خارج اصول – جلسه نود و هشتم – وجوب تخییری – تخییر بین اقل و اکثر

جلسه ۹۸ – PDF

جلسه نود و هشتم

وجوب تخییری – تخییر بین اقل و اکثر

۱۳۹۸/۰۱/۲۸

 

تخییر بین اقل واکثر 

در ادامه بحث از واجب تخییری و اینکه آیا اساساً واجب تخییری ممکن است یا خیر؟ بحث از تخییر در اقل و اکثر به میان آمده است.
در بحث‎های گذشته عمدتاً تلاش کردیم امکان ثبوتی واجب تخییری را اثبات کنیم یعنی اینکه اگر واجبی به نحو تخییری ثابت شود ثبوتا منعی نداشته باشد. اقوال مختلف را ملاحظه کردید و قول حق را بیان کردیم.
در ادامه بحث، تخییر بین اقل و اکثر مطرح می‎شود مثل تخییر بین تسبیحات اربعة مرة واحدة و تسبیحات اربعة ثلاث مرات در رکعت سوم و چهارم نماز. اصل این مسئله می‎تواند محل اشکال باشد، حال عرض می‎کنیم که اشکالی که اینجا مطرح است چیست؟

اشکال در تصویر تخییر بین اقل و اکثر 

در مورد تسبیحات اربعه ممکن است قائل شویم که تسبیحات اربعه برای دفعه اول واجب تعیینی است، اما در دفعه دوم و سوم مستحب است. اگر کسی حکم به استحباب تسبیحات اربعه برای بار دوم و بار سوم کند، از بحث ما خارج است. بحث ما در جایی است که تسبیحات اربعه به نحو وجوب تخییری واجب باشد؛ یا یک بار یا سه بار، مسئله استحباب اصلا مطرح نیست، یعنی فقیه فتوا دهد که تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهام واجب به وجوب تخییری بین یک بار و سه بار است. سؤال این است که اصلا می‎شود چیزی که به نحو اقل و اکثر است به تحو تخییری واجب شود؟ این چیزی است که در شریعت واقع شده و می‎خواهیم تحلیل کنیم امکان ثبوتی دارد یا ندارد؟
اینجا به حسب ظاهر اشکالی به ذهن می‏آید، زیرا وقتی می‎گوییم اقل و اکثر هر دو واجب هستند به نحو تخییری سؤال می شود که غرض از واجب اگر با اقل حاصل شود «فلا مجال لامتثال الاکثر»، اگر آن غرضی که خداوند از واجب در نظر داشته با یک بار تسبیحات اربعه گفتن حاصل می‎شود، دیگر چرا سه بار بگویند.
نکته اصلی اشکال اینجاست، فرض کنید کسی اختیار کرده است سه بار تسبیحات را بگوید، یعنی آن ضلع دوم واجب تخییری را اختیار کرده است، از این دو واجب می‎خواهد سه بار تسبیحات اربعه را بگوید، با گفتن اولین بار اگر غرض حاصل شد دیگر به مجرد اتیان به دفعه اول و بار اول امر ساقط می‎شود و دیگر اتیان به تسبیحات اربعه برای بار دوم وسوم امر ندارد، زیرا فرض این است که غرض با همان بار اول حاصل می‎شود واگر حاصل شد دیگر دومی و سومی امر ندارد و اگر غرض با اتیان بار اول حاصل نمی‎شود پس چرا اساسا آن‎را یک طرف واجب تخییری قرار دادند و گفتند: با یک‎بار تسبیحات اربعه امتثال امر صورت بگیرد؟
به عبارت دیگر وقتی می‎گوییم مکلف مخیر است در رکعت سوم یک بار تسبحیات اربعه بگوید یا سه بار، اگر سه بار گفتن تسبیحات اربعه را اختیار کند، وقتی اولین بار می گوید، سوال این است که با گفتن اولین بار یا غرض حاصل می‎شود یا حاصل نمی‎شود، اگر با اتیان به اقل غرض حاصل شده باشد دیگر گفتن دومی و سومی بلاوجه است، زیرا امر با گفتن اولی ساقط شده و دومی و سومی دیگر امر ندارد، چون غرض از این واجب با اتیان به اقل حاصل شده است. اگر هم بگویید با اتیان به اقل یعنی با یک‎بار گفتن غرض حاصل نمی‎شود و مکلف باید حتما سه بار بگوید تا غرض حاصل شود، آن وقت اشکال این است که چرا اساسا یک‎بار گفتن یک ضلع واجب تخییری قرار داده شده؟ مولا گفته است تسبیحات اربعه یک‎بار یا سه‎بار باید باشد. حال سوال این است که وقتی با یک‎بار گفتن غرض مولا حاصل نمی‎شود چرا یکی از طرفین واجب تخییری را یک بار گفتن آن قرار دادند؟
این اشکالی است که در مورد واجب تخییری به ذهن می‎آید و باید به این اشکال پاسخ داده شود. البته محقق خراسانی و بعضی از بزرگان دیگر مثل محقق بروجردی سعی کردند به این اشکال جواب دهند.

