جلسه بیست و یکم – موانع اعتبار نهج البلاغه – بررسی اشکالات محقق تستری      

جلسه ۲۱ – PDF   

جلسه بیست و یکم

موانع اعتبار نهج البلاغه – بررسی اشکالات محقق تستری       

۱۳۹۹/۰۲/۰۸

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم در مورد اعتبار نهج البلاغه اختلاف نظر وجود دارد و بحث‎هایی صورت گرفته است. مهمترین مانع بر سر اعتبار نهج البلاغه مسئله ارسال است که در تمام نهج البلاغه به غیر از ۱۶ مورد، مصدر و منبعی برای این روایات ذکر نشده است و مواردی که منبع و مصدر برایش ذکر شده مرسله ذکر شده است. پس نبود مصادر و مدارک و ارسال روایات و بعضی از امور یک مانع جدی در برابر اعتبار نهج البلاغه است.

موانع اعتبار نهج البلاغه

اگر بخواهیم مجموعه  این موانع را دسته بندی کنیم چند مانع و اشکال در برابر اعتبار نهج البلاغه می‎توانیم ذکر کنیم:

  1. مسئله ارسال است.
  2. اساسا این کتاب یک کتاب حدیثی و جامع روایی نیست زیرا سید رضی در واقع به دنبال جمع آوری کلمات فصیح حضرت علی (علیه السلام) بوده است.
  3. در روایات این کتاب تقطیع صورت گرفته است.
  4. وجود برخی مطالب که بر خلاف اعتقادات شیعه است.
  5. اشتباه در نقل برخی از عبارات.
  6. اشتباه در بیان موقعیت و شرایط صدور برخی از این روایات.
  7. در کنار این اشکالات در مورد خود سید رضی این جنبه مطرح شده که او محدث نبوده است و بیشتر شاعر و نویسنده بوده لذا به عنوان یک محدث و راوی شناخته نشده و این از ارزش روایات او کم می‎کند.

پس اگر بخواهیم مشکلات را دسته بندی کنیم این هفت مانع در برابر اعتبار نهج البلاغه وجود دارد که چه بسا باعث شده بعضی به آن اعتماد نکنند و برخی نیز در مقابل این‎ها همه این موانع را نادیده گرفتند و این کتاب را به عنوان تالی تلو قرآن معرفی کنند.

بررسی اشکالات محقق تستری

اما به نظر می‎رسد با توضیحاتی نسبت به برخی از این موانع، می‏توانیم مانعیت این‎ها را برطرف کنیم. البته بعضی از موارد اختصاص به این روایات ندارد، ما حتی در جوامع روایی معتبر خودمان که تمام سلسله سند در آن‎ها ذکر شده است مواجه با این اشتباهات هستیم؛لذا برخی از این ایرادات پاسخی ندارد.

مقدمه اول محدث بودن سید رضی

در مورد سید رضی این جهت مطرح شده که سید رضی شاعر و نویسنده بوده در حالیکه به نظر می‎رسد این اجحاف در حق سید رضی است. سید رضی کسی است که در همه علوم در زمان خودش سرآمد و مطرح بوده است. نجاشی که از بزرگان علم رجال است (و در سال ۴۵۰ هجری از دنیا رفته یعنی چیزی حدود چهل و سه سال بعد از سید رضی، سید رضی متوفای ۴۰۶ است و عجیب این است در هنگام فوت ۴۷ سال سن داشته است و با این حال چه آثار پر محتوا و مهمی از خودش به جا گذاشته است) درباره او نوشته که او از علمای بزرگ شیعه و عالمی موثق و مورد اعتماد بود. سپس می‏گوید سید رضی کتاب‎هایی دارد از جمله کتاب «الجوامع» و در جای دیگر می‎گوید: من با ابوجعفر فرزندش در خانه‎اش حضور پیدا می‎کردیم و می‎دیدیم که اهل فضل حدیث بر وی قرائت می‏کردند.[۱] یا مثلا علامه حلی در «خلاصة الاقوال» در مورد سید رضی می‏گوید: او مقامی بس بزرگ دارد و روایات زیادی از مشایخ شنیده و عالم بی نظیر و موثق و از سران طائفه و مورد اعتماد بود و در نقل حدیث گفتگو نداشت[۲]. لذا مسئله اشراف و احاطه سید رضی به حدیث که کسی مثل نجاشی و علامه به آن اشاره کرده‎اند مسئله‏ای نیست که بتوان به راحتی از آن عبور کرد.

