جلسه ۲۶ – PDF

جلسه بیست و ششم 

آیه ۶۰ – اختلاف در قرائت «عشرة» – مفردات آیه – ۱. «حجر» – احتمالات سه‌گانه در «حجر»

۱۴۰۳/۱۱/۲۳

خلاصه جلسه گذشته

بحث در آیه ۶۰ سوره بقره بود؛ «وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ». ما یک توضیح کلی پیرامون این آیه دادیم؛ اجمالاً معنا و مفاد این آیه را بیان کردیم و ارتباط این آیه را با آیات پیشین روشن ساختیم.

اختلاف در قرائت «عشرة»

قبل از اینکه به بیان مفردات آیه بپردازیم، اشاره به اختلافی می‌کنم که در قرائت یک کلمه از کلمات این آیه وجود دارد:
در مورد «عشرة» سه قرائت وجود دارد:
1. قرائت معروف یا قرائتی که اکثر قراء بر آن هستند، همین قرائتی است که من در ابتدای بحث و هنگام تلاوت آیه به آن اشاره کردم: «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا»؛ اغلب قراء این را به همین شکل قرائت کرده‌اند. لکن دو قرائت دیگر هم اینجا وجود دارد.
2. یکی «اثنتا عَشِرَةَ عینا» به کسر شین که این قرائت ابوجعفر است.
3. دیگری هم «عَشَرَة» به فتح شین است.
پس این سه قرائت عبارتند از: «عَشْرَةَ»، «عَشِرَةَ» و «عَشَرَة»، لکن اغلب همان «عَشْرَةَ» را قرائت کرده‌اند.

مفردات آیه

۱. «حجر»

اولین کلمه در این آیه که نیاز به توضیح دارد، کلمه «حجر» است: «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ». «حجر» در اینجا به چه معناست؟ از نظر لغوی معنای آن معلوم است.

احتمالات سه‌گانه

سه احتمال در مورد «حجر» ذکر شده است ولی حداقل دو احتمال آن قائل بیشتری دارد.

احتمال اول

۱. الف و لام در «الحجر»، «ال» جنس است. اگر «ال» جنس باشد، معنایش روشن است؛ مثل إذا مات الرجل فعلی اهله کذا؛ این «ال» جنس است و اشاره به جنس رجل دارد.

احتمال دوم

۲. الف و لام عهد باشد؛ منتها در اینکه این عهد به چه حجری اشاره دارد، جای بحث دارد. اگر گفتیم «ال» عهد است، یعنی یک سنگ معهودی است که در موقع این امر معهود بوده؛ خداوند به موسی(ع) می‌فرماید به آن حجر و سنگ معهود ضربه بزن. در مورد معهود بودن هم گفته‌اند سنگی بود با یک خصوصیاتی؛ برخی از خصوصیات آن سنگ را هم برشمرده‌اند. مثلاً گفته‌اند سنگی بود که وقتی حضرت موسی می‌خواست بدن خودش را شستشو کند، لباس‌های خودش را بر روی آن سنگ قرار می‌داد. یا مثلاً گفته‌اند سنگی بوده مربع شکل که به اندازه سر یک انسان بود؛ این مطلب در بعضی از تفاسیر مثل مجمع‌البیان ذکر شده است. یا مثلاً در برخی از تفاسیر به خصوصیت دیگری اشاره شده که این سنگی بوده که حضرت موسی در بین راه با آن برخورد کرد و سنگ با شروع به سخن گفتن نمود و خطاب به حضرت موسی عرض کرد: من را بردار، من برای تو و اصحابت فایده خواهم داشت.
نکته‌ای که اینجا وجود دارد، این است که چگونه ممکن است سنگ به این اندازه کوچک باشد اما در عین حال از دوازده نقطه این سنگ آب شروع به فوران کند که هر یک از این نقاط، آبشخور یک گروهی از بنی‌اسرائیل باشد؟ ما قبلاً گفتیم ظاهر این بیان آن است که این سنگ باید ابعاد بزرگی داشته باشد؛ اگر از خود سنگ آب جوشیده باشد، این سنگ نمی‌تواند به اندازه سر یک انسان باشد یا نمی‌تواند به اندازه‌ای باشد که حضرت موسی بعد از سخن گفتن با سنگ، آن را با خودش حمل کرده. نفس اینکه دوازده نقطه به عنوان محل فوران آب ذکر شده که هر نقطه و هر موضعی آبشخور یک گروه از بنی‌اسرائیل بوده، نشان می‌دهد که این سنگ بزرگی بوده است. اگر ما گفتیم این سنگ از نظر ابعاد یا به اندازه سر آدم یا به اندازه‌ای بوده که حضرت موسی توانسته آن را با خودش حمل کند، باید انفجار دوازده نقطه و فوران آب از دوازده نقطه را به آن مکانی که این سنگ در آن قرار داشته نسبت بدهیم. یعنی سنگ در یک نقطه یا در یک زمین یا کوهی بود که بعد از ضربه به این سنگ، از آن مکانی که این سنگ در آنجا بود، از دوازده نقطه آب شروع به جوشیدن کرد. لکن این مطلب با این تعبیر که «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا» سازگار نیست؛ چون ظاهرش این است که از خود سنگ دوازده چشمه آب پدید آمد.
اللهم الا أن یقال که «فانفجرت منه» نه از خود زمین یا مثلاً بگوییم فانفجرت من الضربة، از این ضرب ناشی شد اثنتا عشرة عینا. بالاخره یا باید انفجار از این ضرب حاصل شده باشد، ولی این خلاف ظاهر است؛ اگر اینطور بود باید می‌گفت «فانفجرت به»، به سبب این ضرب، «اثنتا عشرة عینا». به هرحال یا باید این را به مکان نسبت بدهیم یا به خود سنگ. اگر بخواهیم به خود سنگ نسبت بدهیم که دوازده چشمه از آن پدید آید به گونه‌ای که هر کدام آبشخور یک گروه و قومی از بنی‌اسرائیل باشد، آن هم با آن ابعادی که گفتیم، این مشکل به نظر می‌رسد. این برای این بوده که هر کدام از بنی‌اسرائیل بتوانند به صورت گروهی از این آبشخورها استفاده کنند؛ در حالی که نسبت به یک سنگ کوچک چنین امکانی وجود نداشت. مگر اینکه بگوییم این آب‌ها که جاری می‌شد، در ادامه از هم جدا می‌شد و هر کدام می‌توانست آبشخور یک جمعی باشد.
علی أیحال این احتمال در مورد حجر وجود دارد که الف و لام عهد باشد و اشاره به یک سنگ خاصی که نزد حضرت موسی معهود بوده است.

