بحث جهاد ابتدایی و دفاعی همواره از مباحث مورد توجه است. بهویژه از زمانی که حضرت امام خمینی آن جمله معروف را گفتند که «ما آغازگر هیچ جنگی نخواهیم بود». برای شروع بفرمایید اساساً جنگهایی که در ابتدای اسلام انجام شد با چه منشور و منظوری بود؟
قبل از اینکه به سؤال شما پاسخ دهم، مناسب است ابتدائاً اشارة مختصری به مسئلة تشریع جهاد در اسلام داشته باشم؛ چون رسول خدا به عنوان مجری فرامین الهی موظف بود احکام خداوند را اجرا کند؛ بنابراین اگر جنگی صورت گرفته به خاطر اجرای حکم خدا بوده است. از این رو، نگاه اجمالی به تشریع جهاد در اسلام خالی از فایده نیست. به طور کلی، بعضی از احکام اسلامی به صورت تدریجی و مرحلهای تشریع شده که از جملة آنها احکام مربوط به خمر است. تشریع جهاد نیز به صورت تدریجی و مرحلهای صورت گرفت. مرحوم علامة طباطبایی در اینباره میفرماید: در ابتدا اجازة قتال، جهاد و جنگ با کفار و مشرکان داده نشد ولی پس از مدتی مشروعیت آن بیان گردید.
بعضی از آیات قرآن به مرحلة اول اشاره دارد؛ مانند آیة لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ و آیة وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلاً. عدم مشروعیت جهاد در شرایطی بود که پیامبر و یارانشان هنوز عِدّه و عُدّه لازم را نداشتند و لذا علیرغم فشارهایی که متحمل میشدند، موظف به صبر و تحمل و شکیبایی در برابر اذیت و آزار کفار موظف بودند. بعد از مدتی، جهاد و قتال با کفار تشریع شد. این مسئله نیز به فراهمشدن زمینهها و توانمندشدن پیامبر و اصحاب و یارانشان برمیگردد. در عین حال، این مشروعیت، چند مرتبه دارد: در مرتبه اول، جواز قتال با مشرکان مکه بیان شد که آیة أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ به همین مرتبه اشاره دارد. پس از آن قتال با اهل کتاب مطرح گردید و در مرتبة سوم قتال با مشرکان و نهایتاً قتال با مطلق کفار؛ چه مشرک و چه غیرمشرک. پس سیر تشریع جهاد در اسلام از مرحلة عدم مشروعیت شروع میشود تا به مرحلة مشروعیت و جواز میرسد و در شرایطی از جواز هم بالاتر میرود و به وجوب و لزوم تبدیل میشود. این سیر تشریع نیز مطابق با سیر جنگهای پیامبر است؛ یعنی انسان میبیند بین تشریع آیات جهاد با آنچه در تاریخ اسلام و در زمان پیامبر اتفاق افتاده، انطباق و هماهنگی وجود دارد.
بر این اساس، لازم است در بررسی ادلة جهاد، سیر یادشده مورد ملاحظه قرار گیرد. بهعلاوه، عموم مفسران و فقها، فیالجمله آيات جهاد را مطلق میدانند؛ یعنی میگویند بعضاً این آیات شامل مطلق جهاد، اعم از ابتدایی و دفاعی میشود. اکنون با توجه به این نکته و بر اساس آنچه در مقام عمل اتفاق افتاده، میتوانیم بگوییم عمدة جنگهای پیامبر در صدر اسلام دفاعی بوده است. این مطلب مخصوصاً با ملاحظة شأن نزول آيات جهاد و حوادث آن دوران بیشتر آشکار میشود، اما بعد از رحلت پیامبر جنگها و جهاد ابتدایی و فتوحات شروع شده و گسترش پیدا میکند. در زمان خلیفة اول دو نوع جنگ داشتیم: جنگهای معروف به جنگهای ردّه یا ارتداد و جنگهایی که فتح برخی سرزمینها را در پی داشت. در زمان خلیفة دوم این نوع جنگ بیشتر شده و توسعه پیدا کرد. در زمان خلیفة سوم هم نمونههایی اتفاق افتاد. در این دوره، علیرغم مسائلی که پس از رحلت پیامبر پیش آمد، حداقل عدم مخالفت امیرالمؤمنین با این جنگها از تاریخ قابلاستفاده است.
اگر بخواهم پاسخ سؤال شما را در یک جملة کوتاه عرض کنم میتوانم بگویم در دورة حیات پیامبر عمدة جنگها جنبة دفاعی داشت؛ چون هنوز شرایط جهاد ابتدایی فراهم نشده بود. لذا زمانی که شرایط فراهم شد، جهاد ابتدایی نیز صورت گرفت و به همین دلیل بعد از رحلت ایشان عمدتاً شاهد جنگهای ابتدایی هستیم.
جهاد ابتدایی در عصر غیبت چه حکمی دارد؟
قبل از هر چیز لازم است به این نکته اشاره کنم که تعریف جهاد ابتدایی در کلمات فقها به درستی منقّح نشده است. یک وقت میگوییم جهاد ابتدایی و مقصود از آن قتال با مشرکان برای اقامة اسلام، توحید و عدالت است. طبق این تعریف، هیچ قید و شرطی برای جهاد وجود ندارد؛ یعنی جهاد صورت میگیرد اعم از اینکه کفار و مشرکان حمله کرده یا نکرده باشند، یا قصد توطئه و کارشکنی و اذیت و آزار داشته یا نداشته باشند. البته تعریفهای دیگری نیز برای جهاد ابتدایی ارائه شده است. به هر حال، جهاد ابتدایی همانطور که از نامش پیداست یعنی جهادی که ابتدائاً از ناحیه کشور، مملکت و حاکم اسلامی آغاز میشود.