در کنار این توصیفاتی که متخصصین علم رجال درباره سید رضی گفته‎اند ایشان به همراه برادرش شاگرد شیخ مفید بودند و نزد ایشان از همه علوم و فنون استفاده کردند در فقه، حدیث، تفسیر و کلام.

همچنین در کتاب‏های تراجم اساتید سید رضی  در علم حدیث را نام بردند چه از عالمان شیعه و چه از عالمان سنی، یعنی برای تحمل حدیث از عالمان اهل سنت نیز استفاده کرده و با آن‎ها هم در این جهت مراوده داشته است.

چون فرصت نیست نمونه‎هایی از اظهارات علما و متخصصین علم رجال و حدیث را درباره سید رضی بخوانم اجمالا عرض می‏کنم سید رضی بدون تردید در مسئله روایت تبحر داشته و ثقه بوده است و این امری است که به هیچ وجه قابل انکار نیست، ولی متأسفانه با همه این‏ها به قول یکی از نویسندگان در کتاب «عبقریة الشریف الرضی» مردم سرگرم به شعر او شدند و او به این عنوان برجسته شد و همه فکر کردند او از علمای متوسط است در حالیکه از اندیشمندان بسیار بزرگ بوده است.

لذا اینکه سید رضی بیشتر به جنبه ادبی توجه داشته و بیشتر علاقمند به آثار ادبی بوده و بیشتر به نویسندگی و شعر روی آورده، به نظر می‏رسد درست نیست و یکی از اشتباهاتی است که در مورد سید رضی رخ داده و ایشان به این عنوان شهرت پیدا کرده است، بله ایشان علاقمند بوده و اشعاری سروده است و ادیب توانمندی بوده اما اینکه ما با این بهانه بخواهیم او را از دایره حدیث و علم روایت و درایت دور کنیم  به نظر می‏رسد جفا به سید رضی باشد. مواردی را آماده کرده بودم که نقل کنم ولی چون فرصت نیست به آنها اشاره نمی‏کنم. این نکته‏ای بود که به نظرم لازم بود یادآوری شود.

پس خود سید رضی از نظر علمی جامعیت داشته و در حدیث متخصص بوده و به نحوی بوده که هم خودش حدیث را از دیگران اخذ می‏کرده و هم به دیگران تعلیم می‏داده.

به علاوه خود سید رضی اجازه می‎داده و از دیگران هم اجازه دارد. خود اجازه یکی از طرق تحمل و نقل روایت است، اینکه او از اساتیدش اجازه داشته و به دیگران هم اجازه نقل روایات می داد، یک جنبه‏ای است که باید در آن دقت و تأمل کنیم زیرا اجازاتی از سید رضی وجود دارد که به کسانی از شاگردانش و دیگران اجازه داده که روایات نهج البلاغه را نقل کنند، و این نشان می‎دهد که به نظر او نهج البلاغه، سخنان حضرت علی (علیه السلام) است و اینکه او به نوعی خودش نسبت به این روایات اطمینان داشته که اجازه نقل این‎ها را داده است.

اما درباره اجازاتی که اساتیدش به او دادند، آن اجازات عام است و یا در موارد خاص است و به مسئله نهج البلاغه دیگر نمی‏تواند مربوط باشد، ولی نفس این اجازه مسئله‏ای است که باید مورد توجه قرار بگیرد. من می خواهم ازاین نکات یک نتیجه گیری کنم.

