خارج اصول – جلسه سی و ششم – مسائل – مسئله دوم: اجمال مخصص – شبهه مفهومیه – صورت دوم: تمسک به عام در دوران بین اقل و اکثر و مخصص منفصل

جلسه ۳۶ – PDF

جلسه سی و ششم 

مسائل – مسئله دوم: اجمال مخصص – شبهه مفهومیه – صورت دوم: تمسک به عام در دوران بین اقل و اکثر و مخصص منفصل

۱۴۰۰/۰۹/۰۳

خلاصه جلسه گذشته

بحث در این بود که آیا اجمال مخصص سرایت به عام می‎کند و مانع تمسک به عام می‎شود یا خیر؟ عرض کردیم صور مختلفی در این مسئله قابل تصویر است، چه در شبهات مفهومیه و چه در شبهات مصداقیه. شبهات مفهومیه خودشان چهار صورت هستند، صورت اول را دیروز بحث کردیم، یعنی آنجایی که خاص مجمل باشد و این اجمال ناشی از تردید بین اقل و اکثر، آن هم در جایی که مخصص متصل است. نتیجه بحث در صورت اول این است که تمسک به عام در شبهات مفهومیه که دایر بین اقل و اکثر است و مخصص نیز در آن متصل است جایز نیست.
صورت دوم: جواز تمسک به عام در دوران بین اقل و اکثر و مخصص منفصل
صورت دوم جایی است که مخصص منفصل باشد و اجمال آن ناشی از تردید بین اقل و اکثر باشد، مثلا متکلم بگوید: «اکرم العلماء» بعد با فاصله فساق را از این حکم خارج کند و بگوید «لا تکرم الفساق من العلماء» و ما تردید داشته باشیم در معنای فسق که آیا فسق به خصوص ارتکاب کبیره اطلاق می‎شود یا اعم از ارتکاب کبیره و ارتکاب صغیره است، آنگاه ما مثلا در مورد کسی که مرتکب صغیره شده، شک می‎کنیم که آیا آن حکم عام شامل این مورد می‎شود یا خیر؟
اینجا همانطور که دیروز اشاره کردیم، اکثر اهل تحقیق قائل به جواز تمسک به عام شدند، یعنی می‎گویند ما در مورد مرتکب صغیره می‎توانیم به اصالة العموم تمسک کنیم و بگوییم وجوب اکرام شامل کسی که فقط مرتکب صغیره شده هم می‎شود و او هم لازم الاکرام است.

