جلسه بیست و ششم
مقام اول: بررسی وجود و عدم کرامت ذاتی در انسان – مبانی کرامت ذاتی انسان – جمعبندی مقام اول
۱۴۰۳/۱۱/۱۳
جمعبندی مقام اول
وقتی بحث از قاعده را شروع کردیم، بعد از بیان برخی واژهها و تنقیح موضوع بحث، گفتیم ابتداءً باید درباره مبانی کرامت ذاتی انسان بحث کنیم و این مبانی مورد بررسی قرار بگیرد. مقام اول بحث درباره خود این مبانی بود؛ اولاً چه اموری به عنوان مبنا برای کرامت ذاتی ذکر شده یا میتواند ذکر شود. مقام دوم اینکه این امور آیا میتواند مبنایی برای حقوقی خاص نسبت به انسان واقع شود یا نه.
تقریباً بحث ما در مقام اول تمام شد؛ مقام اول، مربوط به به اموری بود که یا به عنوان یک مبنا برای کرامت ذاتی ذکر شده یا میتواند ذکر شود. ما اینها را دو دسته کردیم؛ گفتیم یک دسته اموری هستند که میتوانیم شواهدی برای ذاتی بودن این کرامت نسبت به انسان ذکر کنیم. شش مورد را در دسته اول گنجاندیم: عقل، اراده و اختیار، تسخیر موجودات، فطرت، عواطف اخلاقی و انسانی، نیکوترین خلقت. البته همان ابتدا هم توضیح دادیم که اینکه ما شش مورد را به عنوان مبنای کرامت ذاتی پذیرفتیم، لزوماً به این معنا نیست که اینها شش امر مستقل از هم محسوب میشوند؛ چهبسا اینها به دو یا سه امر برگردند. اینجا چند دیدگاه وجود دارد:
برخی معتقدند تنها چیزی که موجب کرامت ذاتی انسان میشود، عقل است؛ یعنی آن کرامتی که در آیه «و لقد کرّمنا بنی آدم» ذکر شده و بعد تسخیر و برخی امور دیگر به دنبال آن آمده، همه اینها را به عقل برمیگردانند. شاید از میان کسانی که به این موضوع پرداختهاند، مرحوم علامه طباطبایی تصریح به این امر کرده است؛ ایشان میگوید ویژگی اصلی انسان عقل است و انسان تنها یک چیز دارد که دیگر موجودات ندارند و آن هم نعمت عقل است؛ به همین دلیل این تکریم محسوب میشود؛ در مقابلِ تفضیل که سایر موجودات هم آن را دارند اما انسان بیش از سایر موجودات از آن بهرهمند است. اراده و اختیار به عقل برمیگردد؛ اینکه انسان قدرت دارد موجودات دیگر را به تسخیر خودش دربیاورد؛ اینکه انسان میتواند مسکن، ازدواج، لباس انتخاب کند برای زندگی؛ اینکه انسان میتواند برای رسیدن به اهداف خودش، همه موجودات این عالم را به تسخیر خودش دربیاورد. هیچ موجودی چنین امکانی در اختیار ندارد؛ تنها انسان است که این امکان را دارد. ریشه همه اینها عقل است؛ عقل است که انسان به وسیله آن میتواند نافع را از مضر، باطل را از حق، خیر را از شر، تمیز بدهد. ایشان البته یک به یک درباره این پنج امر سخن نگفته؛ اینکه مثلاً نیکوترین خلقت یا فطرت، اینها به عقل برمیگردد به وضوح در کلمات ایشان نیامده، اما میگوید مهمترین ویژگی انسان که تکریم نسبت به او محسوب میشود و همه انسانها از آن برخوردارند، نعمت عقل است.
سؤال:
استاد: این را بعضی به عنوان اشکال به مرحوم علامه ایراد کردهاند، اما به نظر ما این اشکال وارد نیست؛ برای اینکه عقل به این معنا فقط در انسان هست و لاغیر. … اصلاً چیزی به نام کشف مجهول تنها در انسان است. ملائکه از اول با فعلیت محض آفریده شدهاند … چیزی به نام قوه در ملائکه راه ندارد؛ ملائکه فعلیت محض هستند و چیزی به نام قوه و استعداد در آنها راه ندارد؛ بله، عقل محض هستند اما چیزی به نام قدرت کشف مجهول و تجزیه و تحلیل اساساً در آنها معنا ندارد. بنابراین عقل به این معنا جز در انسان، در هیچ موجودی نیست.
