جلسه سی ام
مسائل – مسئله اول: حجیة العام المخصص فی الباقی – کلام محقق نایینی و بررسی آن
۱۴۰۰/۰۸/۲۴
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در این بود که آیا عام بعد از آنکه تخصیص بخورد نسبت به باقی مانده افراد حجیت دارد یا خیر؟
ریشه این نزاع به این بر میگردد که آیا عام بعد از تخصیص مجاز میشود در باقی افراد یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا تخصیص مستلزم مجازیت عام است یا خیر؟ محقق خراسانی در کفایه فرمودند: در مخصص متصل که اصلا زمینهای برای مجاز پیش نمیآید، زیرا اساسا ظهوری در عموم برای عام منعقد نمیشود تا بعد ببینیم آیا استعمالش در باقی مانده افراد مجاز است یا خیر؟ در مورد مخصص منفصل نیز فرمودند: در واقع دو نوع اراده داریم، یکی اراده استعمالی، یکی اراده جدی؛ این بیان دیگری است از آنچه که سابقا از ایشان گفتیم، مراد استعمالی همان است که متکلم آن را در مقام استعمال اراده میکند و مراد جدی آن است که مولا حکم را به آن متعلق میکند. پس کأنه دو اراده و دو مراد است و با وجود اینکه این دو اراده را داریم مشکلی پیش نمیآید. گفتند: در مخصص منفصل اراده استعمالی به عام تعلق گرفته، اما اراده جدی به ما عدا الخاص یا به بقیه افراد.
عرض کردیم بعضی از شاگردان محقق خراسانی به ایشان اشکال کردند؛ یکی از کسانی که اشکال کرده محقق اصفهانی است؛ کلام ایشان را ذکر کردیم و مورد بررسی قرار دادیم.
کلام محقق نایینی
محقق نایینی مثل محقق اصفهانی، هم به محقق خراسانی اشکال کرده و هم راه حل خودش را برای این مسئله بیان کرده است. پس در حقیقت کلام محقق نایینی در این مقام دو بخش است.
بخش اول: اشکال به محقق خراسانی
ایشان در بخش اول به محقق خراسانی اشکال میکند، میگوید: اساسا تفکیک بین اراده استعمالی و اراده جدی صحیح نیست و چون مبنای سخن محقق خراسانی بر تفکیک بین الارادتین است لذا سخن ایشان قابل قبول نیست. زیرا وقتی مولا میگوید: «اکرم العلماء» و عام را بیان میکند، از دو حال خارج نیست، یا همه افراد عالم را اراده کرده یا همه را اراده نکرده.
اگر همه عالمان را اراده کرده باشد مشکلی ندارد، مسئله حل است، دیگر دلیلی ندارد که بگوییم اراده جدی به غیر مراد استعمالی تعلق گرفته و دایرهاش اضیق از اراده استعمالی است، مثلا اراده استعمالی به جمیع افراد عالم متعلق شده باشد، اراده جدی به عالمان عادل، زیرا فرض این است که همه عالمان را اراده کرده است.
اگر هم بگوییم همه را اراده نکرده است، یعنی وقتی گفته «اکرم العلماء» منظورش صرفا عالمان عادل بوده، اینجا اگر قرینهای برای عدم اراده همه افراد وجود داشت، مشکلی نبود، مثل همه مواردی که شخصی لفظی را ذکر میکند و معنایی غیر موضوع له را اراده میکند. این به کمک قرینه ممکن است، بلکه در بسیاری از موارد لازم است. اما اگر لفظی را بگوید و غیر از معنای موضوع له را اراده کند و قرینه اقامه نکند این در واقع هازل محسوب میشود، یعنی سخنی که از روی شوخی و مزاح بوده و به غلط این کار را انجام داده، اگر کسی بگوید «اکرم العلماء» و منظورش جمیع افراد عالم نباشد، چون معنای «العلماء» همه افراد است برای اینکه به مخاطب بفهماند معنای این لفظ را اراده نکرده، همه افراد عالم را اراده نکرده، باید قرینهای بیاورد و چون فرض این است که در هنگامی که عام گفته میشود، قرینهای وجود ندارد، پس این شخص در واقع هازل محسوب میشود؛ پس ما اینجا دو اراده نداریم، بالاخره یک اراده است که یا اراده همگان و همه افراد است که مشکلی نیست.