تنقیح موضوع بحث

برای این که این اشکال کاملا روشن شود و ما بتوانیم پاسخ بدهیم لازم است موضوع بحث را دقیقا تنقیح کنیم که اصلا بحث و نزاع در چیست و چه مواردی در این نزاع داخل هستند و چه مواردی در این نزاع داخل نیستند.

مطلب اول

اقل و اکثر بر دو قسم است:
۱.اقل «بشرط لا من الاکثر» است یعنی خود ذات اقل قید و شرطی کنارش است «الاقل بشرط لا من الاکثر» در این فرض اگر اکثر تحقق پیدا کند اقل حتما محقق شده است، اگر تحقق پیدا نکرد، اقل تحقق دارد.
۲.اقل نسبت به مقدار زیاده لابشرط است. یعنی اگر اکثر تحقق پیدا کرد اقل هم در ضمن آن محقق شده است.
پس دو نوع اقل داریم: ۱. تارة اقل به شرط لا عن الاکثر است. ۲. اخری لا بشرط عن الاکثر است.
آنچه که اینجا محل بحث ما است قسم دوم است، قسم اول از محل بحث خارج است زیرا در واقع دیگر تخییر بین اقل و اکثر نیست، بلکه تخییر بین متابینین است. به عبارت ساده‎تر آن اقل و اکثری منظورمان است که اگر مکلف اقل را اتیان کرد، این اقل به عنوان یک واجب تخییری شناخته شود و اگر اکثر را آورد کأنه هم اقل و هم اکثر اتیان شده باشد. در قسم اول از اقل و اکثر اینطور نیست. کأنه دو تا چیز جدا از هم می باشند. وقتی می‏گوییم: «اقل بشرط لا عن الاکثر» یعنی اقل خودش در حالی که ضمیمه به چیز دیگر نشده باشد. اقل به تنهایی منظور و یک طرف واجب تخییری است، اقلی که در ضمن اکثر اتفاق می‏افتد در قسم اول منظور نیست.
پس اگر گفتیم: «اقل به شرط لا عن الاکثر» است یعنی انگار اقل یک هویت، یک ماهیت، یک موجود مستقلی دارد و اکثر یک وجود و ماهیت و هویت مستقل دارد. یعنی اگر شما سه تایی را آوردی معنایش این نیست که اقل هم در دل این است، نه، اقلی که هیچ چیزی به آن ضمیمه نشده باشد یک طرف واجب تخییری است. این اقل و اکثر از محل بحث خارج هستند زیرا در حقیقت مثل متباینین هستند، مثل اینکه در کفاره می‎گوییم: مفطر باید یا اطعام مسکین کند یا یک روز روزه بگیرد، این‎ها با هم ارتباطی ندارند، باهم متباین هستند. قسم اول اقل و اکثر مثل متباینین هستند، اقلی که شرط شده باشد خودش بدون انضمام اکثر و «بشرط لا عن الاکثر» این اقل با اکثرش با هم به طور کلی متباین هستند. ما در مورد این اقل و اکثر بحث نمی‎کنیم این قسم می رود در متباینین، بحث ما در جایی است که اقل و اکثری که اگر اکثر آورده شود، اقل هم در ضمن آن موجود است. یعنی «اقل لا بشرط اقل لابشرط عن الاکثر».
این یک نکته که اینجا در این قسم اقل و اکثر بحث می‎کنیم که چگونه می‏توانیم تخییر را تصویر کنیم. زیرا اگر انسان یک بار تسبیحات اربعه را بگوید همان اشکال پیش می‎آید، در این فرض است که می‎گوییم: اگر انسان یک بار تسبیحات اربعه را بگوید واجب اتیان شده است و غرض از واجب نیز محقق شده است، پس امر به اکثر ساقط می‎شود. پس آن دو تای دیگر یعنی تسبیحات اربعه دومی و سومی نقشی ندارند، تأثیری در حصول غرض ندارند. اگر هم بگوییم: اولی محصل غرض نیست می‎گوییم: چرا به عنوان یک ضلع واجب تخییری واجب شده است؟ آن اشکالی که گفتیم در اقل و اکثر با این خصوصیت و ویژگی جریان پیدا می‎کند در قسم اول از اقل و اکثر آن اشکال اصلا قابل پیاده شدن نیست، زیرا بازگشت به متباینین می‎کند.

