جلسه نهم – ادله منکرین استناد نهج البلاغه به علی(ع) – دلیل دهم و یازدهم و دوازدهم و بررسی آن ها

جلسه ۹ – PDF

جلسه نهم
ادله منکرین استناد نهج البلاغه به علی(ع) – دلیل دهم و یازدهم و دوازدهم و بررسی آن ها
۲۳/۰۲/۱۳۹۸

  دلیل دهم 
در نهج البلاغه نسبت به زهد، دنیاگریزی، مذمت دنیا و یاد مرگ مطالب بسیاری بیان شده در حالیکه و این با روح دیانت سازگار نیست. زیر این حجم از دنیاگریزی و ترغیب به زهد را در قرآن و کلمات پیامبر(ص) مشاهده نمی‎کنیم. امیرالمؤمنین(ع) که از اصحاب خاص پیامبر(ص) است قهراً بر خلاف قرآن و سنت و سیره پیامبر(ص) نمی‎تواند سخنی بگوید و تأکید بیش از حد بر مطلبی کند که از رسوبات تفکرات مسیحیت منحرف است. در مسیحیت ترغیب به رهبانیت، انزاو و دنیاگریزی وجود داشته است. از قبل از اسلام این اندیشه و این روش مطرح بوده است، البته در دوران بعد از امیرالمؤمنین صوفیه نیز تقریباً در بعضی از فرقه‎ها و آموزه‎هاشان چنین خطی را دنبال کردند. حال چطور می‎توانیم ادعا کنیم حضرت علی(ع)تأکید بیش از حد بر مطلبی دارد که یا ریشه در قبل از اسلام و رهبانیت مسیحی داشته یا بعد از دوران حضرت علی(ع) و در اثر تفکر برخی از فرقه‏ها بوجود آمده است؟
این‏ها خود نشان دهنده این است که مطالب نهج البلاغه از حضرت علی(ع) نیست.
شواهدی هم بر این مدعا ذکر کردند، از جمله:
۱. در برخی از خطبه‏ها حضرت علی(ع) دعوت به دوری از طیباتی می‎کند که خداوند آن‎ها را حلال کرده است. این برخلاف آموزه‎های قرآن و پیامبر(ص) است.
۲. حضرت علی(ع) در خطبه متقین (خطبه ۱۹۳) به نوعی آراستگی را در فقر و تهیدستی دانسته است: «فَمِنْ‏ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ‏ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ وَ قَصْداً فِي غِنًى وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَة… » .
حضرت تجمل و آراستگی را در فقر و تهیدستی می‎داند و این هم با روح دیانت سازگار نیست.
۳. در نامه ای که حضرت به شریح قاضی نوشته است (وقتی فهمید که شریح یک خانه هشتاد دیناری خریده) این‎چنین شروع کرده اند «… هَذَا مَا اشْتَرَى‏ عَبْدٌ ذَلِيلٌ‏ مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِينَ وَ خِطَّةِ الْهَالِكِينَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ الْحَدُّ الْأَوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الآْفَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الْمُصِيبَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ يَنْتَهِي إِلَى الْهَوَى الْمُرْدِي وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى الشَّيْطَانِ الْمُغْوِي وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ الدَّار …»
حضرت اشاره می‏کند به آن خانه و می‎فرماید: «آن را بنده‎ای خوار از مرده‏ای که برای کوچ کردن به سرای دیگر او را از این خانه بیرونش کرده است خریده است، از او خانه‎ای از خانه های فریب از جانب فانی شوندگان سرزمین اهل هلاکت خریده است، (بعد حضرت حدود این خانه را معین می کند و می‏گوید: ) این خانه چهار حد دارد: حد اول به آفات و بلاها و حد دوم به مصائب و حد سوم به هوس‎های تباه کننده و حد چهارم به شیطان گمراه کننده و در این خانه به همین حد چهارم باز می‏شود.»
