جلسه ششم
موضوع شناسی: ۱. پول – مراحل دهگانه تطور پول
۱۴۰۲/۰۸/۰۹
جدول محتوا
موضوع شناسی: ۱. پول
عرض کردیم اولین موضوعی که در بحث ما لازم است درباره آن سخن بگوییم، مسأله پول است؛ ما البته در بحث سال گذشته که موضوع آن رمزارز بود، مختصری در این باره سخن گفتیم، لکن آن مختصر برای این بحث کفایت نمیکند. اینجا مسأله پول و ماهیت و اقسام آن و نظریههایی که درباره ماهیت پول ارائه شده، اهمیت دارد و در نتیجهگیری و جمعبندی بحث ما بسیار مؤثر است. بنابراین لازم است درباره جهاتی مرتبط با پول مطالبی را عرض کنیم؛ البته آن مقداری که مورد نیاز است و اقتضای این جلسه است. طبیعتاً بحثهای بسیار تخصصی و پیچیدهای که اینجا مطرح است، بخشی از آن نه مورد نیاز است و نه در این جلسه قابل طرح است.
ابعاد مختلفی درباره پول وجود دارد و محتاج رسیدگی است؛ یکی سیر تکاملی پول و تطورات پول از آغاز تا امروز است. دیگری، انواع پول و اقسام آن. سوم، ماهیت و حقیقت پول است که مخصوصاً پول امروزی بر چه ارکانی استوار است و حقیقت آن چیست؛ اینجا نظریات مختلفی ارائه شده است. سیاستهای پولی، نظامهای پولی، اقسام پول، اینها اموری است که انشاءالله به مرور باید بررسی کنیم.
سیر تطور پول
اما درباره سیر تکاملی پول و تطوراتی که از آغاز تاکنون طی کرده، خیلی خلاصه و فشرده این سیر را که در قالب مراحل متعدد صورت گرفته، عرض میکنم.
مرحله اول
در آغاز تاریخ بشریت و زندگی اجتماعی که هنوز ارتباطات انسانها شکل نگرفته و بسیار محدود بود، مثلاً جمعیتی در یک منطقهای زندگی میکردند؛ بین مناطق مختلف رفت و آمد و ارتباطی وجود نداشت؛ در هر منطقه مردم نیازها را خودشان تأمین میکردند؛ آنچه که پیرامون آنها وجود داشت از امکانات طبیعی، اینها را مورد استفاده قرار میدادند، یا کشاورزی میکردند یا صید میکردند، بالاخره هر چه که میتوانستند از محیط طبیعی بهره بگیرند، اینها را به خدمت میگرفتند. بخشی از نیازها را خودشان تأمین میکردند و بخشی را از طریق تبادل و مبادله کالا با کالا تأمین میکردند. گاهی مصارف آنها کمتر از مقداری بود که تولید میکردند؛ مثلاً گندم بیش از نیازشان داشتند؛ گندم را میدادند و در مقابل، چیزی که نیاز داشتند میگرفتند؛ نمک میدادند، وسایل دیگر میگرفتند. از این مرحله تحت عنوان مبادله کالا با کالا یاد میشود. گاهی هم نیازها اساساً یک کالا نبود بلکه خدمت بود؛ یعنی کالا را در برابر یک خدمتی عرضه یا دریافت میکردند. این مرحله در واقع آغاز شکلگیری پول است؛ یعنی خود این مرحله هنوز چیزی به عنوان پول مطرح نیست. منتهی به دلیل مشکلاتی که این مرحله برای بشر به وجود آورده بود، به ناچار وارد مرحله دوم شدند؛ مشکلات چند چیز بودند:
۱. یکی اینکه گاهی کالاهای تولید شده بیشتر از مقدار نیاز و مصرف آنها بود؛ بالاخره این مازاد بر نیازها میماند و کشش مبادله نداشتند.
۲. مشکل دیگر این بود که این کالاها بعضاً قابل قسمت نبودند؛ مثلاً گندم قابل قسمت بود و میتوانستند آن را به اندازههای مختلف تقسیم کنند، اما یک مرغ یا یک گوسفند قابل قسمت نبود؛ لذا ایجاد برابری بین کالاهایی که رد و بدل میشد، یک مقدار مشکل بود.
۳. مشکل دیگر این بود که گاهی کالا در برابر خدمات ارائه میشد؛ مثلاً یک کسی حکیم و متصدی دارو و درمان بود، و ارزش کار او گاهی با برخی از این کالاها قابل اندازهگیری نبود و نمیتوانستند یک کالایی را در برابر خدمت او ارائه بدهند. این مشکلات باعث شد بشر وارد مرحله دوم شود.