احتمال سوم

۳. یک احتمال هم این است که بگوییم این اشاره به یک سنگ بهشتی دارد؛ یعنی نه الف و لام جنس است، نه معهود به این معناست، بلکه می‌خواهد بگوید یک سنگ بهشتی بود. اینکه «ال» را در اینجا «ال» عهد بدانیم، یعنی همان سنگی که از بهشت آورده شده، برخی از روایات هم مؤید این معنا است؛ در روایتی که از امام باقر(ع) وارد شده، اشاره به سه سنگ شده که از بهشت نازل شده‌اند: «نَزَلَتْ ثَلَاثَةُ أَحْجَارٍ مِنَ الْجَنَّةِ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ»، یکی سنگ مقام ابراهیم(ع) است، یکی حجر بنی‌اسرائیل و دیگری حجر الاسود.
بنابراین سه احتمال در اینجا وجود دارد؛ یکی اینکه «ال» جنس باشد و اشاره به جنس کلی سنگ داشته باشد؛ دیگر اینکه «ال» عهد باشد و اینکه منظور از عهد یک سنگ معین و خاص باشد؛ احتمال سوم هم اینکه این سنگ، سنگ بهشتی باشد. منتها این سنگ معیّن می‌تواند منظور همان سنگ بهشتی باشد، می‌تواند یک سنگی باشد که بعد از این معهود شده باشد. چون اگر آن موقع یک سنگ معین خارجی مورد نظر باشد، آن موقع که معهود نبوده بلکه بعداً معهود شد.
اگر این را هم بگوییم، شاید چهار احتمال شود. یکی اینکه «الحجر» معهود باشد و منظور عهد بهشتی باشد؛ یعنی عهد به معنای اشاره به سنگ بهشتی. یکی جنس حجر باشد؛ یکی حجر معین؛ اگر حجر معین باشد دیگر معهود نیست و بعداً معهود شده است؛ یکی هم سنگی بوده که بین خدا و موسی معهود بوده، مثلاً همان سنگی که لباس‌هایش را روی آن می‌انداخت. پس این چهار احتمال وجود دارد.
احتمالی که با ظاهر آیه سازگارتر است، این است که این یک سنگ معینی بوده که در جای خاصی قرار داشت، حالا یا خود آن سنگ یا مکانی که این سنگ در آن قرار داشت، ظرفیت به وجود آمدن دوازده چشمه از آن بوده است. این یک توضیح اجمالی راجع‌به «حجر» بود.
سؤال:
استاد: ما در مورد واژه‌ها صحبت می‌کنیم؛ بعضاً روایاتی وارد شده و اینکه در این آیه گفته شده «اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ»؛ چرا نگفته اضرب بعصاک حجراً؟ «البحر» یا رودخانه معلوم بود، چون یک رودخانه بود؛ آنجا اصلاً جنس معنا ندارد؛ یک رود نیل بوده که با عصا شکافته شد. اینجا حجر یک اسم جنس است و می‌توانسته تعین خارجی داشته باشد یا نداشته باشد.