اساساً چگونه میشود که هر پدیدة جدیدی در جامعة ما نگرانی تولید میکند؟ آیا دلیلش عقب ماندن برنامههای توسعهای و جلو افتادن تکنولوژی نیست؟
به طور کلی نگرانی یا رضایتمندی از ظهور پدیدههای جدید تابع تلقی و درک ما از ماهیت و چیستی آن پدیدههاست. تلقی و شناخت انسان از هر پدیدهای آن قدر مهم است که اگر فرضاً از چیزی که ذاتاً خطری ندارد و به حال او نافع است تصویری خطرناک بسازد، موجب نگرانی او خواهد شد. پس ریشة این نگرانیها را باید در نوع تلقی از پدیدههای جدید جستوجو کرد. بر این اساس اگر بخواهیم مجموعه نظراتی را که دربارة فناوری به نحو کلی ابراز شده، دستهبندی نماییم سه نظریة اساسی را میتوان بیان کرد که به نوعی این نگرانی در هر سه نظریه قابل فهم است، با این تفاوت که در هر یک از زاویهای خاص ناشی شده است. سعی میکنم خیلی خلاصه به این سه نظریه اشاره کنم و نگرانیها را در چارچوب بیان آنها توضیح دهم.
نظریة اول، نظریة ابزارگرایانه است؛ به این معنا که فناوری و تکنولوژی، ابزار و وسیلهای در خدمت اهداف انسان است نه اینکه خودش هدف باشد. طبق این نظریه ارزش فناوری تابع اهداف غیر فناورانه است و الا خودش فاقد معنا و به طور کلی خنثی است. نگرانیای که به آن اشاره کردید در چارچوب این نظریه ناشی از اهدافی است که در پدیدههای جدید تعقیب میشود به این صورت که یا خود فناوری هدف باشد یا آنکه اهداف غیر انسانی یا غیر دینی دنبال شوند.
نظریة دوم، نظریة ذاتگرایانه است. طبق این نظریه فناوری با ساختار وجودی انسان عجین شده و جهانبینی او را شکل میدهد و نتیجة انقلاب تکنولوژیک، زوال اصالت انسانی است؛ چون ما را به پذیرش و عمل بر اساس تفکر حسابگر وادار کرده است. طبق این نظر، کاملاً مشخص است که نگرانی یادشده بر چه اساسی استوار گشته است.
نظریة سوم، نظریة اقتضاگرایانه است. بر اساس این نظریه هر پدیدة تکنولوژیک، اقتضائات، ظرفیتها، امکانات و محدودیتهای خاصی دارد که با بررسی و شناخت دقیق و مدیریت صحیح آنها میتوان از آن استفاده کرد. بدیهی است نگرانی فوق الذکر در این نظریه میتواند به خاطر عدم شناخت اقتضائات و ظرفیتهای آن پدیده و یا عدم مدیریت صحیح آن باشد.
من در این مجال، در صدد بررسی و داوری میان این سه نظریه نیستم ولی اجمالاً میتوان بر برتری نظریة سوم تأکید کرد. اگر این نظریه را برگزینیم نگرانیهایی که از رهگذر هر پدیدة نو، در جامعه ایجاد میشود، کاملاً قابل فهم است. مهم آن است که این نگرانی طبق این نظریه در هر دو وجهش به خود ما برمیگردد؛ یعنی یا به جنبة ادراکی ما مربوط است و یا به جنبة رفتاری ما. در گذشته موارد بسیاری پیش آمده که جامعة دینی در برابر پدیدههای جدید موضع منفی اتخاذ نموده است که اگر بررسی تاریخی دقیقی انجام شود معلوم میگردد که پس از کسب شناخت لازم و آمادگی برای استفاده و مدیریت صحیح آن پدیدهها، کم کم موضع مثبتتری اتخاد شده و بعضا از آنها برای اهداف دینی و اخلاقی نیز استفاده شده است. اگر بخواهم برای این سخنم نمونه بیان کنم موارد زیادی وجود دارد که فرصت ارائة آنها نیست.
به هر حال، با توجه به مطالبی که بیان کردم، پاسخ بخش دوم سؤال شما هم معلوم میشود؛ یعنی یکی از عوامل نگرانیها میتواند همان باشد که شما اشاره کردید.