بیهیچ دلیلی؟
نه، بیدلیل نیست، بلکه برای فراهم کردن زمینة پذیرش اسلام توسط کفار و حاکم کردن اسلام است. البته حیثیتهای مختلفی دربارة جهاد ابتدایی قابل بحث است؛ از جمله اینکه معنایش چیست؟ به هر حال، نحوة تعریف جهاد ابتدایی میتواند در شئون مختلف این مسئله تأثیر بگذارد. در مجموع میتوانیم بگوییم اصل جواز جهاد ابتدایی در زمان حضور یقینی بوده و تردیدی در آن نیست، هرچند بعضی ادعا کردهاند در اسلام اصلاً جهاد ابتدایی نداریم و هرچه هست جهاد دفاعی است، ولی واقعیت این است که انسان با دقت در آیات و روایات و سایر ادله درمییابد اصل جهاد ابتدایی در زمان حضور معصوم به ادلة چهارگانه قابل اثبات است. اگر آيات مختلف جهاد را مورد بررسی قرار دهیم میبینیم این آيات عمومیت دارند به گونهای که هم دفاع را در بر میگیرند و هم جهاد ابتدایی را. روایات مستفیضه بلکه متواترهای در مورد جهاد ابتدایی و نیز اجماع محصل و منقول هم در اختیار داریم. حتی میخواهم ادعا کنم برای اثبات آن به دلیل عقلی نیز میتوانیم تمسک کنیم؛ به این بیان که جهاد ابتدایی به حسب ظاهر جهاد، اما در واقع یک دفاع است؛ دفاع از حق الله، حق انسانیت و برای رفع ظلم. اگر بتوانیم تحقق این عناوین سهگانه را در جهاد ابتدایی ثابت کنیم قطعاً این جهاد از نظر عقل هم لازم و واجب شمرده میشود.
اینکه میگوییم دفاع از حق الله است، به این دلیل است که خداوند متعال به عنوان خالق و پروردگار این عالم یک مولویت ذاتی در این عالم دارد: هم مولویت تکوینی و هم مولویت تشریعی. این حق خداست که پرستش، عبودیت و بندگی شود. بنابراین باید با هر رفتار، حرکت و کانونی که بخواهد در برابر این حق بایستد، مقابله کرد.
اینکه جهاد ابتدایی دفاع از حق انسانیت میباشد، به این دلیل است که انسان فطرتاً به عبودیت، پرستش و عبادت خدا و توحید تمایل دارد. این نیز همانند سایر حقوق انسانی یک حق است. مثلاً حق آزادی یک حق انسانی است و دفاع از آن نزد همة اقوام و ملل پذیرفته شده است. اهمیت حق عبودیت و پرستش اگر بیشتر از آن نباشد، کمتر نیست و بنابراین دفاع از آن یک مسئلة مهم به شمار میرود. اگر کسی این حق را از انسان بگیرد باید در برابر او ایستاد. وقتی دولت کفر و کفار مانع اتصال و ارتباط انسان با خداوند و توحید شده و در مقابل وصول بشر به سعادت واقعی مزاحمت و ممانعت ایجاد کرده و جلوی حرکت تکاملی بشر را میگیرند، قطعاً باید با آنها مبارزه کرد. پس جهاد ابتدایی از جهتی دفاع از حق انسانیت است. بسیاری از بزرگان روی این نکته تأکید کردهاند. به خاطر دارم که شهید مطهری از این زاویه جهاد ابتدایی را توجیه و تحلیل میکند.
از جهتی دیگر، این نوع جهاد، دفاع از مظلوم است؛ چون کفر بر طبق روایات و ادلة عقلی، ظلم به خداوند، ظلم به نفس و ظلم به دیگران است. در واقع کسی که تحت سیطرة حکومت و دولت کفر زندگی میکند، مظلوم است. اگر انسان از بعضی حقوق خود (مثل حق مسکن، خوراک و پوشاک) محروم شود، او را مظلوم میدانیم. آنگاه چنانچه تعدّی به نیازها و حقوق مادی افراد ظلم باشد، تعدّی به فکر، روح، حقوق معنوی و آنچه به سعادت و آیندة بشر مربوط است، قطعاً ظلمی بزرگتر است. بنابراین عقل از باب دفاع از مظلوم، این حرکت را لازم میداند. پس با این تحلیل که جهاد ابتدایی در حقیقت دفاع از حق الله، حق انسانیت و دفاع از مظلوم است، عقل آن را لازم میشمارد. به طور کلی، عقل، دفاع را لازم دانسته و حکم میکند که بر انسان لازم است در برابر سلب چیزی که متعلق به اوست، از خود دفاع کند.
پس اصل جهاد ابتدایی با این ادله کاملاً قابل اثبات است. البته ما فعلاً در حوزه نظری این موضوع بحث میکنیم. بنابراین نمیتوان این ادله را با اشکالاتی که ممکن است به مقام عمل و اجرا مربوط باشد، نقض کرد. بنده در این مقام به آنچه در طول تاریخ به این نام واقع شده یا ممکن است واقع شود، کاری ندارم، بلکه در این مقام باید ببینیم اصلاً چنین حکمی قابل اثبات است یا خیر؟ کسانی که میگویند در اسلام چیزی به نام جهاد ابتدایی نداریم، یا تعریف جهاد ابتدایی مدنظرشان را نمیتوانند توجیه کنند یا خوشبینانه باید بگوییم جهاد ابتدایی را به جهاد دفاعی برمیگردانند، ولی همانطور که گفتم آیات، روایات، اجماع و عقل بر مشروعیت آن دلالت دارند. حتی اهل سنت نیز این مسئله را پذیرفتهاند؛ یعنی مورد اجماع فریقین بوده، و لذا میتوان گفت: شیعه و سنی فی الجمله جهاد ابتدایی را لازم میدانند. آنچه بیان شد دربارة اصل وجوب جهاد ابتدایی است و اما در مورد شرایط آن میبایست در فرصت دیگری بیان شود.
