جلسه یازدهم – روش تفسیری علمی- ادله مخالفین

جلسه ۱۱- PDF

جلسه یازدهم

روش تفسیری علمی- ادله مخالفین

۱۳۹۳/۱۰/۲۲

ادله مخالفین

دلیل اول

اگر بخواهیم از روش تفسیری علمی برای تفسیر آیات قرآن استفاده کنیم به ایجاد تردید و شک در عقاید مردم و تزلزل در ایمان قلبی آنها منجر خواهد شد چون این علوم قطعی نیستند، یعنی قواعد و قوانین علوم تجربی دائماً در حال تغییر و در مواردی در حال تکامل است، قواعد و قضایای علوم انسانی جدید هم به سرنوشت علوم تجربی مبتلایند، یعنی آنها هم در حال تغییرند لذا اگر قرآن بر اساس قواعد و قضایایی که تغییر در آنها اجتناب ناپذیر است تفسیر شود قهراً به تزلزل اعتقادی و قلبی مردم منجر خواهد شد چون مردم می‏بینند که آیات قرآن بر علومی منطبق می‏شود که تغییر می‏کند یا اینکه می‏بینند آیات قرآن قبلاً با قواعد و قوانینی تفسیر شده که اکنون منسوخ شده‏اند در نتیجه اعتقاد مردم دچار تزلزل خواهد شد پس چون نتیجه تفسیر قرآن به وسیله روش تفسیری علمی این است که چیزی که اکنون توسط قرآن تأیید شده در آینده انکار شود و این موجب می‏شود که در قرآن تعارضاتی پدید آید و این تعارضات، یأس و ناامیدی مردم را به دنبال دارد و زمینه را برای ملحدین و منکرین قرآن فراهم می‏کند لذا روش تفسیری علمی قابل قبول نیست.

سؤال: ممکن است گفته شود منسوخ شدن قواعد علوم در آینده خللی به روش تفسیری علمی وارد نمی‏کند همان طور که احکامی در گذشته وجود داشته که بعداً منسوخ شده و تغییر پیدا کرده است، مثل احکام مربوط به عتق رقبه.

استاد: احکامی که گرفتار نسخ و تغییر شده دو دسته‏اند؛ بعضی از آیات قرآن نسخ شده که این به صراحت بیان شده، یعنی یک مسلمان اگر جستجو کند می‏تواند از همان ابتدا بفهمد چه حکمی قبلاً توسط یک آیه‏ای ثابت شده و بعد نسخ شده است مثل مسأله تغییر قبله که البته این خود نیازمند تبیین فلسفه این کار است که چرا باید اساساً حکمی از ابتدا جعل و سپس نسخ شود؟ به هر حال هر چند در محدوده آیات ناسخ و منسوخ اختلاف است اما اصل مواردی که یک آیه‏ای ناسخ آیه دیگر است موجب تزلزل و شک در اعتقاد نمی‏شود چون از همان ابتدا این آیات در حوزه معرفتی یک مسلمان می‏گنجد.

اما در مورد بعضی از احکام مثل عتق رقبه که در عصر حاضر خود به خود منتفی شده باید بگوییم که این احکام هم موجب ایجاد  تزلزل در اعتقادات مردم نمی‏شود چون در تبیین اساس حکم عتق رقبه گفته‏اند که اسلام با یک واقعیتی در جامعه آن روز مواجه شده و قطعاً به عنوان یک دین باید موضع خودش را در برابر این پدیده مشخص می‏کرد، موضع دین به رسمیت شناختن و مشروعیت دادن به این حکم نبوده بلکه زمینه سازی برای از بین بردن موضوع برده‏داری بوده است. درست است که در جنگها مسأله گرفتن اسیر و اینکه اُسرا به عنوان برده یا کنیز در خانه‏های مسلمین به کار گرفته شوند مطرح بوده ولی مسلمین به آنها خواندن و نوشتن یاد می‏دادند، قرآن خواندن یاد می‏دادند و آنها را تربیت می‏کردند سپس آزاد می‏کردند. یا در کفارات که مثلاً عتق رقبه به عنوان کفاره بسیاری از کارها ذکر شده می‏بینیم که آزاد کردن رقبه مد نظر بوده است، یعنی مجموعه هندسه احکام مربوط به برده‏داری نه برای مشروعیت دادن به این امر بلکه برای زمینه سازی و از بین بردن این مسأله است، حال اگر می‏بینیم در شرایط کنونی زمینه حکمی از بین رفته است موجب ایجاد تزلزل در اعتقادات مردم نسبت به آیات وارده در این زمینه نمی‏شود. در یک موارد خاصی در جنگ اخذ برده و کنیز جایز شده اما در ادامه مسیر به سمت آزاد شدن آن برده و کنیز پیش می‏رود.

