جلسه بیستم
آیه27_ شمول عهدالهی نسبت به ولایت_ تشکیکی بودن نقض عهد
25/۰۹/۱۳۹۷
خلاصه جلسه گذشته
در مورد معنای عهد الهی ۵ احتمال در بخش اول آیه ۲۷ ذکر کردیم و معلوم شد صحیحترین احتمالات این معناست که عهد الهی همان حجتهای باطنی و ظاهری خداوند میباشد که عبارتاند از عقل و فطرت بعنوان راهنماهای درونی و نیز توحید، ارسال رسل و انزال کتب که مجموع اینها عهد خداوند با انسان شمرده میشوند.
شمول عهد الهی نسبت به ولایت
تعبیر عهد در بعضی از آیات بر ولایت و امامت هم اطلاق شده است. یعنی ما میتوانیم مسئله ولایت و امامت را هم یکی از عهدهای خداوند بدانیم. در آیه « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» وقتی که ابراهیم (علیه السلام) با انواع آزمایشات مورد امتحان قرار گرفت و او از این امتحانات سر بلند بیرون آمد، خداوند به او فرمود: من تو را بعنوان امام برای مردم قرار میدهم. بعد ابراهیم از خداوند سؤال کرد که آیا از ذریه من هم برای مردم امام خواهد بود؟ خداوند فرمود عهد من به ظالمین نمیرسد. یعنی کأنّ ذریه ابراهیم دو دستهاند، یک دسته ظالماند و دسته دیگر عادلاند ولی این عهد به ظالمین قطعاً نمیرسد، به عادلین هم اینطور نیست که همهی عدول ذریه ابراهیم به مقام ولایت و امامت برسند بلکه یک بخشی از آنها که خداوند اراده کند که آنها را امام قرار دهد، اینها امام و ولی خواهند شد. شاهد ما جمله « قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » است؛ خداوند تبارک و تعالی اینجا اطلاق کرده عهد خودش را بر ولایت و امامت. یعنی این عهد من که عبارت از امامت تو و ولایت تو است، به ظالمین نمیرسد.
طبق این بیان یکی از مصادیق عهد الهی امامت است ولی مسئله این است که این عهد در طول سایر عهدهای خداوند است یعنی عهد بین انسان و خدا در توحید، عهد بین انسان و خدا در نبوت و خاتمیت پیامبر مکرم اسلام(ص)، عهد او در مورد عقل و فطرت، عهد او در مورد کتاب خدا، اینها در واقع همه عهدهای خداوند هستند اما در امتداد عهد بین انسان و خدا در خصوص پیامبر، که پیامبرهم ولایت دارد، آنها هم که اهل بیت پیامبر هستند و طبق آیه مودت آنها بر مسلمین فرض شده، آنها میشوند جزء عهد خداوند. پس خود نبوت یک عهد است ولی ما غیر از مقام نبوت، امامت هم داریم. طبق این آیه امامت و ولایت هم از عهدهای الهی است. این امامت در وجود مقدس خود نبی مکرم اسلام با نبوت جمع شده است. در خاندان رسالت هم این امامت قرار داده شده است و لذا هم ولایت و امامت خاندان پیغمبر و هم ولایت و امامت خود پیغمبر جزء عهدهای الهی هستند. اگر ما اثبات کردیم که عنوان عهد خداوند بر نعمت ولایت و امامت هم صادق است، پس ولایت اهل بیت هم جزء عهدهای خداوند است. امامت اهل بیت و ولایت اهل بیت هم از عهدهایی است که باید محکم حفظ شود و قابل نقض نیست لذا خداوند در آیه « قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» امر کرده به مودت فی القربی بعنوان یک واجب و یک امر لازم. مودت و ولایت خاندان رسالت در واقع جزء مصادیق عهد الهی و در طول آن حجتها و یا در کنار سایر حجتها است. ما گفتیم عهدالله یعنی حجج الله، حجتهای باطنی و حجتهای ظاهری. پس اهل بیت عصمت و طهارت بعنوان حجتهای الهی جزء عهود الله هستند و نقض آن به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. این یک تکملهای بود که برای معنای عهد و شمول عهدالله نسبت به و لایت و امامت اهل بیت لازم بود که مطرح شود.
