خارج اصول – جلسه هشتاد و چهارم – ۱. ظواهر – ادله حجیت ظواهر کتاب – کلام شیخ انصاری – مدعای اول شیخ انصاری – اشکال محقق خراسانی

جلسه ۸۴ – PDF

جلسه هشتاد و چهارم 

۱. ظواهر – ادله حجیت ظواهر کتاب – کلام شیخ انصاری – مدعای اول شیخ انصاری – اشکال محقق خراسانی

۱۴۰۲/۱۲/۱۲

   

کلام شیخ انصاری

قبل از ورود به مصادیق ظنون و امارات و بررسی حجیت و اعتبار امارات ظنیه، مطلبی باقی مانده و آن هم کلامی است از شیخ انصاری که بررسی آن لازم به نظر می‎رسد.
ایشان در واقع مطلبشان متشکل از دو مدعا است که این هر دو مدعا نیازمند بررسی است. گرچه این دو به هم ارتباط نیز دارند.

مدعای اول شیخ انصاری

اماراتی که در استنباط احکام شرعی از کتاب و سنت مورد استفاده قرار می‎گیرند بر دو دسته هستند:

قسم اول

قسم اول اماراتی است که برای تشخیص مراد متکلم مورد استفاده قرار می‎گیرند. یعنی یک احتمال خلافی در کلام می‎شود ولی در عین حال به آن احتمال خلاف توجه نمی‎شود مثلا متکلم یک سخنی را مطرح کرده است که ظهور در یک معنایی دارد لکن مخاطب احتمال می‎دهد که متکلم خلاف این ظاهر را اراده کرده است. فرض کنید کلام او ظهور در معنای حقیقی دارد اما احتمال داده می‎شود که از این لفظ معنای مجازی اراده شده است یا مثلا کلام او ظهور در معنای عام دارد ولی مخاطب احتمال می‎دهد که او معنای خاص را اراده کرده است و همینطور؛ کلام ظهور در معنای مطلق دارد ولی مخاطب احتمال می‎دهد که از این لفظ معنای مقید اراده شده است نه معنای مطلق.
در این موارد ما به اماراتی رجوع می‎کنیم که به ما کمک می‎کنند برای تشخیص مراد متکلم، مثلا اصالة الحقیقه به ما کمک می‎کند تا مراد متکلم از این لفظی که ظهور در معنای حقیقی دارد لکن احتمال اراده مجاز در آن هست، معلوم شود که معنای حقیقی اینجا مراد است نه مجازی؛ اصالة الحقیقه یک اماره ای است که برای تشخیص مراد متکلم به کار می‎رود یا اصالة العموم اماره‎ای است که برای تشخیص مراد متکلم از لفظ عام به کار می‏رود در جایی که احتمال اراده خاص وجود دارد. همچنین اصالة الاطلاق، اماره‎ای است که به ما کمک می‎کند برای تشخیص مراد متکلم از لفظ مطلق در جایی که احتمال اراده معنای مقید وجود دارد. اینها اماراتی هستند که برای تشخیص مراد متکلم مورد استفاده قرار می‏گیرند.
شیخ انصاری معتقد است همه این اصول و امارات به یک اصل و اماره بر می‏گردد به نام اصالة عدم القرینه، مرجع اصالة الحقیقه، اصالة العموم، اصالة الاطلاق، یک اصلی است به نام اصالة عدم القرینه؛ زیرا اصالة الحقیقه معنایش این است که ما که با یک لفظ ظاهر در معنای حقیقی مواجه هستیم و متکلم قرینه‏ای بر عدم اراده این معنای حقیقی بیان نکرده است و ما شک داریم اراده حقیقت کرده است یا مجاز؟ شک داریم قرینه‎ای آورده بر اراده مجاز یا نه؟ اصل عدم قرینه به ما ثابت می‏کند قرینه‎ای بر مجاز نیست، پس معنای حقیقی اراده شده است. لذا ملاحظه می‏کنید که اصالة الحقیقه به اصالة عدم القرینه رجوع می‎کند. در مورد اصالة العموم نیز همینطور است، وقتی می‏بینیم یک لفظی را متکلم استفاده کرده که ظاهر در معنای عام است به صرف احتمال اراده خاص نمی‎توانیم این لفظ را از ظاهرش منصرف کنیم به سوی معنای خاص. زیرا قرینه‎ای که حکایت از اراده معنای خاص کند وجود ندارد و اگر هم شک در وجود قرینه بر خاص داشته باشیم اصالة عدم القرینه احتمال وجود قرینه بر خاص را نفی می‎کند. پس اصالة العموم نیز بر می‎گردد به اصالة عدم القرینه. اصالة الاطلاق نیز دقیقا با همین بیان بر می‏گردد به اصالة عدم القرینه.
پس این امارات و اصول که همگی برای تشخیص مراد متکلم مورد استفاده قرار می‏گیرند همگی به یک اصل بر می‎گردد و آن هم اصالة عدم القرینه است.
سپس ایشان در ادامه مدعای دوم را مطرح می‏کند که وقتی ما یقین به عدم قرینه پیدا کنیم برای ما قطع به مراد متکلم پیدا می‏شود. این را در مرحله دوم بررسی کنیم.