این همان چیزی است که مراد جدی به آن تعلق گرفته است، پس دو اراده نیست. اگر همگان را اراده نکرده باشد و قرینهای نیاورده باشد که طبق فرض قرینهای نیست، متکلم هازل محسوب میشود.
لذا تفکیک بین ارادتین، اینکه متکلم دو اراده دارد، اساسا به این ترتیب صحیح نیست و مبنای سخن محقق خراسانی بر تفکیک بین الارادتین است.
بخش دوم: راه حل محقق نایینی
بعد از اینکه این اشکال را کردند، میگویند: ما از راه دیگری باید این مسئله را حل کنیم.
در مقابل کسانی که میگویند که عام مخصص در باقی مانده حجت نیست چون موجب مجازیت عام میشود، قائلین به حجیت میخواهند بگویند تخصیص مستلزم مجازیت نیست، دیدید که محقق خراسانی این مطلب را چگونه نفی کرد، در مخصص متصل به یک بیان و در مخصص منفصل به بیان دیگر.
محقق نایینی بعد از آنکه به محقق خراسانی اشکال میکند میگویند: راه حل چیز دیگری است، ریشه راه حل ایشان نیز بر میگردد به همان مطلبی که قبلا گفتیم که وی معتقد است عام دلالت میکند بر عموم ما یراد من المدخول نه بر عموم مدخول، توضیح مطلب اینکه:
اگر مولا مثلا بگوید «اکرم کل عالم» بعد با بیانی دیگر و منفصلا بگوید «لا تکرم الفساق من العلماء»؛ ببینیم اینجا استعمال «اکرم کل عالم» در علمای عدول چگونه موجب مجازیت میشود؟ این مجازیت از کجا ناشی میشود؟ در «اکرم کل عالم» ما سه لفظ داریم، «اکرم»، «کل»، «عالم».
«اکرم» که هیئت «افعل» است، در معای خودش استعمال شده، حال معنای «اکرم» هرچه باشد، زیرا اختلاف است در مفاد هیئت «افعل»، یا میگوییم بعث اعتباری یا میگوییم طلب، این مهم نیست، مهم این است که «اکرم» در معنای خودش استعمال شده.
کلمه «کل» نیز که وضع شده است برای شمول نسبت به افراد مدخول خود، این هم در معنای خودش استعمال شده است، «کل» وضع شده برای اینکه دلالت کند بر استیعاب افراد آن چیزی که «کل» بر سر آنها وارد میشود حال این میخواهد یک طبیعت بدون قید باشد، مثل کلمه «عالم» که در این صورت دلالت میکند بر شمول نسبت به بر همه افراد عالم، اگر قید داشته باشد دلالت میکند بر شمول نسبت به همه افراد طبعیت مقیده، مثلا اگر به جای «اکرم کل عالم» میگفت: «اکرم کل عالم عادل»، اینجا طبیعتا دلالت میکند بر شمول نسبت به همه افراد عالم عادل.
میآییم سراغ خود کلمه «عالم»؛ اینجا فرض کنیم متکلم به جای اینکه بگوید «اکرم کل عالم» بگوید: «اکرم کل عالم عادل» عالم را به همراه یک قید بیاورد، اینجا کلمه «عالم» که به همراه یک قید بیان شده، به چه معنا است؟معنا یا مستعمل فیه این کلمه چیست؟ اینجا سه احتمال متصور است:
احتمال اول: منظور از «عالم» در جلمه «اکرم کل عالم عادل» طبیعت مطلقه باشد، یعنی طبیعت مقید به اینکه هیچ قیدی ندارد، طبیعت بشرط لا عن القید. این احتمال قابل قبول نیست، زیرا سر از تناقض در میآورد، زیرا از یک طرف کلمه «عالم» را استعمال کرده که فرض ما این است در طبیعت مطلق استعمال شده و از سوی دیگر قید «عادل» کنارش آمده است، اینها با هم جور در نمیآید، «عالم» یعنی مطلق عالم، طبیعت عالم که قیدی کنارش نباشد و قید «عادل» یعنی اینکه این قید کنارش است، جمع بین بودن و نبودن قید در یک کلام تناقض است. پس منظور از عالم، طبیعت مطلقه عالم به معنایی که گفتیم نیست.