از طرفی نیز اسلام احکامی را جعل کرده تا مسأله برده‏داری را به حداقل برساند و به مرور زمینه برده‏داری از بین رفته است  لذا در این فرض که موضوع حکم از بین رفته و سالبه به انتفاء موضوع شده دلیل بر اشکال در آن حکم نیست بلکه آن حکم برای آن موضوع ثابت است ولی اگر موضوع آن از بین رفت نمی‏توان گفت آن حکم هم اشکال دارد همان‏گونه که اگر زمانی فرا برسد که خنزیر منقرض شود و خنزیری وجود نداشته باشد نمی‏توان گفت حکم به نجاست خنزیر هم لغو است. بنابراین قیاس ایجاد تغییر در نظریات علمی به از بین رفتن موضوع بعضی از احکام، قیاس مع الفارق است چون درباره بعضی از احکام گفته می‏شود که موضوع آن حکم از بین رفته اما در تغییر نظریات علمی، تکیه بر از بین رفتن موضوع نیست بلکه اساس نظریه تغییر می‏کند، چون گاهی یک نظریه علمی مبتنی بر یک موضوعی بیان می‏شود، حال اگر این نظریه سالبه به انتفاء موضوع شد اشکالی به آن وارد نمی‏شود، همچنین اگر نظریه‏ای درباره یک موضوعی بیان شد که این موضوع تغییر کرد و نیاز به بیان نظریه جدیدی باشد باز هم اشکالی در آن نظریه ایجاد نمی‏شود اما اگر در موضوع واحد یک نظریه‏ای مطرح شود لکن بعداً همان نظریه که ناظر به موضوع مورد نظر بوده تغییر کند در این صورت معلوم می‏شود آن نظریه از ابتدا اشتباه بوده و قطعی نبوده است.

سؤال: در مورد حکم ارتداد چه می‏گویید که اگر کسی از اسلام بر می‏گشت باید اعدام می‏شد ولی امروز آن حکم اجرا نمی‏شود؟

استاد: بعضی معتقدند مجازاتی که برای ارتداد در نظر گرفته شده یک حکم سیاسی است، به این معنی که مجازات ارتداد در واقع مقابله با رفتاری بوده که عده‏ای در مدینه پیش گرفته بودند که کارشان این بود که اسلام می‏آوردند و دوباره بر می‏گشتند و مرتب این کار را تکرار می‏کردند لذا چون این کار به عنوان یک توطئه تلقی شد و حس شد که هدف این گونه افراد از این کار تضعیف اسلام است لذا آن مجازات در نظر گرفته شد. البته مشهور حکم ارتداد را یک حکم سیاسی نمی‏دانند بلکه آن را حکمی می‏دانند که مثل سایر احکام از قبیل رجم و قصاص و امثال آن، باید به آن عمل شود. حال اگر در یک زمانی زمینه اجرای یک حکمی فراهم نبود تعطیلی آن حکم به خاطر عناوین ثانوی و عروض حالات جدید اشکال در حکم نیست؛ مثلاً فرض کنید حکم رجم به خاطر اینکه افکار عمومی آن را نمی‏پذیرد و موجب وهن دین می‏شود اجرا نشود. عدم اجرای آن، اصل آن حکم را زیر سؤال نمی‏برد. همچنین مسأله اضطرار و مصلحت حتی واجبات عبادی ما را هم می‏تواند به عنوان ثانوی تغییر دهد.

بررسی دلیل اول

باید ببینیم که این دلیل در مقام نفی چه چیزی است؟ آیا با این دلیل هم تحمیل نظریات بر قرآن، هم تطبیق آیات قرآن بر علوم، هم استخدام علوم برای تفسیر آیات و هم استخراج علوم از قرآن نفی می‏شود یا این دلیل در مقام نفی همه این موارد نیست؟

مسلّم است که این دلیل تحمیل نظریات علمی بر قرآن را نفی می‏کند و اساس این دلیل برای نفی همین جهت است اما اگر بخواهیم تطبیق قرآن بر علوم را با این دلیل نفی کنیم به نحو کلی قابل قبول نیست، یعنی ما به طور کلی نمی‏توانیم بگوییم باب تطبیق بعضی از آیات قرآن بر واقعیات عالم طبیعت یا مناسبات جوامع انسانی بسته است چون موارد زیادی بالوجدان وجود دارد که آیات قرآن بر آنها قابل تطبیق است؛ مثلاً کشفیات مختلفی درباره خواص عسل صورت گرفته است، حال اگر کسی این کشفیات را بر آیه‏ای از آیات قرآن تطبیق دهد، این تطبیق اشکالی نخواهد داشت، هر چند ما گفتیم تطبیق موضوعاً تفسیر محسوب نمی‏شود. پس نه به نحو کلی می‏توان تطبیق آیات قرآن بر علوم را پذیرفت و نه به نحو کلی می‏توان آن را رد کرد چون بعضی از تطبیقاتی که در رابطه با آیات قرآن صورت می‏گیرد قطعی نیست و از روی حدس و گمان صورت می‏گیرد.