سوال:
استاد: ببینید بالاخره وقتی ما میگوییم عهدالله این مصادیق را دارد، این معنایی دارد که عام و فراگیر است و شامل همه حجتهای الهی میشود، بنابراین نقض عهد خدا هم به همین عمومیت است.
سوال:
استاد: خیر نیاز به آن عام ندارد. ما عرض کردیم که اصلا مسئله میثاق و محکم شدن آن پیمان به این است که خداوند این حجتها را ارائه و اقامه کرده و در اختیار قرار داده و لازم نیست که در جایی بین دو گروه پیمانی امضاء شود؛ یعنی خداوند عقل داده، فطرت داده، دلیل و برهان بر توحید اقامه کرده، پیامبر خاتم، کتاب قرآن، اهل بیت، اینها حجتهایی هستند که خداوند در اختیار ما قرار داده پس منظور این نیست که عهد و میثاق در یک برگه امضاء شده باشد. قهراً با توجه به اینکه آیه ۱۲۴ سوره بقرۀ اطلاق کرده عهد الهی را بر ولایت و امامت، میتوانیم بر ولایت و امامت اهل بیت هم اطلاق عهد کنیم و این از مصادیق عهد الهی است و نقض عهد میتواند نقض هر یک از اینها باشد.
وجه تعبیربه عهود الله
فقط یک نکتهای را بنده عرض کنم که گاهی از مجموع این حجتها تعبیر میشود به عهدالله و گاهی هم تعبیر میشود به عهود الهی؛ البته در قرآن عهودالله نداریم، ولی در کلمات معصومین علیهم السلام تعبیر به عهود الله مشاهده میشود. از جمله در یکی از خطبههای امیرالمؤمنین در نهج البلاغه اینچنین آمده « و قَد تَرَونَ عُهودَ اللّه ِ مَنقوضَةً ، فَلا تَغضَبون ، و أنتُم لِنَقضِ ذِمَمِ آبائكُم تَأنَفونَ» ، شما میبینید که عهدهای خداوند پاره میشوند و هیچ خشمگین نمیشوید اما برای شما شکستن و گسستن تعهدات آباء و اجدادتان بسیار سخت و سنگین و غیر قابل تحمل است. یعنی در برابر شکسته شدن عهد نیاکانتان به شدت موضع گیری میکنید، اما به راحتی در مقابل نقض عهود خداوند سکوت میکنید.
اینجا حضرت علی تعبیر عهودالله را بکار بردهاند. میخواستم عرض کنم که منافاتی بین این دو تعبیر نیست. گاهی ممکن است تعبیر شود به عهدالله، یعنی آن پیمان اصلی خداوند با انسان که در واقع پیمان خدا با انسان بر حجت الهی است و آنجایی که تعبیر جمع بکار برده میشود، در واقع مصادیق این حجتها مد نظر است. اگر بخواهیم همه اینها را تحت حجت الهی قرار بدهیم، شامل عقل، فطرت، نبوت انبیاء، خاتمیت پیامبر، کتاب و ولایت میشود. اما اگر به هریک از اینها مستقلا نگاه شود، اینها هر یک خودشان یک عهد میباشد؛ عقل، فطرت و غیره هم هر کدام یک عهد جداگانه هستند و اینها را خداوند در اختیار انسان قرار داده که با تمسک به این پیمانها راه سعادت را پیدا کند و لذا منافاتی بین تعبیر عهدالله و عهودالله به نظر نمیرسد.