احتمال دوم: منظور از «عالم»، طبیعت عالم مقید به قید عدالت باشد، این هم قابل قبول نیست، زیرا لازمهاش این است که در کنار لفظ عالم که خودش به معنای عالم عادل است، قید عادل تکرار شود، یعنی کأنه این قید ذکرش بی فایده است و لغو است. اگر منظور از «عالم»، عالم عادل باشد آوردن قید «عادل» در کنار «عالم» لغو و بیفایده است، وجهی ندارد که بخواهد این قید را ذکر کند، فرقی هم نمیکند که به صورت مجاز ذکر شده باشد یا حقیقت، دیگر آن موقع لفظ «عادل» در کنار «عالم» زائد خواهد بود، زیرا معنای جدیدی را افاده نمیکند. پس این احتمال نیز منتفی است.
احتمال سوم: منظور از «عالم» طبیعت مهمله عالم باشد، طبیعت مهمله یعنی طبیعت لابشرط، قهرا طبیعت لابشرط میتواند با همه شروط جمع شود، هم میتواند عادل کنارش باشد و هم میتواند نباشد، اگر گفته شود «اکرم کل عالم عادل» و معنای «عالم» طبیعت مهمله باشد آن وقت آوردن قید «عادل» در کنار این طیبیعت مهمله، دال بر این است که منظور از «کل عالم» همه علما نیستند، این به وضوح بیان میکند که منظور طبیعت مهمله نیست، قید عدالت را آورده تا بگوید آنچه که در این جمله اراده شده طبعیت مقید به قید عدالت است.
این در صورتی که مسئله تخصیص در کار نباشد، بلکه توصیف باشد. زیرا ممکن است همین مفاد را گوییده به صورت توصیف بگوید، یعنی به جای اینکه در دو کلام منفصل بگوید، در یک جمله آن را بیان کند. «اکرم کل عالم عادل». ملاحظه کردید در «اکرم کل عالم عادل» آیا اساسا زمینهای برای مجاز وجود دارد؟ خیر، «اکرم» که در معنای خودش استعمال شده است، «کل» که در معنای خودش استعمال شده، «عالم عادل» نیز دلالت میکند بر طبیعت مهمله به قید عدالت، این هم در معنای خودش استعمال شده است، «کل» نیز دلالت کرد بر طبیعتی که مقید شده است. پس جایی برای توهم مجاز در این جمله نیست.
حال فرض کنید همین معنا و مضمون را در قالب دو جمله بیان کند، یعنی اول بگوید «اکرم کل عالم» بعد با فاصله بگوید «لا تکرم الفساق من العلماء» فرقی بین این دو نیست. وقتی «لا تکرم الفساق من العلماء» را میگوید، کأنه قیدی برای آن طبیعت عالم بیان کرده است، هیچ فرقی بین این دو بیان در اینکه حکم متعلق به طبیعت مقیده شده نیست، آیا شما در «اکرم کل عالم عادل» ادعا میکنید که مجاز پیش میآید؟ خیر، در فرضی هم که قید به صورت منفصل بیاید و گفته شود «لا تکرم الفساق من العلماء» جای توهم مجاز نیست، تنها فرقی که این دو کلام با هم دارند در این است که تقیید در مثال اول بدون فاصله بیان شده، اما در مثال دوم این تقیید با فاصله صورت گرفته است. بنابراین به چه دلیل ما در عامی که به مخصِص منفصل تخصیص خورده ادعای مجازیت کنیم؟
در متصل که ملاحظه کردید کسی نمیگوید مجازیت پیش میآید، با همان بیانی که گفته شد، عمده بحث در مورد منفصل است که در منفصل نیز دیدید که مستلزم مجازیت نیست. لذا وقتی زمینهای برای مجاز وجود ندارد و تمام اجزاء کلام در همان معنای موضوع له خودشان استعمال شدند، به چه دلیل برویم سراغ اراده استعمالی و اراده جدی و بخواهیم از راه تفکیک بین دو اراده و متعلقهای این دو اراده مشکل را حل کنیم؟ هیچ وجهی برای این به نظر نمیرسد.