اکنون با ملاحظة ادلة یادشده به سراغ این پرسش میرویم که آیا این حکم به همة اعصار و زمانها مربوط است یا به یک دورة خاص؟ در اینباره اختلاف وسیعی میان فقهای شیعه وجود دارد. مشهور فقهای شیعه میگویند جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز نیست؛ چون یکی از شرایط جهاد ابتدایی را اذن امام معصوم میدانند. اشتراط اذن امام معصوم قهراً به معنای عدم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت است. در مقابل، جمعی بر این عقیدهاند که جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز است. حتی از بعضی کلمات امام خمینی میتوان این مطلب را استفاده کرد.
یعنی امام خمینی هم به این جواز قائل است؟
امام خمینی در مقام فتوا میفرماید: جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز نیست؛ ولی در مباحث استدلالی به استناد قراین و شواهدی میتوان گفت: ایشان به جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت متمایل بوده که اشاره خواهیم کرد. به هر حال، ریشه اختلاف در جواز و عدم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت به این برمیگردد که آیا اذن امام معصوم در جهاد ابتدایی شرط است یا نه؟ کسانی که میگویند شرط است قهراً عدم جواز را نتیجه میگیرند و کسانی که به چنین شرطی عقیده ندارند و میگویند صرفاً اذن امام عادل برای جهاد ابتدایی لازم است، نتیجه میگیرند در عصر غیبت جهاد ابتدایی مشروع و چه بسا واجب است. این مطلب به چگونگی استفاده از روایات برمیگردد؛ چون در روایات تعبیر امام عادل آمده و لذا در اینکه منظور از امام عادل چیست، اختلاف شده است. البته طبق بعضی روایات، ائمه به نوعی فرمودهاند ما باید اذن بدهیم. با توجه به وجود تعبیر امام عادل در ادله، بسیاری از فقها امام عادل را بر امام معصوم منطبق کردهاند، از سوی دیگر، کسانی که به جواز قائل شدهاند، معتقدند منظور از امام عادل، حاکم عادل است نه امام معصوم. بنابراین، همینکه یک حاکم عادل به جهاد ابتدایی اذن دهد، کافی است؛ چون اذن حاکم از شرایط مهم جهاد ابتدایی است، بر خلاف جهاد دفاعی. البته شرایط دیگری هم دارد. این یک جهت است که منشأ اختلاف شده است.
برخی از فقها برای عدم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت اینگونه استدلال کردهاند که کسی که میخواهد به جهاد ابتدایی اقدام کند باید اعرف به دین باشد و کسی اعرف از معصوم نداریم. پس دیگران نمیتوانند در این عرصه وارد شوند.
به استناد همان ادلهای که عرض کردم، گمان میکنم جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز و مشروع است. از آنجا که اکنون مجال بررسی تکتک آیات و روایات وجود ندارد، فی الجمله میگویم که به اقتضای عموم و اطلاق آیات و روایات و نیز دلیل عقلی که تقریر شد باید به جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت ملتزم شویم (هر چند مشهور این است که جایز نیست)؛ چون جهاد ابتدایی در واقع دفاع از حق الله، حق انسانیت و دفاع از مظلوم است و روشن است که اینها به یک عصر خاص محدود نشده بلکه از اصول احکام اسلامی به شمار میروند؛ چون هیچ وجهی برای انحصار دفاع از مظلوم در عصر خاصی نیست. بهعلاوه، منظومة معارف و تعالیم دینی، ما را به این نکته راهنمایی میکند که تا چه اندازه نسبت به عظمت دین و اسلام اهتمام وجود دارد. در کلمات معصومان همواره بر عزت اسلام، عزت مسلمانان و شوکت و قدرت اسلام و مسلمانان تأکید شده است. وظیفة انبیا، معصومان، اولیا، نواب آنها و فقها دعوت و هدایت مردم به سوی حق تعالی است و اینکه آنها را از دام بندگیهای غیر خدا رها و از شیطانها دور ساخته و در راستای احیای امر دین، اقامه احکام و عدالت تلاش کنند و این جز با اهتمام به این مسئله در زمان غیبت حاصل نمیشود. حتی مرحوم آقای خویی با اینکه ولایت فقیه را با آن گستردگی قبول ندارد، میفرماید: نفی جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت با اهتمام قرآن به مسئلة دعوت و تبلیغ دین سازگار نیست.
لذا به نظر من با توجه به مجموع آنچه گفته شد میتوان به جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت ملتزم شد.
