خارج اصول – جلسه هشتاد و پنجم – ۱. ظواهر – کلام شیخ انصاری – مدعای دوم شیخ انصاری –بررسی مدعای دوم

جلسه ۸۵ – PDF

جلسه هشتاد و پنجم 

۱. ظواهر – کلام شیخ انصاری – مدعای دوم شیخ انصاری –بررسی مدعای دوم

۱۴۰۲/۱۲/۱۳

     

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم مرحوم شیخ انصاری مطلبی را فرموده‎اند که در واقع دو بخش یا به تعبیر دیگر دو مدعا است. مدعای اول ایشان را دیروز ذکر کردیم و مورد بررسی قرار دادیم. آنچه دیروز گفتیم این بود که به نظر شیخ انصاری اماراتی که برای تشخیص مراد متکلم مورد استفاده قرار می‏گیرند مانند اصالة الاطلاق و اصالة العموم و امثال اینها، همگی به اصالة عدم القرینه رجوع می‎کنند.
محقق خراسانی اشکال کردند که ما اینجا یک اصل بیشتر نداریم و آن هم اصالة الظهور است و سایر اصول لفظیه از مصادیق اصالة الظهور هستند. این را به عنوان اشکال به شیخ انصاری فرمودند که به نظر ما نیز این اشکال وارد است.

مدعای دوم شیخ انصاری

همانطور که عرض کردیم این مدعا مرتبط با مدعای اول است. مدعای دوم این است که دلالت ظاهر بر مراد یک دلالت قطعی است نه ظنی. دقت کنید، اصل بحث ما درباره امارات ظنیه است، یکی از امارات ظنیه ظواهر هستند، لکن شیخ انصاری معتقد است دلالت ظواهر بر مراد، دلالت قطعی است نه ظنی. اینکه عرض کردیم ارتباط با مطلب قبلی دارد به این جهت است که اگر ما علم به عدم قرینه داشته باشیم، دلالت ظواهر می‎شود دلالت قطعی نه ظنی. حال بر چه اساس دلالت ظواهر قطعی است؟ ما ابتدا این فرمایش شیخ انصاری را توضیح داده و سپس آن را بررسی می‎کنیم.
وقتی می‏گوییم کلامی یا لفظی ظهور در یک معنایی دارد، یعنی احتمال اراده خلاف آن معنا نیز وجود دارد، لکن این احتمال نادیده گرفته می‎شود و ملغا می‏شود، اما وقتی می‏گوییم دلالت قطعی است معنایش این است که دیگر هیچ احتمال خلافی وجود ندارد. حال شیخ انصاری چطور ادعا کرده است که دلالت ظواهر، دلالت قطعی است؟ این خیلی روشن است که لفظی که ظهور در یک معنایی دارد، یعنی احتمال راجح نسبت به آن معنا، در آن مطرح است، اما احتمال مرجوح نیز نسبت به خلاف ظاهر وجود دارد، حال شیخ انصاری چطور ادعا می‏کند دلالت ظواهر دلالت قطعی است؟ دقت کنید، سخن شیخ انصاری درست فهمیده شود.
نظر ایشان این است که وقتی متکلم با الفاظ و سخنان و کلماتش می‏خواهد مراد خودش را بیان کند و مقصود خودش را به دیگران تفهیم کند، یک معنایی از کلام او فهمیده می‏شود، بالاخره هر کلام و کلمه‎ای ظهور در یک معنایی دارد. حال اگر متکلم بخواهد یک معنایی غیر از معنای ظاهر اراده کند، اینجا قاعدتا باید یک قرینه‎ای، شاهدی یا راهنمایی نصب کند تا شنونده پی به مقصود او ببرد. مثلا متکلم می‏گوید «رایت اسدا» ولی مقصود او یک رجل شجاع باشد و قرینه‎ای هم نیاورد، این خلاف فرض است. فرض این است که او در مقام بیان مرادش قرار دارد، فرض این است که او می‏خواهد مقصود خودش را به مخاطب بفهماند، اگر مقصود او این است که به مخاطب بفهماند که من رجل شجاع را دیدم بالاخره باید کنار لفظ اسد یک قرینه‎ای بیاورد تا این را به مخاطب بفهماند. حال اگر قرینه ای نیاورد، در عین حال نیز منظورش این باشد که به او بفهماند که یک مرد شجاع دیده است، این نیاوردن قرینه می‏شود خلاف فرض؛ اگر از این لفظ معنایی غیر از معنای ظاهر اراده کند و هیچ قرینه‎ای هم نیاورد، این خلف است، خلاف فرض است، زیرا اصلا این کلام بر معنای مورد نظر او دلالت نمی‏کند.
پس اگر ما با یک کلامی مواجه شویم که ظهور در یک معنایی دارد، یقین پیدا می‏کنیم که همین معنا اراده شده است. چون هیچ قرینه‎ای نصب نکرده است. پس با علم به عدم قرینه، علم به مراد پیدا می‏شود، یقین پیدا می‏شود که متکلم از این کلام همین معنای ظاهر را اراده کرده است. به این جهت است که شیخ انصاری می‏فرماید دلالت ظواهر بر معانی خودشان دلالت قطعی و یقینی است. اصلا اساس بحث ما بر این پایه است که ظواهر از جمله امارات ظنیه هستند، ولی شیخ انصاری می‏فرماید این دلالت یک دلالت قطعی است. از همین چند مطلب، ایشان این نتیجه را می‏گیرد. این خلاصه ادعای شیخ انصاری است.

