جلسه بیست و سوم – مسأله ۹- استحباب تعجیل در تزویج دختر، مسأله ۱۰- استحباب سعی در تزویج دو نفر

جلسه ۲۳ – PDF

جلسه بیست و سوم
مسأله ۹- استحباب تعجیل در تزویج دختر، مسأله ۱۰- استحباب سعی در تزویج دو نفر
۲۶/۰۸/۱۳۹۷

  مسأله ۹
مسأله ۹: «يستحب التعجيل في تزويج البنت و تحصينها بالزوج عند بلوغها»، مستحب است شتاب در شوهر دادن دختر و محافظت دختر به سبب زوج.  «تحصينها بالزوج» یعنی اینکه دختر و زن به سبب شوهر حفظ شود؛ «عند بلوغها»، در زمانی که بالغ می‎شود. «فعن الصادق عليه السلام: من سعادة المرء أن لا تطمث ابنته في بيته».  از امام صادق(ع) روایت نقل شده که از جمله سعادت‎های یک شخص آن است که دختر او در خانه او حیض نبیند؛ یعنی حتی بلوغش در خانه شوهر واقع شود.
پاسخ به یک شبهه
در مواردی از این قبیل، این سؤال و پرسش مطرح می‎شود که آیا این مستحبات یا مکروهات، مطلق است یا اینکه ناظر به یک شرایط خاصی است؟ اینکه حضرت فرمودند از جمله سعادت‎های شخص آن است که دخترش در خانه او حیض نشود، یعنی آنکه قبل از بلوغ به خانه شوهر برود، مطلبی است که بعید نیست بگوییم در آن زمان، شرایط خاصی از نظر جسمی و روحی در مورد دختران وجود داشته که حضرت چنین فرموده‎اند. لذا این می‎تواند در شرایط و مناطق مختلف، تغییر کند. الان واقعاً دختری که به این حد نرسیده، آیا اساساً این آمادگی را دارد که از پدر و مادر جدا شود و در یک خانه‎ای مستقل زندگی کند که نه خودش و نه آن مرد این آمادگی و استعداد را ندارند؟ به عبارت دیگر، این ناظر به فرضی است که آمادگی جسمی و فکری و روحی برای دختر و پسر وجود داشته باشد. اما اینکه الان این را به عنوان یک امر مستحب الی یوم القیامه قلمداد کنیم و بگوییم این در همه شرایط و در بین همه اقوام و در همه مناطق این چنین است، این اطلاق و عمومیت را نمی‎توانیم استفاده کنیم. بالاخره یک مسأله، مفروض و مفروغ عنه است؛ توانایی و قدرت جسمی و آمادگی و استعداد روحی، درست است که در روایت به آن اشاره نشده ولی یک امری است که ارتکازی است. این بر فرض فراهم بودن شرایطِ دیگر است. وجه آن لعل همین باشد که وقتی دختر به حدّی می‎رسد که نیازهای روحی و عاطفی و جسمی پیدا می‎کند، این نیازها توسط شوهر پاسخ داده شود.
در ادامه متن تحریر چنین آمده: «و في الخبر ان الأبكار بمنزلة الثمر على الشجر»، دختران به منزله میوه بر روی درخت‎اند. میوه روی درخت از زمانی که شکوفه می‎کند تا وقتی که میوه می‎شود؛ وقتی که این میوه رسید، به تعبیر روایت اگر چیده نشود، یا خورشید و گرمای خورشید آن را فاسد می‎کند یا باد آن را می‎اندازد. وقتی میوه برسد، روی زمین می‎افتد و از بین می‎رود. امام در اینجا تنظیر و تمثیل کرده‎اند که أبکار به منزله ثمر علی الشجر هستند. «إذا أدرك ثمارها و لم تجتن»، اگر میوه‎های درخت برسد ولی چیده نشود، «أفسدته الشمس و نثرته الرياح»، خورشید و گرمای شمس آن را فاسد می‎کند و بادها وقتی که بوزند، میوه رسیده به راحتی روی زمین می‎افتد. «و كذلك الأبكار إذا أدركن ما تدرك النساء فليس لهن دواء إلا البعولة»،  دختران نیز وقتی به حدّی برسند که زنان می‎رسند. آن حدّی که زنان به آن می‎رسند چیست؟ آن چیزی که زنان آن را درک و حس می‎کنند، مجموعه‎ای از نیازهای روحی و عاطفی خاص و نیازهای جسمی است؛ این همان حد بلوغ یا مقارن با بلوغ است. وقتی دختران به چنین حدی می‎رسند، «فليس لهن دواء إلّا البعولة»، دارو و درمانی ندارد جز شوهر کردن.