مرحله دوم
در مرحله دوم کالاهایی به عنوان معیار در نظر گرفته شد. یعنی انسانها در هر منطقهای یک کالایی را به عنوان وسیله مبادله قرار دادند و کالایی که در یک منطقه بیش از همه تولید میشد، معیار قرار میگرفت؛ مثل گندم، صدف، نمک، ماهی. در مناطق مختلف یک کالا یا دو کالا وسیله مبادله قرار گرفت و این ملاک ارزشگذاری شد؛ یک جا پوست حیوانات را ملاک قرار میدادند، یک جا تنباکو را ملاک قرار میدادند. اینجاست که یک چیزی به عنوان پول کالایی پا به عرصه گذاشت؛ یعنی کالا بود اما چون معیار ارزشگذاری و وسیله مبادله شد، کأن این شد پول، منتهی پولی که در حقیقت کالا بود. ما بعداً وظایف پول را بیان خواهیم کرد و البته قبلاً هم گفتیم که یکی از مهمترین وظایف پول این است که وسیله مبادله است؛ این یک چیزی است که تقریباً همگان بر آن اتفاق دارند. پول یک چیزی است که با آن مبادله صورت میگیرد.
در مرحله دوم یک کالای معین و معیار، وسیله مبادله شد.
این مرحله هم با مشکلاتی مواجه شد و لذا باعث گردید که یک مرحله دیگری شکل بگیرد؛ مشکلات این مرحله هم بعضی از قبل بود و بعضی از این روش جدید متولد شد. برخی از مشکلات قبلی، در این مرحله هم بود؛ مثلاً برخی کالاها قابل قسمت نبودند؛ پوست حیوان قابل قسمت نبود، یا صدف قابل قسمت نبود که بتواند دقیقاً در برابر کالای معامله شده قرار گیرد؛ اما مشکل تازهای که پیش آمد، این بود که برخی از این کالاها چون وسیله مبادله قرار داده شده بودند، طبیعتاً باید دست به دست میشدند، در حالی که برای مدت طولانی نمیتوانستند نگهداری شوند؛ یعنی فاسدشدنی بودند و از بین میرفتند؛ اگر چند دست میگشت و جابجا میشد، از بین میرفت و ارزش خودش را از دست میداد. این مشکلات باعث شد چاره جدیدی اندیشیده شود و بشر وارد مرحله سوم شود.
مرحله سوم
در این مرحله به سراغ برخی فلزات با ارزش رفتند، مثل طلا و نقره. البته آن زمان آهن و مس و روی و بعضی از فلزات دیگر هم مورد استفاده بودند اما به دلایلی طلا و نقره مورد توجه قرار گرفت. هم ارزش بالاتری داشتند و هم مقاومتر بودند در برابر تغییرات آب و هوایی و هم نرمتر و قابل چکشخوردن بودند. لذا مردم به سراغ طلا و نقره رفتند و طلا و نقره را وسیله مبادله قرار دادند و کالاهای معیار کنار رفت.
در ابتدای امر، استفاده از این فلز به صورت یک قطعه یا مثلاً شمش بود و هنوز سکه و این چیزها در کار نبود؛ یعنی خود این پول فلزی مراحلی را طی کرد. از ابتدا یک قطعه یا شمش بود که با آن مبادله میکردند؛ بعد دیدند که این قابل قسمت نیست، اندازهها را به دقت نمیتوانستند در نظر بگیرند؛ آمدند این قطعات و شمشها را کوچکتر کردند و به صورت ورقهای نازکی در آوردند و با چکش آن قطعات را صاف میکردند. البته اینها یک اندازه نبود، شکل و شمایل اینها یکسان نبود؛ اینجا بود که به سراغ سکه و ضرب رفتند و آن مراحلی که طی شد. عمده در مرحله سوم، همین است که پای طلا و نقره به مبادلات اقتصادی و مالی باز شد، آن هم به صورت قطعات و شمشهایی که ارزش آنها مشخص بود.
این مرحله هم گرفتار یک مشکلاتی شد؛ مهمترین مشکلی که در این مرحله پدید آمد مربوط به نگهداری این قطعات بود؛ اینها مورد سرقت قرار میگرفت و چون قطعات کوچکی بودند گاهی در نقل و انتقالات مفقود میشدند و با دست به دست شدن کمکم فرسوده میشدند و خوردگی در آنها ایجاد میشد. بالاخره یک قطعه طلا با دست خوردن و جابجا شدن به مرور دچار کاهش وزن و در نتیجه کم شدن ارزش آنها میشد. لذا این امر باعث شد مبادلات اقتصادی وارد مرحله چهارم شود.
