جلسه چهل و هشتم-اقسام وضع- مقام سوم- مصادیق اقسام چهارگانه

دانلود-جلسه چهل و هشتم-PDF

جلسه چهل و هشتم

اقسام وضع- مقام سوم- مصادیق اقسام چهارگانه

۱۳۹۱/۱۰/۰۴

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث ما درباره تقسیم وضع بود. تقسیم اول، تقسیم وضع به تعیینی و تعینی بود که عرض کردیم ما این تقسیم را قبول نداریم. در تقسیم دوم گفتیم که وضع به اعتبار معنی به این بیان که واضع باید در هنگام وضع معنی را تصور کند به چهار قسم تقسیم می‏شود؛ وضع عام و موضوع‏له عام، وضع خاص و موضوع‏له خاص، وضع عام و موضوع‏له خاص و وضع خاص و موضوع‏له عام. البته تقسیم دیگری هم برای وضع به اعتبار لفظ متصور است که وضع شخصی و نوعی می‏باشد که بعداً به بحث درباره آن خواهیم پرداخت.

گفتیم در تقسیم دوم وضع در سه مقام بحث می‏کنیم: مقام اول درباره تعریف این اقسام بود که معنای اقسام چهارگانه چیست؟ ملاحظه کردید که ما اقوال و نظرات و احتمالاتی که پیرامون معانی این اقسام بود را ذکر و در مورد هر کدام نظر مختار را بیان کردیم. البته در بعضی موارد اختلاف نظر وجود نداشت لکن نسبت به بعضی از این اقسام اختلاف نظر بود. مقام دوم درباره امکان اقسام چهارگانه وضع بود، نتیجه بحث ما این شد که همه اقسام چهارگانه وضع ممکن است، صرف نظر از اینکه این اقسام در خارج تحقق پیدا کرده باشند یا خیر؛ یعنی منظور این است که هیچ کدام از این اقسام محذوری به دنبال ندارد و ثبوتاً قابل تصویر است اما مثال و مصداق دارند یا نه بحثی است که باید در مقام سوم تعقیب شود.

مقام سوم: مصادیق اقسام چهارگانه

در مقام سوم، بحث از امثله و مصادیق و موارد این اقسام است که آیا این اقسام در خارج محقق شده؛ یعنی آیا واضع این اقسام چهارگانه را در خارج ایجاد کرده و برای هر چهار مورد مثال داریم یا خیر؟ به مناسبت بحث از مصادیق و موارد وارد بحث‏های دیگری خواهیم شد که باعث طولانی شدن بحث خواهد شد، مثلاً در مورد وضع عام و موضوع‏له خاص از معانی حرفیه و اسماء اشاره بحث خواهیم کرد که تا حدودی از بحث وضع فراتر خواهیم رفت؛ مثلاً در معانی حرفیه، اصل موضوع این است که ما ببینیم وضع حروف چگونه است اما دانستن این مسئله متوقف بر این است که ما بدانیم معنای حرفی چیست؟ پس بحث مفصلی پیرامون معنای حرفی و اختلافاتی که درباره معنای حرفی وجود دارد مطرح می‏شود لذا مقام سوم درباره وضع، ما را وارد مسائلی می‏کند که به مرور شاید فراموش کنید بحث ما در مورد تقسیم دوم وضع یعنی اقسام چهارگانه، می‏باشد.

۱- وضع عام، موضوع‏له عام

در مورد وضع عام و موضوع‏له عام بحثی نیست و مثالی که برای این قسم از وضع می‏زنند اسماء اجناس مثل انسان، بقر، شجر، حجر، رجل و… می‏باشد.

۲- وضع خاص، موضوع‏له خاص

قسم دوم، وضع خاص و موضوع‏له خاص است، مثالی که برای این قسم می‏زنند اعلام شخصیه است؛ مثلاً کسی که نامی برای فرزندش انتخاب می‏کند فرزندش را تصور و لفظ را برای همان فرد و مصداق وضع می‏کند.

شبهه د ر مورد اعلام شخصیه

اشکالی در رابطه با مثال به اعلام شخصیه برای این قسم مطرح است که این اشکال را امام (ره) ایراد کرده و به آن پاسخ داده‏اند.

اساس این اشکال مبتنی بر سه مقدمه است که ما سابقاً در بحث از توهمی که درباره امکان وضع عام و موضوع‏له عام مطرح شد به آن اشاره کردیم.