اتفاقاً این به رسمیت شناختن نیازهای روحی و عاطفی و نیز نیازهای جسمی دختر است؛ که این نیازها یا باید سرکوب شوند که قطعاً پذیرفته نیست، یا اگر به آن توجه نشود، یک مسیر متفاوتی پیدا می‎کند؛ نمونه‎اش می‎شود آنچه که الان در جوامع غربی و در جامعه ما به خاطر این اختلاط‎ها و آمیختگی‎ها پیدا شده است؛ این سوق پیدا می‎کند به سمت و سویی که قطعاً آثار منفی دارد و مفاسدی بر آن مترتب است.
اینکه فرمودند تعجیل در تزویج بنت مستحب است و اینکه مقارن با بلوغ، دختر شوهر داده شود، شکی نیست که مضمون روایات است. برخی روایات این را مطرح کرده‎اند؛ اما همان طور که عرض شد باید توجه کرد که یک وقت ما این روایات را با قطع نظر از سایر روایات و سایر توصیه‎ها و با قطع نظر از زمان و شرایط صدور این روایات بررسی می‎کنیم؛ یعنی توانایی‎های، جسمی، روحی، آمادگی‎های ذهنی، اینها را نادیده می‎گیریم. این نتیجه‎اش آن است که الان منشأ بسیاری از طلاق‎ها است. ازدواج‎هایی که معمولاً وقتی در این قالب باشد، اجباری است و بعدها که کمی سن بالا می‎رود، منجر به طلاق می‎شود. اگر این روایت را کنار آن روایاتی بگذاریم که خواندیم؛ این صرف شعار نیست؛ وقتی در روایات توصیه می‎شود که دختر و اولیاء دختر باید دقت کنند در صفات همسری که می‎خواهند انتخاب کنند، چگونه ممکن است کسی که هنوز قدرت تشخیص ندارد و نمی‎تواند آن صفات اخلاقی و ایمانی لازم در مرد را تمیز بدهد، آن وقت ما آن را نادیده بگیریم و اینجا بگوییم من سعادة المرأة کذا. درست است که مِن سعادة المرأة، یک جنبه‎اش برمی‎گردد به ولیّ دختر؛ اما سعادت البنت را هم باید در نظر گرفت. یک جانبه و یک طرفه نباید از این روایات استفاده کرد. از این طرف ما مِن سعادة المرء داریم و از آن طرف سعادت دختر هم مهم است؛ روایاتی که جلسات گذشته خوانده شد، مبنی بر لزوم دقت در اوصاف همسر؛ ملاحظه فرمودید که هم از ناحیه مرد و هم از ناحیه زن بود، یک طرفه نبود.