دلیل جواز تمسک به عام

دلیل این مسئله این است که وقتی متکلم عام را بیان می‎کند و متصل به آن دیگر جمله دیگری را ذکر نمی‎کند و قرینه‎ای بر خلاف آن و مخصصی در کنار آن نمی‎آورد، این کلام ظهور در عموم پیدا می‎کند، زیرا اگر بخواهد ظهور در عموم پیدا نکند، مشکلات زیادی ایجاد می‎کند خصوصا در ادله شرعی که اشاره خواهیم کرد، بلکه اساسا به حسب آنچه که مقدمات ظهور یک کلام را تشکیل می‎دهد، نمی‎تواند برای این کلام ظهوری منعقد نشود، اگر کلامی از متکلمی صادر شد و قرینه‎ای در کنار آن ذکر نکرد، اینجا قهرا این کلام ظهوری پیدا می‎کند که همه می‎توانند به آن اخذ کنند، اگر قرار باشد در مورد هر کلامی به صرف احتمال آوردن قرینه یا آوردن مخصص ظهور نداشته باشد، این لازمه‎اش این است که ما به کلام هیچ متکلمی نتوانیم اخذ کنیم، زیرا در مورد همه احتمال آوردن قید یا احتمال آوردن تخصیص وجود دارد. با توجه به اینکه این کلام ظهور در عموم پیدا می‏کند، تارة بعدا هیچ مخصصی نمی‎آید که خب همان ظهوری که در عموم داشت استمرار پیدا می‎کند و باقی می‎ماند و تارة بعدا مخصصی در کلام ذکر می‎شود که این کشف از این می کند که آن عام نسبت به این مقداری که تخصیص خورده حجیت نداشته. اینجا ما نمی‎توانیم بگوییم چون مخصص بعد می‎آید، اساسا کشف می‎کند از اینکه ظهوری در عموم منعقد نشده است، وقتی ظهور منعقد شد، دیگر نمی‎توانیم بگوییم این اساسا ظهوری از اول نداشته است، ظهور منعقد و مستقر شده است. لکن آمدن مخصص باعث می‎شود ظهور عام نسبت به آن مقداری که مخصص آن را خارج کرده آسیب ببیند، یعنی دلیل خاص چون اقوی و اظهر است، غلبه پیدا می‎کند بر ظهور عام در همه، اگر «لاتکرم الفساق من العلماء» فاسقان را از دایره عام خارج می‎کند برای این است که این ظهور در مقابل ظهور عام قوی‎تر است، و لذا ظهور عام محکوم و مقهور ظهور خاص می‎شود، اما در چه محدوده‎ای؟ در همان محدوده‎ای که خاص اقتضاء می‎کرده؛ خب اینجا آنچه مسلم است این است که دلیل خاص ظهور عام را در خصوص مرتکب کبیره از بین می‎برد و مانع حجیت عام نسبت به افراد یقینی خاص می‏شود، یقینا فاسق بر مرتکبان کبیره اطلاق می‎شود، لذا تا جایی که دلیل خاص قدرت دارد بر ظهور عام غلبه می‎کند و به اعتبار آن لطمه می‎زند، اما نسبت به سایر افراد ولو آن کسی که ما شک داریم به سبب دلیل خاص از دایره دلیل عام خارج شده است یا خیر، دیگر کارایی ندارد، دلیل عام از پیش و همان هنگامی که متکلم این دلیل را القاء کرده و بیان کرده، شامل این فرد مشکوک شده و نسبت به آن ظهور پیدا کرده و مزاحمی هم در مقابلش نیامده که این ظهور را از بین ببرد. پس ظهور منعقد شده و حجیت و اعتبار دارد مگر اینکه مزاحمی در برابر او قد علم کند و اینجا با توجه به اینکه دلیل عام ظهور در این فرد مرتکب صغیره پیدا کرده و منعقد شده و دلیل خاص نیز نتوانسته این مورد را از دایره عام خارج کند، بنابراین دیگر مشکلی برای شمول عام نسبت به این مورد وجود ندارد.
پس ما می‎توانیم در جایی که مفهوم خاص مردد بین اقل و اکثر است به عام اخذ کنیم در مورد فردی که شک داریم که آیا به دلیل خاص خارج شده یا نشده است، زیرا ظهورش مسلم و انعقاد آن قطعی است و مزاحمی در برابر این ظهور وجود ندارد، بنابراین محذوری از رجوع به عام در مورد مخصص منفصل که اجمال آن ناشی از تردید بین اقل و اکثر است وجود ندارد، و ما می‏توانیم به اصالة العموم در این مورد رجوع کنیم.

فرق صورت دوم با صورت اول

فرق این صورت با صورت قبلی کاملا روشن است، اگر کسی سؤال کند چرا در صورت اول قائل به عدم جواز تمسک عام شدید اما در صورت دوم قائل به جواز شدید، پاسخش این است که در صورت اول به خاطر اتصال مخصص به دلیل عام اساسا ظهوری برای عام منعقد نشده بود. در جلسه قبل گفتیم که چه بسا اصلا نباید اسم مخصص را بر مخصص متصل بگذاریم و اطلاق مخصص بر آن چه بسا مسامحی باشد، برای اینکه مخصص یعنی عامی باید باشد آنگاه این دلیل آن را تخصیص بزند، در جایی که استثناء در کنار دلیل عام ذکر می‎شود از همان اول مانع تحقق ظهور و انعقاد ظهور برای عام می‎شود، کأنه عامی وجود ندارد تا این بخواهد آن را تخصیص بزند، لذا اطلاق مخصص در مورد مخصص متصل چه بسا با مسامحه همراه باشد، وقتی عام ظهور در عموم پیدا نکرده، ما چطور می‏توانیم بگوییم که در موارد مشکوک و زائد بر اقل یعنی در اکثر به عموم رجوع کنیم، عمومی وجود ندارد تا بخواهیم به آن رجوع کنیم.
اما در جاییکه مخصص منفصل باشد طبق بیانی که داشتیم، عموم تحقق پیدا کرده، چون متصل به کلام عام چیزی ذکر نشده تا جلوی انعقاد ظهور عام در عموم را بگیرد، پس ظهور عام محقق شده است و فرض این است که بعدش نیز چیزی نیامده که به آن ظهور آسیب بزند، بله بعد از آمدن مخصص منفصل به ظهور عام در یک محدوده که همان اقل باشد لطمه وارد کرده، اما نسبت به مازاد بر اقل نتوانسته آسیبی بزند، پس آن ظهور که منعقد شده بود الان نیز مزاحمی در برابرش نیست، لذا اعتبار دارد و حجت است. این محصل دلیل جواز تمسک به عام در صورت دوم است.
این نظری است که نوعا اهل تحقیق در اینجا ذکر کردند مثل محقق خراسانی، لکن در مقابل این نظر، دو نظر دیگر وجود دارد، یکی نظر محقق حایری موسس حوزه است که یک تفصیلی است که خود ایشان بعدا از آن عدول کرده است، نظر دیگر نیز اینکه اینجا اساسا ما نمی‏توانیم قائل به جواز تمسک به عام شویم. حال این دو دیدگاه را باید ذکر کنیم، آیا به اینها مناقشه و خدشه‎ای وارد است یا خیر؟

