندارد. وقتی خود شارع واجبی را مطلق و واجبی را مشروط قرار داده در واقع راه را برای مکلف باز گذاشته که با سوء اختیارش این شرط را برگزیند و با تکلیف به اهم مخالفت کند. به هر حال این نحوه بیان نهایتا به مولا بر می گردد. یعنی کأنه مولا خودش تکلیف به ضدین را مقرر کرده و تکلیف به ضدین نیز که یک امر محال است و این چیزی نیست که به مکلف مربوط باشد.
پس تکلیف به ضدین و زمینه این کار را خود شارع حکیم مهیا کرده است؛ لذا این حرف را نمی توانیم بزنیم که این جا تکلیف به ضدین اشکالی ندارد.
فتحصل مما ذکرنا کله: راه حل ترتب قابلیت پاسخ گویی به شیخ بهایی را ندارد
تذکر اخلاقی
امام سجاد(ع) می فرمایند: «ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ، وَ إشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ، وَ طُولُ الْبُكاءِ عَلى خَطیئَتِهِ»
سه چیز مایه نجات انسان می شود:
۱. حفظ زبان از سخن گفتن در مورد دیگران و غیبت مردم.
حضرت می فرمایند: حفظ زبان از سخن گفتن در مورد مردم باعث نجات انسان است. گاهی کأنه به این توجه نداریم که این چه گرداب و باتلاق خطرناکی است. درباره همه چیز و همه کس حرف می زنیم و اظهار نظر می کنیم و غیبت می کنیم آن هم با احساس وظیفه دینی. بسیار عجیب است، انسان می بیند اتهام می زنند، غیبت می کنند به این که او فاسد است، او خائن است، او حرام خوار است او فلان است. همه چیز حساب و کتاب دارد. این «ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن» فرمایش امام سجاد(ع) است. نگه داری زبان از حرف زدن در مورد مردم و غیبت. این زبان ها را باید بیشتر کنترل کرد. اگر می‌خواهیم اهل نجات باشیم، واقعا به خودمان رجوع کنیم و از همین یک منجی تأثیر بگیریم.
۲. مشغول شدن به خویش با کارهایی که در دنیا و آخرت  او مفید است.
« إشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ » این هم ناجی انسان است، انسان خودش را مشغول به کارهایی کند که یا برای دنیای آدم و یا آخرت انسان نفع داشته باشد. یعنی کار لغو و بیهوده وباطل نکند.
۳. گریه بسیار بر اشتباه.
 انسان از اشتباهاتش پشیمان باشد، گریه بالاترین وجه پشیمانی از اشتباه است. در دنیا و زندگی دنیوی نیز انسان وقتی جایی اشتباه می کند باید پشیمان شود و راهش را اصلاح کند. گاهی ما لج بازی هایی داری، مثلا می دانیم کاری اشتباه است ولی علی رغم اشتباه آن را انجام می‌دهیم. مثلا در مباحثه می‎دانم که اشتباه می گویم و هم بحثم درست تقریر می کند، اما برای خودخواهی و برای این که مغرور هستم، حرف خودم را به اشتباه ادامه می‎دهم و در آخر هم که طرف را محکوم می کنم کلی لذت می‎برم. این فرو رفتن در باتلاق است.
این سه امر منجی انسان است. آقایان این سخن به هر حال فرمایش صادقین است:
۱. لسان و زبانمان را حفظ کنیم و به راحتی و به سادگی در مورد هر کس و هر چیزی سخن نگوییم.
۲. دوم به کارهایی که برای دنیا و آخرت مان نفع دارد مشغول شویم.
۳. پشیمانی از اشتباهات.