مقدمه اول: وقتی نفس و ذهن انسان به چیزی التفات و توجه پیدا می‏کند یک تصوری از آن شیء در ذهن و نفس انسان پدید می‏آید، این تصور، همان وجود ذهنی است، در هر وجود ذهنی ما یک ملحوظ بالذات و یک ملحوظ بالعرض داریم؛ ملحوظ بالذات همان صورت ذهنی است که در ذهن پدید می‏آید؛ مثلاً وقتی کسی در مقابل درختی قرار می‏گیرد صورتی از آن درخت در ذهن او نقش می‏بندد، آن صورت منقوشه در ذهن که از این درخت خارجی حاصل شده یک وجود ذهنی است و مورد لحاظ ذهن است بالذات و ذهن در درجه اول خود آن را ذاتاً لحاظ می‏کند اما به تبع آن، آن موجود خارجی مورد لحاظ واقع شده لذا موجود خارجی ملحوظ بالعرض می‏باشد، پس ما دو ملحوظ داریم؛ یک ملحوظ بالذات که همان صورت ذهنیه است و یک ملحوظ بالعرض که همان موجود خارجی است که ملحوظ بالذات از آن حکایت می‏کند.

مقدمه دوم: ملحوظ بالذات حاکی از ملحوظ بالعرض است و بین این دو تباین و تغایر وجود دارد؛ چون همین که گفته می‏شود یکی حاکی از دیگری است به این معنی است که اینها دو چیزند و با هم مغایرند. بر همین اساس گفته می‏شود که لفظ حاکی از معنی است نه خود معنی و نمی‏توان گفت: «اللفظ هو المعنی» چون لفظ و معنی با هم مغایرند.

مقدمه سوم: وجود ذهنی به وصف وجوده فی الذهن نمی‏تواند در خارج موجود شود، موجود خارجی هم به وصف وجوده فی الخارج نمی‏تواند در ذهن محقق شود.

با توجه به این مقدماتی که ذکر شد یک اشکال مهم در رابطه با اعلام شخصیه وجود دارد. در وضع خاص و موضوع‏له خاص فرض این است که واضع یک معنای جزئی را تصور کرده و لفظ زید را مثلاً برای آن معنای جزئی قرار داده که معنایش این است که لفظ زید برای یک معنای موجود وضع شده حال این معنای موجود، در واقع جزئی می‏باشد؛ چون جزئیت مساوق با وجود است.

دو احتمال

وقتی گفته می‏شود وضع خاص و موضوع له خاص، منظور این است که معنایی که لفظ برای آن وضع شده جزئی است و جزئیت هم مساوق با وجود است حال این سؤال پیش می‏آید که منظور از وجود چیست؟ آیا مراد، وجود ذهنی است یا وجود خارجی؟ هر کدام از این دو مراد باشد مشکل دارد، یعنی فرض کنید اگر واضع بخواهد لفظ زید را برای وجود ذهنی زید قرار دهد یک مانع دارد و اگر هم بخواهد لفظ زید را برای وجود خارجی آن قرار دهد مانع دیگری دارد. حال باید ببینیم اشکال این مطلب چیست؟

اشکال احتمال اول

اگر لفظ زید بخواهد برای وجود و صورت ذهنی زید؛ یعنی همان ملحوظ بالذات، وضع شود مشکل این است که نمی‏شود لفظ زید را به وجود خارجی آن اطلاق کرد، مگر نه این است که طبق این فرض، موضوع‏له، وجود ذهنی است، مثلاً پدر لفظ زید را برای صورتی که از زید در ذهن خود ایجاد کرده وضع می‏کند که موضوع‏له، مفهوم جزئی است ولی منظورش از جزئی، وجود ذهنی است پس زید برای صورت مرتسم در ذهن وضع شده که معنایش این است که وجود خارجی زید موضوع‏له لفظ زید نیست؛ چون بین وجود ذهنی و وجود خارجی مغایرت وجود دارد، یعنی نمی‏توان گفت: «هذا زیدٌ» و تنها راهی که وجود دارد این است که گفته شود اطلاق لفظ زید بر وجود خارجی آن مجاز است. پس اگر مراد از جزئی، وجود ذهنی باشد لازمه‏اش آن است که نتوان لفظ را بر وجود خارجی آن اطلاق کرد و حتی نتوان گفت: «زیدٌ موجودٌ فی الخارج»؛ چون زید در ذهن است و معنایی که لفظ زید برای آن وضع شده طبق این فرض وجود ذهنی آن است. اگر هم گفته شود مجازاً لفظ زید بر موجود خارجی اطلاق می‏شود خلاف بداهت است و هیچ کس نمی‏تواند ملتزم شود به اینکه تمام اسامی که بر اشخاص اطلاق می‏شود مجاز است.

اما اگر گفته شود لفظ زید برای وجود ذهنی وضع نشده بلکه برای وجود خارجی آن که ملحوظ بالعرض باشد وضع شده یعنی پدر زید گفته: من لفظ زید را برای این موجود خارجی وضع کرده‏ام، این صورت هم مشکل دارد که انشاء الله آن را در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.