کلام بعضی از بزرگان در تبیین نظر شیخ انصاری

بعضی از بزرگان قطعی بودن دلالت ظواهر را به حسب صور مختلفی که در مورد کلام صادره از متکلم متصور است تطبیق دادند. بیان مطلب: (این توضیحی که شیخ انصاری دادند با تفصیل بیشتر بیان شده است.)
هر کلامی که از متکلم صادر می‏شود سه صورت برای آن می‏توان تصویر کرد:
صورت اول: جایی است که قصد متکلم تفهیم و تفهم نباشد. سخن می‏گوید، از الفاظ و واژه ها استفاده می‏کند ولی هیچ قصدی برای تفهیم ندارد. مثل کسی که می‎خواهد صوتش را امتحان کند. از نظر رقت و غلظت، ببیند صدایش چه مقدار توانایی دارد. آنجا اصلا کاری به معنا ندارد، توجهی به معنا نمی‏کند.
صورت دوم: جایی است که متکلم لفظ را به کار می‏برد ولی اراده او نسبت به معنا اراده استعمالی است، در مقام اخبار و انشاء به حسب واقع نیست. فقط این لفظ را در این معنا استفاده می‏کند، مثل استعمالات الفاظ به قصد مسخره کردن یا هزل و شوخی کردن، یک لفظی را به کار می‏برد، اینجا مقصود او همین معنای استعمالی است یعنی اراده استعمالی اینجا دخالت دارد.
صورت سوم: جایی است که کلامی را متکلم می‏گوید لکن اراده جدی نیز به آن تعلق می‏گیرد. اینجا می‏شود همان اراده جدیه.
از این سه صورت، صورت اول که اصلا از بحث خارج است، زیرا آنجا فرض این است که اصلا هیچ معنایی اراده نشده است. کسی که فقط می‏خواهد صدایش را امتحان کند اصلا به معنا هیچ نظری ندارد.
اما صورت دوم و سوم قهرا مراد متکلم است. صورت دوم، جایی است که متکلم می‏خواهد یک معنایی را در ذهن شنونده ایجاد کند. اینجا اگر یک لفظی را متکلم بگوید و فرض کنید غرض او هزل و سخریه باشد، اینجا اراده استعمالی وجود دارد ولی اراده جدی نیست. اگر متکلم وقتی دارد این لفظ را به کار می‏برد و هیچ قرینه‎ای هم در کنار آن بر خلاف این معنای اراده استعمالی وجود ندارد، معلوم می‏شود دلالتش بر آنچه که اراده شده است دلالت قطعی است. پس در اراده استعمالی نیز به همین بیان دلالت لفظ بر معنا یک دلالت قطعی است.
اما اراده جدی، هر کسی که قصدش از بیان کلمات یک اخبار یا انشاء باشد، اینجا اراده جدی تعلق گرفته است به آن معنا. اما اینجا اگر ببینیم این کلام را ذکر کرده است و قرینه ای نیاورده و این برای ما متیقن باشد، طبیعتا می‏گوییم همین معنا را اراده کرده است و غیر از این اراده نکرده است، این برای ما می‎شود یقینی. پس دلالت لفظ بر مراد جدی نیز یک دلالت قطعی و یقینی است.
ملاحظه کردید در سطوح مختلف چه در دلالت‎های تصوری و چه در دلالت های تصدیقی، آنچه وجود دارد دلالت این الفاظ به نحو قطعی بر معانی است که از آن الفاظ فهمیده می‏شود. این اصل مدعای شیخ انصاری و توضیح پیرامون این مدعا است که چگونه می‎شود این امارات به نحو قطعی دلالت کنند بر همان معانی.
سوال:
استاد: ما عرض کردیم. گفتیم بالاخره دلالت‎ها تا مادامی که علم به عدم قرینه داریم بر آن معنای ظاهر، می‎شود یک دلالت قطعی.
این محصل مدعای شیخ انصاری است.