این جهاد در عصر حاضر چگونه پیاده میشود؟ در واقع التزامات بینالمللی، جهاد دفاعی و ابتدایی را محدود نمیکند؟
ممکن است شبهات، سؤالات و اشکالاتی دربارة این مسئله پیش آید که شما به یکی از آنها اشاره کردید. بعضی از این سؤالات یا اشکالات حتی در فرض حکم به جواز یا وجوب جهاد ابتدایی در عصر امام معصوم هم قابل طرح است. مثلاً این شبهه که جهاد ابتدایی در واقع تحمیل عقیده است و این با آزادی فکر و عقیده ناسازگار میباشد، فقط به جهاد ابتدایی در عصر غیبت مربوط نیست بلکه حتی عصر حضور معصوم را نیز در بر میگیرد، ولی باید دانست که جهاد ابتدایی تحمیل عقیده نبوده و به نوعی با آنچه در حقوق بینالملل مطرح میشود که توسل به زور و کشورگشایی جایز نیست، منافات ندارد. در اینباره توضیح مختصری میدهم؛ چون مسئلة مهمی است.
غرض اصلی از جهاد ابتدایی نه توسعهطلبی است، نه کشورگشایی و نه تحمیل عقیده، بلکه هدف این است که مبدأ و ریشة عقیده به شرک و کفر با توسل به زور برداشته شود. وقتی از جهاد ابتدایی با کافران سخن میگوییم قبل از آن، دعوت به اسلام را داریم. بدون دعوت اصلاً جهاد ابتدایی مجاز نیست. جهاد ابتدایی برای این است که مادة الفساد یعنی حکومت و حاکمیت کفر و شرک در یک سرزمین از بین برود؛ چون حکومت و حاکمیت در همة شئون زندگی تأثیر دارد؛ در تربیت، زندگی، اقتصاد، مناسبات اجتماعی و اخلاق مردم. حاکمیت با برنامهریزیهای خود نقش محوری در جهتدهی به جامعه و زندگی مردم دارد. این تأثیرگذاری امروز بیشتر روشن و ثابت شده که حاکمیت چه نقشی میتواند داشته باشد. نمیخواهم بگویم تمام العلة است ولی نقشی محوری دارد. تا مادامی که حاکمیت از آنِ کفر و کافران باشد، راههای دعوت و انتخاب حق و اختیار عقیدة صحیح مسدود است. بر این اساس، به گمان من فلسفة تشریع جهاد ابتدایی این بوده که موانع دعوت به خداوند، اسلام، توحید و اقامه عدل برداشته شود. این غیر از تحمیل عقیده است. ریشهکن کردن مادة فساد به عنوان مبدأ شرک و کفر از طریق زور، در صورتی که حکام کافر بخواهند مردم را به سمت بندگی شیطان برده و از خدا دور کنند، هیچ ربطی به مسئلة تحمیل عقیده ندارد.
در اینجا توجه به یک نکته مهم است و آن اینکه فقها عموماً فتوا میدهند، کفار بعد از جنگ یا باید اسلام بیاورند یا کشته شوند. البته منظور از کفار، کفار غیر اهل کتاب است؛ چون میدانید کفاری که طرف جهاد ابتدایی قرار میگیرند، اگر از اهل کتاب باشند به آنها میگویند یا اسلام بیاورید یا جزیه بدهید. اما اگر غیر اهل کتاب باشند یا باید اسلام بیاورند یا کشته شوند. در اینجا ممکن است این شبهه پیش آید که این نیز تحمیل عقیده است؛ چون با اینکه قتال صورت گرفته و حاکمیت کفر از بین رفته، باز از کفار خواسته میشود چنین کنند.
در پاسخ به این شبهه یک احتمال را مطرح میکنم، هر چند فتاوای فقها غیر از این است ولی در برخی آیات و روایات قرائنی برای این احتمال وجود دارد. همانطور که گفتم به نظر من جهاد ابتدایی به منظور فراهمکردن زمینة استفاده مردم از حق انسانی خویش تشریع شده تا از آنان رفع ظلم شود. همچنین هدف از این جهاد آن است که ساختار و کانونی که تلاش میکند مردم را در یک فضای خاص نگه دارد تا سخن حق را نشنوند، در هم بریزد، اما بعد از آنکه حاکمیت کفر از بین رفت و اسلام مستقر شد، درخواست پذیرش اسلام از آنها به چه معناست؟ بعضی گفتهاند: پذیرش اسلام یعنی اینکه اسلام ظاهری بیاورند و شهادتین بگویند وگرنه کشته میشوند. این جواب، آن شبهه و سؤال را از بین نمیبرد. بعضی دیگر نیز میگویند: پذیرش اسلام یعنی اینکه تسلیم شوند یا کشته شوند. به نظر من این جواب نیز تمام نیست؛ چون فرض این است که دولت اسلام مستقر شده، پس اینکه از آنها بخواهیم آن را بپذیرید، تحصیل حاصل است.
احتمالی که به نظر من میتواند بعضی از این شبهات را حل کند، این است که به آنها گفته شود قوانین و جریان حکم اسلامی را در مملکت بپذیرند و به آن ملتزم شوند، نه اینکه اسلام ظاهری بیاورند یا اینکه تسلیم شوند. پس این به معنای آن نیست که از نظر عقیده مسلمان شوند یا حتی ظاهراً اسلام بیاورند، بلکه غرض این است که فضایی فراهم شود تا آنها بتوانند در آن فضا آزادانه انتخاب کنند. ضمن اینکه باید قوانین اسلامی را رعایت نمایند. بنابراین نمیتوانند به بعضی از محرماتی که حلال میدانند، تظاهر کنند. آنگاه در این فضا استدلال و برهان برایشان آورده و مطالب گفته میشود و کمکم زمینه فراهم میگردد که قلباً بپذیرند. بنابراین با توضیحی که عرض کردم، گمان نمیکنم جهاد ابتدایی تحمیل عقیده باشد بلکه در واقع برای از بین بردن ریشة کفر، شرک و مبدأ فساد از طریق زور، غلبه و جنگ است نه تحمیل عقیده و فکر.
