جلسه یازدهم-مشکلات نقل شأن نزول

دانلود-جلسه یازدهم-PDF

جلسه یازدهم
مشکلات نقل شأن نزول
۱۲/۱۰/۱۳۸۹

بحث ما در اهمیت اسباب نزول و ضرورت شناخت اسباب نزول و تأثیری که در تفسیر و تأویل آیات دارد بود، اما مسئله دیگر که لازم است به آن اشاره شود این است که شناخت اسباب نزول از چه راهی ممکن است و آیا راهی برای شناخت شأن نزول آیات و اسباب نزول داریم یا نه؟

تنها راهی که برای شناخت اسباب نزول می­توانیم ذکر کنیم روایات است، یعنی کسانی، حوادث و مناسبتهائی که موجب نزول آیه یا سوره­های قرآن شده را برای ما نقل بکنند. راه دیگری غیر از این نیست منتهی مشکلی که وجود دارد این است که روایاتی که به بیان اسباب نزول پرداخته مخلوط با روایات سقیم است یعنی روایات صحیح و سقیم با هم آمیخته شده­اند، به طور کلی در روایات فقهی، اخلاقی و اعتقادی، امکان اختلاط روایات صحیح و سقیم وجود دارد لذا ما با دانش رجال و بررسی سند روایات به صحیح و سقیم آنها می­پردازیم، اما در خصوص اسباب نزول عواملی باعث شده که هم روایات کم باشد و هم آن روایاتی که هست به شدت از نظر اعتبار دچار مشکل باشد که در ذیل به آن عوامل اشاره می­کنیم.

عوامل بروز مشکل در نقل شأن نزول:

۱) عامل اول این است که به طور کلی اصحاب پیامبر که در زمان پیامبر و همراه پیامبر بوده­اند چه آنهایی که مدت طولانی­تری همراه پیامبر بوده­اند و چه آنهایی که مدت کمتری مصاحب پیامبر بوده­اند، عمده توجهشان به حفظ آیات قرآن بود یعنی همّ و غمشان این بود که کتاب خدا را فرا بگیرند و آیات آن را حفظ کنند و جمع و تدوین نمایند که این باعث می­شد بیشترین وقت آنها صرف خود آیات شود و از توجه به شأن نزول آیات غافل شوند.

در مواقعی حتی نزول آیات پشت سر هم بود و ممکن بود چند آیه با هم در یک حادثه نازل شود و یا چند حادثه در یک روز باعث نزول آیاتی شود لذا توجهی به آن موقعیت و مناسبتی که سبب نزول آیات می­شد نداشتند جهت دیگر هم این بود که اینطور نبوده که در هر حادثه ای که آیه ای نازل می­شد همه صحابی حضور داشته باشند، این غیر از آن وقتی بود که مثلاً پیامبر در مسجد سخن می ­ گفتند یا در جمع صحبت می­کردند یا مثلاً آیه ای که نازل می­شد ولو مشافهین آن کم بودند اما داعی بر نقل خود آیات بود اما در مورد مناسبت­هایی که موجب نزول آیات می­شد عده زیادی از صحابه حضور نداشتند و آنهایی هم که حضور داشتند خیلی اهتمام به این امر(سبب نزول) نداشتند، پس عامل اول، اهتمام به حفظ قرآن و توجه به جمع­آوری آیات بود که فکر صحابه را به خود مشغول کرده بود و به سبب نزول آیات توجهی نداشتند.

۲) عامل دوم این که به طور کلی در علوم مختلف هم شاید روش و سیره مردم بر این باشد که بیشتر به خود علم و مسائل علم توجه دارند و به ریشه­ها و خاستگاههای مسائل علم توجه چندانی ندارند مثلاً در حوادث تاریخی آنچه که به نقل آن اهمیت می­دهند خود حادثه است لذا در کتب تاریخی می­بینیم که خود حادثه را نقل می­کنند و خیلی اهتمام به ریشه یابی حوادث ندارند.

در زمان پیامبر هم با توجه به اینکه کسانی که در صحنه حاضر بودند بیشتر توجهشان به حفظ خود آیات بود لذا ضرورتی برای نقل مناسبت­ها و ریشه­های نزول قرآن نمی­دیدند و تصور نمی­کردند که بعداً به این مناسبتها به عنوان اسنادی مهم، نیاز خواهد بود لذا ضرورتی برای نقل مناسبت­ها نمی­دیدند.

۳) عامل سوم که موجب بروز مشکلات در باب نقل شأن و سبب نزول آیات شد و اعتبار روایات وارده در شأن نزول را دچار مشکل کرد دخالت بنی امیه و بخصوص معاویه در ساختن شأن نزول­ها برای آیات بود.

به هر حال یکی از کارهای تبلیغی معاویه که به شدت نیازمند آن بود، ایجاد یک مشروعیتی برای خودش بود و می­دانست که جامعه­ای که باور دینی دارد، باید او را به عنوان جانشین پیامبر قبول کند و برای اینکه عنایات پیامبر را نسبت به خودش به مردم اظهار بکند دست به جعل حدیث زد و پولهای هنگفتی را در این راه هزینه کرد تا احادیث زیادی را در فضیلت معاویه و در مذمت اهل بیت(ع) جعل کنند یکی از آن احادیث جعلی این است که می­گویند پیامبر(ص) درباره معاویه فرموده است: «کاد معاویه ان یکون نبیاً…» یعنی چون معاویه حلیم­ترین افراد بوده نزدیک بود مبعوث به رسالت شود، از این قبیل روایات زیاد نقل کرده­اند.