ترغیب به زهد و گریز از دنیا به این شدت با آموزه‎های قرآن و احادیث پیامبر سازگار نیست.
۴. در کلامی خطاب به نوف فرمودند: «… طُوبَى‏ لِلزَّاهِدِينَ‏ فِي‏ الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ‏ فِي‏ الآْخِرَةِ أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً …‏» «خوش به حال آن‎ها که دل از دنیا بریدند و دلشان از آخرت پر شد و مشتاق آخرت شدند، آن‎ها که زمین را نشیمن‎گاه خود و خاک را فراش خود قرار دادند و آب را به عنوان نوشیدنی گوارا انتخاب کردند.»
به هر حال موارد زیادی در کلمات حضرت علی(ع) در نهج البلاغه پیرامون ترغیب به زهد، دنیاگریزی و دوری از دنیا و حتی طیبات دنیا مطرح شده است.  و این با تعالیم قرآن و سنت پیامبر(ص) سازگار نیست و ما این مقدار ترغیب به زهد را در سخنان پیامبر(ص) نمی‎بینیم.
بررسی دلیل دهم 
به نظر اهل تحقیق این دلیل نیز ناتمام است. زیرا:
اولاً: امیرالمؤمنین دقیقا در راستای آموزه‎های قرآنی و احادیث نبوی و سنت پیامبر(ص) در همه امور عمل کرده یا سخن گفته است. یعنی هیچ‎گاه نه برخلاف قرآن و نه بر خلاف سنت پیامبر(ص) نه کاری کرده و نه سخنی گفته است. در قرآن دنیا فی نفسه مذموم شمرده نشده بلکه آنچه مذموم دانسته شده دل بستگی به دنیا است، اما بهره‎مندی از دنیا برای کسب فضایل و آمادگی برای سفر آخرت به هیچ‏وجه شمرده نشده بلکه مذموم نیست بلکه مدح نیز شده است. بله از یک طرف در قرآن می‎بینیم خداوند متعال می‎فرماید: « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد» ؛ که همه حیات و زندگی دنیا را این امور دانسته است که هیچ کدام ارزش ندارد ولی از آن طرف در خود قرآن اجازه بهره‏مندی از طیبات داده شده است. اگر استفاده از این طیبات مذموم و بد بود، معنا نداشت خداوند در قرآن بگوید: «… أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبات‏ …»  و بسیاری از آن طیبات را نام ببرد و جواز استفاده از آن‎ها را صادر کند. این نشان می‎دهد که این‎ها مذموم نیستند، همین منطق در کلام مولاحضرت علی(ع) تجلی پیدا کرده است.
اگر در برخورد با نهج البلاغه یک جانبه به قضاوت بنشینم ممکن است این اشکالات پیش بیاید؛ اما وقتی همه نهج البلاغه و سخنان حضرت علی(ع) را در بخش‎های مختلف می‎بنیم، دقیقا مطابق با سنت‎ پیامبر(ص) بوده و منطبق با چیزی است که در قرآن بیان شده است. چند نمونه ذکر می‏کنیم تا معلوم شد که آیا حضرت علی(ع) در مواجهه با دنیا روش رهبانیت مسیحی را پیش گرفته است یا راه رسم مترفین را یا اینکه راه سومی را در پیش گرفته است.
۱. در نامه‏ای که حضرت علی(ع) به محمد بن ابی بکر نوشته است در مقام بیان صفات اهل تقوی میفرماید: «… أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الآْخِرَةِ فَشَارَكُوا أَهْلَ‏ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ …»
حضرت می‎فرماید:« افراد با تقوا از نعمت‏های زودگذر دنیا و موهبت‏های آینده آخرت بهره می‏برند، به این صورت که آن‏ها در برخورداری از دنیا با دنیاداران همراه می‏شنوند ولی دنیاپرستان از ذخائر اخروی بی‏نصیب می‎مانند. هر دو از دنیا استفاده می‏کنند ولی استفاده اهل تقوی از دنیا به همراه بهره‏مندی از ذخایر اخروی است. سپس می‎فرماید: آنان یعنی اهل تقوی در بهترین جا سکونت می کنند و از بهترین نوشیدنی‎ها می نوشند ولذا مانند خوشگذرانان از نعمت‏های دنیا بهره‎مند می‎شوند و سرانجام با توشه کافی از دنیا می‎روند».