نکتة مهمی که میتواند به فهم بیشتر این مطلب کمک کند آن است که جهاد ابتدایی شرایط بسیار سختی دارد؛ مثلاً دستورات ویژهای داده شده که با چه کسانی قتال کنید و با چه کسانی نه یا اینکه باید جهاد تحت زعامت، نظارت و با اجازة حاکم عادل باشد. شرایط دیگری هم دارد که باید فراهم شود. اینطور نیست که هر کس از راه رسید بخواهد این کار را انجام دهد.
مطلب دیگری که به کمک آن میتوان به شبهات پاسخ داد، این است که اگر حاکم اسلامی، با فرض فراهم بودن شرایط جهاد با کفار، دست روی دست بگذارد و ناظر باشد که حکام کفر، آزادانه در ممالک خود کفر را توسعه داده و تقویت میکنند و مانع رسیدن صدای اسلام به گوش مردم میشوند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا آنها به همین وضع راضی میشوند یا اگر فرصت کنند همین بلا را سر مسلمانان میآورند؟ آنها نمیتوانند تحمل کنند جایی و منطقهای کانون اسلام و دعوت به حق، توحید و خدا باشد؛ چون این کانون را مزاحم خود میدانند. اگر منطق ما این باشد که با آنها کاری نداشته باشیم تا آنها کار خود را بکنند و ما نیز کار خود را بکنیم، معلوم نیست در آینده همین وضع ادامه پیدا کند. پس به نوعی میتوانیم بگوییم جهاد ابتدایی میتواند یک اقدام پیشگیرانه باشد.
یعنی حتی التزامات بینالمللی هم نمیتواند مانع از این بشود.
در دنیای امروز از نظر حقوق بینالملل، توسل به زور مذمت شده و ممنوع است. هرچند که قدرتهای زورگوی عالم غیر از این عمل میکنند ولی به هر حال آثاری برای چنین کارهایی در نظر گرفتهاند و نهادهای بینالمللی بر آن نظارت میکنند. بر اساس همین حقوق بینالملل، اگر در کشوری، دیکتاتوری طاقتفرسایی حاکم باشد که حق آزادی را از مردم سلب نموده و آنان را تحت ظلم و فشار شدید قرار دهد یا مثلاً قادر به برقراری امنیت نباشد، اجازه داده میشود برای دفاع از مردم آن کشور با ملاحظه برخی موارد، مداخله شود. البته اگر از منظر آنچه امروز در دنیا عمل میشود که حقوق بینالملل ابزاری در دست ابرقدرتها شده، نگاه کنیم هرطور تفسیر شود این اشکالات به قوت خود باقی است. لکن اگر بخواهیم بر اساس مرزبندیهایی که صورت گرفته و آنچه روی کاغذ نوشتهاند و استثنائاتی که برای توسل اعضای جامعة جهانی به زور قرار دادهاند، مسائل تحلیل کنیم، جهاد ابتدایی میتواند در چارچوب دفاع از حق انسانیت و دفاع از مظلوم قرار بگیرد. البته پذیرش این مطلب ساده نیست و جای بحث دارد. میدانم به همین دیدگاه اشکالاتی خواهند کرد، اما اگر به این مطلب توجه کنیم که جهاد ابتدایی توسعهطلبی و کشورگشایی نیست و فرض این است که حاکم اسلامی نمیخواهد مرزها را تجدید نموده و توسعه دهد؛ بلکه این کار در واقع اعانه و کمک به مردم یک کشور است، در این صورت نظریة مشروعیت جهاد ابتدایی در عصر غیبت قابل دفاع است. هماکنون هم به همین بهانهها اقداماتی انجام میشود.
به هر حال، این موضوع به بحثی مفصل و طولانی احتیاج دارد، ولی در مجموع فکر میکنم عمدتاً آنچه به عنوان اشکال و شبهه مطرح میشود، همین دو مورد است: اول اینکه جهاد ابتدایی با لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ و آزادی عقیده سازگار نبوده و تحمیل عقیده محسوب میشود که خود قرآن هم آن را نفی کرده است. دوم اینکه با حقوق بینالملل ناسازگار بوده و اساساً دنیای امروز آن را نمیپذیرد. فکر میکنم این میتواند یک موضوع برای بحثی مستقل باشد که گذرا به آن اشارهای کردم.
چطور میتوانیم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت را با فرمایش امام خمینی که فرمود: «ما آغازگر هیچ جنگی نخواهیم بود» جمع کنیم؟ آیا مراد امام خمینی جمهوری اسلامی بود یا همان عدم شرعیت جهاد ابتدایی در اسلام؟
قطعاً منظور امام خمینی عدم مشروعیت جهاد ابتدایی مطلقا نیست؛ چون خود ایشان جهاد ابتدایی را در عصر معصوم مشروع میداند. حتماً منظورتان در عصر غیبت است. به گمانم امام خمینی به عنوان کشور جمهوری اسلامی فرمودند که ما آغازگر هیچ جنگی نیستیم؛ وجه و علتش هم این بود که شرایطش فراهم نبود؛ چون جهاد ابتدایی شرایط مهمی دارد. توانایی مالی، توانایی نظامی و نیروی انسانی کافی برای جهاد ابتدایی مهم است. حتی گفته شده تعداد نیرو و نفرات لشکر اسلام نباید کمتر از نیروهای طرف مقابل باشد. برداشت من این است که جهاد ابتدایی با شرایطی که برایش ذکر شده، طوری پیشبینی شده که نتیجهاش پیروزی باشد؛ یعنی مقدمات به گونهای تمهید شده که جهاد بینتیجه نباشد. از این رو، همة شرایط و احتیاطات لازم در آن پیشبینی شده، به خلاف جهاد دفاعی که تقریباً مشروط به شرطی نیست. بر این اساس، جملهای که از امام خمینی نقل نمودید به نظرم بیشتر از این زاویه مطرح شده که به تهدیدات پاسخ داده شود و از ایرانهراسیهایی که اول انقلاب مطرح میشد، جلوگیری کنند. ایرانهراسیها هم برای این بود که از ظرفیت همسایگان علیه ایران استفاده کنند. پس امام خمینی در حقیقت در صدد بودند آن توهّم را دفع کنند. از طرفی هم، عمدة همسایگان ایران، غیر از همسایة شمالی، مسلمان بودند و اساساً جهاد ابتدایی نسبت به آنها معنا نداشت.