تفصیل محقق حایری در صورت دوم

حاج شیخ در کتاب درر یک تفصیلی دادند. ایشان می‏فرماید: درست است که در چنین مواردی که اجمال مخصص ناشی از تردید در مفهوم خاص است و این به واسطه مردد بودن آن، بین اقل و اکثر است، می‎توانیم به عام رجوع کنیم ولی این مطلق نیست، در بعضی از موارد ما نمی‏توانیم به عام رجوع کنیم، آن موارد کجاست؟
جایی است که ما بدانیم گوینده و متکلم عادتش بر این است که مخصصات کلام خودش را به صورت منفصل بیان می‏کند. چون اگر کسی عادتش این باشد که اول عام را بگوید بعد به صورت منفصل آن را تخصیص بزند، این از اول برای ما نمی‎تواند ظهور در عموم پیدا کند، یعنی یک مانع حالی برای ظهور عام در عموم همیشه وجود دارد. کسی که روشش این است که مخصص را منفصلا ذکر کند، هر وقت سخنی می‎گوید و کلامی از او صادر می‎شود، چون می‎دانیم او معمولا مخصص‎های کلامش را به صورت منفصل و بعدا ذکر می‎کند، پس این اصلا نمی‎گذارد ظهور در عموم پیدا شود. اما در غیر این موارد مشکلی نیست،بله اگر متکلمی عادتش بر این نباشد، طبیعی است که انسان وقتی سخن عامی را می‎شنود این ظهور در عموم پیدا می‏کند. لذا ایشان تفصیل داده بین این دو صورت، کأنه می‏خواهند بگویند آن دلیل در این موارد کارایی ندارد، زیرا آن دلیل اساسش بر این بود که ظهور برای عام انعقاد پیدا می‏کند و وقتی خاص می‏آید نهایتش این است که نسبت به اقل در برابر عام ظاهر می‎شود و چون قوی‎تر است به عام در مورد اقل خدشه وارد می‎کند اما نسبت به مازاد بر اقل دیگر قدرت آسیب زدن به عام را ندارد. حال اگر ما گفتیم یک متکلمی عادتش این است که مخصص منفصل را بعدا ذکر می‎کند، از همان ابتدا نمی‎گذارد این عام ظهور در عموم پیدا کند.