مرحله چهارم
در مرحله چهارم این طلا و نقرهها را نزد کسانی به عنوان امانت میگذاشتند و رسید از آنها میگرفتند. آنهایی که به امانت میگرفتند یک گواهی میدادند که این مقدار طلا یا نقره متعلق به این شخص، نزد من امانت است. بعد در مبادلات به جای اینکه طلا و نقره به عنوان ثمن قرار داده شود، این رسیدها را عرضه میکردند؛ این رسید را به فروشنده میدادند و فروشنده از آن شخص این طلا و نقره را دریافت میکرد.
مرحله پنجم
در مرحله بعد، این روش تکامل پیدا کرد؛ برای اینکه هر کسی مثلاً میخواست آن طلا و نقره را دریافت کند، ممکن بود در یک شهر دیگری ساکن باشد؛ این جنس را اینجا فروخته اما باید طلا و نقره ثمن معامله را از شهر دیگر با ارائه رسید دریافت میکرد. به علاوه، خود حمل و نقل آن طلاها و اینکه فروشنده طلا و نقره را که میگرفت، باز باید به دیگری میداد تا در مقابل آن یک جنسی بخرد، مخصوصاً آنهایی که تجارت میکردند باید دائماً این رد و بدل را انجام میدادند. این بود که دیگر برای دریافت طلا و نقره مراجعه نمیکردند، بلکه خود این رسید را به شخص ثالث میدادند و از او جنس دریافت میکردند؛ همینطور این ادامه پیدا میکرد. یعنی گاهی چند دست این رسیدها جابجا میشد و در مقابل، هیچ کدام مراجعه نمیکردند برای گرفتن طلا و نقره. این رسیدها شایع شدند و وسیله مبادله شدند.
مرحله ششم
در مرحله بعد، خود این صرافها (حالا اینها صراف به معنای امروزی نبودند، اما کسانی بودند که کارشان این بود که طلا و نقره را از مردم به امانت میگرفتند و در مقابل، به آنها رسید میدادند و رسید آنها بیشتر دست به دست میشد) دیدند مدت زیادی این طلا و نقرهها نزد آنها میماند و هیچ عایدی برای آنها ندارد، مگر آن هزینهای که صاحب طلا و نقره برای نگهداری طلا و نقره میپرداخت. اول فقط یک هزینهای را میدادند برای نگهداری. کسانی که طلا و نقره را نگهداری میکردند، کمکم به فکر کار کردن با این طلا و نقره افتادند؛ این طلا و نقره را به دیگران قرض دادند و در مقابل، یک سودی از آنها میگرفتند. کسی این طلا و نقره را از این صراف میگرفت و کارش را انجام میداد، بعد موقع بازگرداندن، این طلا و نقره را با یک اضافهای برمیگرداند. اینجا کمکم قرض ربوی شکل گرفت؛ اینجا صرافان دو فایده میبردند: ۱. آن هزینهای که برای نگهداری طلا و نقره از صاحبان طلا و نقره دریافت میکردند؛ ۲. مازادی که قرض گیرندگان در هنگام ادای دینشان به اینها میپرداختند. به هرحال اینجا به نوعی دامنه قرض ربوی توسعه پیدا کرد.
مرحله هفتم
به هرحال این کار و گسترش قرض دادن طلا و نقره به متقاضیان، مقدمه تأسیس برخی نهادها و مؤسسات و بانکها شد؛ یعنی دیگر یک شخص نبود، بلکه تشکیلاتی شکل گرفت که رسیدهایی را چاپ میکردند با ارقام مشخص؛ مثلاً رسید ده دیناری، ده درهمی، صد دیناری، صد درهمی، که اینها را از قبل آماده کرده بودند تا با مراجعه مردم به ازای در اختیار قرار دادن آن طلا و نقره، یا حتی غیر از آنها، به مردم بدهند؛ این در واقع آغاز ورود اسکناس بود. رسیدهای دارای ارقام خاص به امانت گذارندگان داده میشد و این اموال نزد مؤسسات و نهادها باقی میماند، اما آن رسیدها شد وسیله مبادله و دارنده هر رسید در واقع مالک آن اموالی بود که نزد آن مؤسسه به امانت گذاشته میشد.
اینها زمینه تأسیس بانک را فراهم کرد؛ منتهی این هم خودش یک مشکلاتی را به دنبال داشت. بعضی از اشخاص که متصدی این کار بودند، گاهی ورشکست میشدند؛ این طلا و نقرههایی که از مردم گرفته بودند و در اختیار دیگران گذاشته بودند را نمیتوانستند برگردانند؛ صاحبان رسید مراجعه میکردند برای دریافت اموال، اما آن اموال موجود نبود و این منجر به ورشکستگی یا حتی فرار این اشخاص میشد. گاهی هم اینها از دنیا میرفتند و این اموال که امانت بود، بدست ورثه میافتاد و ورثه هم آن را تصاحب میکردند.
