خارج اصول – جلسه شانزدهم – عام و خاص – مقدمات – مقدمه چهارم: بررسی لزوم جریان مقدمات حکمت برای دلالت عام بر عموم – دلیل قول به لزوم و بررسی آن – کلام محقق خراسانی و بررسی آن

جلسه ۱۶ – PDF

جلسه شانزدهم

عام و خاص – مقدمات – مقدمه چهارم: بررسی لزوم جریان مقدمات حکمت برای دلالت عام بر عموم – دلیل قول به لزوم و بررسی آن – کلام محقق خراسانی و بررسی آن

۱۴۰۰/۰۸/۰۴

مقدمه چهارم: بررسی لزوم جریان مقدمات حکمت برای دلالت عام بر عموم

مقدمه چهارم درباره نیاز و احتیاج عام به مقدمات حکمت یا عدم احتیاج عام به مقدمات حکمت است.

قول به لزوم

علت این بحث و دلیل اینکه این بحث مطرح می‎شود این است که محقق خراسانی و به تبع ایشان محقق نایینی ، (البته یکی ظاهراً و دیگری صراحتاً) فرمودند: ادات عموم، (البته این مطلب را در رابطه با «کل» و درباره نکره در سیاق نفی یا نهی فرمودند) دلالت بر عموم مدخولشان نمی‎کنند، بلکه دلالت می‎کنند بر عموم مایراد من المدخول، لذا برای اینکه مراد از مدخول ادات عموم معلوم شود باید به طریقی مقصود و مراد را معلوم کنیم و آن طریق عبارت است از اطلاق و مقدمات حکمت. شاید از کلمات برخی دیگر نیز این مطلب به دست بیاید. در اجود التقریرات، محقق نایینی در چند موضع به این مطلب تصریح کرده، البته چون حرف محقق خراسانی است، دیگران نیز به نوعی متعرض شدند که یا قبول کردند و یا اشکال کردند. عمده این است که طبق این نظر عموم اساسا جز، بعد از جریان مقدمات حکمت استفاده نمی‎شود. این خیلی مهم است که بگوییم هر عامی برای اینکه افاده عموم و شمول کند، لزوما باید مقدمات حکمت در آن جریان پیدا کند.

دلیل قول به لزوم

زیرا طبیعتی که مدخول الفاظ و ادات عموم است، از نظر سعه و ضیق می‎تواند متفاوت باشد، زیرا الفاظ طبایع وضع شده‎اند برای طبیعت مهمله که هم می‎تواند مطلق باشد و هم مقید باشد، وقتی ادات عموم بر سر این طبیعت قرار می‎گیرد، دلالت می‎کند بر شمول نسبت به مدخولش، اما مدخولش چیست؟ آیا طبیعت مطلقه است یا طبیعت مقیده؟ مثلا وقتی گفته می‎شود «کل انسان» انسان لفظی است که وضع شده برای یک طبیعتی که هم قابلیت اطلاق دارد و هم تقیید، می‎تواند مقصود مطلق انسان باشد و می‎تواند مقصود انسان‎های مذکر باشد، یعنی این طبیعت قید بخورد. حال اگر مطلق انسان مقصود باشد و از لفظ انسان همه انسان‎ها اراده شده باشد، قهرا «کل انسان» دلالت می‎کند بر استقراء و شمول نسبت به مصادیق انسان‎؛ اما چه بسا آنچه که از انسان اراده شده خصوص مردها باشند، یعنی انسان‎های مذکر، در این صورت وقتی لفظ «کل» بر سر این کلمه قرار می‎گیرد، یعنی همه انسان‎های مرد، لذا هر دو احتمال وجود دارد. پس از آنجا که طبیعتی که مدخول ادات عموم والفاظ عموم است، هم می‎تواند مطلق باشد که در این صورت معنای وسیعی دارد و هم می‎تواند مقید باشد که در این صورت یک معنای مضیقی دارد، برای اینکه ما شمول را استفاده کنیم و عمومیت نسبت به همه افراد و مصادیق را به دست بیاوریم، اول باید مقدمات حکمت را در مورد این مدخول جاری کنیم و بگوییم وقتی که متکلم می‎گوید انسان و می‎تواند قیدی بیاورد اما نمی‎آورد، پس به مقتضای این مقدمات آنچه که از ناحیه متکلم اراده شده همه افراد انسان هستند نه خصوص مردها و مذکرها. بنابراین برای نفی احتمال قید در مدخول الفاظ عموم باید ابتدائاً از طریق اطلاق و مقدمات حکمت احتمال هر گونه قیدی را نفی کنیم، آنگاه نوبت می‎رسد به اینکه با قرارگرفتن ادات عموم بر سر این طبیعت بتوانیم شمول و استقراء را استفاده کنیم.
این برای آن است که به نظر محقق خراسانی و البته صریح‎تر طبق بیان محقق نایینی هر عامی «لایدل علی العموم الا بعد جریان مقدمات الحکمه»، این جز بعد از جریان مقدمات حکمت، دلالت بر عموم و شمول نمی‏کند. این موضوع بحث و دلیل اینکه این مقدمه مطرح شده است.
پس اگر بحث از این می‎کنیم که آیا عام برای دلالتش بر شمول و عموم نیازمند مقدمات حکمت است یا خیر، به این جهت است که خود محقق خراسانی و محقق نایینی این مطلب را فرمودند. شما اصل ادعای این دو بزرگوار را شنیدید و دلیل این سخن نیز بیان شد که اساسا به چه دلیلی ایشان می‎گویند: اول باید مقدمات حکمت جریان پیدا کند و اطلاق ثابت شود و آن وقت است که عام دلالت بر شمول می‎کند، و الا با وجود احتمال قید در مدخول عام، چطور می‎توانیم شمول نسبت به همه افراد عام را استفاده کنیم؟
البته تنها این مربوط به «کل» نیست، بلکه در سایر ادات عموم مثل هیئت نکره در سیاق نفی یا نکره در سیاق نهی نیز همین مسئله مطرح است که باید اول اطلاق ثابت شود، مقدمات حکمت جریان پیدا کند، آنگاه نوبت می رسد به دلالت عام بر عموم و شمول.