عدول محقق حایری

البته خود ایشان در حاشیه درر که در چاپ‎های بعدی به این کتاب اضافه شد از این عدول کردند. چاپ اول درر از این تعلیقه‎ها ندارد، اما ظاهرا مرحوم حاج شیخ بعد از اینکه از عراق به ایران برگشتند در بعضی از مطالب این کتاب تجدید نظر کردند و تعلیقه‎هایی دارند از جمله در این مورد، ایشان در حاشیه مربوط به این بحث فرمودند که اگر ما بیان کنندگان احکام را جداگانه و مستقل در نظر بگیریم این مشکل ایجاد می‏شود، مثلا فرض کنید یک عامی در کلام رسول خدا(ص) آمده، مخصصش در کلام امام صادق(ع) است، یا عامی در کلام امام صادق(ع) است و مخصصش در کلام امام عسکری(ع)؛ اگر اینها مستقل در نظر گرفته شوند، به طور کلی به هیچ یک از این عمومات نمی‎توانیم اخذ کنیم، لذا ایشان می‎فرماید: ما تمام مطالب و کلماتی که از سوی ائمه صادر شده را به عنوان کلام واحد محسوب می‎کنیم، به عنوان کلام شارع می‎شناسیم، اینها مجموعا با یکدیگر کلام واحد محسوب می‎شوند یعنی کأنه متکلم اینها واحد است. لذا در این مورد دیگر مشکلی پیش نمی‎آید، یعنی اینطور نیست که بگوییم این را چون امام صادق(ع) فرموده و بعد مخصص در زمان امام عسکری(ع) آمده، پس آن عموم اساسا منعقد نشده، اگر می‎خواستیم اینها را جداگانه حساب کنیم، کأنه ظهوری برای عام در عموم پدید نمی‎آمد و این لازمه‎اش این است که تمام عمومات مجمل شوند، زیرا اکثر این عمومات بعدا مخصص منفصل پیدا کرده و عادت اینها نیز این بوده که مخصص‎ها را با فاصله بیان می‏کردند، لذا اگر بخواهیم این تفصیل را بپذیریم ما نتوانیم به هیچ یک از آنها تمسک کنیم، آنهایی که آن عمومات را از امام صادق(ع) شنیدند،اصحاب امام صادق(ع) که یک عامی را از ایشان شنیدند نباید به این عموم تمسک می‏کردند، زیرا احتمال می‎دادند که بعدا مخصصی به صورت منفصل ذکر شود، با وجود این احتمال آیا دیگر ظهوری برای عموم پیدا می‏شود؟ پس باید همه عمومات مجمل می‎شد، در حالیکه ما ببینیم اصحاب ائمه(ع) و پیروان مکتب اهل بیت(ع) به آن عمومات اخذ می‎کردند و منتظر این نمی‎ماندند که در آینده مخصصی نسبت به این کلام صادر شود است یا خیر؟ لذا مجموعه سخن امامان بزرگوار ما به عنوان کلام واحد حساب می‎شود، بنابراین اشکالی اینجا تولید نمی‏کند.

بررسی کلام محقق حایری

این بیان محقق حایری و عدول ایشان از آن مناسب بود بیان شود ولی علاوه بر آنچه که محقق حایری فرمودند، یک اشکال اساسی اینجا همان است که در لابلای توضیح سخن ایشان گفتیم، اگر ما بخواهیم این مطلب را بپذیریم یک تالی فاسد بسیار مهم دارد، زیرا ما می‏دانیم که شارع عمومات و مخصصات را با فاصله بیان کرده است، مثلا بسیاری از عمومات در قرآن ذکر شده که در زمان رسول خدا نازل شده، اما مخصصات آن در کلام امام صادق(ع) و امام باقر(ع) است. اگر قرار باشد به این مطلب ملتزم شویم پس باید بگوییم هیچ یک از این عمومات ظهور در عموم پیدا نمی‏کند، زیرا کسی که عادتش این است که مخصصات را به صورت منفصل بیان کند، این بخواهد مانع انعقاد ظهور برای عام شود، این لازمه‎اش این است که هیچ عامی در عموم ظهور پیدا نکند، یعنی تمام عمومات قرآن و روایات دیگر مجمل و غیر قابل اخذ می‎شود.
بنابراین همانطور که خود ایشان نیز فرموده این دیدگاه قابل قبول نیست. پس این تفصیل را نمی‏توانیم بپذیریم.
دیدگاه سومی هم اینجا وجود دارد که اشکالی کرده است که باید این اشکال را بیان کنیم.

