جلسه شصتم-معنای لغوی تقلید

جلسه ۶۰ – PDF

جلسه شصتم

معنای لغوی تقلید

۱۳۸۹/۱۰/۲۸

 

مسئله دوم

«التقلید هو العمل مستنداً الی فتوی فقیهٍ معینٍ و هو الموضوع للمسئلتین الآتیتین نعم ما یکون مصححاً للعمل هو صدوره عن حجةٍ کفتوی الفقیه و ان لم یصدق علیه عنوان التقلید و سیأتی أنّ مجرد انطباقه علیه مصححٌ له».

بحث از مسئله اول تمام شد، تا اینجا مباحث مربوط به مقدمه کتاب اجتهاد و تقلید از تحریر الوسیلة و مسئله اولی مطرح شد.

مسئله دوم درباره تقلید می­باشد که در واقع عمده مباحث این کتاب هم پیرامون تقلید است.

«التقلید هو العمل مستنداً الی فتوی فقیهٍ معینٍ و هو الموضوع للمسئلتین الآتیتین» تقلید عبارت است از عمل مستند به فتوای یک فقیه معین که موضوع دو مسئله بعدی هم می­باشد، «نعم ما یکون مصححاً للعمل هو صدوره عن حجةٍ کفتوی الفقیه و ان لم یصدق علیه عنوان التقلید» بعد استدراکی می­کنند که آنچه که مصحح عمل است این است که این عمل از روی حجت صادر شده باشد، اگر چه عنوان تقلید بر او صدق نکند. «و سیأتی أنّ مجرد انطباقه علیه مصححٌ له» و بعداً هم خواهد آمد که صرف انطباق عمل با فتوای یک فقیه مصحح عمل هست ولو عنوان تقلید صادق نباشد.

این مجموع مطلبی است که در مسئله دوم ذکر شده است.

بطور کلی دو مطلب در این مسئله مورد بحث است، دو مطلبی که خودش بحث مبسوطی دارد:

مطلب اول

مطلب اول درباره حقیقت تقلید است که تقلید چیست و معنای لغوی و معنای اصطلاحی تقلید کدام است؟ اقوالی که درباره حقیقت تقلید مطرح است، آیا تقلید از جنس عمل است یا التزام قلبی است که چندین قول در مسئله وجود دارد که باید آنها را ذکر کنیم و حق در مسئله تقلید را بررسی کنیم. و اینکه بحث از اینکه تقلید عبارت است از عمل یا التزام، آیا اصلاً ثمره­ای دارد یا ندارد و این نزاع یک نزاع لفظی یا معنوی می­باشد؟

مطلب دوم

بحث در ادله جواز تقلید است، اینکه آیا اساساً تقلید مشروعیت دارد یا نه؟ و باید بررسی بکنیم که عقل چه می­گوید و نقل چه می­گوید؟

بهرحال مجموعه­ای از مباحث در مطلب اولی که امام تا قبل از نعم فرمودند باید بررسی شود «التقلید هو العمل مستنداً الی فتوی فقیهٍ معینٍ و هو الموضوع للمسئلتین الآتیتین»، مطلب دوم که از نعم به بعد اشاره می­شود بحث از صحت عمل است و اینکه برای صحت عمل لازم نیست آن عمل مصداق تقلید قرار بگیرد یعنی صدق عنوان تقلید مصحح عمل نیست بلکه صرف اینکه عملی عن حجةٍ صادر بشود کافی می­باشد. که درباره­ی این نیز باید بررسی کرد. در مسئله دوم در رابطه با این دو مطلب بحث خواهیم کرد.

مطلب اول: حقیقت تقلید

معنای لغوی تقلید: جوهری در صحاح اللغة می­گوید تقلید از قِلادة بمعنای چیزی که در گردن قرار می­گیرد «القلادة التی فی العنق» چیزی که در گردن می­آویزند «قلّدت المرأة فتقلّدت هی و منه التقلید فی الدین و تقلید الولاة العُمّال و تقلید البُدنة أن­یعلق فی عنقها شئٌ لیعلم أنها هدی» می­گوید: در امور دینی تقلید داریم و در مورد عمّال تقلید ولاة داریم و در مورد شتر یا گوسفندی که هدی و قربانی در منا می­بردند تقلید داریم، تقلید مثلاً در مورد هدی این است که گوسفندی یا شتری را که برای قربانی کردن می­خواستند ببرند یک چیزی به گردن او می­انداختند که این علامت بود، در برخی کتب دارد «تقلید الهدی هو أن یعلق بعنق البعیر قطعة من جلدٍ لیعلم أنه هدی» برای هدی یک تکه­ای از پوست به گردن او قرار می­دادند و آنچه در گردن او قرار می­دادند می­شود قلادة، تقلید عبارت است از انداختن این قلادة به گردن آن هدی پس قلادة آن چیزی است که بر گردن می­آویزند. [۱]

