جلسه سیزدهم – روش تفسیری علمی- ادله مخالفین

جلسه ۱۳ – PDF

جلسه سیزدهم

روش تفسیری علمی- ادله مخالفین

۱۳۹۳/۱۰/۲۹

دلیل هفتم

اگر با روش تفسیری علمی بخواهیم قرآن را تفسیر کنیم به خدشه در معانی قرآن منجر خواهد شد و اساساً از نظر لغوی تفسیر علمی قرآن صحیح نیست چون الفاظی که در قرآن آمده مربوط به زمان خاص خودش است، این الفاظ در یک معانی ظهور داشته و  این معانی به مرور و در طول قرون و اعصار تغییر کرده است، بسیاری از اصطلاحات در محیط اسلامی پیدا شده که قبلاً این اصطلاحات وجود نداشته است، حال ما چطور می‏توانیم ادعا کنیم که با تفسیر قرآن به روش علمی در صددیم پرده از الفاظی برداریم که در گذشته در یک معنایی ظهور داشته و ما امروز می‏خواهیم این الفاظ را در یک معانی دیگری که در آن زمان نبوده به کار بریم؛ به عبارت دیگر با تمسک به روش تفسیر عملی در واقع قرآن را به معنایی تفسیر می‏کنیم که شاید خود متکلم این معنی را از لفظ مورد نظر اراده نکرده باشد. وقتی خداوند متعال در آن زمان با عربها با آن الفاظ سخن گفته و معانی‏ای که اعراب از آن الفاظ می‏فهمیدند با معانی‏ای که ما می‏خواهیم قرآن را بر آن معانی حمل کنیم متفاوت است و مخاطبین در آن دوران به این معانی جاهل بوده‏اند، چگونه می‏توان به این روش اخذ کرد؟ چگونه ممکن است با تمسک به روش تفسیر علمی معانی‏ای از الفاظ قرآن برداشت کرد که قطعاً در آن زمان برای مخاطبین مفهوم نبوده و جاهل به آن معانی بوده‏اند.

بررسی دلیل هفتم

به نظر می‏رسد این دلیل هم تمام نیست چون؛

اولاً: این مطلب در مورد بسیاری از آیات قرآن جایگاهی ندارد یعنی زمینه‏ای برای این استدلال وجود ندارد چون در کثیری از آیات قرآن معانی الفاظ تغییر نکرده است. بله! ممکن است معانی الفاظی که در قرآن استعمال شده در مواردی دچار تغییر شده باشد اما در اکثر موارد، الفاظ از معانی خود خارج نشده‏اند.

ثانیاً: در مواردی هم که ممکن است معانی الفاظ قرآن دچار تغییر شده باشند تنافی بین الفاظ قرآن و معانی جدید نیست، چون نهایت چیزی که می‏توان گفت این است که در گذشته، مخاطبین از الفاظ مورد نظر یک معنایی را می‏فهمیده‏اند و اکنون معنایی دیگر از آیه فهمیده می‏شود و این ممکن است مصداقی از مصادیق همان معنای اول باشد؛ مثلاً فرض کنید در تفسیر آیه شریفه: «اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»[۱]؛ خدا همان كسى است كه آسمان‏ها را، بدون ستونهايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت، ظاهر این است که کلمه «عَمَد» به معنای ستون می‏باشد اما بعضی آن را بر نیروی جاذبه منطبق کرده و گفته‏اند منظور این است که خداوند آسمان‏ها را بدون داشتن نیروی جاذبه برافراشته است. پس حمل لفظ بر معنایی دیگر خللی در معنای ظاهری ایجاد نمی‏کند بلکه یک مصداقی از مصادیق همان معنای ظاهری است که در علوم جدید کشف شده است.

ثالثاً: یکی از وجوه اعجاز قرآن این است که برای مردم همه اعصار و زمانها قابل فهم است، حال اگر فرض شود لفظی از الفاظ قرآن در زمان نزول قرآن یک معنای ابتدایی داشته و اکنون آن معنای ظاهری به قوت خودش باقی است اما اگر به مرور این معنی عمق پیدا کند فهم عمیق‏تر و بهتری از آیه پیدا می‏شود نه اینکه معنای ظاهری آن تغییر پیدا کرده باشد؛ مثلاً ظاهر «تسخیر بحر» در آیه ۶۵ سوره حج [«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ»[۲]؛ آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخّر شما كرد؛ و (نيز) كشتي‏هايى را كه به فرمان او بر صفحه اقيانوس‏ها حركت مى‌كنند و آسمان ‌[كرات و سنگهاى آسمانى‌] را نگه مى‌دارد تا جز به فرمان او بر زمين فرو نيفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است]، این بوده که با قایق‏ها و کشتی‏ها در دریاها رفت و آمد می‏کرده‏اند اما امروزه «تسخیر بحر» معنایی فراتر از رفت و آمد با کشتی را دارد چون انسان به اعماق دریاها دست یافته و رازهایی را کشف کرده و بهره‏بردای‏های مختلفی از دریا دارد. نمی‏توان گفت معنای «تسخیر بحر» منحصر در رفت و آمد با کشتی و قایق است، لذا امروزه معنایی عمیق‏تر از «تسخیر بحر» فهمیده می‏شود که با معنای ظاهری آن هیچ تغایری ندارد لذا در بسیاری از موارد الفاظ در همان معانی خودشان باقی مانده و تغییرات و اکتشافات جدید موجب تغییر معانی نمی‏شود بلکه باعث درک بهتر از آیات و عمیق‏تر شدن معانی ظاهریشان می‏شود. پس لزوماً این‏گونه نیست که روش تفسیری علمی به تغییر در معانی الفاظ قرآن منجر شود و این دلیل بر بی‏اعتباری این روش تفسیری قلمداد شود.