اما در رابطه با استخراج و استخدام علوم هم فی‏الجمله می‏توان گفت از بعضی از علوم می‏شود برای تفسیر بعضی از آیات قرآن بهره گرفت و آن علوم را به استخدام آیات در آورد [منظور علوم و نظریات قطعی است]، همچنین می‏توان بعضی از قضایای قطعی علمی را از قرآن استخراج کرد. پس دلیل اول مخالفین با روش تفسیری علمی نمی‏تواند رأساً روش تفسیری علمی را نفی کند. البته حتماً در بعضی از جنبه‏ها که به آنها اشاره کردیم روش تفسیری علمی کارساز نیست.

دلیل دوم

اساساً قرآن کتاب هدایت است و برای بیان احکام، اخلاقیات و عقاید نازل شده و جهت گیری کلی قرآن هدایت مردم به سوی سعادت و سوق دادن فکر و ذهن و روح مردم به آخرت است و کاری به علوم طبیعی و مانند آن ندارد. نباید هم توجهی به این علوم و قوانین و قضایای علمی داشته باشد و اگر هم در بعضی از آیات که در جلسه گذشته به آنها اشاره کردیم از قرآن به عنوان «تبیاناً لکل شیء» یاد شده یا اینکه هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآن بیان شده، منظور این است که هر چیزی که مربوط به هدایت بشر است در قرآن مطرح شده و همه علوم را شامل نمی‏شود. بنابراین از روش تفسیری علمی نمی‏توان برای تفسیر قرآن استفاده کرد. این دلیل در صدد نفی کلی تفسیر قرآن با روش علمی است و می‏گوید قرآن یک کتاب غیر علمی و مربوط به احکام، اخلاقیات و عقاید می‏باشد که در سایه اینها راه سعادت بشر هموار می‏گردد.

بررسی دلیل دوم

این دلیل نیز رأساً نمی‏تواند روش تفسیری علمی را انکار کند چون همان‏گونه که قبلاً هم اشاره کردیم اینکه بخواهیم همه قرآن را با روش تفسیری علمی برای مردم تبیین کنیم درست نیست چون اساس قرآن بر بیان احکام و اخلاق و معارف است که هدایت مردم را به دنبال دارد اما این منافاتی ندارد با اینکه در بعضی از موارد به أسرار طبیعت اشاره کرده باشد؛ مثلاً برای اینکه توجه مردم را به خداوند متعال جلب کند از مسائلی خبر داده باشد که بعداً کشف خواهد شد چون؛

اولاً: بیان بعضی مسائل علمی در قرآن خود یک نحوه اعجاز علمی برای قرآن است. البته ذکر مسائل علمی در قرآن هم هدفمند و برای سوق دادن به سوی خداوند تبارک و تعالی و سعادت اخروی است.

ثانیاً: اینکه گفته شود قرآن یک کتاب غیر علمی است و فقط مسائل مربوط به سعادت انسان [احکام، اخلاقیات و عقاید] در قرآن آمده بالوجدان با آنچه در قرآن آمده سازگار نیست چون وقتی به قرآن مراجعه می‏کنیم آیاتی را مشاهده می‏کنیم که هیچ ربطی به احکام، اخلاقیات و عقاید ندارد؛ مثلاً وقتی سخن از آسمان و زمین، انگور، شمس و قمر، لحم خنزیر و امثال آن در قرآن به میان آمده نمی‏تواند بر معنایی غیر از معنای علمی حمل شود، بله درباره شمس و قمر تأویلاتی ذکر شده اما زیتون و عسل و خواص آنها و مسخر کردن دریاها برای انسان از جمله مواردی است که در قرآن بیان شده و نمی‏توان آنها را بر غیر معنای ظاهریشان حمل کرد اگر چه ذکر همه اینها با هدف خاصی صورت گرفته است. لذا این دلیل با آنچه در خود قرآن آمده سازگار نیست.

بحث جلسه آینده: بقیه ادله مخالفین روش تفسیری علمی را ان شاء الله در جلسه آینده ذکر و بررسی خواهیم کرد.