ثمره عملی بحث

قبل از این که به بررسی این مسئله بپردازیم ممکن است این سؤال پیش بیاید که این نزاع چه ثمره‎ای دارد؟ آیا این نزاع ثمره عملی دارد یا خیر؟ اینکه ببینیم آیا عام نیازمند به اطلاق و مقدمات حکمت است یا خیر؟ آیا در مقام عمل تأثیر دارد؟ آیا در استنباط اثر گذار است یا خیر؟
اینجا یک ثمره عملیه برای این نزاع قابل ذکر است. گاهی اوقات بین عام و مطلق تعارض پیش می‏آید که موارد کمی هم نیست و بحثی که ما در فرق بین عام و مطلق در جلسه گذشته گفتیم و امروز هم به نوعی روی آن تأکید می‏کنیم، اینجا در اینکه عام را مقدم کنیم یا مطلق را حتما اثر گذار است. اگر گفتیم دلالت عام بر عموم و شمول، از طریق مقدمات حکمت استفاده می‏شود، یعنی دلالت عام تابع عموم مدخولش است، اگر برای مدخولش شمول و عموم ثابت نشود، عام نمی‎تواند دلالت بر عموم مدخولش کند. سعه و ضیق مدخول هم چیزی نیست که با ادات عموم معلوم شود، در رتبه قبل این حد باید معلوم شود و بعد این بیاید بگوید همه افراد مدخول. اگر گفتیم عموم مدخول از راه مقدمات حکمت استفاده می‎شود اینجا عام نمی‎تواند بر مطلق مقدم شود، زیرا هر یکی از اینها این قابلیت و شأنیت را دارد که نسبت به دیگری بیان محسوب شود، یعنی هم عام می‏تواند بیان برای مطلق باشد و هم مطلق بیان برای عام باشد.
اما اگر گفتیم ادات عموم مثل «کل» بدون نیاز به مقدمات حکمت و بدون تمسک به اطلاق مدخول دلالت بر عموم می‏کند، و به طور کلی ادات عموم دلالت می کنند بر عموم مدخول. دراینجا عام مقدم بر مطلق می‎شود، زیرا عام می‎تواند بیان برای مطلق باشد اما مطلق بیان برای عام نمی‎تواند باشد، زیرا دلالت عام قطعی و تنجیزی است و دلالت مطلق تعلیقی است. یعنی مطلق معلقا علی شئ دلالت می‎کند بر معنای خودش، ولی عام در این صورت هیچ تعلیقی در آن راه ندارد، یکی منجز است و یکی معلق و طبیعتا دلالت تنجیزی بر تعلیقی تقدم دارد.
پس این بحث که دلالت عام بر عموم، لایمکن الا بعد جریان مقدمات الحکمه، یا اینکه بگوییم بدون مقدمات حکمت نیز چنین دلالتی وجود دارد دارای ثمره عملیه است، اینطور نیست که صرفا این یک بحث علمی باشد.