آثار حتمی سه گانه نماز اول وقت

رسول خدا (ص) فرمودند: «ما مِن عَبدٍ اهتَمَّ بمَواقيتِ الصَّلاةِ و مَواضِعِ الشَّمسِ إلاّ ضَمِنتُ لَهُ الرَّوحَ عندَ المَوتِ، و انقِطاعَ الهُمُومِ و الأحزانِ، و النَّجاةَ مِنَ النارِ»
هیچ بنده‎ای نیست که به اوقات نماز اهمیت بدهد مگر اینکه من سه چیز را برای او ضمانت می‏کنم: ۱. راحتی موقع مردن،۲. از بین رفتن غم، اندوه‎ و درد، ۳. نجات از آتش.
رسول خدا شخصا سه چیز را ضمانت کرده، یکی مربوط به دنیا، یکی مربوط به زمان ورود به عالم برزخ و یکی هم مربوط به قیامت، یعنی سه عرصه‎ای که بزرگترین مشکلات و آلام و دردها را برای ما می‎توند فراهم کند.
1. در دنیا بدترین چیز حزن، اندوه و درد است، این مهم‎ترین مشکلات بشر است، بحث این نیست که اگر کسی نماز اول وقت بخواند دیگر در دنیا مشکل ندارد، اینجا نمی‎گوید من ضمانت می‎کنم هیچ مشکلی نداشته باشد، نمی‎گوید ضمانت می‎کنم از نظر مادی وضعش خوب شود، گرچه آن آثار هم هست، اما آنچه که ضمانت شده از نظر مادی این نیست که حالا کسی نماز اول وقت بخواند پول دار می‎شود. دنیا یک اقتضائاتی دارد، زندگی در این دنیا آمیخته با درد و رنج و اندوه است، بدترین چیزی که بشر را در این دنیا آزار می‏دهد اندوه است.
یک داستانی از ناصرالدین شاه نقل می‎کنند که راست یا دروغ آن را نمی‎دانم، اگر غیر واقعی هم باشد اما حکمت آمیز است.
ناصرالدین شاه سلطنت و قدرت و پنجاه ساله داشت، یک خادمی داشت که این خادم درست در نقطه مقابل ناصرالدین شاه هیچ چیزی نداشت، نه قدرت، نه ثروت، از نظر اعتبار مثل شاه نبود، اما بسیار با نشاط و بسیار سرزنده، انگار همه چیز در دنیا داشت، روزی ناصر الدین شاه به یکی از اطرافیانش گفت من تعجب می‎کنم این شخص که هیچ چیز ندارد و فقط خدمتکار است چرا اینقدر با نشاظ و راضی است؟ انگار همه چیز دارد، اما من که همه چیز دارم، قدرت دارم، ثروت دارم و این همه نیرو تحت امرم است، چرا گرفتار غصه و غم و اندوه هستم؟ او گفت: دوست دارید کاری کنم که این از این حالت در بیاید و گرفتار غم و اندوه شود؟ ناصرالدین شاه گفت: چه می‏خواهی بکنی؟ او گفت: شما در یک کیسه نود و نه سکه بگذار و این را به این شخص بدهید و بگویید این صد سکه است. ناصرالدین شاه گفت خب چه می‎شود؟ او گفت: شما این کار را انجام دهید، از فردا خواهید دید که او خورد و خوراک ندارد. نود و نه سکه در کیسه قرار داده شد و دادند به آقایی که آنجا خدمتکار بود، گفتند این صد سکه را شاه داده، او خیلی خوشحال شد و این سکه ها را با عجله و با شور و شوق برداشت و پیش خانواده رفت و گفت که شاه امروز به ما خیلی لطف کرده و صد سکه داده است؛ از روی اشتیاقی که داشتند این سکه‎ها رو شمردند و دیدند که نود و نه سکه است و او یک دفعه به فکر فرو رفت که به من گفتند که محتویات کیسه صد تا است چرا نود و نه تا است.
از اینجا هزاران فکر و خیال به سرش ورود کرد که نکند کسی دزیده، نکند شاه به کسی داده و او در بین راه آن را برداشته است. از آن به بعد از اندوه آن یک سکه، خواب و خوراک از او گرفته شد. حال نود و نه سکه داشته ولی آن یک سکه ای که از بین این سکه ها کم بود فکر او را به هم ریخت از فردای آن روز ناصرالدین شاه دید که دیگر این شخص مثل سابق نیست، خورد و خوراک ندارد و زانوی غم بغل کرده است. این قاعده نود و نه کار خودش را کرد.