وقتی پای بهره‎مندی و تمتع از دنیا به میان می‏آید حضرت به صورت هدفمند و جهت‏دار توصیه به استفاده از مواهب و نعمت‏های دنیا می‎کند و مرز بین اهل تقوا و مترفین را در استفاده از نعمت‎های دنیا کاملا روشن می‎کند و الا فی نفسه دنیا از نظر حضرت علی(ع) مذموم نیست. این توصیه کجا و رهبانیت مسیحیت کجا؟
۲. علاء بن زیاد حارثی از برادرش عاصم نزد حضرت علی(ع) شکایت کرد، که عبایی به تن کرده و دنیا را رها نموده است و زهد در پیش گرفته. امام عاصم را طلبید و به او فرمود: «… يَا عُدَيَ‏ نَفْسِهِ‏ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ قَالَ وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ‏] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ.»
ای دشمن کوچک خود (عدی از عدو و مصغر عدو است) شیطان تو را سرگشته و حیران کرده است، «لقد استهام بک الخبیث» از راه به درت کرده است، آیا تو به زن و فرزندان خودت رحم نمی‎کنی و گمان می‏کنی که خدا آنچه را که پاکیزه است بر تو حلال کرده، اما از بهره برداری از آن ناخشنود است! مگر می‏شود از یک طرف چیزی را حلال کند و از یک طرف از استفاده آن ناخشنود باشد؟ تو این کار را کردی. تو نزد خدا خوارتر از آن هستی که می‎پنداری.
عاصم وقتی این مطالب را شنید در پاسخ عرض کرد شما خودتان لباس خشن می پوشی و غذای اندک می‎خورید، حال به من می‎فرمایید از مواهب دنیا بهره‏مند شوم؟
حضرت فرمود «ویحک» من مانند تو نیستم، موقعیت من کجا و موقعیت تو کجا؟ خدا واجب کرده است که راهبران حق خود را با ضعیف‎ترین مردم برابر بدانند تا فقیران بتوانند بار فقر را تحمل کنند.»
نظیر این مطالب را حضرت در نامه‎ای به والی بصره نیز بیان کرده است.
اینکه گفته شده حضرت علی(ع) جامع اضداد است همین است. از یک طرف خودشان لباس خشن می‎پوشند و غذای اندک می‎خورند و با آن سختی زندگی می‎کنند،‎ اما به کسی که این راه و رسم را پیشه کرده توصیه می‎کند که از نعمت‎های دنیا بهره‎مند شود.
پس اینکه گفته شده حضرت تأکید بیش از حد بر زهد و رهبانیت و گریز از دنیا کرده است و این بر خلاف قرآن و احادیث نبوی(ص) است، بلکه از رسوبات تفکر رهبانی مسیحیت است حرف ناتمامی است. زیرا دیدید که حضرت علی(ع) اگر توصیه به رهبانیت و گریز از دنیا کرده، در کنارش نیز توصیه به استفاده از نعمت‎های این دنیا نیز کرده است.
