جلسه شانزدهم – آیه ۳۵ – بخش اول – دو پرسش ۱. معنای امر به أکل – ۲. بررسی نسبت جنس مرد و جنس زن

جلسه ۱۶ – PDF

جلسه شانزدهم

آیه ۳۵ – بخش اول – دو پرسش ۱. معنای امر به أکل – ۲. بررسی نسبت جنس مرد و جنس زن

۱۳۹۹/۰۹/۰۳

دو پرسش
ما در بخش اول آیه ۳۵ تفسیر امر به سکونت در جنت را ذکر کردیم که خداوند متعال به آدم و همسرش حوا امر کرد در جنت ساکن شوند. اجمالا درباره جنت هم توضیحاتی دادیم. در ادامه خداوند امر به أکل کرده و میفرماید: «و کلا منها رَغَدا حیثُ شئتما» یعنی امر می‌کند به دو نفر که بخورید به نحو گوارا و وسیع و پاکیزه از هر آنچه که خواستید و به هر نحوی که خواستید. اولا باید دید که واقعا منظور از أکل، معنای حقیقی أکل یعنی خوردن است یا یک معنای کنایی در اینجا اراده شده و سپس باید دید چرا خطاب اول و امر اول خطاب به آدم بود، اما اینجا به هر دو است. خداوند در صدر آیه فرمود: «یا آدم أسکن أنت و زوجُکَ الجنّۀ»؛ خطاب به آدم فرمود تو زوجت در جنت ساکن شوید. در اینجا میفرماید: «کلا». آیا واقعا بین این دو امر تفاوت است؟ چرا برخی مواقع به صورت مفرد به خود آدم خطاب و شده و چرا در بعضی موقع به هر دو خطاب شده و در مقام حکایت هم از فعل هر دو گزارش می‌شود. در ادامه دارد «فوسوسَ لهما الشیطان و أزلهما الشیطان». اما در بعضی مواقع هم به خصوص در مورد آدم حکایت می‌کند که آن را عرض خواهیم کرد. آیا می‌توان یک معنای خاصی را استفاده کرد؟ مثلا یک نوع تبعیت را برای زن نسبت به مرد استفاده کنیم؟ یک وجود ظلی و سایه ای را می‌توان برای زن تصویر کرد؟ آیا این آیات می‌تواند چنین دلالتی را داشته باشد یا اینچنین نیست؟

۱. معنای امر به أکل
منظور از أکل در آیه خصوص خوردن نیست چون به طور کلی نیاز های انسان محصور به أکل نیست و حتی می‌توانیم بگوییم أکل در صدر نیاز های انسان هم نیست. نیاز های جسمی انسان، أکل، شرب، نکاح، خوابیدن، آسایش، آرامش و… هستند. اگر خداوند متعال به آدم امر می‌کند که وارد این جنت شوید، یعنی محل سکنی و آرامش و آسایش. پس در ادامه هم در واقع می‌خواهد بگوید بروید در آنجا و هرگونه که می‌خواهید تصرف داشته باشید. یعنی «کلا» کنایه از تصرف آدم است به هر نحوی که بخواهد. یعنی یک آزادی عمل در مقام تمتع و بهره مندی از آنچه که در جنت وجود دارد. به قرینه جنت بودن که انواع و اقسام تمتعات در آن فراهم است و به قرینه نیاز های متنوع جسمی و روحی انسان که طیف وسیعی از نیاز ها را در بر می‌گیرد، ما می‌توانیم بگوییم که کُلا به معنای خوردن و امر به خوردن نیست بلکه کنایه است از مطلق تصرف.
ممکن است بگویید این خلاف ظاهر معنای أکل و کُلا است. پاسخ این است که اگر قرینه ای در کار نبود، ما نمی‌توانستیم این را حمل بر این معنا کنیم ولی واقع این است که چنین قرینه ای وجود دارد که اشاره کردیم و استعمال أکل در غیر معنای خوردن، کم له من نظیر. در موارد مختلفی ذکر شده که این لفظ به کار رفته اما از آن معنای تصرف اراده شده است، هرگونه تصرف و مطلق تصرف.