عمده اندوه‎ها و دردها و حزن‎های بشر در همین قاعده نود و نه است. بحث داشتن و نداشتن نیست بحث زیاد و کم داشتن نیست، مهم این است که این دردها و اندوه‎ها اگر باشد، همه چیز هم باشد آدم آسایش ندارد، فکر می‏کند در جهنم زندگی می‏کند، اگر این اندوه و حزن‎ها و دردها نباشد فکر می‎کند در بهشت زندگی می‎کند.
آن چیزی که رسول خدا در اینجا ضمانت کرده این است «انقِطاعَ الهُمُومِ و الأحزانِ»؛ کسی که نماز اول وقت بخواند از این دردها و اندوه‎ها جدا می‎شود، نه اینکه مشکل نداشته باشد، مشکل هم داشته باشد درد و اندوه نخواهد داشت، یک آرامشی خداوند به او می‏دهد که این آرامش از این راه پدید می‎آید، این ضمانت رسول خدا(ص)است، می‎فرماید: کسی که نماز اول بخواند من ضمانت می‎کنم اندوه ها و دردها و غم‎ها از او جدا شود، این خیلی نکته ظریفی است، نمی‎گوید من کاری می‎کنم که دیگر مریض نشوید، بی‎پول نشوید، نه همه اینها در دنیا پیش می‎آید، طبع دنیا این است که انسان از این مشکلات داشته باشد، مهم این است که با این مشکلات چگونه برخورد می‎کند. آیا این مشکلات باعث می‎شود که اندوه وحزن و درد او را فرا بگیرد یا اینکه از اینها فاصله بگیرد؟ نماز اول وقت این خاصیت را دارد که به انسان چنین آرامشی بدهد. این برای دنیا.
2. دومین مورد «الرَّوحَ عندَ المَوتِ» است، یکی از سخت ترین لحظات بشر موقع مردن است سکرات موت طبق آیات و روایات بسیار سخت است، کنده شدن از این دنیا و رفتن به عالم برزخ خیلی مشکل است، هر چه انسان در این دنیا بیشتر ریشه دوانده باشد سختی این کنده شدن بیشتر است، نماز اول وقت این انتقال را آسان می‎کند. بزرگترین مشکل انسان برای ورود به آن عالم این است.
3. سومین مورد در قیامت است. مهمترین مسئله عذاب است، جهنم است. رسول خدا می‎فرماید این را نیز من تضمین می‎کنم، «النَّجاةَ مِنَ النارِ».
در یک روایتی پیامبر از قول خداوند نقل می‎کند: «إن ربکم یقول: إن هذه الصلوات الخمس المفروضات، من صلاهن لوقتهن وحافظ علیهن لقینی یوم القیامة وله عندی عهد ادخله به الجنة، ومن لم یصلهن لوقتهن ولم یحافظ علیهن فذاک إلی إن شئت عذبته وإن شئت غفرت له» این نماز های پنج گانه تکالیفی است که همه شما باید انجام دهید، آن کسی که این نمازها را در وقتش بخواند یعنی در اول وقت و بر اوقات این نمازها محافظت کند، «لقینی یوم القیامة وله عندی عهد ادخله به الجنة» من را در روز قیامت در حالی ملاقات می‎کند که یک عهد و پیمانی گردن من است که من او را وارد بهشت کنم؛ این همان نجاة من النار است که پیامبر آن را تضمین کرد این را رسول خدا از قول خدا می‎گوید. می‎فرماید: اگر کسی بر این اوقات محافظت کند له عندی عهد ادخله به الجنه. از آن طرف «ومن لم یصلهن لوقتهن ولم یحافظ علیهن فذاک إلی إن شئت عذبته وإن شئت غفرت له» اما اگر کسی بر اوقات محافظت نکند این دیگر دست من است، ان شئت عذبته و ان شئت غفرت له، اگر بخواهم عذابش می‎کنم و اگر بخواهم می‎بخشمش، یعنی دیگر عهد و پیمانی با این شخص ندارم که به خاطر گناهانش عذابش نکنم. این یک سپری است که انسان را ایمن می‎کند. نماز اول وقت این آثار را در دنیا و هنگام موت و در آخرت دارد. صریح تر از این؟ « عندی عهد ادخله به الجنة،» اینها نه اغراق است نه مبالغه است نه خدای نکرده وعده‎ای است که ضمانتی نداشته باشد، رسول خدا می‎فرماید من ضامن هستم، خود خدا می‎فرماید به گردن من است که اگر اینچنین باشد من این عبد را داخل در بهشت خواهم کرد.
اینها کافی است برای اینکه ما اهتمام بیشتر به نماز اول وقت داشته باشیم.

برچسب‌ها:, , , , , ,