بعضی دیگر از بزرگان هم این را پذیرفتهاند؛ از بعضی کلمات امام(ره) برمیآید که تنها ملاک برتری انسان بر سایر موجودات، عقل است، هر چند ایشان در بعضی عبارات از نفخ روح الهی یاد کرده و آن را موجب سجده ملائکه بر انسان دانسته است؛ در بعضی مواضع اشاره به عقل کرده و در بعضی جاها اشاره به مقام خلافت الهی هم شده است. حیثیات مختلف است؛ البته اینکه مسئله سجده ملائکه و نفخ روح الهی یا خلافت الهی، پیوندی با عقل داشته باشد یا نه، ما نمیخواهیم وارد این بحثها شویم. به هرحال در میان این شش عامل یا شش امری که ما به عنوان مبنا برای کرامت ذاتی ذکر کردیم، برخی به یک امر و برخی به دو امر بسنده کردهاند و سایر امور را به این یک یا دو امر برگرداندهاند. ملاحظه فرمودید که ما در دسته اول نه مسجود ملائکه واقع شدن، نه خلافت، نه نفخ روح، نه امانت، هیچ کدام را ذکر نکردیم و برای تفکیک این امور دلیل داشتیم و آن اینکه به نظر ما آن شش امری که در دسته اول ذکر کردیم، اینها ویژگیهایی دارند که به اعتبار این ویژگیها میتوانیم آنها را کرامت ذاتی بدانیم. عقل البته به یکی از دو معنا که اشاره کردیم، منظور از عقل، عقل خالی از شوائب و اوهام نیست؛ آن عقلی است که هر کسی از آن بهرهمند نیست؛ اما عقل به عنوان قوه کشف مجهول و فهم معلوم، در همه انسانها هست و کافر و مسلمان این را دارند. همه انسانها عواطف اخلاقی دارند؛ همه انسانها به نیکوترین خلقت خلق شدهاند؛ خلقت آنها چه روحی و چه جسمی، به بهترین وجه بوده است. یعنی عقل دارند، فطرت دارند، عواطف اخلاقی دارند، مجموع اینها نیکوترین خلقت را تشکیل میدهد؛ حالا اینکه این نیکوترین خلقت را به زشتترین تبدیل کنند، این ماجرای دیگری است؛ اما خود این به تنهایی یک مزیتی است که سایر موجودات ندارند. حتی فطرت را عرض کردیم که همه دارند، مسلمان و کافر این فطرت را دارند؛ لذا شما میبینید که انبیا و اولیا همیشه متذکر فطرت شدهاند و دین بر اساس فطرت انسان تشریع شده است؛ قوانین شرعی همگی با فطرت انسانی سازگار است؛ انبیا همیشه در صدد تنبیه انسان بودهاند، یعنی متنبه کردن و آگاه کردن و او را به آن ندای درونیاش توجه دادن. اینها همه بالفعل در انسان هست.
ویژگیهای کرامت ذاتی در این شش امر اولی وجود دارد؛ انسان بما هو انسان از اینها بهرهمند شده است؛ اینها قابل سلب از انسان نیست. البته ما اینها را به حسب نوع میگوییم؛ حالا نقض نکنید که کسی بیعقل یا کسی فلان. قابل تغییر به این معنا که این را بگیرند و چیز دیگری جای آن بگذارند نیست. یک امر تشکیکی نیست؛ اصل نعمت الهی از یک جهت تشکیکی نیست. شاید کسی در این خصوصیت هم خدشه کند که تشکیکی بودن یا نبودن یک فرق اساسی بین کرامت ذاتی و اکتسابی محسوب نمیشود؛ چون ممکن است بگوییم یک انسانی بخشنده است و یک انسانی بخشندهتر است؛ این یک صفت است؛ یکی هم ممکن است اصلاً بخشنده نباشد. این بخشنده بودن و بخشندهتر بودن، یعنی اینکه این صفت دارای مرتبه است. این را ممکن است در مورد عواطف اخلاقی هم بگوییم؛ ممکن است عواطف اخلاقی در کسی بیشتر باشد و در دیگری کمتر باشد. در مورد عقل هم همینطور. لذا با اینکه ما گفتیم در چهار مورد بین کرامت اکتسابی و کرامت ذاتی تفاوت است، اما عمده همان سه موردی است که اشاره شد؛ انسان بما هو انسان، ذات انسان از این کرامت بهرهمند است. قابل تغییر و قابل سلب نیست؛ این امور اینها را دارند. حالا ما چه اینها را به یک امر برگردانیم و چه به دو امر و چه اصلاً آن شش امر را مستقل محسوب کنیم، اینها در وجود انسان فعلی است و فعلیت دارد. بحث استعداد نیست؛ انسانها این را دارند؛ لازم نیست برای بدست آوردن آن تلاش کنند، کوشش کنند و آن را کسب کنند.