انسانی که به ابزار ارتباطی قدرتمندی به نام تلفن همراه هوشمند دسترسی پیدا کرده با چه مصائب و مواهبی مواجه است؟ این پدیده چگونه بر تحول هویتی انسان ایرانی تأثیر خواهد گذاشت؟ این کالای چند وجهی چقدر مسئله است و چگونه باید به آن اندیشه کرد؟
تلفن همراه هوشمند به عنوان یکی از جلوههای تکنولوژی جدید همانند هر پدیدة دیگری اقتضائات، ظرفیتها، امکانات و محدودیتهای خاصی دارد که باید به درستی شناخته شوند و مدیریت گردند. همانطور که اشاره کردید بهرهمندی از این تکنولوژی، هم میتواند مصیبتزا باشد و هم موهبت محسوب شود. موهبتهای این پدیده بسیارند؛ از جمله: انتشار سریع و آزادانه اطلاعات و اخبار و امکان دسترسی به آنها بدون کمترین هزینه، آگاهی از جدیدترین نظریهها در عرصههای مختلف، امکان ارتباط با دورترین نقاط دنیا به صورت فردی و گروهی، تقویت پیوندهای اجتماعی، تقویت ارزشهای دینی و اخلاقی و انسانی، ایجاد امکان برابر برای بهرهمندی از دانش و تجربه بشری. در مقابل، مصیبتهایی که از رهگذر این پدیده میتوانند دامنگیر ما شوند کم نیستند؛ از جمله: جایگزین شدن فضای مجازی به جای ارتباطات واقعی و حقیقی، امکان دسترسی به فضاهای مخرب ذهن و اخلاق، شکلگیری شخصیتهای کاذب در شبکههای اجتماعی، هجمة گستردة دینستیزان و اخلاقستیزان به پایههای اعتقادی و اخلاقی جوامع (با توجه به اینکه آنان در این عرصه دست برتر را دارند)، امکان نقض حریم خصوصی افراد و موارد بسیار دیگر.
به هر حال این یک منازعه است. این پدیده در هر صورت کارکردهای خاص خود را دارد؛ میتواند فرهنگسازی کند، انتقال و اشاعة فرهنگی داشته باشد، جامعهپذیری را رواج دهد، اطلاعرسانی، آموزش، تفریح و سرگرمی، تبلیغات و…. آنچه در این بین مهم است شناخت دقیق ماهیت این پدیده و مهارت استفاده از آن است. اگر ماهیت آن به خوبی درک شود و دانش عمومی نسبت به آن بالا رود و به خوبی مدیریت گردد آنگاه میتوان بر آسیبها غلبه کرد. البته این منازعه منحصر به این موضوع نیست بلکه همواره این درگیری در موضوعات مختلف وجود داشته است. از گذشته که به مرور رسانههای سنتی مثل کتابت، خطابه، جدل، شعر، نقاشی پا به عرصة وجود گذاشتند، این تقابل بوده است؛ یعنی هم دینستیزان و اخلاقستیزان از این ابزارها سوءاستفاده کردهاند و هم دینباوران و اخلاقمداران از آن بهره بردهاند؛ منتهی در هر دوره با توجه به میزان درک هر یک از طرفین و مهارت و مدیریت آنها در استفاده از این وسایل، طرف برتر و غالب متفاوت بوده است. شما ببینید در دوران تسلط بنیامیه با همین ابزارها چه بر سر اخلاق و دین جامعه آوردند و چگونه هویت اسلامی جامعه را دگرگون کردند.
