جلسه هجدهم
آیه ۶۲ – تفسیر آیه – بخش دوم: «من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا» – مؤلفههای چهارگانه سعادت ابدی – ملازمه بین مؤلفههای چهارگانه
۱۴۰۴/۰۹/۱۱
جدول محتوا
بخش دوم: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا»
بخش دوم آیه ۶۲ این است: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا». عرض کردیم در این آیه به سه عنصر برای فلاح و رستگاری و بهرهمندی از پاداش ابدی اخروی و رفع حزن و اندوه و ترس اشاره کرده است؛ این سه عنصر، یکی ایمان به خداوند و دیگری به ایمان معاد و سوم هم عمل صالح است. توضیحی که در این بخش لازم است داده شود، این است که چرا ایمان به نبوت در اینجا ذکر نشده و عمل صالح چه نسبتی با ایمان دارد؟ اینجا چند نکته هست که باید توضیح داده شود.
مؤلفههای چهارگانه سعادت ابدی
به طور کلی در این مسئله تردیدی نیست که فلاح و رستگاری و بهرهمندی از اجر و پاداش دائمی الهی و نیز نفی خوف و حزن، در گرو اعتقاد و عمل است؛ یعنی ما به اصول دین باید معتقد باشیم و به فروع دین عمل کنیم. اصول دین، توحید، نبوت و معاد است؛ فروع دین هم چه آن ده موردی که نام برده میشود و معروف است و چه معنای عامتری برای آن بگیریم و بگوییم همه واجبات و محرمات را شامل میشود؛ البته همینطور هم هست؛ وقتی ما میگوییم نماز، فقط خود نماز نیست، بلکه منظور نماز و همه احکام جزئی مربوط به نماز است؛ یعنی نماز و شاخ و برگهایش. روزه، حج، جهاد، زکات، امر به معروف و نهی از منکر یا حتی تولی و تبری که به عنوان فروع دین ذکر میشود، اینها زمینه سعادت را فراهم میکند. اگر کسی از نظر اعتقاد و باور، مؤمن به توحید و خاتمیت پیامبر(ص) و معاد باشد و عمل صالح انجام بدهد، آن آثار برای او پیش میآید. این چهارچوب کلی بحث است.
لکن در مقام بیان، خداوند تبارک و تعالی در قرآن گاهی به یک عنصر از این چهار عنصر اشاره کرده، گاهی به دو عنصر اشاره کرده است. مثلاً در آیه «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» و «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ» فقط خود خداوند یا مبدأ را ذکر کرده است؛ میگوید هیچ اله و معبودی جز من نیست، پس فقط من را پرستش کنید؛ هیچ الهی جز من نیست، پس تقوا را نسبت به من مراعات کنید. در جای دیگر ایمان و عمل صالح را ذکر کرده است: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»؛ اینجا متعلق ایمان را ذکر نکرده که ایمان به چه چیزی منظور است. اگر ایمان به صورت کلی ذکر شود، میتواند مشتمل بر هر سه یعنی مبدأ و نبوت و معاد باشد. گاهی فقط ایمان به مبدأ و معاد ذکر شده و حتی عمل صالح هم ذکر نشده است. اما پیوستگی بین این سه به گونهای است که قابل جدا شدن از همدیگر نیستند و ما نمیتوانیم اینها را تفکیک کنیم؛ حتی در جایی که عنصر ایمان به مبدأ ذکر شده، باز هم متضمن ایمان به نبی خاتم(ص)، ایمان به معاد و نیز عمل صالح است. لذا خداوند میفرماید: ایمان آورندگان، یهودیان، مسیحیان و صابئین، اگر این چهار شرط و مؤلفه را در خودشان فراهم کنند، اجر بیپایان و ابدی خداوند نصیب آنها میشود.
ملازمه بین مؤلفههای چهارگانه
چطور بین اینها ملازمه و پیوستگی هست؟ اعتقاد به مبدأ معلوم است؛ بالاخره کسی که خداوند را به عنوان مدبر، رب و مدیر و خالق این عالم میداند، میداند که خداوند تبارک و تعالی هم خالق و هم رب است؛ این عالم را حفظ میکند و پرروش میدهد؛ او انسانها را آفریده، بدون اینکه خلق او عبث باشد؛ خداوند از آفرینش انسان هدف داشته و حکمت آفرینش انسان، ابتلا و آزمایش، فراهمسازی زمینه کمال و امور دیگری که در جای خودش مطرح شده است. طبیعتاً این انسان یک روزی مورد بازخواست قرار میگیرد؛ خدایی که انسان را برای ابتلا و آزمایش آفریده، حتماً یک روزی انسان را مورد پرسش قرار میدهد و به اعمال و کارهای او رسیدگی میکند. چون فرض این است که خداوند این عالم را عبث نیافریده و حکمت در کار او بوده است. لذا اعتقاد به مبدأ به طور صحیح متضمن اعتقاد به معاد هم است؛ اگر مبدأ به طور صحیح دریافت شود، معاد هم از دل آن بیرون میآید. یعنی معاد را باور میکند؛ اعتقاد به مبدأ با اعتقاد به معاد ملازمه دارد. معاد هم اگر به معنای رسیدگی و حسابرسی به اعمال انسان باشد، انسان میداند که این جز با وحی قابل دریافت نیست؛ انسان نمیتواند بدون وحی نقشه راه زندگی را کشف کند. لذا وقتی خداوند دستور میدهد «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» یا «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ»، میگوید چگونه عبادت کنم یا چگونه تقوای او را در پیش گیرم؟ این او را رهنمون به سوی نبوت میکند؛ پیامبری که راه تقوای الهی و عبادت را به او نشان بدهد. پس خود امر به عبادت و تقوا، متضمن نبوت هم است. لذا ایمان به مبدأ با ایمان به معاد ملازمه دارد و این دو با نبوت ملازمه دارند.
