قواعد فقهیه – جلسه نهم – مقام اول: بررسی وجود و عدم کرامت ذاتی در انسان – مبانی کرامت ذاتی انسان – دسته اول: ۱. عقل – شواهد – شاهد اول: آیه «و لقد کرمنا بنی آدم …» – جهت اول: فرق تکریم و تفضیل – جهت دوم: متعلق کرامت – جهت سوم: خروج ملائکه

جلسه ۹ – PDF

جلسه نهم 

مقام اول: بررسی وجود و عدم کرامت ذاتی در انسان – مبانی کرامت ذاتی انسان – دسته اول: ۱. عقل – شواهد – شاهد اول: آیه «و لقد کرمنا بنی آدم …» – جهت اول: فرق تکریم و تفضیل – جهت دوم: متعلق کرامت – جهت سوم: خروج ملائکه

۱۴۰۳/۰۷/۲۸

 

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم یکی از اموری که می‌تواند به عنوان مبنای کرامت ذاتی مورد استناد قرار بگیرد، عقل است. اجمالاً درباره عقل و اینکه چگونه به عنوان مبنا می‌تواند در این مقام مورد توجه قرار بگیرد، توضیح دادیم و گفتیم به هرحال قوه درک و شناخت و تمیز خیر و شر از یکدیگر و منافع و مضار از هم، به انسان عطا شده و فعلیت دارد؛ و این قوه تا آخر با انسان هست. یک اشکالی اینجا مطرح شده بود که ما این اشکال را متعرض شدیم و پاسخ دادیم. محصل آنچه در پاسخ به آن اشکال گفتیم، این شد که عقل دو معنا دارد یا دو حیث در آن وجود دارد؛ به یک معنا ذاتی است و به یک معنا اکتسابی یا اقتضائی. هر دو معنا هم در قرآن و روایات استعمال شده است. معنای اول در انسان بما هو انسان وجود دارد به عنوان کرامت و یک نعمت خاصی که خداوند به انسان عطا کرده و البته این خودش منشأ برخی استعدادهای دیگر است. یک معنای دیگری برای عقل ذکر کردیم که آن اکتسابی است؛ یعنی انسان باید آن را کسب کند و قوه آن در هست و می‌تواند مراتبی که در آن است را طی کند. این به عنوان یک کرامت ذاتی نیست. پس عقل به یک معنا کرامت ذاتی است و به یک معنا کرامت ذاتی نیست.

شواهد

برای اینکه ثابت شود عقل به معنای اول یعنی قوه درک و شناخت و تمیز خیر و شر و منفعت و ضرر، صرف نظر از مصادیق آن، در انسان بما أنه انسان وجود دارد و یک کرامت ذاتی محسوب می‌شود، شواهدی می‌توان ذکر کرد.

شاهد اول: «و لقد کرمنا بنی آدم…»

یکی از مهم‌ترین شواهد، آیه ۷۰ سوره اسراء است: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا». خداوند در مقام امتنان بر انسان و در عین حال عتاب، می‌فرماید: ما بنی‌آدم را (با قطع نظر از اعتقاد و دین، منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کند، زمانی که در آن به سر می‌برد) کرامت بخشیدیم، یعنی چیزی به او عطا کردیم که مختص به او و این برای همه بشر است و متفاوت است با کرامت خاص و فضل خداوند که به برخی از انسان‌ها مربوط می‌شود. لذا می‌فرماید ما بنی‌آدم را تکریم کردیم.
در این آیه چندین بحث وجود دارد که ما در مقام احصاء همه جهات مرتبط با آن نیستیم؛ آن جهاتی که به ما می‌تواند کمک کند و مورد استناد قرار بگیرد، آنها را عرض می‌کنیم.