۲. بررسی نسبت جنس مرد و جنس زن
مطلب دیگر این است که در آیه قبل محور خطاب آدم است «یا آدم أسکن». درست است که «أنت و زوجک» در ادامه آمده و می‌گوید تو و همسرت در حالی که می‌توانست بگوید زوجک و أنت؛ خود این بیان یک نوع محوریتی را برای آدم در این خطاب ایجاد می‌کند. در برخی از خطاب های دیگر نیز مسئله از همین قرار است. یعنی در سوره طاها و اعراف وقتی این داستان را نقل می‌کنند، باز آدم به عنوان مخاطب مورد توجه قرار می‌گیرد.
مثلا در سوره طاها خداوند متعال میفرماید: «فقلنا یا آدم إن هذا عدوٌّ لک و لزوجک» که در اینجا خطاب به آدم است. و یا در همین سوره میفرماید: «إن لک أن لا تجوعَ فیها و لا تعری»، به آدم خطاب می‌کند که در آنجا برای تو گرسنگی و برهنگی راه ندارد. و یا وقتی سخن از عهد و میثاق به میان می‌آید در سوره طاها میفرماید: «و لقد عهدنا إلی آدم». یا وقتی بحث وسوسه پیش می‌آید، میفرماید: «فوسوسَ إلیه الشیطان». و یا وقتی بحث عصیان پیش می‌آید میفرماید: «و عصی آدمُ ربّه فغوی» یعنی آدم عصیان کرد. یا وقتی بحث توبه پیش می‌آید میفرماید: «ثم اجتباه ربّه فتاب و هدی».
یک سری از آیات به این نحو خطابش و ضمیرش فقط متوجه آدم است که یا در آن ذکری از حوا به میان نیامده و یا اگر هم ذکر به میان آمده تبعی و ظلی بوده است. به عنوان زوج آدم مطرح شده است.
اما گاهی هم این ضمیر به صورت مشترک و یا خطاب به نحو مشترک است بدون هیچ فرقی مانند «فکلا منها رَغَدا حیثُ شئتما»؛ در اینجا نمی‌گوید کل أنت و زوجک. و یا مثلا شئتما که در اینجا آورده، در بخش دوم آیه هم میفرماید: «لا تقرَبا» و بعد نهایتا میفرماید: «فتکونا منَ الظالمین». این تفاوت ها وجود دارد. آیا این تفاوت ها حکمت و سری دارند؟ به تعبیر دیگر آیا ما می‌توانیم با توجه به مجموع آنچه که درباره آدم و همسرش نقل شده از همان ابتدا یک محوریتی را برای آدم تصویر کنیم و آدم را موجود اصلی بدانیم و زن را موجود فرعی و تبعی؟ یا خیر، این آیات چنینی دلالتی ندارد؟
بعضی ممکن است از همین خطابات استفاده کنند که اساس مرد است و زن یک وجود تبعی و ظلی دارد و روایاتی را هم در این رابطه ذکر کنند و حتی در مسئله وصول به کمالات، هم بگویند بین این‌ها فرق است. یعنی کأن این‌ها دو جنس کاملا متفاوت با قابلیت های متفاوت می‌باشند ولی برای زن محدودیت هایی قائل شوند و این محدودیت ها را از حیث کمالات برای مرد نپذیرند. این یک نحوه برداشت از آیه است. یعنی در واقع این خطاب قرآنی را در زمره ادله ای قرار دهند که به نوعی بر اصلی بودن مرد و فرعی بودن زن دلالت کند. آن‌ها ادله و شواهدی را در این رابطه ذکر می‌کنند که یکی این است و این را هم کنار آن شواهد قرار می‌دهند و بعد نتیجه می‌گیرند که بله در منطق اسلام چنین است و این تفاوت اصل و فرع وجود دارد.
به نظر می‌رسد اساسا اینچنین نیست. ما باید از دو منظر موضوع را مورد بررسی قرار دهیم.
تارۀً از این منظر که بالاخره یک تفاوت های جسمی و روحی بین زن و مرد وجود دارد. هر کدام از این‌ها یک قابلیت هایی دارند که دیگری ندارد. این یک امر روشنی است.
از نظر روحی و روانی، احساسات و عواطف زنانه بسیار قوی تر است از احساسات و عواطف مردانه. ما با نوع کار داریم؛ اینکه در بین زنان کسی پیدا شود که اصلا عاطفه نداشته باشد استثنا است و بر خلاف نوع است. یا در بین مردان کسی را داشته باشیم که عواطف احساساتش از زن ها هم رقیق تر باشد، آنهم یک استثنا است. ما از نوع صحبت می‌کنیم که به هر حال عواطف و احساسات در وجود زنان بسیار قوی تر است از احساسات و عواطف در وجود مرد.