عمل صالح عبارت است از چگونگی تقوای الهی و عبادت الهی (عبادت به معنای عام). هر چه که خدا و نبی او دستور دادهاند، عمل صالح است؛ آنچه که من الاوامر و النواهی بیان شده، اینها همه عمل صالح محسوب میشود. بنابراین اگر کسی ایمان به مبدأ و معاد و نبوت داشته باشد، اما عمل صالح نداشته باشد، به فلاح و رستگاری نمیرسد؛ این شخص مثل بیماری است که به طبیب مراجعه میکند و از او نسخه و دارو میگیرد، ولی دارو را مصرف نمیکند؛ معلوم است که هیچ نتیجهای نمیگیرد. عمل صالح در حکم عمل کردن به دستور طبیب برای شفا و معالجه است؛ اینها هم همینطور است؛ عمل صالح انسان را در مسیر تقوا و عبادت الهی قرار میدهد.
پس به حسب واقع، این چهار مؤلفه، مؤلفههای وصول انسان به سعادت و اجر و پاداش بیپایان الهی هستند؛ این مؤلفهها از هم جدایی ناپذیر هستند. لذا اگرچه در این آیه از سه مؤلفه نام برده، اما مؤلفه چهارم هم قطعاً اینجا مستتر است. «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا» ولی نبوت را نگفته است؛ استخراج نبوت از این آیه خیلی مؤونه کمتری دارد تا ما بخواهیم از آیه «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» این مؤلفهها را استخراج کنیم. سه مؤلفه به صراحت ذکر شده و نبوت هم قطعاً در دل این اعتقادات است؛ اگر نباشد، مسلماً آن حاصل نمیشود. لذا این هم آن پاسخی که ما در جلسه گذشته به آن شبهه دادیم تقویت میکند که نمیشود کسی ایمان آورده باشد یا یهودی باشد و بگوید من با تحفظ بر دین یهود، ایمان به مبدأ و معاد دارم و عمل صالح هم انجام میدهم؛ پس «وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» شامل من هم میشود؛ پس «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» شامل من هم میشود. نه، اینطور نمیشود. یهودی و نصرانی و صابئین با تحفظ دین خودشان و به صرف اینکه بگویند ما به خدا و معاد ایمان داریم و عمل صالح انجام میدهیم، مشمول این آثار نمیشوند.
سؤال:
استاد: خداوند تبارک و تعالی انسانها را براساس خصال نیک و پسندیدهای که دارند، بدون پاداش نمیگذارد. یعنی مثلاً یک کافری که اهل احسان است، چنانچه حاتم طائی اینطور بود، به اعتبار برخورداری از این صفت و خلق پسندیده، پاداش خودش را میبیند؛ اما مهم این است که در ناحیه اعتقاد، چرا مثلاً توحید را نپذیرفته و معاد را باور نکرده و نبوت پیامبر(ص) را نپذیرفته است؛ این باید معلوم شود. گاهی جهل قصوری است و گاهی تقصیری؛ بین این دو فرق میگذارند. کفار و مشرکین تارة از روی عناد و لجاجت انکار میکنند و گاهی انکار آنها از روی جهل است؛ مهم است که جهل اینها قصوری باشد، به این معنا که احتمال این امر را نمیدادند؛ یا اینکه جهل آنها تقصیری باشد. حتی اگر انکار از روی عناد هم کرده باشند، باز هم به واسطه بعضی از اعمال پسندیده، پاداش میگیرند؛ اما پاداش ابدی قطعاً شامل آنها نمیشود. بعداً خواهیم گفت که «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» دلالت بر ابدی بودن پاداش دارد؛ رفع خوف و حزن قطعاً شامل آنها نیست؛ این برای کسانی است که به این چهار مؤلفه دست پیدا کرده باشند. و الا اینکه بگوییم یک یهودی آدم خوبی است، خدا و معاد را قبول دارد اما پیامبر(ص) را قبول ندارد، طبق دستور دین خودش هم عمل صالح انجام داده است؛ مثلاً دروغ نمیگفته، ظلم نمیکرده، ربا نمیخورده، به همین اندازه اجر دارد است؛ ولی مهمترین مشکلات را هم داشته است؛ کفر و شرک، بزرگترین ظلم و گناه است. اگر قصوری باشد، به یک شکل با او برخورد میشود؛ اگر هم تقصیری باشد، به شکل دیگری با او برخورد میشود. بله، تخفیف عذاب ممکن است شامل آنها شود؛ حتی ممکن است از برخی نعمتهای دیگر هم بهرهمند شوند، اما «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» قطعاً برای کسانی است که این چهار مؤلفه را با هم دارند.