جلسه نود و هفتم – شرایط مرجع تقلید (شرط ششم: رجولیت)

جلسه ۹۷ – PDF

جلسه نود و هفتم

شرایط مرجع تقلید (شرط ششم: رجولیت)

۱۳۹۰/۰۲/۱۲

 

خلاصه جلسه گذشته

نتیجه مباحثی که تا اینجا در مورد اعتبار رجولیت در مرجع تقلید و مفتی مطرح کردیم این شد که در مقابل اطلاقات ادله لفظیه جواز تقلید و سیره عقلائیه مقید و رادعی وجود ندارد تا ما بخواهیم بوسیله آنها آن اطلاقات را مقیَّد کنیم یا رادعی در برابر سیره عقلائیه قرار بدهیم و در نتیجه بگوییم زن نمی­تواند مرجع تقلید بشود.

سه دلیلی هم که قائلین به اعتبار رجولیت در مرجع تقلید و مفتی مبنی بر تقیید اطلاقات و ردع سیره عقلائیه بیان کردند، پاسخ داده شد و مشخص گردید اینها هم نمی­توانند مقید و رادع سیره محسوب شوند. نه روایات و نه اولویت و نه مذاق شارع لذا تا اینجا دلیل محکمی بر اعتبار رجولیت در مفتی پیدا نکردیم.

ذکر مؤید بر عدم اعتبار رجولیت

بعضی شاهد و مؤیدی از روایات بر عدم اعتبار رجولیت آورده­اند از جمله صحیحه عبد الرحمن بن حجاج، این روایت یک روایت طولانی است که سند آن هم سند خوبی است و صحیحه است.

«عن ابی عبدالله(ع) فی حدیثٍ قلت له: إن معنا صبيا مولودا، فكيف نصنع به؟ فقال: مر أمه تلقى حميدة فتسألها كيف تصنع بصبيانها، فاتتها فسألتها كيف تصنع، فقالت: إذا كان يوم التروية فاحرموا عنه، وجردوه وغسلوه كما يجرد المحرم، وقفوا به المواقف، فإذا كان يوم النحر فأرموا عنه، واحلقوا راسه، ثم زوروا به البيت، ومرى الجارية أن تطوف به بالبيت، وبين الصفا والمروة ». [۱]

«عن ابی عبدالله(ع) فی حدیثٍ قلت له: إن معنا صبيا مولودا » راوی می­گوید من به امام صادق(ع) عرض کردم که همراه ما یک بچه­ای هست که تازه متولد شده (ظاهراً عازم برای اعمال حج تمتع بودند و در هنگام خروج از مدینه قصد محرم شدن در مسجد شجره داشتند، یک بچه تازه متولد شده همراه اینها بوده که در مورد حکم این بچه از حضرت سؤال می­کنند) « فكيف نصنع به؟ » با این بچه چه کار کنیم؟ حضرت(ع) به این راوی می­فرماید « مر أمه تلقى حميدة فتسألها كيف تصنع بصبيانها، فاتتها فسألتها كيف تصنع » برو به مادر بچه بگو برود پیش حمیده (همسر امام صادق (ع) ) و از حمیده سؤال کند که بچه را در این سفر حج چه کار باید بکند. این روای رفت و به مادر بچه گفت و مادر بچه پیش حمیده آمد و از او سؤال کرد که چه کار بکنیم در مورد این بچه؟

« فقالت: إذا كان يوم التروية فاحرموا عنه، وجردوه وغسلوه كما يجرد المحرم » در روز ترویه از طرف او احرام ببندید و بعد کیفیت احرام بچه را می­گوید که لباس­های بچه را دربیاورید و او را غسل احرام بدهید و مثل بقیه کسانی که محرم می­شوند لباس احرام بر تن او کنید « وقفوا به المواقف » در مواقف هم او را متوقف کنید که این وقوف برای بچه تحقق پیدا کند « فإذا كان يوم النحر فأرموا عنه، واحلقوا راسه » در روز عید قربان از طرف او رمی جمره عقبه را انجام دهید و بعد از رمی سر او را بتراشید « ثم زوروا به البيت، ومرى الجارية أن تطوف به بالبيت، وبين الصفا والمروة » بعد به کنیزتان دستور بدهید که این بچه را به دور خانه خدا طواف بدهد و بعد بین صفا و مروة طواف دهد یعنی سعی بین صفا و مروة را هم کنیز انجام دهد.

در اینجا ما به اصل این حکم که برای بچه داده شده کاری نداریم، آنچه که در اینجا محل بحث و شاهد ماست و این مستشهد دارد به آن استناد می­کند این ارجاع راوی به حمیده از طرف امام(ع) می­باشد. این ارجاع به حمیده برای چه چیزی بود؟ آیا این ارجاع برای اخذ حکم بود یا اخذ حدیث؟

ظاهر این است که این ارجاع برای اخذ حکم بوده است چون سائل سؤال کرده که ما چه بکنیم؟ در مقام پاسخ به این سؤال حضرت ارجاع به حمیده داده­اند، ظاهر این است که این ارجاع برای اخذ حکم است چون اگر گفته شود این ارجاع برای اخذ حدیث است در اینجا این روایت دلیل نبود چرا که نهایت این است که حمیده به عنوان یک راوی روایات را نقل می­کند و ما در راوی هم شرط رجولیت نداریم و محل بحث ما راوی نیست.