ساختمان فیزیکی و جسمی زنان هم متفاوت است؛ آن‌ها قابلیت فرزند آوری و تولید مثل دارند. اما مرد قابلیت فرزند آوری به این معنا که حامل باشد را ندارد. به تناسب این قابلیت، یک تفاوت های فیزیکی بین زن و مرد وجود دارد.
طبیعتا این تفاوت در روحیه و جسم، یک محدودیت هایی را هم برای مردان و هم برای زنان ایجاد می‌کند. بالاخره زنان به واسطه همین ویژگی ها یک سری کارهایی را می‌توانند انجام دهند که مردان از عهده آن بر نمی‌آیند. و بالعکس یک سری کارهایی است که مردان می‌توانند انجام دهند و زنان از عهده آن بر نمی‌آیند. این‌ها اموری است که نه تنها آموزه های دینی آن‌ها را انکار نمی‌کند بلکه علم و تجربه بشر هم آن‌ها را انکار نمی‌کند و بلکه مهر تأیید بر آن می‌زند. مخصوصا برخی بر این عقیده اند که اگر ما نظریه ملا صدرا را مبنی بر حدوث جسمانی روح بقاء روحانی آن بپذیریم، این مطلب بیشتر روشن می‌شود. اگر ما گفتیم که روح جسمانیۀ الحدوث و روحانیۀ البقاء است، طبیعتا موجودی که در مرحله حدوث جسمی است و به سبب جسم و مقارن با جسم موجود می‌شود، خصوصیات و روحیات جسم در روح هم اثر دارد. ملا صدرا بر این عقیده است که تعلق بدن به روح به دو نحو است. یکی برای اصل وجود و حدوثش نیاز به بدن دارد و یکی هم برای استکمال و دستیابی به کمالات روحی به نوعی به بدن به عنوان مرکب نیاز دارد. در دستیابی به قله های کمالات معنوی هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. از نظر مسئولیت و کار، تفاوت هایی وجود دارد و محدودیت هایی برای هر یک از این دو جنس هست. حتی از حیث احکام، تکالیف و حقوق به واسطه همین تفاوت ها، یک اختلاف و تفاوت و تغایری می‌تواند وجود داشته باشد. اما آنچه که مهم است، در دستیابی به قله های کمال معنوی و مقام خلافت الهی، از این حیث فرقی بین زن و مرد نیست. یعنی هم زن می‌تواند به آن مقام برسد و هم مرد. چه اینکه اگر جنس مانع بود، آنوقت معنا نداشت که فاطمۀ زهرا (س) و حضرت مریم به چنین مقاماتی دست پیدا کنند. این خودش حاکی از این است که جنس مانع نیست. اینکه چرا انبیاء و اولیاء بیشتر از مردان بودند و ما زنی که نبی باشد و یا امام باشد نداریم، بحثی جداگانه می‌طلبد. بالاخره جایگاه زعامت، نبوت و امامت اقتضای بعضی از امور را دارد که ممکن است برای زن مشقت ها و مشکلاتی را ایجاد کند. بالاخره ریاست و زعامت الزاماتی دارد و در عین حال بر عهده زن تکالیف و مسئولیت هایی است که که برای او محدودیت هایی را ایجاد می‌کند.
پس آنچه که می‌توان عرض کرد این است که زن به هیچ وجه وجود ظلی و تبعی نسبت به مرد ندارد. یک وجودی است مانند مرد با قابلیت رسیدن به قله های کمال. شما هیچ کجا نمی‌بینید که برای این مسئله معیار جنسیت ذکر کنند. خداوند میفرماید: «إن أکرمکم عندالله أتقیکم»، یعنی با تقوا ترین شما، با کرامت ترین شما نزد خدا است. این آیه نه به خصوص زنان و نه به خصوص مردان خطاب نشده، بلکه به همه انسان ها خطاب شده است. این یک قابلیتی است که هم در زنان و هم در مردان وجود دارد و از این حیث هیچ تبعیت و ظلیتی در کار نیست. اما در عین حال آن محدودیت ها و تفاوت های جسمی و روحی در جای خودش هست و به تبع آن بعضی از حقوق و تکالیف ممکن است منحصرا بر عهده مردان باشد و یا منحصرا بر عهده زنان باشد.
