جلسه نود و پنجم – وجوب تخییری – پاسخ بعضی از بزرگان به اشکالات قول پنجم

جلسه ۹۵ – PDF

جلسه نود و پنجم
وجوب تخییری – پاسخ بعضی از بزرگان به اشکالات قول پنجم
۲۵/۰۱/۱۳۹۷

خلاصه بحث گذشته
بحث در این بود که چه تصویری از واجب تخییری ارائه دهیم که با حقیقت وجوب سازگار باشد، قول پنجم (که محقق نایینی و برخی دیگر به آن متلزم شدند) این است که آنچه در واجب تخییری متعلق وجوب قرار گرفته عبارت است از «فرد مردد» یا «فرد علی البدل». مجموعا چهار اشکال به این قول وارد شد که اگر یکی از این‎ها را به دیگری برگردانیم، سه اشکال می‏شود. باید ببینیم آیا این اشکالات به این تصویر از وجوب تخییری وارد است یا خیر؟
پاسخ بعضی از بزرگان به اشکالات قول پنجم 
بعضی از بزرگان به تمام این اشکالات پاسخ دادند و قائلند مانعی نیست که متعلق را در واجب تخییری «فرد مردد» یا «فرد علی البدل» بدانیم . ایشان برای اینکه مبنای پاسخ به این اشکالات روشن شود دو مقدمه ذکر کردند و بعد از ذکر این دو مقدمه می‎گویند: تمام این اشکالات قابل پاسخ است.
مقدمه اول 
مفهوم «فرد مردد» یا «فرد علی البدل» از مفاهیمی است که فی نفسها تعین دارد. یعنی اینگونه نیست که نتوان برای این مفهوم هیچ اساسی برایش تصویر کرد. به تعبیر ایشان وقتی می‎گوییم «فرد مردد»، این «مردد» به حمل اولی مردد است، اما به حمل شایع معین است. یعنی اگر بخواهیم این مفهوم را تحلیل کنیم و توضیح دهیم، می‎گوییم: «فرد مردد» یعنی فردی که در آن تردید وجود دارد. در تعریف و تبیین «فرد مردد» روی مسئله تردید تکیه می‎شود، در تعریف «فرد مردد» خود مسئله تردید اخذ می‎شود، اما وقتی می‎خواهیم به حمل شایع، آن‎را نگاه کنیم می‎گوییم: هیچ تردیدی در آن نیست و کاملا معین است. پس به حمل اولی این مفهوم مردد است ولی به حمل شایع معین است. مثل جزیی، از شما سؤال می‎کنم، خود مهفوم جزیی، جزیی است یا کلی؟ مفهوم جزیی به حمل اولی جزیی است. زیرا وقتی می‎گوییم مفهوم جزیی عبارت است از «ما لاینطبق علی الکثیرین» این مفهوم جزیی به حمل اولی خودش جزیی است. وقتی می خواهیم این مفهوم را توصیف کنیم می‎گوییم: آنچه که قابل انطباق بر کثیرین نیست، پس مفهوم جزیی به حمل اولی جزیی است، اما به حمل شایع کلی است. زیرا این عنوان «ینطبق علی الکثیرین»، این عنوان بر مصادیق بسیاری قابل تطبیق است، پس به حمل اولی جزیی است و به حمل شایع کلی است.
دقیقا نظیر همین مطلب در مورد مفهوم «فرد مردد» یا «فرد علی البدل» وجود دارد. می‎گوییم: «فرد مردد، مردد بالحمل الاولی»، وقتی مفهوم «فرد مردد» می‎خواهد توصیف شود، خواه و ناخواه تردد و مردد بودن در مفهومش اخذ شده است، ولی اگر به حمل شایع بخواهیم آن را ملاحظه کنیم، هیچ تردیدی در آن نیست بلکه کاملا معین است، یعنی معلوم است که معنای «فرد مردد» چیست.
اگر بخواهیم «فرد مردد» را از نظر عرفی تبیین کنیم همان «این» یا «آن» است. «این» یا «آن» یک معنای کاملا معین و مشخص دارد. پس فرد «علی البدل» یا «فرد مردد» از نظر مفهومی کاملا متعین است، یک چیز بی اساس نیست، و الشاهد علی ذلک که این مفهوم یعنی «فرد مردد» در ذهن می‎تواند به همین عنوان محقق شود و موضوع برای حکم قرار بگیرد. آیا نمی‎تواند این مفهوم به وجود ذهنی در ذهن محقق شود؟ مسلم می‎تواند، مثل سایر مفاهیم خودش قابل تصور در ذهن است. آیا مفهوم «فرد مردد» در ذهن شما نمی‎تواند تصور شود و مبنای یک حکم واقع شود و موضوع یک حکم قرار بگیرد؟
پس مقدمه اول این است که مفهوم فرد «علی البدل» یا «فرد مردد» مفهومی است که فی نفسه متعین است و در آن تردید راه ندارد، مبهم و بی اساس نیست. بله، «فرد مردد» در خارج امکان تحقق ندارد، زیرا وجود خارجی مساوق با تعین و تشخص است. یعنی شخصی که می‎آید معلوم است زید است یا عمر. نمی‎تواند مردد بین زید و عمر باشد، مجئ یا برای زید محقق می‎شود یا برای عمر، اما مفهومی که در ذهن تحقق است، می‎تواند مردد باشد، می‎تواند احدهما باشد، می‎تواند «این» یا «آن» باشد. پس «فرد علی البدل، فرد مردد، لاواقع له فی الخارج» زیرا هرچه که در خارج موجود باشد معین است نه مردد، اما همین مفهوم که در عرف تعبیر می‎شود به «این» یا «آن» یک مفهوم متعین است.