حتی ما سابقاَ گفتیم قیاس راوی با مرجع تقلید قیاس مع الفارق است خلافاً لبعض الأعاظم که این قیاس را انجام داده­اند و دقیقاً مرجع تقلید را با راوی مقایسه کرده­اند و گفته­اند که همان کاری که راوی می­کند مرجع تقلید هم می­کند، راوی اخبار از قول معصوم می­کند و مرجع تقلید هم اخبار از حکم خدا می­کند ولی ما این را نپذیرفتیم و گفتیم قیاس مرجع تقلید به راوی قیاس مع الفارق است. در هر صورت این ارجاع در اینجا برای اخذ حکم است نه برای اخذ حدیث و روایت. اخذ حکم به این صورت است که این شخص برود و سؤال کند و حمیده هم استنباط و اجتهاد خودش را بیان کند. هر چند که اجتهاد و استنباط در آن زمان مبتنی بر مقدمات کثیره نبوده اما بالاخره اصل آن قبلاً وجود داشته و ما هم سابقاً به آن اشاره کردیم. اگر زن نمی­توانست در مقام افتاء قرار بگیرد و فتوا بدهد و حکمی را بیان کند به چه مناسبت حضرت(ع) ارجاع به همسرشان داده­اند، خود این ارجاع برای اخذ حکم از حمیده تأیید این مسئله هست که پس زن می­تواند فتوا بدهد و می­شود به فتوای زن و بر طبق نظر زن عمل کرد.

بررسی استدلال به روایت

به نظر ما برای اینکه این روایت بتواند به عنوان دلیل مورد استناد قرار بگیرد باید مشخص بشود که حمیده در مقام پاسخ به سؤال، اجتهاد و استنباط خودش را بیان کرده یعنی اگر برای ما این جهت احراز بشود که ارجاع حضرت به حمیده برای این بوده که او فتوای خودش را بیان بکند و حضرت می­دانسته که او فتوای خودش را بیان می­کند مع ذلک ارجاع داده، این نشان می­دهد که فتوا و نظر او حجت بوده است. این در صورتی است که ما احراز بکنیم ارجاع حضرت برای این جهت بوده است نه اینکه صرفاً نقل حکم کرده باشد. به عبارت دیگر مستدل در مورد ارجاع امام صادق(ع) به این زن دو احتمال داده:

احتمال اول: اینکه برای اخذ حکم باشد.

احتمال دوم: برای اخذ حدیث باشد.

و حمل کرده ارجاع به حمیده را بر احتمال اول یعنی اخذ حکم نه اخذ حدیث چون ارجاع به حمیده یا به هر شخصی برای اخذ حدیث این است که برود پیش او و او هم بگوید قال الصادق(ع) کذا، در این روایت این نیست و راوی چنین جمله­ای را روایت نکرده تا دلالت کند که حمیده نقل حدیث از امام(ع) کرده است.

مجموع حدیث را که نگاه می­کنیم این ارجاع برای اخذ حدیث از حمیده نبوده بلکه برای بیان حکم توسط حمیده بوده است.

سخن ما این است که ما در اینجا یک احتمال سومی هم می­دهیم و آن این است که:

احتمال سوم: بگوییم ارجاع به حمیده برای اخذ حکم به این معنی که او فقط نقل حکم شرعی بکند چون اخذ حکم به دو معناست، گاهی اخذ حکم را به این معنی می­گیریم که اخذ کنند فتوا و نظر و استنباط و اجتهاد او را که «یصدق علیه انه أخذ الحکم» و گاهی ممکن است بگوییم کسی که حکم و فتوای دیگری را هم نقل می­کند آن کسی که این فتوا و حکم را از او می­گیرد بگوییم «اخذ الحکم» در اینجا هم می­شود گفت «یصدق علیه أنه اخذ الحکم» مانند اینکه یک کسی رساله را می­داند و احکام همه مسائل شرعی را می­داند، فردی از چنین شخصی سؤال می­کند و او نقل می­کند فتوایی را که صدق اخذ حکم به آن می­شود و گاهی مستقیم از خود مجتهد سؤال می­کند و مجتهد فتوای خود را برای او بیان می­شود که در اینجا هم صدق اخذ حکم می­کند.