دلیل هشتم

اگر بخواهیم با روش تفسیری علمی قرآن را تفسیر کنیم به خدشه در فصاحت و بلاغت قرآن منجر خواهد شد و این خدشه نسبت به بلاغت قرآن بیشتر خواهد بود چون بلاغت عبارت است از سخن گفتن به مقتضای حال، در عصر نزول قرآن خداوند متعال قرآن را نازل کرد و بلاغت قرآن برای مردم آن عصر از این طریق آشکار می‏شد که می‏دیدند در این کتاب به مقتضای حال سخن گفته شده، حال اگر ما بخواهیم از طریق روش تفسیری علمی الفاظ قرآن را معنی کنیم مسئله سخن گفتن الفاظ قرآن بر اساس مقتضای حال به هم می‏ریزد چون معنای قرآن بر اساس مسائل علمی جدید قطعاً در عصر نزول قرآن نبوده و بعداً پیدا شده لذا اگر قرآن را با تمسک به روش علمی تفسیر کنیم یا باید بگوییم خداوند متعال بر اساس مقتضای حال سخن نگفته و یا اینکه بر اساس مقتضای حال سخن گفته لکن بر اساس مقتضای حال عصر نزول نبوده بلکه بر اساس مقتضای حال آینده‏گان سخن گفته و این موجب خواهد شد که بلاغت برای مردم زمان نزول قرآن به عنوان یک وجه اعجاز مطرح نبوده در حالی که همه کسانی که از اعجاز قرآن سخن گفته‏اند بر این نکته تأکید کرده‏اند که یکی از وجوه اعجاز قرآن، بلاغت در قرآن است به این معنی که قرآن بر اساس مقتضای حال سخن گفته است، بنابراین تمسک به روش تفسیری علمی به خدشه در اعجاز بلاغی قرآن منجر می‏شود.

بررسی دلیل هشتم

این دلیل هم ناتمام است. اینکه کتابی باشد و در آن کتاب با الفاظی سخن گفته شده باشد که این الفاظ در بردارنده معانیِ عصر نزول قرآن و هم معانی جدید در اعصار بعدی باشد نشانه عظمت و اعجاز قرآن است. اتفاقاً بر عکس آنچه مستدل گفته شمول الفاظ قرآن نسبت به معانی جدید نه تنها لطمه‏ای به اعجاز قرآن نمی‏زند بلکه وجوه دیگری از بلاغت قرآن را آشکار می‏کند و آن اینکه الفاظ قرآن علاوه بر معانی مربوط به عصر نزول، معانی جدید را هم شامل می‏شود. لذا کتابی که هر کسی در هر عصری به اندازه فهم و دانش خودش بتواند از آن بهره بگیرد چیزی جز معجزه نخواهد بود چون فقط معجزه می‏تواند افراد همه اعصار را با هر اندازه‏ای از فهم و دانش، بهره‏مند کند. حتی در بعضی روایات آمده که بعضی از معارف قرآن در آخر الزمان آشکار خواهد شد؛ مثلاً در مورد سوره توحید در روایت آمده که معارفی در این سوره وجود دارد که مردم آخر الزمان آنها را خواهند فهمید[۳]، پس اینکه در قرآن معارفی وجود دارد که مردم آخر الزمان آن را می‏فهمند با بلاغت قرآن منافاتی ندارد چون مخاطب قرآن مردم عصر نزول بوده‏اند و مقتضای حال هم رعایت شده اما این بلاغت مختص مردم آن دوران نبوده بلکه الی یوم القیامة این بلاغت باقی است و مقتضای حال هم در همه اعصار رعایت شده و هیچ لطمه‏ای هم به اعجاز قرآن نمی‏زند. پس همان‏طور که خود پیامبر بهترین مخلوقات عالم است قرآن هم که کتاب اوست بهترین کتاب و الفاظ این کتاب هم احسن ‏الالفاظ است لذا بر فرض پیامبر در عصر حاضر مبعوث می‏شد کتابی با الفاظ بهتر یا محتوای بیشتری از کتاب حاضر (قرآن) بر او نازل نمی‏شد بنابراین، قرآن کتابی است که شامل همه اعصار می‏شود و بلاغت آن هم الی یوم القیامه باقی است و تمسک به روش تفسیری علمی در تفسیر قرآن هیچ لطمه‏ای به فصاحت و بلاغت آن نمی‏زند.

نتیجه: ادله مخالفین روش تفسیری علمی هم مثل ادله موافقین با این روش تفسیری تمام نیست یعنی نه موافقین و نه مخالفین این روش تفسیری، هیچ کدام رأساً نه می‏توانند این روش تفسیری را اثبات و نه می‏توانند نفی کنند. بنابراین نه به طور کلی می‏توان روش تفسیری علمی را مردود دانست و نه می‏توان همه وجوه تفسیری علمی را پذیرفت. پس روش تفسیری علمی فی‏الجمله مورد قبول است اما خالی از تأمل هم نیست.

بحث جلسه آینده: حق در مسئله و اینکه حد و مرز تفسیر علمی مورد قبول و حد و مرز تفسیر علمی مردود کدام است را ان شاء الله در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.

[۱]. «الرعد»:۲.

[۲]. «الحج»:۶۵.

[۳]. اصول کافی، ج۱، ص۹۱، ح۳.