مقدمه دوم
صفاتی که در افق نفس انسان شکل می‎گیرد، مثل علم اصلا نمی‎تواند به امور خارجی متعلق شود. مثلا الآن شما نسبت به چیزی آگاهی پیدا می‎کنید، متعلق این علم و آگاهی شما چیست؟ شما الان علم پیدا می‎کنید به وجود آب، معلوم شما چیست؟ معلوم شما آب خارجی است یا صورت ذهنی آب؟ مسلماً علم نمی‎تواند به امور خارجی متعلق شود، اگر علم عارض بر چیزی شود، باید معروضش در افق نفس تحقق پیدا کند. لذا شما در تعریف علم می‎گویید: «هی الصورة الحاصلة من الاشیاء عند الذهن» آن صورتی که از اشیاء در ذهن انسان نقش می‎بندد. پس معلوم یعنی آنچه که صفت علم و آگاهی به آن متعلق شده است، هیچ‎گاه نمی‎تواند یک امر خارجی باشد، بلکه علم به چیزی متعلق می‎شود که در افق نفس و معروضش در افق نفس شکل می‎گیرد.
پس همواره متعلق علم مفاهیم ذهنی هستند و وجودات خارجی متعلق علم نیستند. معنای اینکه می‎گوییم: وجودات خارجی متعلق علم نیستند، این نیست که ارتباط و پیوند با وجودات خارجی قطع می‎شود. لذا گفته نشود ما که راهی به خارج نداریم، پس نتیجه بگیریم آنچه که می‎بینیم و گمان می‎کنیم، وهم و پندار است و هیچ اساس و پایه‎ای ندارد.
خلاصه دو مقدمه 
پس خلاصه این دو مقدمه این است که:
۱. درست است که «فرد علی البدل» در خارج نیست، زیرا وجود و خارجیت مساوق با تشخص وتعین است و اساسا ابهام و تردد در عالم تحقق و در عالم عین معنا ندارد ولی مفهوم آن در ذهن کاملا قابل تحقق است و مبنا و موضوع برای برخی از احکام است. «فرد مردد» می‎تواند موضوع بسیاری از احکام قرار گیرد.
۲. صفات نفسیه یعنی صفاتی که در افق نفس انسان شکل می‎گیرد، مثل علم، شک و ظن و …  به خارجیات متعلق نمی‎شوند بلکه معروضشان چیزهایی است که در افق نفس شکل می‎گیرد، یعنی مفاهیم ذهنیه و وجودات ذهنیه.
صاحب منتقی الاصول از این دو مقدمه نتیجه می‎گیرند که اگر این دو مقدمه را با هم لحاظ کنیم هیچ مانعی در تعلق وجوب به لحاظ «فرد مردد» پیش نمی‎آید.
موانع و اشکالاتی که تاکنون به قول پنجم بیان شد عبارتند از: ۱. اشکال شیخ انصاری. ۲. اشکال محقق خراسانی. ۳و ۴. اشکالات محقق اصفهانی.
با ملاحظه این دو مقدمه معلوم می‎شود که هیچ یک از این اشکالات وارد نیست.
بررسی اشکال اول 
شیخ انصاری در بحث «صاع من صبره» فرمودند: از آنجا که «صاع من صبرة» وجود خارجی ندارد ممتنع است که ملکیت به آن متعلق شود و اساساً معقول نیست بیع بر آن واقع شود، زیرا این‎ها اصلا در خارج وجودی ندارند. بیع به چه چیزی متعلق می‎شود؟ ملکیت به چه چیزی متعلق شود؟ پاسخ شیخ انصاری این بود که بین امور حقیقی و اعتباری فرق است و از آن‎جا که اعتبار «خفیف المؤونه» است مانعی ندارد که ملکیت که یک امر اعتباری است متعلق شود به چیزی که در خارج وجود ندارد.