بخشی از این احادیث جعلی درباره شأن نزول آیات بود مثلاً: معاویه به سمره بن جندب ــ همان کسی که درخت خرمایی در خانه همسایه­اش داشت و هر وقت می­خواست نزد درخت خرمایش برود بدون اینکه ورود خود را به اهل خانه اعلان کند سرزده وارد خانه می­شد و با این کار باعث اذیت و سلب آسایش از اهل خانه می­شد و هر وقت به او اعتراض می­کردند می­گفت درخت مال من است و هر وقت دوست داشته باشم سراغ آن می­آیم و به کسی ربطی ندارد، که پیامبر به خاطر این کار درخت او را کندند و بیرون انداختند و فرمودند: «لاضرر و لاضرار فی الاسلام ». ــ پیشنهاد کرد که اگر در مورد شأن نزول آیاتی از قرآن راویت جعل کند صد هزار درهم به او خواهد داد ولی سمره قبول نکرد تا اینکه وقتی معاویه مبلغ را به سیصد هزار درهم افزایش داد قبول کرد و در آخر هم چهارصد هزار درهم از معاویه گرفت و گفت:آیه«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله…» در شأن ابن ملجم نازل شده و آیه­ای که درباره فساد در روی زمین و محاربه است درباره امیرالمؤمنین(ع) نازل شده و از این قبیل احادیث زیادی را جعل کردند که یا در بالا بردن شأن بنی امیه و بخصوص معاویه بوده و یا برای تنقیص اهل بیت(ع) بوده به هر حال ورود این مجموعه از روایات که مربوط به شأن نزول آیات است بر اساس این انگیزهایی که بنی امیه داشتند باعث شده که در نقل روایات اسباب نزول و اعتماد به روایات شأن نزول دچار مشکل شویم.

احمد بن حنبل از بزرگان اهل سنت می­گوید: سه چیز پایه درستی ندارند که یکی از آنها شأن نزول­هائی است که برای آیات گفته می­شود.

ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری(م. ۴۶۸ ه.ق ) در جمع آوری روایات مربوط به شأن نزول آیات کتابی نوشته که شاید قدیمی­ترین کسی باشد که روایات مربوط به شأن نزول را در یک جا جمع کرده، سیوطی به او اشکال می­کند که او روایات سقیم و صحیح را با هم مخلوط کرده و بیشتر روایاتی که واحدی درباره نزول آیات نقل می­کند از طریق کلبی و او از ابی صالح و او از ابن عباس نقل کرده و بعد سیوطی می­گوید این طریقی که واحدی نقل کرده جداً طریق ضعیف و سستی است و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست، خود سیوطی کتابی را با عنوان «لباب النقول» درباره احادیث مربوط به شأن نزول آیات نوشته که حدود ۲۵۰ روایت را در این کتاب جمع آوری کرده با اینکه خودش به واحدی اشکال می­کند که روایات سقیم و صحیح را با هم مخلوط کرده ولی خودش هم روایات سقیم را از صحیح تفکیک نکرده است، یکی از آن روایات این است که سیوطی در ذیل آیه «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیرللصابرین» [۱] نقل کرده که پیامبر بعد از جنگ احد وقتی بالای سر عموی خود حضرت حمزه آمد و او را به آن حالت دید فرمود: «لامثلن سبعین منهم مکانک» یعنی من هفتاد نفر را به جای تو مثله خواهم کرد اما تا پیامبر این جمله را گفت جبرئیل آمد و این آیات را نازل کرد و او را از این کار منع کرد، این روایت از پیامبر در ذیل آیه فوق نقل شده ولی قابل پذیرش نیست زیرا پیامبری که خود اهل انصاف و عدل وحلم و صبر است بعید است که تهدید بکند که من هفتاد نفر را عوض یک نفر خواهم کشت و مُثله خواهم کرد زیرا این کلام با شخصیت پیامبر و مقام اخلاقی پیامبر سازگار نیست به علاوه اینکه می­گویند سوره نحل جزء سوره­های مکی است یعنی در مکه نازل شده در حالیکه این داستان مربوط به جنگ احد است که در سال چهارم هجری در مدینه واقع شده و نمی­شود این داستان شأن نزول آن آیه باشد بلکه این آیه مربوط به اوائل بعثت است که مسلمین را شکنجه می­دادند و در واقع خداوند با نزول این آیه خواسته به پیامبر دلداری و تسلای خاطر بدهد، پس این شأن نزول و امثال این شأن نزول قابل قبول نیست، درست است که عواملی باعث شده روایات مربوط به شأن نزول ضعف داشته باشد اما در عین حال ما نسبت به اهل سنت روایات بیشتری در باب شأن نزول آیات داریم که شاید در حدود ۴۰۰۰ روایت از طرق شیعه و در کتابهای شیعه درباره شأن نزول آیات جمع آوری شده باشد که در مقایسه با ۲۵۰ روایتی که سیوطی نقل کرده خیلی بیشتر است.

کتاب­هایی که روایات مربوط به شأن نزول را جمع کرده اند عبارتند از: مجمع البیان طبرسی و تبیان شیخ طوسی که از تفاسیر شیعه می­باشد و جامع البیان طبری و الدر المنثور سیوطی که از اهل تسنن می­باشد.

بحث جلسه آینده: راه­های تشخیص شأن نزول آیات در جلسه آینده بیان خواهد شد.

«والحمد لله رب العالمین».


[۱] . نحل،آیه۱۲۶.