جهت اول: فرق تکریم و تفضیل

در آیه دو مسئله ذکر شده است: تکریم و تفضیل. خداوند می‌فرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» و بعد می‌فرماید: «وَفَضَّلْنَاهُمْ»، یک بحثی که اینجا تا حدودی تعیین کننده است، مربوط به تکریم و تفضیل است و اینکه تکریم و تفضیل آیا به یک معناست و الفاظ آنها مترادف است و اگر اینطور است، پس چرا تکرار شده است؟ یا اینکه اساساً اینها هر کدام به یک جهتی اشاره می‌کنند؟ اینجا اقوال و انظار مختلف است؛ مرحوم طبرسی به برخی از اینها در مجمع البیان اشاره کرده و برخی را دیگران گفته‌اند؛ مرحوم علامه اکثر اینها را در المیزان مورد اشاره قرار داده و خود ایشان هم یک نظری داده‌اند. تقریباً شش نظر در مورد تکریم و تفضیل و تفاوت اینها وجود دارد؛ من خیلی خلاصه اینها را عرض می‌کنم. نمی‌خواهم الان یک به یک این انظار را بررسی کنیم؛ فقط برای اینکه با فضای تفسیری این آیه آشنا شوید، این را بیان می‌کنم.
1. یکی اینکه معنای تفضیل و تکریم یکی است و تکرار با این غرض است که کرّمنا از اصل انعام خبر می‌دهد و به تفضیل کاری ندارد. عبارت ایشان این است: «و متى قيل: إذا كان معنى التكريم و التفضيل واحدا فما معنى التكرار؟ فجوابه أن قوله: «كَرَّمْنا» ينبئ عن الإنعام و لا ينبئ عن التفضل فجاء بلفظ التفضيل ليدل عليه»؛ این یک وجه که اینها هر کدام یک معنا دارند، منتها هر کدام اشاره به یک جهت می‌کنند؛ آنجایی که کاری به دیگر موجودات ندارد اصل انعام را ذکر می‌کند، ولی وقتی می‌خواهد با دیگران بسنجد، سخن از تفضیل است.
2. اینکه تکریم مربوط به نعمت‌های دنیا می‌شود و تفضیل مربوط به نعمت‌های آخرت است.
3. اینکه تکریم به نعمت‌هایی است که یصح بها التکلیف اما تفضل به تکلیفی است که برای انسان عرضه شده تا به مراتب عالیه برسد.
4. تفضیل نسبت به تکریم یک نکته زائده دارد و آن اینکه تفضل، اعطای بدون استحقاق است؛ یعنی کأن اگر استحقاقی نباشد و چیزی عطا شود، این می‌شود تفضل. اما اگر یک استحقاقی باشد، می‌شود تکریم.
5. مطلبی است که فخر رازی در مورد این دو گفته و آن اینکه تکریم در امور ذاتی یا آن چیزی است که به امور ذاتی ملحق می‌شود مثل غریزیات؛ اما تفضیل مربوط به امور اکتسابی است، یعنی انسان از ناحیه خداوند مواهبی را دریافت کرده و واجد کمالات وجودی شده است؛ اینها در امور غریزی می‌شود ذاتی؛ اما یک اموری است که باید کسب کند. لذا تکریم در مورد آن دسته از مواهب به کار می‌رود و تفضیل در مورد این دسته؛ کأن آن مربوط به ذاتیات است و این مربوط به اکتسابیات.
6. خود مرحوم علامه هم یک بیانی دارند و معتقدند عرف و لغت هم مساعد آن است. ایشان می‌گویند تکریم، تخصیص الشیء بالعنایة و تشریفه بما یختص به و لا یوجد فی غیره؛ تکریم عبارت است از اختصاص دادن یک چیزی به عنایت و تشریف، یعنی شرافت دادن و عنایت کردن، آن هم به چیزی که در او هست و در غیر او نیست؛ این می‌شود تکریم. اما تفضیل یک معنای اضافی است و آن هم اختصاص دادن به زیاده در عطا بالنسبة إلی غیره. یعنی وقتی یک چیزی به همه داده می‌شود و به یک کسی بیشتر داده می‌شود، مسئله تفضیل مطرح می‌شود در حالی که در اصل عطیه با هم اشتراک دارند؛ اما تکریم یعنی اعطای یک نعمت اختصاصی. بعد ایشان می‌فرماید اینجا خداوند