به علاوه همانطور که گفتم چند قرینه و شاهد در کلمات امام خمینی وجود دارد که حاکی از تمایل ایشان به مشروعیت جهاد ابتدایی در عصر غیبت است؛ از جمله:
۱. امام خمینی در کتاب البیع میفرماید: هر آنچه برای امام معصوم ثابت است برای فقیه نیز ثابت است، مگر دو مورد؛ یکی اموری که تشریفاً و تکریماً برای شخص معصوم ثابت شده و به جنبة ریاست و سلطنت مربوط نیست و دیگری اموری که اگر چه به جنبة ریاست و سلطنت مربوط است اما به دلیل خاص، به معصوم اختصاص پیدا کرده و شامل دیگران نمیشود؛ مثل جهاد ابتدایی که مشهور آن را مختص امام معصوم میدانند؛ اما ایشان در ادامه میفرماید: «وإن کان فیه تأمل»؛ یعنی ایشان در اینکه جهاد ابتدایی از مختصات امام معصوم بوده و به دلیل خاص از حیطة شأن حکومت و سلطنت امام معصوم خارج شده، تأمل است.
۲. همچنین مقضای ادلهای که ایشان برای اثبات ولایت فقیه اقامه کرده، این است که جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز باشد.
۳. علاوة بر این، مطلبی را خودم از مرحوم حاج احمد آقا حدود سال ۶۴ شنیدم. ایشان میگفت: «امام خمینی معتقد است اگر ما توانایی داشتیم برخی از این کشورها (که نامشان را بردند) را به اسلام دعوت و با آنها جهاد میکردیم.»
۴. نکتة دیگر اینکه وقتی انسان مجموعة افکار، عقاید و اندیشههای امام خمینی را کنار هم بگذارد، میبیند ایشان روی عزت اسلام، حکومت و دولت اسلامی و حفظ کیان اسلام بسیار تأکید دارد و آن را از اهم واجبات میداند. قهراً بعضی از شرایط وصول به این هدف جز با جهاد ابتدایی ممکن نیست. پس با ملاحظة مجموع این نکات میتوان تمایل امام راحل را به این حکم کشف کرد. ظاهراً نظر مقام معظم رهبری نیز همین است.
استحضار دارید که حدود و ثغور جغرافیایی امروزه خیلی پررنگ است. آيا حد و مرزی برای جهاد دفاعی وجود دارد یا اینکه ایران به صرف حمله کافری به لبنان مثلاً میتواند وارد دفاع شود؟ وجه شرعیاش چیست؟
برای پاسخ به این سؤال توجه به مفهوم دارالاسلام و دارالحرب مهم است. امروزه مفهوم ملت و مرز جغرافیایی یک پدیدة غیر قابل انکار است و مردم کشورها برای آن اهمیت قائلاند. برای مردم ایران، کشور ایران وطن است و برای مردم عراق، کشور عراق. اما به نظر من از دید اسلام ما دو نوع وطن داریم.
اساساً مراد از وطن چیست و آیا وطن و دفاع از وطن در اسلام موضوعیت دارد یا خیر؟
این سؤال و سؤال قبلی به هم مربوطاند. توجه کنید که وطن به معنای عام و متعارفش گردآورنده مفهوم ملت است، ولی به معنای خاص آن که در اسلام بر آن تأکید شده در برگیرنده امت است. تأکید اسلام به جای ملت، روی مفهوم امت است. اسلام نمیخواهد ملیت و وطن را نفی کند بلکه مفهوم و مرتبة بالاتری را ارائه میدهد و آن مفهوم امت اسلامی است. برای اینکه مسئله روشنتر شود مطلبی را از مرحوم علامة طباطبایی نقل میکنم که به فهم این مطلب بسیار کمک میکند. ایشان ابتدا به نکتهای در مورد ماده اصلی این عالم در نظام تکوین اشاره کرده و سپس آن را بر نظام تشریع تطبیق نموده و هماهنگی نظام تکوین و نظام تشریع را بسیار زیبا تبیین میکند. وی میگوید: همه کوشش و تلاش مادة اصلی این عالم برای اینکه به عنصر تبدیل شده و سپس وارد عالم نبات و در مرحلة بعد وارد عالم حیوان و مرحلة انسانیت شود، این است که از قوا و نیروهای دیگر کمک بگیرد و با تقویت خود به مرحله بالاتر پیشرفت و صعود کند و به هدف غایی خود برسد. نظام عالم اینطور است. هرچه جلوتر میرود موجودات این عالم کاملتر میشوند؛ چون بر اثر ترکیب و انضمام عناصر و اتحاد با یکدیگر، پیوستگی و فشردگی عناصر بیشتر شده و در نتیجه کاملتر و قویتر میشوند. مرحوم علامه طباطبایی میگوید: وضعیت افراد انسانی در این عالم نیز همینطور است. افراد انسانی بر اساس نیازهای طبیعی خود اجتماعاتی را تشکیل دادهاند. اینکه جمع خانواده و جمعهای بزرگتر درست شده بر اساس نیازهای طبیعی آنها بوده است؛ یعنی ملیت، مولود نیازهای طبیعی انسان است. این هم برخاسته از فطرت انسان است؛ چون فطرت انسان بر این است که در اجتماع زندگی کند و با تجمیع و تقویت آنچه پیرامونش وجود دارد به هدفهای برتر و والاتر برسد؛ یعنی هم کاملتر شود هم نیازهایش برآورده شود.