مرحله هشتم
عدم انضباط این مجموعه باعث شد که بانکها شکل بگیرد و دولتها متصدی این کار شوند. بالاخره دولت یک قدرت و اعتباری داشت که میتوانست به نوعی کنترل و نظارت کند و ابزار لازم برای حفظ و نگهداری اموال را در اختیار داشت. در اواخر قرن نوزدهم که بانکها وارد شدند و این رسیدها را چاپ میکردند و به مردم میدادند، این رسیدها تبدیل به اسکناس شد. البته به معنای واقعی کلمه شاید همان رسیدهای ده دیناری و بیست دیناری و سی دیناری که قبلاً چاپ میشد، آنها هم نوعی اسکناس محسوب میشدند، منتهی آن اسکناسهای اولیه با این اسکناسهای رسمی متفاوت بود، یعنی بین آن رسیدهای چاپ شده و ظهور اسکناس به معنای جدید، یک چیزی بیشتر از یک قرن فاصله افتاد. تقریباً اوایل قرن هجدهم این رسیدها که با ارقام مشخصی چاپ شده بودند رواج داشت؛ اواخر قرن نوزدهم اسکناسهای جدید وارد عرصه شد. این اسکناسها پیوند با طلا و نقره داشت؛ تا نیمه قرن بیستم پیوند بین اسکناس و طلا و نقره برقرار بود، همه در نوشتهجات و گفتهها اذعان داشتند که پشتوانه اسکناسهای کاغذی، طلا و نقره است. این کاغذها که با تضمین بانکهای مرکزی منتشر میشد، مقدار مشخصی از طلا و نقره را نمایندگی میکرد؛ خود کاغذ هیچ ارزشی نداشت؛ البته اینها کاغذهای مخصوصی است و چاپ آن هزینه دارد، لکن صرف نظر از هزینهای که برای چاپ این کاغذها صورت میگیرد، این خودش به جز نمایندگی از طلا و نقره، ارزش ذاتی نداشت. برای همین است که میگفتند پشتوانه اسکناس، طلا و نقره است.
مرحله نهم
از نیمه دوم قرن بیستم، از یک زمان این پیوند و ارتباط یا تعهد تبدیل اسکناس به طلا قطع شد؛ رئیس جمهور امریکا رسما تعهد تبدیل دلار به طلا را لغو کرد. تا آن زمان اگر کسی در امریکا ۳۵ دلار به بانک میبرد، به او یک انس طلا میدادند؛ این میزان در کشورهای دیگر متفاوت بود؛ هر کشوری به حسب توانایی که داشت، این کار را انجام میداد. رئیس جمهور امریکا گفت دیگر بانکها متعهد نیستند اگر یک کسی اسکناس آورد به او طلا و نقره بدهند. حالا اینکه چرا این پشتوانه قطع شد، وارد آن بحثها نمیشوم؛ اینکه چه مشکلاتی وجود داشت، چرا این کار را کردند و به جای آن چه چیزی پشتوانه قرار گرفت در جای خود بیان شده است. امروزه عوامل مختلفی را برای پشتوانه اسکناسهای کاغذی ذکر میکنند؛ مثلاً مقدار تولید ناخالص ملی، نیروی کار، منابع و ذخایر طبیعی و معدنی، قدرت نظامی و… مجموعه این عوامل پشتوانه اسکناسهای کاغذی هستند و در واقع ارزش اسکناسهای کاغذی یا پول را آن امور تعیین میکند.
مرحله دهم
بعد از آن پول وارد یک مرحله جدیدی شد که اسمش را پول الکترونیکی یا دیجیتال گذاشتهاند؛ حال اینکه این اطلاق درست است یا نه، آیا عنوان پول الکترونیکی درست است یا نه، اینها جای بحث دارد؛ برای اینکه آنچه الان دارد انجام میشود، رد و بدل شدن با ابزارهای دیجیتال است و پولی بنام پول دیجیتال وجود ندارد. داستان رمز ارز جداست و آن را سال گذشته بحث کردیم. لذا اینکه به آن پول الکترونیکی گفته شود یا پول مجازی، این هم درست نیست؛ اصلاً اینها با همدیگر متفاوت هستند. علی أیحال الان پول یک شکل دیگری پیدا کرده، یک بستر دیگری پیدا کرده که اینها را بعداً توضیح خواهیم داد. اینها مراحل دهگانهای است که پول طی کرده و به اینجا رسیده است؛ اما اینکه حقیقت و ماهیت آن چیست، اینها مطالبی است که در جلسات آینده دنبال خواهیم کرد.
نظرات