که فرموده «کرّمنا بنی آدم»، آن نعمت اختصاصی که به انسان عطا کرده است مِن بین الموجودات الکونیة، (این را می‌گوید برای اینکه ملائکه و موجودات غیر مادی یعنی مجردات را خارج کند) عقل است. یعنی اینکه خداوند به او عقل داده، او را عنایت بخشیده، تشریف کرده، بزرگ شمارده؛ ولی در مورد چیزهایی که دیگر موجودات دارند، حالا آن موجودات دیگر که هستند، آیا فقط اجنه هستند یا ملائکه، این بحث دیگری است؛ آنجا عطایایی داده شده که با آنها مشترک است ولی انسان بیشتر از آنها دریافت کرده است.
پس آنچه باعث کرامت انسان شده عقل است. تعبیر ایشان این است: «و بذلک یظهر أن المراد بالآیة بیان حال لعامة البشر مع الغض عما یختص به بعضهم من الکرامة الخاصة الإلهیة و القرب …»، عامه بشر از نعمت عقل بهره‌مند شده‌اند. آن وقت می‌فرماید: «و هو العقل الذي يعرفون به الحق من الباطل و الخير من الشر و النافع من الضار». این توضیح از من است که اصل قدرت تمیز خیر از شر، نافع از ضار، نباید اشتباه شود با تطبیق و مصداق. چه کسی که ظلم می‌کند و چه کسی که ظلم می‌بیند، چه عادل و چه ظالم؛ بالاخره با عقل‌شان گمان می‌کنند این نفع دارد و آن ضرر دارد، این خیر دارد و آن شر است؛ منتها اینکه آیا عمق معنای خیر را بفهمد یا عمق معنای شر، این بستگی به این دارد که چه اندازه این عقل از آن شوائب خالی شود؛ همان که اکتسابی شمرده می‌شود.
سؤال:
استاد: هوای نفس نمی‌گذارد یعنی چه؟ یک وقتی امام(ره) می‌گفت این آقای ریگان (رئیس‌جمهور امریکا) بدون اینکه خودش بفهمد دارد دنبال خدا می‌رود؛ برای اینکه او دنبال قدرت مطلق است و او قدرت خودش را در این می‌بیند که بر جهان مسلط شود، در حالی که دنبال کمال مطلق است و آن خداست. آن شوائب و آن هوای نفس، همانی که این شخص فکر می‌کند این کار را بکند، همان را بر چه اساسی می‌کند؟ منفعتش را در این می‌بیند؛ منتها نمی‌بیند که این منفعت، یک منفعت زودگذرِ بی‌فایده ناپایدار است. …
به هرحال ایشان معتقد است که عقل به عامه بشر داده شده، و همه آن را دارند و این در واقع منشأ آن دو جهت دیگری است که در آیه ذکر شده است. «وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ» می‌گوید منشأ اینکه انسان در برّ و بحر حرکت کند و از رزق و طیبات استفاده کند، همین عقل است؛ برخلاف آن کسانی که می‌گویند این کرامتی که آیه از آن یاد می‌کند، این کرامت ذاتی نیست. می‌گویند برای اینکه در آیه به جهت کرامت اشاره کرده است: «وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ»، می‌گویند اینجا در آیه به جهت کرامت اشاره کرده و این دو موجب ذاتی بودن این کرامت نمی‌شود؛ این اشکالی است که ما بعداً جواب می‌دهیم. مرحوم علامه تصریح می‌کند که اگر انسان سایر موجودات را تسخیر می‌کند، اگر تدبیر در مجتمع به کار می‌برد، اگر سایر موجودات را به استخدام خودش درمی‌آورد، اینها همه به خاطر همین قوه است؛ چون انسان دارای عقل شده و ما او را کرامت بخشیدیم، این قدرت‌ها را پیدا کرده است. پس این یک کرامت است که به عامة البشر داده شده و کاری هم ندارد به اینکه این باید کمال پیدا کند. بله، این عقل اگر از شوائب خالی باشد، از هوای نفس و از بعضی از عوارض دور باشد، طبیعتاً خیلی فراتر از این می‌تواند به حقایق دست پیدا کند.