در تاج العروس قلادة را همین گونه معنی کرده «ما جُعل فی العنق یکون للإنسان و الفرس و الکلب و البُدنة التی تهدی و نحوه» آنچه که بر گردن می­اندازند چه گردن انسان، چه اسب و غیره را می­گویند قلادة البته یک مطلبی را صاحب تاج العروس در بحث از این ماده ذکر کرده که می­گوید «بعضی از علمای لغت از قول شهاب گفته­اند: «قال شهاب فی العنایة، ذهب بعض علماء اللغةالی أن هیئة الکلمة قد تدل علی معانی المخصوصة و ان لم تکن مشتقة» می­گوید خود هیئت کلمه بر یک معانی مخصوصی دلالت می­کند اگرچه که مشتق هم نباشد مثل فعال بالکسر بعد می­گوید این فِعال گاهی هاء به او ملحق می­شود و گاهی ملحق نمی­شود، اگر هاء به او ملحق نشد «إن لم تلحقه الهاء فهی اسمٌ لما یجعل للشئ کالآلة مثل رکاب لما یرکب به» اما گاهی از اوقات هاء به او ملحق می­شود «و إن لحقته الهاء فهو اسمٌ لما یشتمل علی الشئ و یحیط به کالإمامة و القلادة» و بعد می­گوید که این در مصادر و غیر آن فرق دارد. [۲]

فیومی در مصباح اللغة تقریباً همین مطلب را ذکر کرده که «قلدت المرأة تقلیداً أی جعلت القلادة فی عنقها» این قلادة به گردن او آویخته شد یا «تقلید العامل لتولیته کأنه جعل القلادة فی عنقه» قلادة را به گردن او انداخت.

بالاخره قلادة چیزی است که به گردن می­آویزند، تقلید هم از همین گرفته شده یعنی آویختن یک چیزی به گردن. غیر از نمونه­هایی که در لغت ذکر شده ما در روایات هم از این تعبیر و معنای لغوی گاهی می­ببینیم استفاده شده مثلاً در مورد خلافت تعبیر این است «قلّدها رسول الله(ص) علیّاً» پیامبر قلّد خلافت را به گردن علی چون می­گویند تقلید از آنهایی است که متعدی به دو مفعول می­شود مفعول اول خود قِلادة می­باشد یا آنچه که به منزله­ی قلادة است، دومی آن ذو القلادة می­باشد. کسی که تقلید می­کند که در اینجا الآن پیامبر تقلید کرد ولایت را به علی(ع)، مفعول اول تقلید ضمیر ها می­باشد که در اینجا ولایت به منزله­ی خود قلادة است و مفعول دوم هم خود ذو القلادة یعنی شخص امیرالمؤمنین(ع) می­باشد، پیامبر(ص) این قلادة را به گردن علی(ع) آویخت.

در مورد اینکه عامی از مرجع تقلید می­کند تطبیق مسئله این است که عامی قلادة را به گردن مقلَّد می­اندازد، یعنی قلَّد حسین مسائل دینی را از آقای فلان که در اینجا نیز دو مفعولی می­باشد. اینکه مرجع تقلید مسؤل است و پاسخ گوی همه چیز مقلدین می­باشد به خاطر همین است اگر کسی فتوا دهد و مقلدین عمل کنند این فتوا اگر خدای نکرده بر اساس حجت شرعی نباشد و اغراض دیگری در آن باشد این گرفتاری دارد چون در تقلید مقلدین احکام دینی خود را که به منزلة القِلادة است بر گردن آن مرجع تقلید و مجتهد می­آویزند. در عرف هم وقتی ملاحظه شود در برخی از کتب اینطور گفتند که «تبعیت از غیر بدون نظر و تأمل» و تقلید را اینگونه معنی می­کنند.

محصل همه اقوال: «جعل الغیر ذا قلادة» قرار دادن غیر به عنوان کسی که صاحب قلادة می­باشد و این معنی در معنای شرعی تقلید وجود دارد چون مقلد با تقلید مرجع تقلید خود را ذا قلادة می­کند و تمام اعمال خود را به گردن او می­اندازد. در عرف هم که تقلید به معنای تبعیت بدون نظر و تأمل معنی شده، این در واقع از یک جهت متخذ از معنای شرعی می­باشد. که این معنی تناسب بیشتری با معنای لغوی تقلید دارد که به عنوان یک مؤید برای این معنی هم می­باشد.