نگرانیای که در حال حاضر وجود دارد این است که در جهان کنونی جریان تولید کالاهای فرهنگی و ابزارهای آن به نحو واضح و روشن در دست کسانی است که نه تنها دغدغه دین، فرهنگ و اخلاق ندارند بلکه تلاش آنها معطوف تهی کردن انسان از اصالت و هویت خویش است. قهراً در این فضا نگرانیها بیشتر است. جامعة ایرانی هم در این میان مستثنی نیست. به هر حال، همیشه هدایت مردم کار سختی بوده و انبیا در طول تاریخ با سختیهای بیشماری مواجه بودهاند. درست است که فطرت انسان الهی است ولی از آنجا که انسان در عالم ماده زندگی میکند و با طبیعت مأنوس است، قهراً این امور او را احاطه کرده و لذا لذتهای حسی جاذبة بیشتری دارند. حال اگر در این میان ابزار تحریک تمایلات شهوانی و لذتهای طبیعی برای انسان فراهم شود و همواره ذهن او را به این سمت و سو هدایت کند قهراً کار مشکلتر میشود. این طبع کار هدایت است. آنچه در این عرصه بسیار تعیینکننده است این است که ما واقعاً این موضوع را جدی بگیریم و آن را یک مسئله بدانیم؛ مسئلهای که به طور دقیق باید دربارة آن اندیشیده شود. متأسفانه ما معمولاً دربارة مسائلی از این قبیل گرفتار سادهاندیشی و سطحینگری هستیم و بیشتر بر وجه تبلیغاتی آن متمرکز میشویم و سمینار و همایش میگیریم و پوستر چاپ میکنیم ولی یک برنامة جامع و مدوّن نداریم. گویا میخواهیم فقط در فضای تبلیغاتی یکدیگر را اقناع کنیم و میزان اهتمام خود را به رخ یکدیگر بکشیم و طرف مقابل را به خاطر بیتوجهی محکوم کنیم. در همین مسئله، مقام معظم رهبری هشدارها و توصیههای مهمی داشتهاند، اما واقعاً چه کار مهمی صورت گرفته است؟ بعضی اوقات هم به جای حل مسئله، میخواهیم صورت مسئله را پاک کنیم. این دیگر مصیبتبارتر است. اکنون فرصت نیست که من به مصادیق آنچه گفته شد، اشاره کنم. حداقل در دو سه دهة اخیر مواردی پیش آمده که برخی به جای حل مسئله، به دنبال این بودهاند صورت مسئله را پاک کنند ولی سرانجام تسلیم شده و اوضاع بدتر از گذشته شده است.
به هر حال، اگر دیر بجنبیم آثار سوء این پدیده گریبان ما را خواهد گرفت و فرصتهایی را که از رهگذر آن میتوانیم ایفای نقش کنیم از دست خواهیم داد.
در این شرایط، وضعیت دین در جوامع دینی که رسانههای موبایلی در آن به طرز گستردهای شایع شدهاند چگونه میشود؟ آیا شبکههای موبایلی، دینداری و روح معنوی جامعه را تضعیف نخواهد کرد؟
این مسئله از دو منظر قابل بررسی است:
یکی از ناحیة استفادهای که دین میتواند از این ابزار داشته باشد. دین بر اساس ماهیت خود ناگزیر از تبلیغ است. در طول تاریخ، همواره دین از این ظرفیت استفاده کرده است. در روش تبلیغ سنتی دو عنصر بسیار مهم و تأثیرگذار به چشم میخورد: یکی عنصر مکان یعنی مسجد و دیگری عنصر شخصیت، اخلاق و رفتار مبلغ. این دو عنصر در کار تبلیغ بسیار مؤثر بوده و هستند. به طور کلی در مسئلة هدایت، وجود الگو و شخصیتهایی که به عنوان مدل واقع میشوند و حضور آنان در جامعه، تاثیرات خاص خود را دارد. همچنین مکان یعنی مسجد به عنوان مکمل اقدامات تبلیغی میتواند بسیار مؤثر باشد ولی با ظهور رسانههای جدید، به نوعی بین این دو عنصر و بین پیام، گسست به وجود میآید که این جایگزینی ضعفهایی را در مسئله تبلیغ ایجاد میکند. این مطلب حتی مورد توجه بعضی اندیشمندان غربی نیز واقع شده است. برخی از آنان معتقدند رسانههای جدید به ویژه تلویزیون ابزاری مناسب برای انعکاس پیام دین نیستند؛ چون مهمترین خصوصیت یک برنامه دینی برخورداری از نوعی قداست معنوی است، در حالی که تلویزیون یک ماهیت روانشناسی این جهانی دارد و ماهیت این جهانی را نمیتوان به آن جهانی مطلوب دین تغییر داد. به عقیدة اینان، تلویزیون به دنبال آن است که آنچه مردم میخواهند به آنها بدهد در حالی که هیچ یک از پیامبران آنچه مردم میخواستند، به آنها نمیدادند بلکه آنها چیزی را عرضه میکردند که برای مردم ضروری و مفید بود. البته این یک نظریة افراطی است که من آن را قبول ندارم ولی میتواند مبین گوشهای از ضعفهای رسانههای نوین باشد. ولی به هر حال، این رسانهها فرصتهایی را برای تبلیغ ایجاد میکنند؛ سرعت انتقال پیام و گستردگی مخاطبان آن جدا از مختصات رسانههای جدید است. به هر حال این یک فرصت است که در روش تبلیغ سنتی وجود ندارد. این از یک منظر است.