مقدمه دوم: انگیزه و روش سید رضی درتألیف نهج البلاغه

در مقدمه نهج البلاغه سید رضی مطالبی را ذکر کرده که این مطالب قابل توجه است. این خیلی مهم است که ما ببینیم اساسا انگیزه سید رضی ازجمع آوری این کتاب چیست و چرا این کتاب را جمع آوری کرده؟ روش او چه بوده است؟ انگیزه و روش سید رضی از دقت در مقدمه نهج البلاغه به نوعی قابل استفاده است. البته چون در مباحث گذشته اشاراتی به این مقدمه داشتیم سعی می‏کنم از آن عبور کنم. به هر حال یکی از مطالبی که مرحوم تستری اشاره کرده این بود که این کتاب اصلا حدیثی نیست و به طور کلی غرض سید رضی این بود که کلام فصیح جمع آوری کند لذا گاهی امر بر او مشتبه شده و چیزهایی در این کتاب آورده که بر اثر حیله و نیرنگ دشمن در این کلمات وارد شده و اصلا مربوط به حضرت علی (علیه السلام) نیست به نظرم می‎رسد بهتر است که با مراجعه به مقدمه نهج البلاغه این مطلب را مورد ارزیابی قرار دهیم.

خود سید رضی در مقدمه نهج البلاغه ابتدا می‎گوید: من در ایام جوانی و ابتدای راه شروع به نوشتن کتابی در فضائل مخصوص ائمه (علیهم السلام) کردم و آن‏ها را در کتابی به نام «اختصاصات» جمع آوری نمودم، در آن کتاب بهترین روایات و سخنان آن بزرگواران را جمع کردم و در واقع می‎خواستم فضائل ائمه معصومین (علیهم السلام) را بیان کنم بعد از آن که از فضائل حضرت علی (علیه السلام) فارغ شدم حوادثی پیش آمد که من دیگر نتوانستم این کتاب را تکمیل کنم. وی سپس توضیحی در مورد آن کتاب می‎دهد و می‏گوید در مورد حضرت علی(علیه السلام) ابتدا کلمات قصار و مواعظ را آوردم و خطبه‎ها و نامه‎ها را ذکر نکردم ولی آن را دسته بندی کرده بودم و کتاب را به فصول و ابوابی تقسیم کرده بودم و بعد آخر هم یک فصلی قرار دادم که اضافات را در آن بیاورم بعد می‎گوید بعضی از دوستانم این کتاب را دیدند و برایشان جالب بود و از تازگی آن تعجب کردند، آنان از من خواستند که کتابی که همه کلمات حضرت علی (علیه السلام) را در بر بگیرد اعم از خطبه و مواعظ و حکمت‎ها را تالیف کنم.

پس از ابتدا اساسا انگیزه سید رضی چیز دیگری و بعد در ادامه تبدیل به امر دیگری شد. در درجه اول انگیزه او در واقع جمع آوری مطالب حضرت علی (علیه السلام) بود که شامل همه سخنان حضرت علی (علیه السلام) باشد، اسم هم می‏برد خطبه‎ها، نامه‎ها، رساله‎ها، مواعظ و کلمات همه را در بر بگیرد. سپس خود سید رضی البته در انتهای مقدمه می‎گوید: در عین حال ادعا نمی‏کنم همه سخنان را پیدا کردم و بعید نیست که آنچه نیاوردم از آنچه که آوردم به مراتب بیشتر باشد. انگیزه‎اش این بوده که همه آن‏ها را جمع آوری کند.

اما در جمع آوری چه روشی به کار برده است؟ آنچه که بیشتر مد نظر جمعی است این است که می‎گویند خود سید رضی در دو جای مقدمه تصریح کرده است که بیشتر به دنبال این بوده که روایات و سخنانی که فصیح‎تر و بلیغ‎تر بوده بیاورد و خیلی به دنبال نظم و پیوند مطالب نبوده است، یعنی در واقع  به استناد سخنان خود سید رضی در مقدمه دو ویژگی برای نهج البلاغه ذکر می‎کنند:

  1. سخنان بلیغ و فصیح حضرت را جمع کرده.
  2. برای این منظور خیلی به دنبال پیوستگی و نظم مطالب نبوده است.