پس اگر ما می‌بینیم که در بعضی از خطابات آدم محور قرار گرفته و همسر او به تبع و به دنبال او ذکر شده، مربوط به مقام امامت و نبوت آدم و تدبیر او می‌باشد و از این حیث ما می‌بینیم که آدم محور قرار می‌گیرد. بالاخره حتی دو انسانی که قابلیت استکمال معنوی و رسیدن به قله های کمال را دارند، طبیعتا اگر یکی راهنما هادی، امام و نبی باشد، این علمداری و پرچمداری اقتضا می‌کند که اصل او باشد و دیگری پیرو باشد. لذا تبعیت حوا در این داستان نسبت به آدم در واقع از قبیل تبعیت رهرو نسبت به راهنما است. آدم که هنوز نبی نشده بود، به اعتبار اینکه قرار بود نبی شود و برگزیده شده بود، قطعا از این جهت بر حوا تقدم داشت که رهرو باشد. آدم را به عنوان راهنما و حوا را به عنوان رهرو ملاک قرار دادند. پس از این جهت، اصل قرار گرفتن آدم محذوری ندارد و آیاتی هم که در واقع به این نحو بیان شده و خطاب را به این نحو قرار داده، در حقیقت به این بعد و این جنبه اشاره دارد.
اما غیر از این جهت، قابلیت برای وصول به کمالات معنوی برای هر دو وجود دارد. لذا در جایی که به این نحو خطاب بیان می‌شود، در واقع به این بعد نظر داشته و از این زاویه مسئله را نگاه کرده که بالاخره هر دو این قابلیت را دارند. اما در جایی که محور در خطاب را آدم قرار داده، آنجا جایی است که به آن حیث امامت، نبوت، راهبری و راهنمایی او توجه دارد.
پس می‌توان گفت که آدم به عنوان امامت، پیشوایی و هدایت و نبوتی که قرار بود در زمین داشته باشد، محور قرار گرفت نه اینکه آدم به خاطر مرد بودنش محور باشد.
آنجایی که خطاب به صورت مشترک می‌آید، در واقع به آن جنبه امامت و هدایت کاری ندارد و در آنجا هر دو را به عنوان انسان می‌گوید بروید و بخورید. یکبار می‌گوید: «فوسوس إلیه الشیطان» و وسوسه را اسناد می‌دهد به آدم و یا می‌گوید: «عصی آدمُ ربّه». اما در در جایی هم می‌گوید «فأزلهما الشیطان»، یعنی هر دو را شیطان فریب داد. در این مورد بعضا به صورت مشترک و بعضا به صورت خاص آدم را به عنوان محور ذکر کرده، اما مهم همان است که ذکر شد که از این آیات نمی‌توان تبعیت جنس زن را نسبت به جنس مرد استفاده کرد. محوریت مرد را به حسب جنس نمی‌توان استفاده کرد مخصوصا با توجه به این که زن و مرد هر دو این قابلیت را دارند که به قله های کمالات معنوی برسند علی رغم آن تفاوت های جسمی، روحی و تفاوت هایی که به حسب تکالیف و حقوق بینشان وجود دارد.
بالاخره در این موارد که گاهی خطاب در مورد شخص آدم هست و می‌گوید «فوسوس إلیه الشیطان»، آدم که وسوسه شد به تبع او حوا هم وسوسه شد و قدم هر دو لغزید، یعنی شیطان هر دو را گمراه کرد. در اینجا هم می‌تواند به هر دو اسناد داده شود و هم به آدم. پس تبعیت به طور کلی استفاده نمی‌شود و نمی‌توانیم بگوییم جنس مرد، جنسی است که قابلیتش برای دسترسی به کمال بیشتر از جنس زن است. عمده قوام شخصیت انسان به روح و نفس او است و روح نفس دیگر مذکر و مؤنث ندارد. همان فضائل اخلاقی که اتصاف به آن‌ها می‌تواند روح مرد را تعالی ببخشد و کامل کند، همان فضائل می‌تواند روح زن را هم تکامل ببخشد. همان رذیلت هایی که می‌توانست باعث سقوط زن شود، همان ها هم می‌تواند باعث سقوط مرد شود. البته طبیعتا نوع این‌ها و بروز و ظهورش در این دو جنس فرق می‌کند و زمینه هایش متفاوت است. ولی تفاوت در اشکال و زمینه ها و بستر ها، تأثیری در این جهت ندارد.
تا اینجا تقریبا تمام مطالبی که در بخش اول بود بیان شد.