جهت دوم: متعلق کرامت

جهت دیگر اینکه کرامت بنی‌آدم چگونه و به چه چیزی تحقق پیدا می‌کند؟ ایشان می‌گوید مفسرین احتمالات یا مواردی را ذکر کرده‌اند؛ حتی روایات، ما در برخی روایات داریم که «کرمنا» را تطبیق کرده‌اند بر بعضی از امور. آن موارد را ذکر می‌کند: نطق، تعدیل القامة، امتداد القامة، حرکت انگشتان که هر کاری می‌خواهند انجام بدهند، الأکل بالید، خط و اینکه انسان می‌تواند بنویسد، حسن الصورة، التسلط علی سائر الخلق، التسخیر لسائر الخلق، یا اینکه خداوند تبارک و تعالی پدر انسان‌ها را بیده خلق کرده است، چون می‌گوید «خلقته بیدی». می‌گوید اینها همه مثال است؛ اینها هیچ کدام آن نعمت خاصی که به واسطه آن خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید «کرّمنا بنی آدم» نیست؛ عمده اینها به عقل برمی‌گردد. بعد می‌گوید: این نعمت‌هایی که آقایان گفته‌اند، «فبعضها مما يتفرع على العقل كالخط و النطق و التسلط على غيره من الخلق»، و بعضی از اینها اساساً از مصادیق تفضیل است و نه تکریم؛ یعنی چیزهایی است که دیگران هم از آن بهره‌مند بودند لکن انسان بیشتر از آن بهره‌مند شده است؛ و اساساً بعضی از اینها از مدلول آیه خارج‌اند و اصلاً ربطی به این آیه ندارند؛ مثل اینکه خلق أبیهم آدم بیده و مثلاً بقیه را به شکل دیگر.
تلاش ایشان اولاً بر فرق تکریم و تفضیل و اینکه تکریم یا کرّمنا در واقع به معنای تشریف الانسان بالنعمة الخاصة است و ثانیاً اینکه این نعمت خاصه عقل است و بقیه یا به عقل برمی‌گردد یا اصلاً از مصادیق تفضیل است … چیزی غیر از عقل اینجا نیست.
ایشان یک عبارتی را از تفسیر روح المعانی نقل می‌کند و رد می‌کند؛ می‌گوید با این توضیحاتی که ما دادیم، این حرف هم باطل است. «و بذلك يظهر ما في قول بعضهم: إن التكريم بجميع ذلك و قد أخطأ صاحب‏ روح المعاني حيث قال بعد ذكر الأقوال. و الكل في الحقيقة على سبيل التمثيل و من ادعى الحصر في واحد كابن عطية حيث قال: إنما التكريم بالعقل لا غيره فقد ادعى غلطا و رام شططا و خالف صريح العقل و صحيح النقل»؛ این حرف صاحب روح المعانی است که یعنی‌چه؟! اینکه می‌گویید تنها و تنها نعمت و آن نعمت خاصی که خداوند به انسان عطا کرده عقل است، این حرف غلطی است؛ ایشان می‌گوید با آن توضیحاتی که ما دادیم، باطل بودن این حرف یا اشکال در آن معلوم می‌شود؛ «و وجه خطأه ظاهر مما تقدم».
ترتیب مطالبی که من از المیزان عرض کردم، براساس چینش خودم بود؛ ایشان به گونه‌ای دیگر فرموده است. خلاصه اینکه هم اقوال و انظار را در این آیه ملاحظه فرمودید و هم نظر مرحوم علامه را، و اینکه تکریم انسان بما هو انسان عامة البشر از ناحیه خداوند و تشریف او به اعطاء نعمت عقل، اینکه به انسان عقل داده و این اختصاصاً مربوط به انسان است …