این دو مطلبی است که محقق نایینی گفتند، در بخش اول اشکال کرد به محقق خراسانی، در بخش دوم نیز ملاحظه کردید که یک راه حلی را خود ایشان ارائه دادند.
بررسی کلام محقق نایینی
به نظر میرسد مطلب ایشان قابل خدشه است.
بررسی بخش اول
اما اشکالی که به محقق خراسانی کردند که وجهی برای تفکیک بین دو اراده وجود ندارد، اراده استعمالی و اراده جدی، به نظر میرسد وارد نیست چون محقق خراسانی تفکیک بین این دو اراده را در مقام جعل قانون ارائه کرده، یعنی میگوید در وقت قانونگذاری، گاهی مصالح و ضرورتهایی پیش میآید که قانونگذار ابتدا حکمش را به صورت عام بیان کند و بعد از مدتی این عام را تخصیص بزند.
در مواردی که سخن و کلام گوینده به عنوان تقنین و قانونگذاری مطرح نمیشود اینجا جایی برای اینکه بین دو اراده تفکیک کنیم نیست، مثلا اگر کسی در مقام اخبار میگوید: «رایت اسدا» و قرینهای در کنارش ذکر میکند، اینجا برای چه بین این دو تفکیک کنیم و بگوییم دو اراده وجود دارد، یک اراده استعمالی و یک اراده جدی؟
اما در جاییکه سخن به عنوان قانون ارائه میشود و روش و سیره قانونگذارن این است که ابتدا عام را بیان میکنند و بنابر مصالحی ذکر خاص را به تأخیر میاندازند و با فاصله آن را بیان میکنند، اینجا سخن از تفکیک بین دو اراده است، اینجا است که محقق خراسانی میگوید ما دو اراده داریم، یک اراده استعمالی و یک اراده جدی که با اراده استعمالی مغایر است. اشکالی که محقق نایینی کرده است در واقع ناشی از غفلت از مقام قانون گذاری است.
محقق خراسانی مدعی نیست که همه جا باید بین این دو اراده تفکیک کرد، همه جا ما دو اراده داریم، یک اراده استعمالی و یک اراده جدی مغایر با اراده استعمالی. این را فقط در مورد جعل و تشریع و تقنین مطرح کرده است، آن هم به خاطر اقتضایی که این مقام دارد و اینجا تفکیک به نظر میرسد هیچ محذوری ندارد. این راجع به آن اشکالی که ایشان کردند.
بررسی بخش دوم
اساس سخن محقق نایینی بر این مبنا استوار است که «کل» دلالت میکند بر استیعاب نسبت به ما یراد من المدخول، نه خود مدخول، برای همین است که ایشان معقتدند عام برای دلالت بر عموم نیازمند مقدمات حکمت است، یعنی برای اینکه ما عموم را استفاده کنیم در مثل «کل» اول باید از طریق مقدمات حکمت به دست بیاوریم که این طبیعت چه محدودهای دارد. اگر موسع باشد، «کل» دلالت بر شمول نسبت به همه افراد آن طبیعتی که موسع است میکند و هیچ قیدی ندارد. اگر این طبیعت مقید باشد دلالت میکند بر شمول نسبت به همه افراد آن، لذا گفتند در سعه و ضیق، تابع سعه و ضیق مدخول است و آنچه که از راه مقدمات حکمت درباره مدخول به دست میآید. ولی این صحیح نیست چون:
ما آنجا مفصل بحث کردیم، گفتیم الفاظ عموم برای دلالت بر عموم نیاز به اجرای مقدمات حکمت ندارند، اصلا اگر بخواهد این نیازمندی ثابت شود، مشکل و محذور پیش میآید. «کل» وضع شده برای دلالت بر شمول نسبت به همه افراد مدخول، لکن این مدخول یک وقت طبعیت مطلقه است و یک وقت طبیعت مقیده، ولی اینطور نیست که ما در جاییکه طبیعت مطلق بیان شده و قیدی در کنارش نیامده، بگوییم اول باید مقدمات حکمت را در این طبیعت جاری کنیم و احراز کنیم که قیدی ندارد، یعنی ما یراد من المدخول معلوم شود بعد «کل» دلالت کند بر استیعاب نسبت به ما یراد من المدخول. ما این را رد کردیم، اساس این راه حلی که محقق نایینی ارائه دادند بر این پایه استوار است که «کل» وضعت لدلالة علی الاستیعاب بالنسبه الی افراد ما یراد من المدخول؛ نیازی به این نداریم و نباید این را به این شکل مطرح کنیم. لذا آن راهی که محقق نایینی برای حل مشکل ارائه داده بر این مبنا استوار است و چون این مبنا را قبلا رد کردیم، دیگر راه حل ایشان نیز قابل قبول نیست.