بررسی قول به لزوم جریان مقدمات حکمت

چند اشکال نسبت به این مسئله وجود دارد. یعنی به نظر می‎رسد آنچه محقق خراسانی و محقق نایینی فرمودند محل اشکال است. اشکال اول
اشکالی را محقق اصفهانی بیان کرده و محقق خویی آن را بال و پر و پروش داده و به محقق نایینی و محقق خراسانی اشکال کردند. می‎گویند: لازمه‎ این سخن لغویت استفاده از ادات عموم مثل «کل» است زیرا اگر قرار باشد عموم مدخول را در «کل انسان» با اطلاق و تمسک به مقدمات حکمت ثابت کنیم دیگر چه نیازی به «کل» داریم. وقتی می‎گوییم: «کل انسان» اگر مبنایمان این باشد که اول باید مقدمات حکمت را در انسان جاری کنیم و احتمال هر قیدی را نفی کنیم، آنگاه بگوییم «کل» دلالت می‎کند بر استقرار و شمول نسبت به همه افراد مدخولش. لازمه‎اش این است که در همان مرحله که به اطلاق این لفظ تمسک می‎شود و مقدمات حکمت در مورد آن جریان پیدا می‎کند این عموم و شمول استفاده شود و دیگر نیازی به استفاده از «کل» و امثال آن نیست. شما احتمال هر قیدی را در انسان نفی می‎کنید و این خودش دلالت بر شمول می‎کند. پس «کل» هیچ اثری نخواهد داشت.
خلاصه اشکال محقق خویی تبعا للمحقق الاصفهانی این است که لازمه این سخن این است که به طور کلی لفظی مثل «کل» بی‎اثر و بی‎خاصیت شود و استعمالش لغو شود.

پاسخ بعضی از بزرگان

بعضی از بزرگان به این اشکال پاسخ دادند که می‎توان تمسک به اطلاق و مقدمات حکمت را پذیرفت و در عین حال لغویت نیز لازم نیاید. وقتی با مقدمات حکمت هر گونه قیدی را نفی می‎کنیم و شمول و عموم مدخول عام را استفاده می‎کنیم، دیگر مسئله «کل»، آوردن «کل» بر سر این لفظ چه خاصیتی دارد؟
ایشان می‏گوید: خاصیتش این است که عموم، احتمالات مختلف و انواع مختلفی دارد، یک وقت طبیعتی که این لفظ بر سر آن وارد می‎شود به تمام افراد‎ها در حالیکه منطبق بر همه افرادش است موضوع برای حکم است. به عبارت دیگر گاهی مقام، مقام تعلق حکم به جمیع افراد است، حال یا به نحو استقراق یا به نحو مجموع، مثل وجوب اعتقاد به جمیع ائمه، اما گاهی از اوقات طبعیت منطبق بر جمیع افراد نیست، یعنی حکم به جمیع افراد متعلق نمی‎شود، بلکه به جمیع الافراد علی سبیل البدلیه متعلق می‎شود. جایی که احتمال تعلق حکم به افراد علی سبیل البدلیه وجود دارد، لفظ «کل» این احتمال را نفی می‎کند، احتمال بدلیت را نفی می‎کند. به عبارت دیگر وقتی مثلا می‎گوییم «کل انسان یجب اکرامه» اینجا اگر بگوییم اول باید مقدمات حکمت جاری شود و با تمسک به اطلاق احتمال هر نوع قیدی را نفی کنیم، می‎گوییم گفته انسان و هیچ قیدی نیاورده، نه مرد بودن و نه زن بودن و نه رنگ پوست، نه قومیت و نه نژاد و نه دین و نه مذهب، هیچ چیزی را نگفته، ما آنچه را که از مدخول در این جمله اراده شده ابتدا با تمسک به مقدمات حکمت کشف می‎کنیم، آنوقت، بعد«کل» که بر سر این انسان قرار می‎گیرد این خاصیت را دارد که بگوید همه افراد انسان مقصودند و متعلق حکمند، نه اینکه اینجا علی سبیل البدلیه انسان اراده شده، زیرا در «اکرم الانسان» ممکن است کسی بگوید این، دلالت بر عام بدلی دارد، مثل «اعتق رقبه» اگر بگوییم از آن عموم استفاده می‎شود. هر دلیلی که عموم بدلی از آن استفاده شود، این عموم است و مقدمات حکمت نیز در آن جریان پیدا می‎کند و می‎گوید هیچ قیدی در آن نیست، ولی وقتی «کل» بر سر آن واقع می‎شود احتمال اینکه افراد علی سبیل البدلیه اراده شده باشند را نفی می‎کند.
پس نتیجه این است که آنطور که محقق خویی فرمودند، هم می‏توانیم قائل شویم به لزوم جریان مقدمات حکمت و تمسک به اطلاق برای دلالت عام بر عموم و هم الفاظی مثل «کل» بی‎اثر نباشند و خاصیت داشته باشند، لذا خاصیتی که در این فرض می‎توانیم برای لفظ «کل» تصویر کنیم این است که وقتی «کل» بر سر طبیعت قرار می‏گیرد، اینجا دیگر نفی می‎کند تعلق حکم به این فرد را علی سبیل البدلیه، «اکرم کل انسان» معلوم است که جمیع افراد انسان را می‏گوید، ما با مقدمات حکمت احتمال هر قیدی را نفی کردیم، با آوردن «کل» بگوییم همه انسان‎ها مقصود هستند، فکر نکنید اینجا یک فرد انسانی علی سبیل البدلیه موضوع حکم قرار گرفته است. پس «کل» می‎تواند احتمال بدلیت را نفی کند.
پس کأنه آن اشکالی که محقق خویی به تبع محقق اصفهانی به استادشان محقق نایینی و محقق خراسانی کردند وارد نیست.