اما دسته دوم که ما پنج امر را در آن گنجاندیم، عبارت بود از نفخ روح الهی، خلافت الهی، امانت الهی، علم اسماء با آن تفسیری که ما کردیم، مسجود ملائکه شدن. این امور را عرض کردیم متعلق به انسان منهای ایمان نیست؛ متعلق به انسان با هر عقیدهای ولو کفر نیست؛ هر انسانی ولو کافر، خلیفه خدا محسوب نمیشود و مسجود ملائکه نیست، امانت الهی را متحمل نشده است؛ هیچ کدام بالفعل الان این امانت روی دوش او نیست.
این امور متعلق به ذات انسان نیست؛ لذا ما برخلاف دو گروه، بین این امور تفکیک کردیم. ما معتقدیم انسان میتواند خلیفه خدا باشد، استعداد خلیفه خدا شدن را دارد، استعداد امانت الهی را دارد، استعداد مسجود ملائکه شدن را دارد، استعداد تجلی اسماء الهی را دارد، …. اینکه خداوند میفرماید در روح او دمیدیم، انسان استعداد پیدا میکند که روح الهی در او تجلی کند، و الا ما نمیتوانیم بگوییم موجودی مثل شمر، یزید یا چنگیز مغول یا نتانیاهو، اینها خلیفه الهی هستند؛ نمیتوانیم بگوییم اینها مسجود ملائکه هستند، نمیتوانیم بگوییم روح الهی در اینها دمیده شده است. اینها به عنوان انسان استعداد داشتند که با اکتساب این کرامتها به عالیترین درجات برسند. لذا ما گفتیم این پنج امر، کرامتهای اکتسابی محسوب میشوند اما آن شش امر کرامتهای ذاتی هستند. این تفصیلی است که ما بین دو دسته از کرامتها دادیم.
در مقابل این دیدگاه، دو دیدگاه دیگر وجود دارد که در ابتدای بحث اشاره کردم.
یک دیدگاه این است که هیچ کدام از این امور یازدهگانه کرامت ذاتی محسوب نمیشوند؛ لذا به طور کلی ذاتی بودن کرامت برای انسان را نفی میکنند و میگویند انسان کرامت ذاتی ندارد بلکه کرامت استعدادی یا اقتضائی به این معنا که میتواند یک شایستگیهایی را کسب کند، میتواند به مقامات و درجات عالیه برسد. لذا به طور کلی معتقدند که ما چیزی به نام کرامت ذاتی نداریم. از عبارات بعضی از اعاظم این چنین برمیآید؛ شاید از عبارات آیتالله جوادی آملی، مرحوم آقای مصباح؛ از بعضی عبارات مرحوم آقای مطهری، چون ایشان در مقامات مختلف با ترتیبات مختلف سخن گفته و خیلی در این جهت سخن واحدی از ایشان دیده نمیشود. یک جا بحث از این میکند که در یک جهاتی کرامت انسان ذاتی است و در یک جهاتی تصریح میکند که انسان منهای ایمان هیچ ارزش و شرافتی ندارد، هیچ مزیتی ندارد بلکه مشکلاتی هم وجود دارد.
یک دیدگاه این است که همه این امور را کرامت محسوب کردهاند؛ یعنی فرقی بین دسته اول و دسته دوم نگذاشتهاند. عقل، فطرت، عواطف اخلاقی و اراده و اختیار را در ردیف خلافت الهی، علم اسماء و امثال آن ذکر کرده و همه را به عنوان کرامت ذاتی محسوب کردهاند. استدلالشان هم این است که بالاخره خود اینکه انسان میتواند به مقام خلافت برسد، انسان میتواند مسجود ملائکه شود، این یک داشته است؛ این توانایی را سایر موجودات ندارند. از این منظر، همه این امور را به عنوان کرامت ذاتی محسوب کردهاند.
اما همانطور که ما گفتیم، به نظر میآید که این صحیح نیست؛ ما باید بین دو دسته از امور تفکیک کنیم، چنانچه ملاحظه فرمودید. به نظر ما شش امر (که البته ما هیچ اصراری روی عدد شش نداریم؛ این میتواند در قالب دو یا سه امر قرار بگیرد) کرامت ذاتی است و شواهد آن را هم ملاحظه فرمودید؛ با آن معنایی که ما برای هر یک از اینها کردیم، ملاحظه کردید که اینها بدون تردید در انسانها وجود دارد؛ همه انسانها، کافر و مسلم، از این کرامتها برخوردار هستند.