ثانیاً: با قطع نظر از این جهت بررسی شرایط زندگی مردم در دوران پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) در می‎یابیم که یک تفاوت  اساسی بین این دو دوره وجود دارد. در دوران پیامبر که آغاز اسلام بود، چه در مکه و چه در دورانی که درمدینه بودند، تنگناها و تضییقات شدیدی عارض جامعه اسلامی شده بود. مسلمانان، مخصوصاً در دروانی که در مکه بودند و بعد در مدینه، با مشقت زندگی می‎کردند به نوعی که حتی به زحمت نان گندم می‎خوردند. این وضع عمومی مردم بود. بنابراین توصیه به ترک دنیا و زهد و رهبانیت شاید در آن زمان چندان موضوعیت نداشت، یعنی سالبه به انتفاء موضوع بود و خیلی زمینه این سخنان فراهم نبود. البته مسئله دل بستگی و وابستگی به دنیا به تمکن و عدم تمکن مربوط نیست. مثلا حضرت خدیجه(س) کسی بود که ثروت زیادی داشت، ولی هیچ دلبستگی نداشت؛ ولی از آن طرف برخی بودند که فقیر بودند و به همان اندک مالی که داشتند دل‎بسته بودند و حاضر نبودند دست از آن بکشند. این اوضاع زمان پیامبر(ص) بود.
اما بعد از پیامبر(ص) و پس از فتوحات گسترده‎ای که بخصوص در زمان خلیفه دوم پیش آمد، سیل ثروت به سوی مملکت اسلامی سرازیر شد. در این مقطع آنچه مهم بود توزیع عادلانه ثروت بود. یعنی آنچه که به عنوان غنائم از بعد از جنگ‎ها نصیب مسلمین می‎شد، به هر حال طبق قاعده باید بخشی در بیت‎المال و برخی بین جنگجویان تقسیم می‎شد.
این نقطه اشکال پیدا کرد و ثروت عادلانه توزیع نشد. فاصله طبقاتی به شدت زیاد شد، یعنی عده‎ای به شدت فقیر شدند که جمع زیادی هم بودند، در مقابل عده‎ای با دست اندازی به بیت المال ثروت انبوهی برای خودشان فراهم کردند. آنچه که حضرت را وادار کرد در مقابل این دلبستگی و گرایش و رغبت به دنیا و ثروت دنیا بایستد، همین وضعی بود که گفته شد. حضرت مشاهده می‏نمودند که جمعی به شدت برای ثروت اندوزی و تکاثر مسابقه می‎دهند و یک عده به شدت در حال فقر و نداری هستند. آنچه که حضرت را وادار می کرد در این شرایط چنین سخنانی بگوید همان وضعیتی بود که اشاره شد، یعنی چون گرایش به دنیا و تکاثر و حب مال به شدت رایج و شیوع پیدا کرده بود و عده‎ای در این وادی افتاده بودند، حضرت خطابات و کلماتش در نهی از این امور بود، در واقع خطاب ایشان نیز به این افراد است، اگر به شریح قاضی این‎چنین فرمودند خواستند با این روحیه مقابله کنند با روحیه‎ای که آرام آرام دامن‎گیر جامعه اسلامی می‏شد.
بنابراین این دلیل نیز نمیتواند در استناد نهج البلاغه به حضرت علی(ع) خدشه‏ای وارد کند.
دلیل یازدهم
در نهج البلاغه گاهی کلمات متناقض می‏بینیم و تناقض در کلام، از حضرت علی(ع) زیبنده نیست. شأن حضرت علی این نیست که متناقض صحبت کند و برای اینکه حضرت علی(ع) را از این اشکال دور نگه داریم باید بگوییم نهج البلاغه یا بخشی از آن از حضرت نیست.
از جمله تناقضهایی که در نهج البلاغه وجود دارد این است که حضرت نسبت به سبّ، لعن و دشنام حساسیت نشان می‎دهد و دیگران را نهی می‎کند. چنانچه زمانی که حضرت شنید بعضی از یارانشان شامیان را سب می‏کنند فرمود: «… إِنِّي‏ أَكْرَهُ‏ لَكُمْ‏ أَنْ‏ تَكُونُوا سَبَّابِينَ‏ …» ؛ من خوش ندارم که شما را دشنام دهنده ببینم. اما از سوی دیگر خود حضرت در مواردی به لعن دیگران اقدام کرده است، مثلا زمانی که بین حضرت و خلیفه سوم گفتگو و مجادله‎ای پیش آمد، مغیره پسر اخنس به خلیفه سوم گفت: من از عهده علی بر می‎آیم. وقتی وارد میدان شد تا حرف بزند، حضرت به مغیره فرمود: «يَا ابْنَ اللَّعِينِ الْأَبْتَرِ وَ الشَّجَرَةِ الَّتِي لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ …»  این حاکی از این است که ما نمی‎توانیم نهج البلاغه را مستند به حضرت علی(ع) بدانیم زیرا این تناقض از شخصیت کسی مثل حضرت علی(ع) قابل قبول نیست.