بررسی کلام بعضی از بزرگان

اما عرض می‎کنیم که این اشکال به دلیل دیگری مردود است، نه به این جهت که بعضی از بزرگان گفتند.
البته مسئله لغویت را بزرگانی دیگری هم گفتند، امام خمینی نیز اینجا ذکر کردند که لازمه قول به لزوم جریان مقدمات حکمت برای دلالت عام بر عموم، لغویت ذکر الفاظ عموم است، این در برخی از کلمات دیگر هم آمده، اما می‎خواهیم ببینیم که آیا این لغویت واقعا وجود دارد یا خیر؟
قبلا هم گفتیم یک فرق مهم بین عام و مطلق وجود دارد. مهم ترین فرقشان این است که در مطلق تعرض به افراد و مصادیق صورت نمی‎گیرد، مطلق فقط اشاره به طبیعت و ماهیت دارد، طبیعتی که هم می‎تواند قیدی داشته باشد و هم می‎تواند قیدی نداشته باشد، اما عام متعرض افراد و مصادیق است، لکن اجمالا. پس عام دلالت بر افراد به نحو اجمالی می‎کند، تعرض اجمالی نسبت به افراد دارد، اما مطلق هیچ تعرضی نسبت به افراد ندارد. اگر این فرق را قبول کردیم که به نظر می‎آید همینطور است، دیگر نباید بگوییم با جریان مقدمات حکمت شمول و عموم فهمیده می‎شود تا بعد بخواهیم مسئله لغویت را نتیجه بگیریم. با مقدمات حکمت طبیعت عاری از هر قیدی می‎شود؛ یعنی انسان هیچ قیدی کنارش نیست، اما آیا این نظر به افراد و مصایدق دارد؟ خیر، آنچه که نظر به افراد و مصادیق دارد ادات و الفاظ عموم است. پس اینکه تلاش کردند اثبات کنند که با آمدن «کل» ما عموم به نحو بدلی را نفی می‎کنیم و اثبات می‎کنیم که این عموم، یک عموم استقراقی است و آنگاه می‎گویند استفاده از کل لغو نیست و بی اثر نیست، دیگر جایی برای این سخن به نظر نمی‎رسد. جریان مقدمات حکمت در مدخول عام اشکال مهمی دیگری دارد و الا خصوص مسئله لغویت نمی‎تواند اشکال مهمی محسوب شود.
پس اصل موضوع بحث ما این است که آیا عام برای دلالت بر عموم محتاج مقدمات حکمت است یا خیر؟ دیدید که محقق خراسانی و محقق نایینی می‎گویند: بله اول باید مقدمات حکمت جاری شود بعد دلالت بر عموم بکند. محقق خویی تبعا للمحقق الاصفهانی اشکالی کردند که به نظر ما این اشکال وارد نیست. مسئله لغویت را با توجه به فرقی که ما بین عام و مطلق ذکر کردیم نمی‎توانیم بپذیریم.
بله روی مبنای خودشان که مسئله تعرض مطلق به افراد را انکار نمی‎کنند، ممکن است این سخن قبول شود. بالاخره علی بعض المبنانی این پاسخ نمی‎تواند پذیرفته شود، اما در عین حال اشکالاتی دیگری هم نسبت به این ادعا مطرح شده که در جلسه بعد عرض خواهیم کرد.

برچسب‌ها:, , , , ,