بررس اشکال اول

حال می خواهیم ببینیم که آیا سید رضی در مقدمه واقعا چنین مطلبی را گفته یا خیر؟ در عباراتی که از ایشان به عنوان مقدمه آمده سید رضی می‎گوید: حضرت علی (علیه السلام) سرچشمه بلاغت و فصاحت است و اصلا فصاحت و بلاغت از او گرفته شده و اینکه همه فصحاء و بلغاء اگر جمع شوند نمی‎توانند بر او تقدم پیدا کنند و اینکه حضرت علی (علیه السلام) از علم الهی و سخنان پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بهره برده است لذا طبیعتا جمع آوری این سخنان که از آن منابع به اصطلاح سیراب شده است می تواند گوشه‏ای از فضایل حضرت علی (علیه السلام) را معرفی کند نکته‎ای که سید رضی تاکید می کند این است که بله سخنان حضرت علی (علیه السلام) اینچنین است ولی نمی‎گوید من فقط به دنبال این بودم که سخنان فصیح و بلیغ را جمع کنم لذا شما می‎بینید در نهج البلاغه همه مطالب یکسان نیست، یعنی اگر بنای او صرفا بر جمع آوری کلمات فصیح و بلیغ بود  باید همه جای نهج البلاغه یکسان باشد.

او می‏گوید کلام حضرت علی (علیه السلام) اینچنین است نه اینکه این کتاب فقط مشتمل بر کلمات بلیغ و فصیح اوست، این فرق می کند. در مقدمه کتاب می‏گوید: دوستان وقتی آن کتاب را دیدند از من خواستند که کتابی تألیف کنم که سخنان حضرت علی (علیه السلام) در آن جمع شده و آنها بر این عقیده بودند که سخنان حضرت علی (علیه السلام) چنین خصوصیتی دارد که بلاغت و فصاحت در آن نمود پیدا کرده است. عبارت اینچنین است: «وسألوني عند ذلک أن أبدأ بتأليف کتاب يحتوي على مختار کلام مولانا أمير المؤمنين في جميع فنونه، ومتشعبات غصونه، من خطب وکتب ومواعظ وآداب علما أن ذلک يتضمن عجائب البلاغة وغرائب الفصاحة وجواهر العربية وثواقب الکلم الدينية والدنيوية ما لا يوجد مجتمعا في کلام ولا مجموع الأطراف في کتاب. إذ کان أمير المؤمنين مشرع الفصاحة وموردها ومنشأ البلاغة ومولدها» کسی که جمع کرده باشد بین فصاحت و مسائل دینی و دنیوی پیدا نمی‏شود، کلام حضرت علی (علیه السلام) این چنین است که بین این دو جمع کرده است، ولی نمی‏گوید من فقط این سخنان را جمع کردم بله به قول آقایان ممکن است رویکردش این بوده ولی منحصر در این نیست و اینطور نبوده که به خاطر حفظ این جنبه، جنبه‏های دیگر را نادیده بگیرد، لذا به نظر می‎رسد این اشکال نیز صحیح نیست.