جهت سوم: خروج ملائکه

همین‌جا ممکن است شما بگویید ملائکه هم عقل دارند، اجنه و شیاطین هم عقل دارند و این اختصاص به انسان ندارد. ایشان همان ابتدا توضیح دادند که مِن بین الموجودات الکونیة که می‌شود حیوان و جن، اجنه هم عقل دارند، انسان هم عقل دارد، حیوانات هم یک سطحی از شعور دارند اما نه این عقل؛ پس ملائکه به طور کلی از دایره نظام مادی خارج‌اند. … می‌گوید ملائکه موجودات نوری هستند؛ وقتی می‌گوید «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ»، این دارد اشاره می‌کند به همین نظام مادی که در مرئی و منظر شما هست و موجوداتش را دارید می‌بینید، اگر غیر از این بود، آن برّ و بحر یا طیبات را اینجا نمی‌گفت. بنابراین ملائکه از اینجا خارج هستند؛ این دارد تکریم بنی‌آدم را در دایره موجودات کونی، مادی و غیر نوری بیان می‌کند.
سؤال:
استاد: آن دو، یعنی «وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ»، این اشاره به یک جهتی است نه اینکه عین کرامت و تکریم باشد. اما ذکر این دو جهت نشان می‌دهد آن نعمتی که خداوند به انسان داده و در بین موجودات دیگر نیست، عقل است و بحث حمل فی البرّ و البحر و رزق مِن الطیبات، یعنی در واقع دارد می‌گوید اینکه سایر موجودات در این دنیا منظور است. چون حمل فی البر و البحر، یعنی استخدام سایر موجودات و به تسخیر گرفتن سایر موجودات. قرینه است بر اینکه دارد موجوداتی که در این عالم هست را می‌گوید … ما الان داریم سر کرامت و تکریم و اینکه این به واسطه عقل است؛ پس دایره موجوداتی که این عنصر به عنوان نعمت اختصاصی برای انسان ذکر می‌شود، موجودات مادی است و نه نوری؛ و ملائکه موجودات نوری هستند. اما در بین همین موجودات، یعنی جن و حیوان، … اجنه درست است با حواس ظاهری دیده نمی‌شود اما مادی هستند؛ حیوانات هم که معلوم است. حتی نباتات را هم ممکن است بگوییم یک سطحی از شعور دارند اما عقل ندارند؛ باید بین اینها فرق بگذاریم. اختصاص انسان به عنصر عقل به این معناست که انسان قدرت تمیز خیر از شر، نفع از ضرر و حسن از قبیح را دارد. … انسان این قدرت را دارد: تمیز خیر از شر؛ و به همین جهت می‌تواند برای خودش مواهب دیگر را کسب کند؛ یعنی تسخیر سایر موجودات و بهره‌مندی از رزق و طیبات. این عقل در هیچ موجودی نیست، حتی در اجنه. پس اختصاصی بودن در اینجا معلوم شد. پس ملائکه خارج‌اند؛ می‌ماند اجنه و شیطان و ابلیس. شیطان هم بنابر قول تحقیق از اجنه است؛ حتی ابلیس را ما از اجنه محسوب می‌کنیم. لذا اینکه جزء ملائکه بوده، این را کنار می‌گذاریم. پس باید درباره جن صحبت کنیم که عقل انسانی نعمت خاص برای اوست یا اینکه اجنه عقل دارند … وقت گذشته، ان‌شاءالله جلسه آینده.