حال با عنایت به این دو مقدمه به آن اشکالی که شیخ انصاری کردند به این نحو می‏توانیم پاسخ دهیم که درست است که «فرد مردد» یا «فرد علی  البدل» در خارج وجود ندارد ولی لزومی ندارد که در خارج وجود داشته باشد. مهم این است که فی نفسه متعین است، این یک مفهوم ذهنی است که مثل سایر مفاهیم تعین دارد، گاهی شما می‎گویید: واجب عبارت است از نماز جعمه، اینجا وجوب متعلق شده به یک مفهوم معین به نام نماز جمعه. ولی به استناد این دو مطلب می‎توانیم بگوییم: وجوب می‎تواند به مفهوم نماز جمعه یا نماز ظهر نیز متعلق شود، زیرا مفهوم، معین است. درست است که درجه روشنی آن ممکن است کمتر از مفهوم نماز جمعه باشد ولی مفهوم، متعین فی نفسه است و حکم روی «الصلوة الجمعه او صلوة ظهر» می‎رود.
البته در واقع این پاسخ نمی‎خواهد آنچه که شیخ انصاری گفته را رد کند ولی قطعاً از آن کامل‎تر است. زیرا طبق نظر شیخ انصاری کأنه ایشان قبول کرده که مفهوم «فرد علی البدل» یا «فرد مردد» فی نفسه تعینی ندارد، منتهی می‎گوید: این در امور اعتباری اشکالی ندارد. شیخ انصاری به اشکالی که خودشان مطرح کردند به این نحو جواب دادند: اشکال ندارد، غیر معین باشد، اگر مفهوم «فرد علی البدل» تعینی فی نفسه نداشته باشد اشکالی ندارد زیرا بحث در دایره امور اعتباری است. اما بر طبق این جواب مفهوم «فرد علی البدل» یا «فرد مردد» متعین است. چه کسی گفته است که این یک مفهوم غیر معین است؟ این خودش فی نفسها متعین است. این کاملا مسئله واضح و روشنی است. شاهد آن‏هم این است که همین مفهوم یعنی «این» یا «آن» در ذهن انسان، موضوع یکسری از احکام واقع می‎شود. اگر کسی به زیر دستش دستور دهد برو بازار فلان چیز را بخر، یا اینجا حیاط را تمیز کن. وقتی مولا می‎گوید: «افعل هذا یا کذا» امرش متعلق به «فرد علی البدل» شده است، منتهی این «فرد علی البدل» در خارج تحقق ندارد. پس به چه چیزی متعلق شده است؟ به مفهوم «فرد مردد»، «این» یا «آن»، درست است که در خارج برایش مصداقی متصور نیست ولی آیا در ذهن این مفهوم معین نیست؟ همین مقدار کافی است که امر به آن متعلق شود.
پس در واقع بر اساس این دو مقدمه به اشکال اول یک پاسخ جامع‏تر و محکمتری می‎توان داد که مفهوم «فرد علی البدل» یا «فرد مردد» لم یکن مرددا، خود این مفهوم یک مفهوم مشخص در ذهن است و هیچ منعی نیز از تعلق امر به آن نیست.
پس اشکال اول به این نحو پاسخ داده می‏شود و معلوم می‎شود که این پاسخ از پاسخی که خود شیخ انصاری به اشکال اول داده کامل‎تر و صحیح‎تر است.
اشکال دوم اشکالی بود که محقق خراسانی بیان کرده‎اند و مهمترین اشکال از این اشکالات اربعه به فرد مردد همین اشکالی است که محقق خراسانی بیان کرده‎اند ولی در مرحله آخر آن را بررسی می‎کنیم.‎
بررسی اشکال سوم
گفتیم که اشکال اول به اشکال سوم بر‎ می‎گردد. اینکه «لاوجود له فی الخارج»، اینکه «لا واقع له» بر می‎گردد به اشکال سوم.
اشکال سوم را که محقق اصفهانی بیان کردند این بود که هر عرضی نیازمند معروض است و احتیاج به محل دارد، اعم از اینکه حقیقی باشد یا اعتباری و «فرد علی البدل او فرد مردد لاواقع له اصلا، لاخارجا و لامفهوما» لذا گفتند: « فرد علی البدل» و « فرد مردد» نمیتواند متعلق وجوب قرار بگیرد.
با عنایت به این دو مقدمه، پاسخ این اشکال نیز کاملا روشن است. چه کسی گفته است: «لاواقع له اصلا، لاخارجا ولا مفهوما»؟ بله قبول داریم که «فرد علی البدل لاواقع له خارجا»، «فرد مردد» در خارج مصداق ندارد اما اینکه می‎گویند: «فرد مردد» و «علی البدل» مفهوماً هم لاواقع له را قبول نداریم. چون «فرد مردد» در ذهن به عنوان یک مفهوم متعین شناخته می‎شود، مثل سایر مفاهیم. اگر شما می‎گویید: عنوان نماز جمعه یک مفهوم روشن و معین است، مفهوم نماز ظهر یک مفهوم معین است، مفهوم «احدهمای لابعینه» نیز یک مفهوم معین و روشن است. بنابراین اشکال سوم هم قابل پاسخ است.
بحث جلسه آینده
بررسی و پاسخ به اشکال دوم و چهارم.