ایشان معتقد است وطن بر این اساس شکل گرفته، لذا اشکالی هم ندارد و این یک مسیر طبیعی است؛ ولی اینکه وطن و ملیت به همین مرزهای جغرافیایی محصور شود، یک نقص است؛ چون با جنبة دیگر فطرت سازگار نیست و یک تالیفاسد دارد. اینکه یک ملت در یک مرز محصور شود به معنای جدا شدن جسم و روح انسانها از یکدیگر است. مثلاً جسم ملت ایران و آن پیوستگی که تحت این نام پیدا میکنند باعث میشود از ملتهای دیگر جدا شود. این جدایی مانع آن فشردگی است که باید همه با هم پیدا کنند تا تقویت شده و در اثر اتحاد، به مراحل بالاتر برسند. به علاوه، این جدایی باعث میشود نگاه یک ملت به ملت دیگر نگاه استعمارگرانه و استثمارگرانه باشد؛ چون هر گروهی به دنبال کسب و جلب منافع خود است. پس برای اینکه این نقص از بین برود باید اتحاد قویتری به وجود آید و این اجتماع کاملتر شود. کمال جامعة انسانی به این است که ملتها بیشتر به هم نزدیک شده و اتحاد پیدا کنند تا تقویت شوند. این ارتباط قطعاً موجب میشود قدرت بیشتری پیدا کنند. این بیان دقیقاً مبتنی بر نظام تکوین است. در نظام تکوین هرچه پیوستگی عناصر بیشتر شود موجودی که به وجود میآيد قویتر و کاملتر است. در مورد جوامع انسانی نیز مطلب از همین قرار است. این نکتة بسیار مهمی است. در دنیای امروز اتحادیههای متعددی شکل گرفته است. اساساً نفس شکلگیری اتحادیههای منطقهای و بینالمللی دقیقاً در همین راستا است. به هر حال، اسلام به این مسئله به عنوان یک مسئلة بسیار مهم، اساسی و زیربنایی توجه کرده، و از این رو میبینید در فرهنگ قرآنی عمدتاً روی مفهوم امت تکیه شده و واضح است که این مفهوم در محدودة مرزهای جغرافیایی نمیگنجد. البته معنای سخن من این نیست که مرزها را نادیده بگیریم. این هم بالاخره یک واقعیتی در جهان امروز است که باید آن را محترم بشماریم، لکن بحث این است که آیا در همین حد بمانیم و همه همّ و غمّ و سقف افکار و ایدههایمان همین باشد یا آنکه مسلمانان و حکام کشورهای اسلامی باید به این فکر باشند که یک امت اسلامی قدرتمند و قوی به وجود آید تا کسی قدرت تعرض به این مجموعه را نداشته باشد.
بر این اساس، مسئلة دارالاسلام و دارالحرب که در کتب فقهی مطرح شده و آثاری بر آن مترتب است، معنای وسیعتری پیدا میکند. البته در تعریف دارالاسلام و دارالحرب اختلاف است. اگر مجموعة کشورهایی را که هماکنون با مرز جغرافیایی از هم جدا شدهاند به عنوان دارالاسلام و وطن اسلامی، و مردمی را که در این کشورها زندگی میکنند امت اسلامی بدانیم، قهراً مسلمانان باید در برابر تعرض به هر گوشهای از این وطن اسلامی به دفاع برخیزند. اینجا دیگر ایرانی، عرب و لبنانی ندارد. این یک واقعیت است و مبنای محکمی دارد. البته ما نمیخواهیم وطن به معنای متعارفش را نادیده بگیریم. هویت ایرانی و ملی برای ما مهم و ارزشمند است ولی نباید در این مرز محصور شویم و ملتهای مسلمان دیگر را نادیده بگیریم، مخصوصاً در شرایط کنونی که بعضی اتفاقات در حال رخ دادن است. گاهی انسان مواضعی بر ضد یک ملت یا نژاد خاص مثل عرب را مشاهده حس میکند که این مانع رشد و تکامل ملتها است. این یک حقیقت است که باید به آن توجه کنیم. به نمونهای در همین زمینه اشاره میکنم؛ در تاریخ ایران، بین سالهای۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰ روسیه به ایران حمله کرد. این حمله همزمان با حمله ایتالیا به لیبی بود. به فتاوای علما در آن دوره رجوع کنید. مرحوم سید (صاحب عروه) مرحوم آخوند و مرحوم کاشف الغطاء فتوا دادند که دفاع از مسلمانان ایران در برابر انگلیس و دفاع از مسلمانان لیبی در برابر حمله ایتالیا با بذل جان و مال واجب است. این در درجة اول وظیفة کسانی است که در آن مکان حضور دارند و اگر آنها نتوانستند دیگران باید به کمکشان بروند. این همان نگاه جهانشمولی است که عرض کردم که به دارالاسلام به عنوان یک کل و مجموعه نگاه میکند و وطن و امت اسلامی را میبیند.