بررسی مدعای دوم شیخ انصاری

آیا این فرمایش تمام است؟ آیا واقعا دلالت ظواهر بر معانی خودشان قطعی است یا ظنی؟ به نظر می‎رسد آنچه شیخ انصاری فرموده در صورت اول درست است و اصلا از بحث ما خارج است و ما با صورت اول کاری نداریم؛ ولی در صورت دوم و سوم فرض این است که متکلم در مقام تفهیم است، در مقام بیان مراد جدی خودش است. قرینه‎ای هم که بر خلاف ظاهر نیاورده؛ تا اینجا درست است و مشکلی نیست.
ولی مسئله این است که ما چگونه بفهمیم متکلم در مقام تفهیم و بیان مراد جدی خودش است؟ اولا از کجا معلوم این اراده جدی داشته باشد؟ از کجا معلوم در مقام تفهیم باشد؟ اینها هیچکدام برای ما معلوم نیست. اینجا با بعضی از اصول عقلائیه ما این احتمالات را نفی می‏کنیم مثل اصل عدم غفلت، اصل کون المتکلم فی مقام البیان یا در مقام بیان مراد واقعی، اینها در حقیقت مانع دلالت قطعی می‎شود. ما اصلا نمی‎دانیم، از هر راهی هم که برویم، با آن اصول عقلاییه بگوییم اینجا قطعا متکلم در مقام تفهیم است و اراده جدی دارد، مهم این کون المتکلم فی هذا المقام باید احراز شود و با این اصول عقلائیه احراز معنا به نحو قطعی نمی‎شود.
بنابراین چون این اصولی که مورد استناد قرار می‎گیرند برای تشخیص کون المتکلم فی مقام التفهیم و الجد، ظنی هستند و دلالتشان دلالت قطعی نیست، نمی‎توانیم بگوییم دلالت های ظاهر قطعی است، زیرا بر یک پایه‎ای استوار هستند که آن پایه مانع قطعیت یافتن این دلالت‎ها می‎شود.
این اصل مدعای شیخ انصاری بود که مورد بررسی قرار گرفت. البته اینجا یک اشکالات دیگری نیز به شیخ انصاری وارد است ولی همین مقدار کافی است.
نتیجه: پس هم مدعای اول شیخ انصاری و هم مدعای دوم ایشان مورد خدشه قرار گرفت. هم رجوع آن اصول را به اصالة الظهور مورد خدشه قرار دادیم و هم قطعی بودن دلالت ظواهر را رد کردیم.
سوال:
استاد: همه تلاشمان در این فصل بر این است که اثبات کنیم اینها از امارات ظنیه معتبر هستند. یعنی یک اماراتی هستند که مفید ظن هستند ولی شارع اینها را پذیرفته است، دلیل خاص بر اعتبارشان داریم. اگر گفتیم دلالت قطعی است ماجرا متفاوت می‎شود، منافات ندارد، هم ظنی باشد و هم معتبر باشد، برای اعتبار لزوما مسئله قطعیت و حتمیت مطرح نیست.
این نیز اجمالی از فرمایش شیخ انصاری و اشکال محقق خراسانی و بحث هایی که اینجا مطرح بود.

بحث جلسه آینده

تقریبا عمده بحث‎هایی که جنبه مقدماتی داشته در باب امارات و ظنون و در مورد ظواهر مطرح کردیم. بحث‎هایی دیگری نیز وجود دارد که در جلسه بعد مطرح خواهیم کرد.

برچسب‌ها:, ,