اما از منظر دیگر، بین پیام دین و پیامهای غیر دینی و غیر اخلاقی تعارض وجود دارد. دین به یک سو دعوت میکند ولی در بسیاری از عرصههای رسانههای نوین، دعوت و پیام، سمت و سوی دیگری دارد و همین امر موجب شده که در تضاد با یکدیگر قرار گرفته و قهراً مشکلاتی را ایجاد کند؛ چون آنها هم باورسازی میکنند، نگرش میدهند، آرمان میدهند، قداستزدایی میکنند یا قداست میبخشند که در مقابل آرمانها، باورها، نگرشها و قداستهای دینی است. پس از این جهت، تعارضهایی ایجاد میشود.
به هر حال، متصدیان امر دین باید برای این دو مسئله چارهاندیشی کنند و ضمن استفاده از فرصت سرعت و وسعت انتقال پیام و تبلیغ، مراقب خطرات جایگزین شدن آن به جای تبلیغ چهره به چهره باشند. به علاوه، سهولت استفاده از رسانههای موبایلی هوشمند و امکان بهرهمندی از انواع و اقسام پیامها و تبلیغات غیر دینی و غیر اخلاقی و یا حتی ضد دینی و ضد اخلاقی میتواند به تضعیف روح معنوی و دینی جامعه منجر شود. پس باید با مهارت و مدیریت صحیح و نیز درک درست ماهیت این رسانه، متناسب با نیازهای مصرفکنندگان، با قدرت در این عرصه ظاهر شد. این دو مسئله به مطالعه، تفکر، برنامهریزی و تربیت نیروهای ماهر و آگاه نیاز دارد. آنچه در این میان مهم است آشنایی دو سویة اصحاب دین و رسانه با ماهیت دین و رسانه است، کسانی که میخواهند در این عرصه فعالیت کنند هم باید دانش دینی داشته باشند و هم دانش رسانهای.
شاخصهای فهم وضعیت دین در شبکههای اجتماعی را چگونه میتوان طبقهبندی و آنگاه ارزیابی کرد؟
برای پی بردن به این مسئله باید مطالعات میدانی گستردهای صورت بگیرد، آن هم در دو بُعد سلبی و ایجابی.
در وجه ایجابی باید دید رویکرد کاربران شبکههای اجتماعی به چه سمت و سویی است. بیشتر در چه حوزههایی حضور مؤثر و پررنگ دارند و در عرصههایی که حضور دارند تا چه حد به موازین دینی و اخلاقی پایبند میباشند؟ اگر در گروههای ارتباطی حضور دارند گفتگوها پیرامون چه موضوعات و چه مسائلی است و شبهات و سؤالات آنها حول چه محورهایی دور میزند؟ علایق و تمایلات آنها بر چه موضوعاتی استوار گشته است؟ همة این مسائل با یک مطالعة میدانی گسترده و با یک طرح مشخص که مبتنی بر اصول علمی باشد قابل استخراج است.
در بُعد سلبی هم باید دید کاربران از چه موضوعات و مسائلی رویگردان هستند؟ نسبت به چه روشهایی مواجهة منفی دارند؟ با چه الگوهایی نمیتوانند پیوند برقرار کنند؟ در چه ساحتهایی با دین اصطکاک دارند و… . به هر حال، این مطالعة میدانی میتواند مبنای طراحی یک الگوی صحیح و قابل ارائه قرار گیرد که هم از نظر شکل، متناسب با ظرفیتها و امکانات این رسانه باشد و هم از نظر محتوا قابلیت جذب مخاطبان را داشته باشد.