فقط یک نکته هست که این را هم اشاره کردیم و اینجا یادآوری میکنم و آن اینکه نسبت به برخی از این امور مثل فطرت و عواطف انسانی ممکن است نقض شود به وجود بعضی از انسانها که فطرت در آنها به کلی خاموش شده است؛ بعضی از انسانها که به کلی عواطف اخلاقی و انسانی در آنها از بین رفته است. اگر اینها کرامت ذاتی است، نباید از بین برود و نباید سلب شود؛ شما ویژگیهایی که برای کرامت ذاتی گفتید، این بود که مربوط به ذات انسان است، قابل سلب نیست، قابل تغییر نیست، ارادی و اختیاری نیست. بعضی از این ویژگیها در مورد بعضی از انسانها وجود ندارد.
ما این را همان موقع هم پاسخ دادیم که فطرت در نهاد همه انسانها هست و اساساً این سرمایه اصلی دعوت انبیا است؛ یعنی انبیا با اتکاء به این ندای درونی انسانهاست که همواره مذکر محسوب میشوند. نامههایی که به سران کفر نوشته شده، محاجه موسی با فرعون، نامه پیامبر(ص) به امپراتور ایران و روم، همه به عنوان توجه به آن ندای درونی و فطرت بوده است؛ پس فطرت را همه دارند. البته ممکن است کسی آنقدر با این نور مقابله کند، ولی این نور در وجود انسان هست اما کسی روی آن را میپوشاند؛ پوشاندن و زنگار گرفتن فطرت، غیر از معدوم شدن فطرت است؛ اتفاقاً به همین جهت است که حالت حسرت و پشیمانی و ندامت را ولو در لحظات آخر عمر، برای بسیاری از انسانها ایجاد میکند. عواطف اخلاقی و انسانی هم همینطور؛ بسیاری از انسانها ولو دست به جنایتکارانهترین اقدامات میزنند، اما همیشه عذاب وجدان آنها را در درون احاطه کرده و رها نمیکند. اینها فعلی هم هست.
پس نسبت به دسته اول واقعاً با شواهد محکم میتوانیم ادعا کنیم که اینها کرامت ذاتی برای انسان است، خداوند اینها را به انسان عطا کرده در حالی که هیچ موجودی از این مزیتها بهرهمند نیست. اما نسبت به دسته دوم، انسان استعداد دارد که با این داشتهها، کراماتی را کسب کند، به مقام خلافت برسد، امین خداوند محسوب شود، مسجود ملائکه شود و آن روحی که خدا در او دمیده، آن روح خودش را نشان بدهد. آن روح الهی بالفعل در همه انسانها نیست؛ عرض کردم که اگر این روح را به فطرت برگردانیم، تکلیف آن روشن است؛ ولی اگر منظور تجلی اسماء و صفات الهی است، وضع آن هم روشن است. علم اسماء را هم گفتیم. بنابراین بدون تردید دسته دوم به عنوان مبانی کرامت ذاتی انسان تلقی نمیشود. این دیدگاه در واقع تفصیلی است در این امور، در مقابل آن دو دیدگاه دیگری که عرض کردیم.
سؤال:
استاد: یک عده یک سره همه این امور را نفی کردهاند، یک عده یک سره همه را پذیرفتهاند؛ ما در این امور تفصیل دادیم، بعضی را پذیرفتیم و بعضی را نپذیرفتیم. ….
بحث جلسه آینده
حالا سراغ مقام دوم بحث میآییم؛ مقام دوم که مهم است، این است که حالا که کرامت ذاتی برای انسان ثابت شد، آیا این منشأ و مبنای حقوق خاصی برای انسان میشود یا نه؟ اگر ثمرهای هم داشته باشد، اینجا ظاهر میشود. ما همان اول گفتیم که در دو مقام بحث داریم؛ این مقام خیلی مهم است. … اگر انسان عقل داشته باشد، اراده و اختیار داشته باشد، یا به تعبیر دیگر آزادی انتخاب داشته باشد، آیا این مسئله حق خاصی برای انسان ایجاد میکند؟ آیا این کرامت ذاتی و این نعمت خاص خداوند به انسان، برای او یک حق خاص و ویژه ایجاد میکند؟ این فراتر از حقوق موضوعه میشود که از آن تعبیر به حقوق طبیعی میشود. ما باید مقداری راجعبه حقوق طبیعی صحبت کنیم.