مطلب دوم 

ما دو نوع اقل و اکثر داریم: ۱. اقل و اکثر تدریجی. ۲. اقل و اکثر دفعی.
اقل و اکثر تدریجی یعنی این که اکثر به طور تدریجی تحقق پیدا می‎کند، مثل با گفتن تسبیحات اربعه درباره اول، اقل تحقق پیدا می‎کند، بعد به مرور وقتی دومی و سومی از تسبیحات اربعه گفته می‎شود، آن وقت اکثر هم موجود می‎شود.
پس گاهی تحقق اکثر تدریجی است و گاهی اقل و اکثر دفعی است. یعنی اگر اکثر بخواهد تحقق پیدا کند خودش دفعتا محقق می‎شود، اینطور نیست که اول اقل محقق شود و بعد کم کم اکثر تحقق پیدا کند. دو خط موازی را در نظر بگیرید، یک خط پنج سانتی و یک خط ده سانتی، اگر به طور طبیعی خودکار را کنار یک خط کش بگذارید و کنار این خط کش خط بکشید، اول خط پنج سانتی حاصل می‎شود و بعد ادامه می دهید تا به خط ده سانتی می‎رسید. این تدریجی است. اکثر به تدریج تحقق پیدا می‎کند، یعنی اول اقل محقق می‎شود و بعد اکثر، اما اگر لبه خط کش را در مرکب و جوهر بزنید یعنی از اول تا آخر خط کش را رنگی کنید و دفعتا آن را روی کاغذ بگذارید، این‎جا اکثر دفعتا محقق می‎شود. این دیگر این طور نیست که تدریجا باشد، اول اقل تحقق پیدا کند و بعد اکثر.
پس ما دو جور اقل و اکثر داریم یکی اقل و اکثر تدریجی، البته این در خود اکثر معنا دارد، یعنی باید بگوییم: اکثر دو نوع است اکثر تدریجی و اکثر دفعی.
آن اشکالی که مطرح شده هم در اقل و اکثر تدریجی و هم در اقل اکثر دفعی در هر دو وجود دارد. آن‎هایی که می‎گویند واجب تخییری بین اقل و اکثر ممکن نیست به دلیل همان محذور و اشکالی است که بیان کردیم. ایشان در واقع می‎گویند: حتی اگر اکثر ما تدریجی باشد باز هم امکان تصویر وجوب تخییری نیست. منتهی در یک فرض این استحاله واضح‎تر است و در یک فرض به وضوح اولی نیست. در اکثر تدریجی این اشکال خیلی واضح است، زیرا بالاخره اول اقل تحقق پیدا می‎کند و بعد اکثر، آن وقت جای اشکال است که با اتیان اقل دیگر اکثر امر ندارد و اگر با اتیان اقل غرض حاصل نشود، پس چرا آن‎را طرف واجب تخییری قرار داده‎اند. اما در اکثر دفعی به این وضوح نیست ولی باز همین اشکال آنجا نیز وجود دارد.
به هر حال این دو مطلب برای این بود که تاحدودی معلوم شود که نزاع در کجاست و ما در مقام بررسی باید این اقسام را جدای از هم انشاء الله بررسی کنیم. پس اصل اشکال در وجوب تخییری بین اقل و اکثر معلوم شد، موضوع نزاع نیز منقح شد. حال باید بر این اساس بحث کنیم که آیا واقعا این اشکال وارد است؟ آیا تخییر بین اقل و اکثر ممکن است یا خیر؟

مهم‎ترین ویژیگی‎های جامعه مهدوی برپایی عدالت، رشد عقلانی و کمال اخلاقی است.