بحث جلسه آینده: اما معنای اصطلاحی که در جلسه آینده بررسی خواهد شد. اما اجمالاً اشاره کنیم به اینکه یک اختلاف عمده­ای که وجود دارد در این جهت است که آیا جنس تقلید جنس عمل است یا التزام بعضی قائل شده­اند که تقلید عمل است مانند امام(ره) که فرموده «هو العمل مستنداً الی فتوی فقیه معین» و برخی تعبیر التزام را بکار برده­اند که التزام دیگر به عمل کاری ندارد و می­شود یک بنای قلبی و اگر بخواهیم همه اقوال را دسته بندی فی الجمله حول این دو محور شکل می­گیرد یکی اینکه تقلید عمل است و دیگری اینکه تقلید التزام است. به اینها به صورت مبسوط اشاره خواهیم کرد.

تذکر اخلاقی

«قال رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) یا ایّها الناس اتّقوا الشرک فإنّه اخفی من دبیب النمل فقال: من شاء أن یقول و کیف نتّقیه؟ قال: قولوا اللّهمّ انّا نعوذ بک أن نشرک بک و نحن نَعلَمه و نستغفرک لِما لانعلم».

روایتی از رسول اکرم(ص) وارد شده که حضرت می­فرماید: «یا ایها الناس اتقوا الشرک» درباره­ی شرک و توصیه به پرهیز و تقوا در مقابل شرک، مخاطب این فرمایش پیامبر(ص) کفار و مشرکین مکه و کسانی که شرک آشکار داشتند نبوده، و به آنها نمی­گوید «اتقوا الشرک» چون جمله بعد این است که «فإنّه اخفی من دبیب النمل» شرک از حرکت مورچه در تاریکی شب نامحسوس و پنهان­تر می­باشد. حضرت می­فرماید: «فقال: من شاء أن یقول» شاید کسی بخواهد بپرسد «و کیف نتقیه؟» پیامبر(ص) اول فرمود «اتقوا الشرک» بعد می­گوید که کسی ممکن است سؤال کند که چگونه از این شرک خفی پرهیز کنیم؟

در مورد شرک آشکار که معلوم است به این است که انسان معتقد باشد که در این عالم مؤثری به غیر از خدا است. اما شرک خفی اینقدر موارد دارد مانند این نمونه که در روایت داریم «پیامبر اکرم(ص) فرموده­اند که از کاری که موجب عذر خواهی می­شود بپرهیزید چون در این عذر خواهی شرک خفی است» خوب اگر همین یک نمونه را ببینیم و در کارهایمان توجه کنیم متوجه خواهیم شد که ما چقدر کارهایی انجام می­دهیم که بعداً مجبور می­شویم عذر خواهی کنیم که حضرت فرمود در این شرک خفی است.

و از این قبیل ریا در مورد کارها و اعمالی که ریایی انجام می­شود، واقعاً اینقدر فنون در کار شیطان وجود دارد که انسان در بسیاری از کارها دچار این شرک خفی می­شود. البته انسان واقعاً اگر فکر کند و توجه کند می­تواند میزان و درجه اخلاص را در آن ببیند، اما بهرحال ابتلای ما به شرک خفی خیلی زیاد است یعنی شاید روزانه تعداد زیادی از این موارد برای ما پیش بیاید و به این معنی ما مشرک باشیم، امید داشتن به غیر خدا که اگر گره در کارمان پیدا می­شود به غیر خدا دل ببندیم، اگر عزت و آبرو بخواهیم به غیر خدا دل ببندیم و اگر رزق و روزی می­خواهیم به غیر خدا دل ببندیم، اگر رضایت مخلوق را بر رضایت خالق ترجیح دهیم اینها شرک خفی می­شود. یعنی برای کسانی اینقدر نقش قائل باشیم که خود اینها ناتوان هستند و باید برای خود آنها کسی کمک کند ولی ما معین اصلی را نادیده می­گیریم و سراغ کسانی می­رویم و به کسانی دل می­بندیم. که اینها شرک خفی می­باشد لذا پیامبر(ص) می­فرماید «فإنّه اخفی من دبیب النمل».

پیامبر می­فرماید که اگر کسی بپرسد که چگونه پرهیز کنیم «هو اخفی من دبیب النمل» اینگونه که شما فرمودید از حرکت مورچه پنهان­تر است ما چکار کینم؟ «قال: قولوا اللّهمّ انّا نعوذ بک أن نشرک بک و نحن نعلمه و نستغفرک لِما لانعلم» خداودندا ما از شرک آشکار و آگاهانه و شرکی که می­دانیم شرک است به تو پناه می­بریم و از شرک خفی باید آمرزش بطلبیم، یعنی می­خواهد بفرماید که این اجتناب ناپذیر است و خیلی مراقبت و تمرین می­خواهد ولی همیشه طلب عفو و آمرزش از خدا هر روز انجام دهیم و این حداقل کاری است که انسان می­تواند انجام دهد. ان شاء الله خداوند به همه ما توفیق دهد که هیچ وقت مشرک نباشیم.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . صحاح اللغة، ج۲، ص۵۲۷.

[۲] . تاج العروس، ج۵، ص۲۰۵.