بررسی دلیل یازدهم
 این دلیل هم باطل است زیرا اگر حضرت علی نهی از سب و لعن می‎کند و می‏فرماید: «انی اکره لکم ان تکونوا سبابین» برای این است که لعن و نفرین اگر در جای خودش و در شرایط خودش به کار نرود قطعاً مذموم است و الا اصل لعن مذموم نیست.
در قرآن مکرر می‎بینیم کافران و مشرکان و منافقین و ظالمین مورد لعن قرار گرفته‎اند ولی لعن ملاک دارد، بدون ملاک نمی‏شود کسی را مورد لعن قرار داد، اصحاب و یاران در واقع از این ابزار در غیر موضع خودش استفاده کرده بودند. یعنی به عده‎ای که استحقاق لعن نداشتند لعن کرده بودند. لذا این نهی به این جهت بوده است اما اگر لعن در جای خود و در موضع خود به کار رود قطعا مذموم نیست و حضرت علی(ع) اعرف الاشخاص به مواضع لعن و نفرین دیگران است. یعنی او موضع و مکان لعن را به درستی می‏شناخت. این‎طور نیست که بتوان هر جایی لعن به کار برد، برای هر کسی و در هر موقعیتی و شرایطی.
در شرایطی چه بسا لازم بوده که حضرت این کار را انجام دهد تا حقایقی را برای دیگران روشن کند. وقتی کسی بی‎ریشه و بی اصل و نسب می‎آید مقابل حضرت علی(ع) که اول اسلام آورنده به پیامبر(ص) است، می‏ایستد و در انظار دیگران می‎خواهد با او مقابله کند و خود را همسنگ او نشان دهد، حضرت برای اینکه حقیقت و ماهیت این شخص را نشان دهد ناچار است که او را معرفی کند و الا در غیر این موارد اندک، کجا در سیره حضرت علی(ع) می‎بینیم که این چنین با مردم برخورد کند. پس‎گاهی شرایط خاصی نسبت به افراد خاصی و درموقعیت‏های خاص پیش می‏آمد که حضرت آن افراد را لعن کند. یعنی در واقع این یک استثناء است و ما هیچ وقت بین مستثنی و مستثنی منه نمی‎گوییم تناقض است، بین عام و خاص نمی‏گوییم تناقض است. اگر بواسطه بعضی از امور استثنایی پیش آمد، اسمش تناقض نیست.
لذا این دلیل نیز نمی تواند عدم استناد نهج البلاغه به حضرت علی(ع) باشد .
سوال:
استاد: درست است آنجا نهی از سب بوده و اینجا لعن است ولی ممکن است کسی بگوید: اینکه حضرت می‎فرماید: «الْأَبْتَرِ وَ الشَّجَرَةِ الَّتِي لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ » انی هم یک نوع دشنام و سبّ است.
سوال:
استاد: عرض کردم اگر حضرت بی‎ریشه بودن مغیره را یادآوری می‎کند برای این است که یک حقیقت و واقعیتی را به دیگران بفهماند که این شخصی که می‎بینید این‎چنین در مقابل من ایستاده و الان مدعی شده است آدمی بی‎ریشه است.