شبکههای موبایلی، به خصوص تلگرام، اطلاعات، به خصوص اطلاعات ممنوعه را به سهولت در اختیار اقشار مختلف به ویژه جوانان قرار میدهد. جوانان به آسانی به تصاویر و فیلمهای مبتذل دسترسی دارند. در این شرایط برای حفظ روحیة معنوی و اخلاق در جوانان چه باید کرد؟
این بخش متأسفانه از همان مواردی است که نه تنها روح معنوی جامعه را تضعیف و دینداری را سست میکند، بلکه بنیان اخلاق اجتماعی را متزلزل و روح نشاط، فعالیت و تلاش را از جوانان سلب میکند. مقابله با این تهدید انصافاً کار سادهای نیست. روی آوردن به این تصاویر همانند اعتیاد به مواد مخدر خطر آفرین است. در رابطه با این معضل به یک اقدام جامع، همهجانبه و گسترده نیازمندیم. یکی از مسائل مهم در این رابطه آگاهیبخشی است. آگاهی دادن هم از چند جهت است:
از یک جهت توجه دادن به هویت و اصالت انسانی و اینکه نیازهای جنسی بخش کوچکی از نیازهای انسان است نه همة آن، به ضمیمة برجسته کردن سایر نیازهای انسانی و توجه به آنها یک مسئلة مهم است. جوانان باید بدانند حتی در کشورهای غربی که منشأ تولید این برنامهها هستند، تعداد کاربرانی که به این حوزهها رجوع میکنند بسیار ناچیز است. بسیاری از جوانان در کشورهای پیشرفته عمدتاً در حال کوشش و تلاش برای رشد علمی خود میباشند.
جهت دیگری که در این رابطه میتواند مورد توجه قرار گیرد پر کردن اوقات فراغت جوانان است. هرچه اوقات فراغت کمتر باشد، امکان رجوع به این برنامهها کمتر میشود. باید با برنامهریزی دقیق، شرایط حضور جوانان در فعالیتهای ورزشی، اجتماعی و علمی مهیا شود.
مسئلة دیگر امید به آینده است. جوان امیدوار به آینده و دارای برنامه برای دستیابی به هدف، تلاش خویش را به رسیدن به هدف معطوف ساخته و وقت خود را صرف امور بیارزش نمیکند.
در کنار همة اینها آگاهیهای دینی و معارف الهی و عمل به احکام، عبادت و درک لذتهای معنوی سهم به سزایی در کاهش این خطرات دارد. گفتنی در اینباره بسیار است و مجال اندک.
آیا شما اعتقاد دارید که برای تلگرام باید منشور اخلاقی خاصی تدارک دید؟ آیا میتوان به غیر از برخوردهای فیزیکی از جمله حذف کانالها و گروههای منکر، از روشهای نرم بهره برد؟ چه روشهایی؟
قطعاً این طور است. امروز وقتی برای فوتبال که یک ورزش نسبتاً سالم است، منشور اخلاقی تدارک میشود، قهراً باید برای تلگرام که چنین مخاطرات مهمی دارد منشور اخلاقی تهیه شود. آنچه در این میان باید مورد توجه قرار گیرد این است که به صرف تهیه و تدارک یک منشور اخلاقی مشکل حل نمیشود. مهم آن است که این نیاز و ضرورت در بین کاربران تقویت شود و همه به این ضرورت برسند که برای حفظ خود و جامعه باید قواعدی تنظیم و رعایت شود. این خاصیت جوامع است. من گمان میکنم چون در ابتدای راه هستیم، بخشی از اتفاقات قهری است ولی به مرور از درون همین شبکهها قواعدی متولد خواهد شد که مردم و کاربران، خود را به رعایت آن ملزم میدانند.
برخوردهای حذفی، هرچند لازم است اما همانطور که اشاره کردید کافی نیست. این موضوع مثل مواد مخدر است که باید امکان دسترسی به آن را ضعیف کرد و در نهایت آن را از بین برد، ولی اگر چنین روشی به تنهایی کافی بود امروز دچار این مشکلات نبودیم. مهم آن است که در کنار برخوردهای حذفی، جایگزین مناسب هم داشته باشیم. اگر چیزی را میگیریم به جای آن چیزی ارزشمند بدهیم. پس باید برای جایگزینهای مناسب فکر شود. در طراحی روشهای نرمی که قرار است به عنوان جایگزین ارائه شود، لازم است به اثرات بلند مدت آن توجه گردد. برخی روشها آثار کوتاه مدت داشته و صرفاً میتوانند مسکن باشند ولی احتمال رجوع مجدد و تمایل به استفاده از کانالها را از بین نمیبرد. به هر حال، هر چه هست باید متناسب با الزامات شبکهها، نیاز مخاطبان و مطابق ذوق و سلیقة مصرفکنندگان باشد.
نظرات