بررسی اشکال دوم

اما در اینکه به دنبال پیوستگی و نظم مطالب نبوده‏اند ایشان این عبارت را دارد: «ورأيت كلامه عليه‌السلام يدور على أقطاب ثلاثة ، أولها الخطب والأوامر ، وثانيها الكتب والرسائل ، وثالثها الحكم والمواعظ ، فأجمعت بتوفيق الله تعالى على الابتداء ، باختيار محاسن الخطب ثم محاسن الكتب… »

می‎گوید من یک سری ورق‏هایی را گذاشتم، این‏ها را تقسیم کردم و آخرش هم یک سری را باز گذاشتم که اگر در ادامه چیزهایی به دست من رسید که الان من به آن‏ها وقوف پیدا نکردم بعد به آن‎ها ضمیمه کنم. بعد می‏گوید در این جمع آوری چه بسا اتفاق افتاده که یک سخنی که انتظامی نداشته را آورده باشم ولی این معنایش این نیست که اصلا به این جهت توجه نداشته، بالاخره این تقطیع‏ها و جابجایی در جوامع روایی مهم و معتبر ما نیز وجود دارد مثل وسائل که صاحب وسائل استاد این تقطیع ها است زیرا به خاطر ابوابی که تنظیم کرده ناچار شده  یک روایت را به چند بخش تقسیم کند و هر بخش را در یک باب قرار دهد.

لذا سید رضی ضمن اینکه مسئله بلاغت و فصاحت را به عنوان یک جلوه برجسته در کلمات حضرت علی (علیه السلام) بیان می‏کند، اما نمی‎گوید من هم و غمم فقط این بوده که این‎ها را نقل کنم و نگفته که من این التزام و پیوستگی را اصلا رعایت نکردم، می‎گوید در بعضی از مواقع این اتفاق افتاده که اینچنین باشد، لذا آن طور که مثل مرحوم تستری ادعا می‏کند آنقدر به فصاحت توجه داشته و متهالک در فصاحت  بوده که غافل شده از تزویری که نسبت به سخنان حضرت علی (علیه السلام) صورت گرفته و حیله‏ای که دشمن به کار برده است و بعضی از مطالب را به نام حضرت علی (علیه السلام) وارد کرده، به نظر می‎رسد صحیح نیست مخصوصا با توجه به مقدمه و اینکه در سراسر نهج البلاغه یک مورد یا دو مورد از این اتفاقات هم اگر بیفتد نمیتواند شاهد بر این مدعا باشد. در مواردی احتمالش وجود دارد که باید این موارد جداگانه بررسی شود. پس در مقدمه به خوبی روش و انگیزه سید رضی از تالیف و گردآوری نهج البلاغه بیان شده و آنچنان که گفته می‏شود او تمام هم و غمش جمع آوری کلمات فصیح و بلیغ بوده و در این جهت چه بسا به سند و سلسله سند توجه نداشته یا آنقدر مسائل را بریده کرده که پیوستگی مطالب از بین رفته،به  نظر می‏رسد سخن صحیحی نیست.

اما اینکه این یک کتاب حدیثی نبوده و بیشتر ادبی بوده و سید رضی خواسته جنبه ادبی را رعایت کند و این اصل بوده به نظر می‎آید با آنچه که ایشان در مقدمه گفته سازگار نیست و اینکه از مطالب از نظر پیوستگی مشکل دارد و این تقطیع‎ها باعث شده است که قرائن کلمات از بین برود، وجود چنین چیزی قابل نفی نیست و امکان دارد اما واقعا اولا باید ببینیم در چند درصد از مطالب نهج البلاغه اتفاق افتاده و این مقدار در جوامع دیگر ما نیز وجود دارد و آیا این مقدار لطمه‏ای می‏زند مخصوصا اگر این موارد معلوم باشد با توجه به اینکه در برخی از کتاب ها، متن کامل نامه ها و خطبه ها آن ها هم ذکر شده است. لذا این هم اشکالی به نظر نمی‏رسد.

نکته دیگری که ذکر شده بود مسئله وجود برخی از مطالب بر خلاف اعتقادات شیعه است که برخی از روایات شیعه آن را تکذیب می کند یا برخی اشتباهاتی که در نقل برخی از شرایط یا موقعیت ها است که باید مورد بررسی قرار بگیرد.

«والحمد لله رب العالمین»

[۱] رجال نجاشی، ص ۳۰۸.

[۲] خلاصه الاقول، ص ۱۸۰.