در یک صحنه‎هایی جای مواجهه علمی نیست. استدلال همه‎جا کارساز نیست، بلکه جای کنار زدن پرده‎ها است ولی به‎جا و در موضع خودش. وقتی کسی مقابل حضرت علی(ع) می‎ایستد و واقعیت و حقیقت را قلب می‎کند و او را متهم می‏کند و مدعی می‎شود، آن حضرت برای اینکه تفهیم کند به او و به دیگران حقیقت را یادآوری می‎کند ریشه‎اش را.  او در حقیقت علاوه بر اینکه می‎خواهد به دیگران بفهماند می‏خواهد به خود او نیز این هشدار را بدهد که یاد بیاور که چه کسی بودی و چه کسی هستی، این خودش یک مبارزه است. مبارزه همیشه این نیست که استدلال شود یا شمشیر بکشیم، بلکه باید به جا شمشیر کشید و به جا استدلال کرد و به جا دست دشمن را رو کرد. بحث آبرو بردن و آبرو ریزی نیست. او وقتی با این حربه وارد میدان می‎شود حضرت علی(ع) نیز واقعیات شخصیت او را به دیگران نشان می‎دهد .
دلیل دوازدهم
درنهج البلاغه تکرار زیاد است. گاهی یک مطلب با عبارت‎های مختلف تکرار می‎شود، معنا و مضمون یکی است ولی عبارت‏ها مختلف است، شما می‎بینید در خطبه‎ها و نامه‎ها و حکمت‎ها یک مضمون با عبارت‎های مختلف بیان شده است و این با مقام حضرت علی(ع) سازگاری ندارد بلکه چه بسا نشان می‏دهد که مثلا سید رضی این مضامین را با عبارت پردازی و تخصص و مهارتی که در ادبیات داشته تکرار کرده است. پس این تکرار با عبارت‏های مختلف، خود گواه عدم استناد نهج البلاغه به حضرت علی(ع) است.
بررسی دلیل دوازدهم 
این دلیل نیز نا تمام است زیرا:
اولاً: خود سید رضی در مقدمه کتاب اشاره می‎کند که گاهی ممکن است پیش آمده باشد که مطلبی را به اشتباه برای بار دوم در جای دیگر نیز آورده باشم. یعنی خودش تکرارهایی که در نهج البلاغه آمده را  توضیح می‎دهد و آنان را توجیه می‎کند.
ثانیاً: مطالبی که از حضرت نقل شده بوسیله راویان متعدد بیان شده و راویان چون بنایشان بر نقل مضمون سخن مروی عنه بوده، گاهی عباراتشان با هم فرق می‏کند. یعنی یک حادثه و یک جمله چه بسا با عبارت‎های مختلف از قول امام(ع) نقل می‏شد. لذا در برخی از روایات مخصوصاً در بحث‎های فقهی در مورد برخی از روایات بسیاری از آقایان قائلند این‎ها یک روایت است که با تعبیرات مختلف بیان شده است، یک قضیه و یک مسئله بوده ولی عبارت‎ها مختلف است. لذا اگر سید رضی در نهج البلاغه یک مطلب را در مواضع مختلف نقل کرده، چه بسا به خاطر این است که از راویان متعدد این مطلب را نقل کرده است که روایتشان مختلف است.
به هر حال این توضیحات حداقل می‏تواند مشکل بخشی از تکرارها را حل کند. مخصوصاً با ملاحظه این نکته که آنچه که سید رضی در نهج البلاغه آورده است از یک کتاب نیست، بلکه مصادرش مختلف است. شما به مصادر نهج البلاغه مراجعه کنید می‎بینید که از کتاب‏های مختلف جمع‏آوری شده است.
لذا مجموعاً به نظر می‎رسد این دلیل نیز نمی‎تواند مسئله عدم استناد نهج البلاغه را به حضرت علی(ع) ثابت کند.
ملاحظه کردید که تاکنون دوازده دلیل از ادله این گروه را ذکر کردیم و یکایک مورد اشکال قرار دادیم.