امام باقر ع می فرمایند : إذا قام قائمنا وضع يده على رؤس العباد فجمع به عقولهم وأكمل به أخلاقهم
وقتی که قائم خاندان ما ظهور می‎کند دستی به سر بندگان خدا می‎کشد و عقل آن‎ها را جمع می‎کند و اخلاقشان را به کمال می‎رساند. این اشاره به یک مسئله بسیار مهم در دوران ظهور و جامعه مهدوی دارد. اینکه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه وقتی ظهور می‎کنند با ظالمان و مستکبران، آنهایی که حقوق مردم را پایمال کردند، آن‎هایی که نخوت و تکبر در این دنیا به خرج دادند، مبارزه ‏می‎کنند و به یاری مظلومان و محرومان و کسانی که حقوقشان پایمال شده، می‎شتابند، یکی از برجسته ترین وجوه جامعه مهدوی است. امام زمان(ع) متصدی چنین مسئولیت مهمی هستند. اما یکی از ویژگی‎های مهم جامعه مهدوی که در دوران ظهورمشاهده می‎شود رشد عقلانی و کمال اخلاقی است. اینکه امام باقر(ع) می فرماید: حضرت دستی به سرعباد می‏کشند و اخلاق‎ها کامل می‏شوند و عقل ها به فعلیت می رسد و جمع می‎شود، یعنی به حد اعلی خودش می‎رسد، مسلما منظور تصرف تکوینی نیست، این‎طور نیست که حضرت واقعا با کشیدن دست تکوینا اخلاق جامعه را کامل کنند یا تکوینا با تصرف ولایی عقل مردم را رشد دهد. بلکه معنای روایت این است که در دوران حکومت امام عصر(ع) شرایطی فراهم می‎شود که اخلاق و عقل رشد می‎کند. حاکم و حکومت با تمام توان برای رشد عقلانی و اخلاقی، رفاه، امنیت، آبادانی و کمال مردم آن جامعه تلاش می‎کنند. اگر قرار باشد با تصرف تکوینی این اتفاق بیفتد این چه فضیلتی برای امام و مردم است؟ امام در یک شرایطی ظهور می‎کنند که جامعه از این دو جهت مشکل دارد هم از نظر عقلی و هم از نظر اخلاقی. هم از حیث حکمت نظری و هم از حیث حکمت عملی. مجهولات مکشوف ‏می‎شوند، چه در دایره تشریع و چه در عالم تکوین، بسیاری از مجهولات این عالم معلوم می‎شود، برای اینکه او خودش علم کل است، علم لدنی دارد، حقایق را بیان می‎کند، خیلی از حقایق شریعت را بیان می‎کند، اگر خاطرتان باشد در بحث اصول گفتیم که امام خمینی معتقد است که حکم انشایی یعنی حکمی که زمینه فعلیت آن فراهم نشده و زمان ظهور فعلیت پیدا می‎کند یعنی احکام انشایی احکامی هستند که تا زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) در مرحله انشاء باقی می‎ماند. طبیعتا در آن مقطع از زندگی بشر دیگر استعدادهای انسانی چه از حیث اخلاقی و نفسانی باید به صورت جمعی بروز پیدا کند و الا افراد جداجدا، اولیاء، مومنین و پرهیزگاران و معصومین و انبیاء همه در این دو جهت تلاش می‎کنند. انسان ها منفردا در طول تاریخ چه برگزیده و چه غیر برگزیده تلاش کردند این استعدادها را به فعلیت برسانند، رشد عقلانی داشتند به عالم هستی، معرفت دقیق و صحیح پیدا کردند، از نظر فضائل اخلاقی و حکمت عملی تمام قوای سرکش درونی خودشان را اعم از قوه غضبیه و شهویه در سیطره عقل و معرفت خودشان قرار دادند. اما آن روز دیگر مسئله کمال یک فرد یا افراد به تنهایی منظور نیست، جامعه و اجتماع بشری یعنی انسان‎ها به صورت جمعی به کمال عقلانی و رشد اخلاقی می‎رسند و امام زمان(ع) یکی از مسئولیت‎ها و رسالت‎های مهمش به کمال رساندن جامعه اسلامی و مهدوی است، این یکی از مهمترین مختصات جامعه مهدوی است. جامعه مهدوی جامعه‎ای است که در آن عمل به مناسک و پایبندی به احکام شریعت جریان دارد ولی این پایبندی از درون کمالات اخلاقی و عقلانی سرچشمه می‎گیرد. آن جامعه یک جامعه‎ای است که تمام افراد انسانی در آن با معیار عقل به معنای واقعی کلمه نه عقل ناقص بشری و عقل تجربی زندگی می‎کنند. با هم تعامل دارند، با هم مناسبات دارند و همدیگر را قضاوت می‎کنند و ارزیابی دارند با معیار فضیلت‎های اخلاقی الهی با هم زندگی می‎کنند و تعامل دارند این جامعه مهدوی است،