اشکال محقق خراسانی به شیخ انصاری

محقق خراسانی در حاشیه رسائل می‎فرماید: اینکه شما این اصول را ارجاع به اصالة عدم القرینه داده‎اید درست نیست. ما اساسا چیزی به نام اصالة عدم القرینه نداریم. ما یک اصل داریم به نام اصالة الظهور، این اصالة الظهور نیز بر مبنای سیره و روش و بناء عقلاست. عقلاء یک بناء بیشتر ندارند، چند بناء و سیره ندارند و آن هم اتباع الظهور است، یعنی ظاهر یک کلام را وقتی می‎بینند به آن اخذ می‎کنند. بدین معنا که ماورای ظهور و اصالة الظهور دیگر هیچ بنای عملی دیگری از عقلاء سراغ نداریم. عقلاء وقتی مواجه می‎شوند با یک لفظ به ظاهر عام به این ظاهر اخذ می‎کنند و بر آن اثر مترتب می‏کنند. حال در مورد این لفظ مصداقش ظهور لفظ عام در عموم است، اصالة الحقیقه نیز یکی از مصادیق اصالة الظهور است، وقتی یک لفظی ظهور در معنای حقیقی دارد اینجا احتمال اراده خلاف این ظاهر توسط عقلاء نادیده گرفته می‏شود، به این احتمال اعتناء نمی‎کنند، آن را ملغاء می‎دانند، احتمالی که بر خلاف این معنا داده می‎شود را نادیده می‎گیرند، می‎گویند این لفظ ظاهر در معنای حقیقی است، احتمال اراده مجاز از دید عقلا ملغاء است. اصالة الاطلاق نیز همینطور است، یک لفظی که قیدی در کنارش نیامده است و دارای معنای مطلق است، ظهور در معنای مطلق دارد، عقلاء بناء و سیره عملیشان این است که به این لفظ با معنای مطلق یعنی به ظهور این لفظ اخذ می‏کنند واحتمال اراده مطلق را نادیده می‎گیرند. لذا اصالة الاطلاق نیز یک مصداق از مصادیق اصالة الظهور است.
پس اینکه شیخ انصاری فرموده ما اینجا یک اصلی داریم به نام اصالة عدم القرینه و اینکه عقلاء بنا را بر این می‏گذارند که قرینه‎ای در کار نیست، اصلا عقلاء چنین بنایی ندارند، عقلا دو بناء ندارند؛ یک بناء داشته باشند بر عدم قرینه و یک بناء داشته باشند بر ظهور، اصلا این درست نیست که ما این اصول و امارات را برگردانیم به اصالة عدم القرینه بلکه اینها همه ترجع الی اصالة الظهور، اینها همه مصداق اصالة الظهور است؛ همه اینها ناشی از یک بناء و یک سیره عملی است که عقلاء دارند.
این اشکالی است که محقق خراسانی نسبت به مدعای اول شیخ انصاری دارند که به نظر ما وارد است. یعنی واقعش این است که این اصول همه بازگشت به اصالة الظهور دارند و مصداق اصالة الظهور هستند. البته بعضی اینجا اشکالاتی به محقق خراسانی دارند که خیلی مهم نیست و عمده این است که سخن شیخ انصاری واقعا قابل قبول نیست.
به علاوه نکته دیگری که خود محقق خراسانی به عنوان موید اینجا ذکر می‏کند این است که اینها اصول لفظیه هستند و اصول لفظیه اصول وجودیه محسوب می‎شوند در حالیکه اصالة عدم القرینه یک اصل عدمی است. اصالة عدم القرینه یا اصالة عدم نصب القرینه یک اصل عدمی است. حال شما چطور آن اصول وجودیه را می‎خواهید به این اصل عدمی برگردانید؟ اصالة الحقیقه، اصالة العموم، اصالة الاطلاق همه اصول لفظیه وجودیه هستند.
این مدعای اول شیخ انصاری که قابل پذیرش نیست.
سوال:
استاد: اصلا آن اصل یک اصل لفظی نیست؛ می‎تواند یک اصل عدمی باشد که در جایی مورد استفاده قرار بگیرد، ولی آن اصول لفظیه که در واقع مقوم ظهور کلام هستند، عمدتا همین ها هستند، اصالة الاطلاق و اصالة العموم و اصالة الحقیقه، تمام این اصول لفظیه که به ما کمک می‎کنند برای تشخیص مراد متکلم. زیرا گفتند اماراتی که مورد استفاده قرار می‏گیرند در استنباط، یک قسم آنها هستند که به ما در تشخیص مراد متکلم کمک می‏کند. اینها این چند اصل هستند که نام برده شده است. اما اینها همه بر می‏گردد به اصالة الظهور نه اصالة عدم القرینه که شیخ انصاری فرمودند.
شیخ انصاری فرمودند که امارات دو قسم هستند. یک قسم همین بود که توضیح دادیم.