تشکیکی بودن نقض عهد
اما مسئلهای که به نظر میآید در اینجا لازم است به آن اشاره شود این است که نقض عهد چگونه است. ما درباره اهمیت عهد سخن گفتیم و معلوم شد مطلق عهد از دید قران و روایات بسیار مهم است. لزوم وفاء به عهد چیزی است که مکرر در قرآن بیان شده و اساساً خود خداوند بعنوان کسی که وفا کنندهترین موجودات به عهد خویش است، معرفی شده است و تردیدی در این نیست. اما در این میان عهدالله یک اهمیت مضاعفی پیدا میکند؛ لزوم حفظ این پیمان، بر کسی پوشیده نیست. آثار وفاء و نقض این عهد در آیات مختلف بیان شده و با همه اهمیتی که این عهد دارد در مقابل نسبت به نقض عهد هم هشدار دادهاند.
نقض عهد به چه معناست و چگونه نقض عهد صورت میگیرد؟ آیا نقض عهد خداوند از جهت شرک یک نقض است در حالی که حجت بر توحید دارد؟ یا مثلاً به جای اینکه به نبوت پیامبر ایمان بیاورد، منکر خاتمیت و نبوت پیامبر میشود و یا به جای اینکه به وحی الهی ایمان بیاورد، به ما انزل الله باور پیدا نمیکند. این هم نقض است. نه تنها اعتقاد به خدا و رسول و ما انزل الله عهد شمرده میشود بلکه عمل به ما انزل الله و عمل به ما امر الله و ما امر به النبی هم از مصادیق وفاء به عهد است و لذا بخشی از نقض عهد مربوط میشود به عمل، به ما امرالله به، ترک عمل بما جاء به النبی، ترک عمل بما ورد فی القرآن، اینها همه میشود نقض عهد. معاهده به این معناست که خدا حجتهایی را اقامه کرده که اینها دیگر قابل کنار زدن نیستند و این حجتها راه را به انسان نشان دادهاند. حالا اگر کسی در باور و یا عمل بر طبق این حجتها کوتاهی کند، این نقض عهد شمرده میشود.
به علاوه این عهدها به نوعی باهم ملازمه هم دارند؛ یعنی اگر کسی نبوت پیامبر را انکار کند، لازمهاش هم این است که عهد مربوط به توحید را هم نقض کند و یا اگر کسی به آنچه که در قرآن وارد شده پایبند نباشد، این به نوعی ملازم میشود با نقض عهد به پیامبر و خاتمیت او؛ پس نقض عهد با توجه به معنایی که برای عهد گفتیم، کاملاً روشن است. نقض عهد یعنی گسستن، پاره کردن و جدا شدن از پیوندهایی که باید انسان با این نقاط داشته باشد، این میشود نقض عهد.
« الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ » یعنی این فاسقان، گرچه اینجا بیشتر نظر آیه به فاسقانی است که دارای فسق اعتقادیاند و آنها را توصیف میکند ولی با این همه نقض عهد معنای فراگیری دارد و نقض عهد متناسب با معنای خود عهد میتواند تفسیر شود؛ ناقض عهد کسی است که در یکی از این حوزهها این پیوندش را پاره کند.
بریدن پیوند با توحید در هر مرتبهای، به همان اندازه نقض عهد محسوب میشود و لذا ممکن است کسی گرفتار شرک خفی باشد نه شرک جلی که رسماً و علناً برای خداوند شریک قائل باشد، این به همین میزان نقض عهد کرده؛ پس درجه و مرتبه نقض عهد متفاوت است چون گاهی کسی اصل وجود خدا را انکار میکند و گاهی کسی توحید را انکار میکند. بر این اساس انکار ولایت و امامت اهل بیت هم به نوعی میتواند نقض آن عهد شمرده شود.
به هر حال نقض در یک جمله عبارت است از گسستن، پاره کردن و بریدن پیوندهایی که بین انسان و هر یک از این حجتهای الهی پدید آمده. کسی که این پیوند را پاره کند و کسی هم که این پیوندها را ضعیف کند، این هم ناقض عهد شمرده میشود منتهی در یک درجه و مرتبهای پایینتر از نقض عهد کلی که رأساً همه پیوندها را از بین ببرد.