یعنی فرضاً به لبنان برویم و از مسلمانانش دفاع کنیم.
بدون تردید چنین است. بعضی میگویند به ما چه ربطی دارد که دیگران در لبنان، افغانستان یا عراق چه میکنند! این نگاه اصلاً با منطق اسلامی سازگار نیست. مخصوصاً با ملاحظة این نکته که در جهاد دفاعی، وجوب جهاد مطلق بوده و مشروط به هیچ شرطی نیست بلکه فقط توانایی دفاع لازم است؛ یعنی مثلاً اگر محدودیتهای مالی داشتیم باید برای آن برنامهریزی کنیم ولی این مانع نمیشود که به مسلمانان تحت تعرض کفار کمک نکنیم. در جهاد ابتدایی شرایط زیادی داریم که از جمله آنها اذن امام، توانایی مالی و توانایی نظامی است اما در جهاد دفاعی اینطور نیست. بلکه اصل در جهاد دفاعی فقط دفاع در حد توان است.
اگر این مطالب را کنار هم قرار دهیم آن وقت معلوم میشود دفاع از همة مسلمانان وظیفة ماست. از طرفی وقتی انسان آنچه را که امروز در جهان اسلام در حال رخ دادن است، میبیند و از طرف دیگر اهتمام دنیای کفر و حساسیتی که نسبت به گسترش و رشد اسلام دارند و هزینههایی را که میکنند، میبیند و در عین حال علاقمند است آیندة دنیا یک آیندة خوب و روشن باشد، قهراً نمیتواند نسبت به این امور بیتفاوت باشد. البته این موضعگیریها فقط در مقابل کفار نیست بلکه اگر گروهی از مسلمانان منحرف، فاسق و ریاستطلب به دیگر مسلمانان حمله کنند، باز ما وظیفه دفاع داریم. در حال حاضر، داعش به نام اسلام به یک عده از مسلمانان حمله کرده است. هر چند اینها واقعاً مسلمان نیستند و فقط اسم اسلامی دارند ولی خطرناکتر و بدتر از کفار عمل میکنند و به حیثیت اسلام و مسلمانان ضربه میزنند. قطعاً در برابر حمله این گروه باید به مسلمانانی که تحت تعرض اینها قرار گرفتهاند کمک شود و کسانی که در این راه کشته شوند قطعاً و بدون تردید شهید محسوب میشوند.
بهکارگیری مزدور برای جنگ ابتدایی و دفاعی از حیث شرعی چه حکمی دارد؟ آیا کشتگان این جنگها شهید حساب میشوند؟
تعبیر مزدور تعبیر خوبی نیست. درست است مزدور از نظر لغوی یعنی کسی که برای کاری اجرت میگیرد و مزدور در جنگ کسی است که برای جنگیدن پول میگیرد، ولی این کلمه در عرف دارای بار منفی است. در اینجا نباید این تعبیر به کار رود. به هر حال کسانی که برای دفاع از مسلمانان و سرزمین اسلامی در برابر حمله کفار یا در برابر مسلمانان فاسق و منحرف میجنگند، اگر کشته شوند شهیدند. البته قصد مهم است. این را هم باید بگویم که همه فرق اهل سنت جهاد ابتدایی را قبول دارند و حتی دایرة نگاه بعضی از آنها نسبت به نگاهی که ما داریم، وسیعتر است. آنها میگویند: حتی اگر پرچمدار جهاد ابتدایی، یک حاکم فاسق، فاجر و ستمکار باشد و جهاد ابتدایی را مصلحت بداند باید با او همکاری کرد؛ در حالی که ما در جهاد ابتدایی چنین نمیگوییم. نکتة مهم اینکه فقهای ما دربارة جهاد دفاعی گفتهاند: همراهی با حاکم جائر و ستمپیشه برای دفع حمله و هجوم کفر به سرزمین اسلامی لازم است، به شرط اینکه قصد شخص، دفاع از اسلام، مسلمانان و سرزمین اسلامی باشد، نه همراهی با حاکم جائر. پس مسئلة قصد مهم است. درست است که هر دو یک فعل محسوب میشود که عبارت است از همکاری با حاکم جائر برای دفع حمله و هجوم کفار، ولی همانجا هم باید قصد شخص، دفاع از اسلام و مسلمانان باشد، نه همراهی با حاکم جائر. پس اینکه هر کسی در این جهاد کشته شود شهید است یا نه، به قصد فرد بستگی دارد و اینکه به چه قصدی رفته باشد.
فرق بین شیعه و سنی در جهاد دفاعی و ابتدایی چیست؟
در لابهلای مطالبم به نظر فریقین دربارة جهاد ابتدایی و دفاعی اشارهای داشتم. همة فرق اسلامی، اعم از شیعه و فرق چهارگانه اهل سنت یعنی حنبلی، مالکی، حنفی و شافعی، فی الجمله جهاد ابتدایی را واجب میدانند. برخی از آنها با توجه به همان نکتهای که عرض کردم حتی دامنه و دایرهاش را مقداری وسیعتر از ما میدانند. ما شرایط خاصی برای جهاد ابتدایی داریم اما آنها آسانتر با این مسئله برخورد کردهاند. در مورد جهاد دفاعی هم همینطور است. این اجمال مسئله است و تفصیل آن باید در فرصت دیگری بیان شود.
نظرات