قسم دوم

قسم دوم اماراتی است که عنوان صغروی دارد یعنی اینکه مثلا این لفظ ظهور در چه معنایی دارد، با یک لغتی مواجه شدیم می‏خواهیم ببینیم ظهور در چه معنایی دارد؟ این یک بحث صغروی است نه کبروی. برای تشخیص معنای یک لغت و اینکه چه معنایی برای آن وضع شده است، باید برویم به سراغ کتابهای لغت، اهل لغت و از آنها این معنا را استفاده کنیم. این ربطی به قسم اول ندارد.
گویا شیخ انصاری می‎خواهد بفرماید ما دو دسته امارات داریم یک دسته اماراتی که جنبه کبروی دارند و یک دسته اماراتی که جنبه صغروی دارند که هر کدام یک طریق و مسیری برایش دارند. البته اینجا برای توضیح مراد شیخ انصاری در این عبارات مطالبی را بعضا گفته‎اند که اگر بخواهید می‎توانید به آن عبارات مراجعه کنید، این خیلی مهم نیست.
این اصل مدعای اول شیخ انصاری بود.
اگر ما در قسم اول بحث کنیم، این از مسائل علم اصول محسوب می‎شود، این به علم اصول ربط دارد اما اینکه این لغت ظهور در چه معنایی دارد و ما با باید به کتاب‎های لغت مراجعه کنیم این ربطی به علم اصول ندارد.

بحث جلسه آینده

مدعای دوم شیخ انصاری و بررسی آن.