ما چقدر با این جامعه نزدیکیم و چقدر به این جامعه شناخت داریم، ما که مدعی انتظار هستیم و خودمان را منتظر می‏دانیم تا چه اندازه‎ بر این میزان حرکت می‎کنیم؟
باید بگویم ما خیلی فاصله داریم از این معیار مهم جامعه مهدوی، این مایه تأسف است که در جامعه ما جامعه‎ای که نیمه شعبان جشن ولادت امام عصر(ع) را می‎گیرد، جامعه‎ای که مدعی دل بستگی و سرسپردگی به حضرت ولی عصر(ع) است از کمالات اخلاقی دور باشد. این که احساسات، اینکه توهمات و هیجانات حاکم بر ما شود، این‎ها با جامعه مهدوی فاصله دارد.
ما طلاب، ما که در حوزه هستیم اگر می‎خواهیم به مردم برای دل بستگی به آن جامعه آرمانی کمک کنیم و این روحیه را تقویت کنیم راهش این است که در کنار آن رسالت اصلی یعنی ایستادگی در برابر ظلم و ظالم و دفاع از مظلوم که این خودش بزرگترین فضیلت است به این کمالات اخلاقی خودمان را پایبند کنیم. این دلبستگی مردم را تقویت می‎کند یعنی اگر کسی که مدعی سربازی امام زمان(ع) است سمبل کمالات اخلاقی باشد، سمبل صداقت و صدق و صفا باشد، سمبل مهر و مهربانی دیگران و خیرخواهی باشد. این عملاً مردم را به سوی آرمان مهدویت سوق می‎دهد. این فقط به زبان و شعار نیست، واقعاً ما تا چه حد به مسئله صدق و راستی در مقابل دروغ و کذب پایبندیم، چقدر ما در این موضوع اهتمام داریم که به هم دروغ نگوییم؟ این خیلی عجیب است، واقعا آدم گاهی می بینید که کسانی که علم سربازی امام زمان بر دوششان است (این ها آزمون و امتحان است) و این مدال بر سینه آن‎ها است و این نشان بر پیشانی آن‎ها است که به عنوان سرباز امام عصر(ع) شناخته می‎شوند با این امور به شدت بیگانه هستند. این چه انتظاری است که در آن دروغ و تهمت و ناسزا و اینها در صدر همه امور قرار دارد؟ واقعا به کجا می‎رویم و چه می کنیم؟ ما ناخواسته تیشه به ریشه اعتقادات مردم می‎زنیم، جامعه آرمانی جامعه‎ای است که در آن عدالت و رشد عقلی و کمال اخلاقی موج می‏زند و این‎ها نه اینکه تکوینا با یک نگاه و با یک دست کشیدن، یک دفعه و در یک لحظه و یک شبه محقق شود و جامعه زیر و رو شود و همه انسان‎هایی که پر از آلودگی بودند انباشته از نقص جهل و آلوده به رذائل اخلاقی بودند یک دفعه انسان‎های خوبی شوند، نه، ارکان جامعه و خود امام زمان تمام تلاشش معطوف به این امور است، برپایی عدالت، رشد عقلی، تکمیل فضائل اخلاقی اینها مشخصه‎ها و ویژگیهای جامعه مهدوی است.
انتظار و آماده سازی زمینه برای ظهور حضرت به همین امور بستگی دارد. ما چطور می‎توانیم با دروغ مردم را به امام زمان(ع) متوجه کنیم؟ ما چطور می‎توانیم با این رفتارها مردم را به امام زمان متوجه کنیم؟ لذا ما مسئولیتمان بسیار سنگین است و امیدوارم خداوند متعال به ما این توفیق را بدهد که بتوانیم زمنیه‎های آن جامعه آرمانی را که چشم امید همه مردم به آن است، فراهم کنیم.