به علاوه اینکه ایشان میفرماید بین تقیید متصل و منفصل فرقی نیست، این نیز خلاف فهم عرف است. ایشان میگوید: همانطور که در «اکرم کل عالم عادل» هیچ یک از این الفاظ در غیر معنای خودش استعمال نشده و لذا مجاز پیش نمیآید در مخصص منفصل نیز همینطور است، یعنی همانطور که آنجا مجاز نیست، در اینجا نیز مجاز نیست، فرق اینها فقط در این است که تقیید در اولی بدون فصل است و در دومی با فاصله است.
این سخن خلاف ظاهر این دو کلام است، بین کلامی که وصف و موصوف در آن بیان میشود و کلامی که قیدش با فاصله بیان میشود فرق است. یعنی عرف در مواجهه با این سخن در حالیکه قیدی در کنار آن نیست، یک معنایی را میفهمد، این الان گفته «اکرم کل عالم» و هنوز هم قیدی نیامده است، بالاخره این یک ظهوری دارد یک معنایی به ذهن مخاطب خطور میکند. بعدا که مخصص میآید، بالاخره جای این سوال است؛ این کأنه یک قیدی را اضافه میکند و این با آنجه که قبلا گفته در یک بخشی با هم تعارض دارند، اول گفته بود که همه افراد عالم چه عادل و چه فاسق همه را اکرام کن، اما حالا میگوید مبادا افراد فاسق را اکرام کنی، این کلام با کلام اول ناسازگار است. یک ظهوری برای اولی منعقد شده که جمله دوم ناسازگار با آن است، چگونه میتوانیم ادعا کنیم هیچ فرقی بین این دو نیست، قطعا نمیتوانیم اینها را در یک سطح قرار دهیم.
سوال:
استاد: بله، اختلافی در این نیست که از نظر وجوب اکرام این شامل فاسقان نمیشود. بحث در این است که این «العلماء» یا «کل عالم» که اینجا استعمال شده این استعمال حقیقی است یا مجازی؟ در آن اختلاف نیست. محقق نایینی میفرماید: اینجا مجاز پیش نمیآید به خاطر اینکه همه چیز در آن معنای حقیقی خودش استعمال شده است، در مجاز، کاری به حکم نداریم، میگوییم چطور اینجا در معنای حقیقی خودش استعمال شده است؟ اینطور که شما تفسیر میکنید در کلام منفصل مطلب متفاوت است با کلام متصل، تقیید متصل با تقیید منفصل با هم خیلی فرق دارند. لذا به نظر میرسد فرمایش محقق نایینی نیز قابل قبول نیست.
برای این مسئله یک راهی را امام خمینی فرموده، که مبتنی بر یک مبنای خاصی است که ایشان در باب مجاز دارد که قبلا گفتیم، حال آن مبنا را باید توضیح دهیم و ببینیم که چگونه میخواهد این مسئله را حل کند. البته محقق خراسانی نیز یک راهی را از قول شیخ انصاری برای حل این مسئله بیان کرده است که آن را هم متعرض میشویم و بعد نتیجهگیری میکنیم.
نظرات