بنابراین مستدل در اینجا آمده و می­گوید ارجاع حمیده یا برای اخذ حکم است یا برای اخذ حدیث و چون برای اخذ حدیث نیست و اخذ حکم است و اخذ حکم هم فقط مصداقش اخذ فتوا است لذا معلوم می­شود حضرت ارجاع داده­اند به حمیده و اجازه داده­اند استنباط و اجتهاد او را و اینکه از فتوای او پیروی بشود. اما ما یک احتمال سومی را در مسئله می­دهیم و می­گوییم بله حضرت ارجاع دادند به حمیده اما نه برای نقل حدیث و نه برای اینکه او فتوا بدهد و اینها فتوای او را اخذ کنند بلکه ارجاع داده­اند به حمیده برای اینکه او مسائل را می­دانسته و نقل فتوا کند و این لزوماً به این معنی نیست که برای اخذ فتوا باشد.

ممکن است سؤال شود که این فرد که خدمت امام(ع) آمد و سؤال کرد با این بچه چه کار کنیم، چرا خود حضرت جواب ندادند و اینطور هم نبود که محتاج یک مقدمات و مسائل و اموری باشد پس چرا ارجاع دادند به همسرشان؟

این ممکن است جهتی داشته باشد و امر غیر متعارف و بعیدی نیست، شاید وجه ارجاع این بوده که بالاخره این مسئله از ابتلائات مادر بچه است و او مراقبت دائمی از بچه دارد در اینجا هم شاید وجه ارجاع حضرت به حمیده این بوده که این مشکل در واقع مربوط به مادر بچه بوده و او می­خواسته وظیفه­اش را بداند و عمل کند. لذا او باید در رابطه با این موضوع توجیه می­شد و به همین خاطر حضرت ارجاع به حمیده داده تا برود و کاملاً تعلیم داده شود. لذا آنچه به نظر می­رسد این است که با این احتمال سومی که ما بیان کردیم دیگر نمی­توانیم بگوییم این دلیل یا مؤید بر این است که زن می­تواند مرجع تقلید باشد.

سؤال: چرا نقل حدیث غیر از افتاء است؟

استاد: دلیل اینکه نقل حدیث غیر از افتاء است این است که ائمه معصومین (علیهم السلام) فقط به بعضی از اصحابشان دستور افتاء دادند، به فقهاء اصحابشان دستور افتاء دادند، راجع به نقل حدیث اینطور نبوده است و همین مقدار که ثقه بودند می­توانستند نقل حدیث کنند اما دستور به افتاء فقط در مورد عده قلیلی از اصحاب بودند. درست است افتاء سابقاً در قالب نقل روایت بوده اما از این انحصار بدست نمی­آید و نمی­توانیم بگوییم که فقط منحصر در نقل حدیث بوده است، فقهاء مستندات خود را ذکر می­کردند و در مقام نقل فتوا روایاتی که مورد اعتمادشان نبود و متعارض داشت را نقل نمی­کردند و فقط روایاتی که مطابق با فتوایشان بود نقل می­کردند و خود این یعنی یک گونه استنباط و اجتهاد از روایات و ادله.

جمع بندی

اطلاقات ادله لفظیه و سیره عقلائیه در مقابلشان مقید و رادعی وجود ندارد و هیچ کدام از ادله هم نتوانست اعتبار رجولیت را اثبات بکند. بنابراین از نظر دلیل، ما دلیلی بر اعتبار رجولیت نداریم و تا اینجا می­توانیم بگوییم زن هم می­تواند مرجع تقلید بشود و فتوا بدهد و مقلدین هم به فتوای او عمل کنند. در صورتی هم که این روایت اخیر را بپذیریم می­توانیم به عنوان یک دلیل قرار بدهیم و یا به عنوان یک مؤید که مسئله محکمتر می­شود و اگر هم در این روایت اخیر خدشه بشود باز در اصل مدعی که دلیل بر اعتبار رجولیت نداریم تأثیری ندارد.

ما از جهت استدلالی باید بگوییم در مرجع تقلید رجولیت شرط نیست اما از آنجایی که شهرت قویه­ای بر اعتبار رجولیت در مرجع تقلید وجود دارد و حتی بعضی ادعای اجماع کرده­اند مبنی بر عدم جواز تقلید از زن و همچنین با ملاحظه اشباه و نظایر آن در مسئله امام جماعت و باب قضاوت (هر چند که گفتیم که این قیاس مفتی و قاضی قیاس مع الفارق است) نسبت به این شرط احتیاط می­کنیم و می­گوییم که احتیاط در این است که از زن تقلید نشود و مرجع تقلید مرد باشد. البته کسی اگر سند این روایت را کافی بداند می­تواند به استناد به این دلیل با جسارت بیشتری فتوا بدهد گرچه خود اطلاقات ادله و سیره عقلائیه کافی برای فتوا می­باشد اما به نظر ما احتیاط در این مسئله خصوصاً با توجه به شهرت فتوایی که در این مورد وجود دارد، مناسبتر می­باشد.

«هذا تمام الکلام فی البحث عن إعتبار الرجولیة فی المفتی».

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . الوسائل باب: ۱۷ من ابواب أقسام الحج، حديث: ۱.