وقتی ما اینها را مجموعاً کنار هم می‎گذاریم، آیا باز هم می‎توانیم جمود بر این الفاظ به خرج دهیم و بگوییم دختر باید قبل از بلوغ شوهر کند؟ این مهم است؛ چگونگی استفاده از روایات و ملاحظه مجموع روایات و نه یک روایت که آن وقت منشأ یک سری سؤالات و ابهامات شود و آن وقت خدای نکرده نتیجه‎اش انکار شود. لذا اینکه در مسأله نُه می‎فرماید تعجیل در تزویج بنت مستحب است، بله، مستحب است به شرط اینکه شرایط دیگر هم فراهم باشد. یعنی خواستگار خوب باشد، توانایی جسمی و آمادگی روحی برای دختر فراهم باشد، قدرت اداره یک زندگی مستقل را داشته باشد. این وابستگی‎هایی که به غلط یا به درست، در طول زمان شکل گرفته که دختر تا این سنین و حتی سنین بالاتر، شدیداً حتی در کارهای عادی خودش وابستگی به پدر و مادر دارد. معلوم است کسی که هنوز به این میزان و این حد و مرز نرسیده، اگر او را وارد زندگی کنید، جز دردسر و گرفتاری و نهایتاً طلاق، هیچ نتیجه‎ای ندارد. در بعضی از مناطق هم الان اینطور است؛ مخصوصاً در مناطقی که زندگی سخت داشته‎اند و مجبور بودند تلاش و کوشش کنند و همه اعضای خانواده برای تأمین معاش تلاش می‎کردند، حتی بچه‎های کوچک. آن موقع این وابستگی‎ها نبود؛ دختران کم و سن‎وسال به خاطر طبیعت زندگی‎شان، می‎توانستند یک زندگی را اداره کنند. بله، در آن شرایط این روایت معنا و مفهوم پیدا می‎کند.
الان هم همین طور؛ الان هم اگر در یک منطقه‎ای این فضا فراهم شود، این معنا پیدا می‎کند. در آینده هم اگر این فضا فراهم شود که این آمادگی و توانایی به خصوص قدرت تمیز و تشخیص فراهم شود، بسیار خوب است که از همان ابتدا در دامان شوهر این نیازها پاسخ داده شود. لذا باید ملاحظه کرد که این روایات در چه فضایی و منوط به حصول شرایط دیگر هم هست؛ نه اینکه ما با قطع نظر از همه آن امور، به یکباره بگوییم ولو بچه هنوز تا سر خیابان هم نمی‎تواند برود؛ یعنی قدرت تشخیص و تمیز ندارد تزویج شود. پذیرش این مطلب مشکل است.
سؤال:
استاد: آن فرق می‎کند؛ ممنوعیت دخول به دختر قبل البلوغ، هیچ منافاتی با تعجیل در تزویج ندارد. استحباب تعجیل در تزویج بنت قبل البلوغ … استمتاعات فقط منحصر در آن نیست؛ مسائل روحی و عاطفی، خیلی از امور هست.
سؤال:
استاد: کلاً آن مسائل تربیتی، چه پسر و چه دختر، اینکه توانمندی‎های فرزندان در هر جهت مورد اهتمام پدر و مادر باشد فی نفسه امر مطلوبی است. مثلاً به فرزندانتان قرآن بیاموزید، اسب سواری بیاموزید، تیراندازی بیاموزید. این فرزندان از همان سنین کودکی باید تحت تربیت قرار گیرند؛ هم تربیت فکری و هم تربیت جسمی و به اصطلاح امروزی‎ها مهارت‎افزایی. این توصیه‎ها برای این است که مهارت‎های بچه‎ها بیشتر شود. آن زمان کامپیوتر نبود که بگوید کامپیوتر هم یاد بدهید؛ اما مهارت‎های فردی و توانایی‎های فردی قطعاً در روایات هست. عرض من این است که این روایات در واقع باید در کنار توصیه به مهارت‎افزایی، در کنار توصیه به دقت در واجد بودن نسبت به صفات خوب و نداشتن صفات بد. وقتی اینها با هم ملاحظه می‎شود، آن وقت می‎توانیم بگوییم در آن فضا این مستحب است؛ ولی وقتی دیگر شرایط فراهم نیست و هنوز نمی‎تواند تشخیص دهد، و هنوز این مهارت‎ها در او شکوفا نشده، نمی‎توانیم فقط به این روایت اخذ کنیم و بقیه را رها کنیم. چون قبل البلوغ دارد. (در مورد بلوغ یک بحثی است که به نُه سالگی حاصل می‎شود؛ ولو اینکه حیض نشده باشد. اینجا که می‎گوید «أن لا تطمث ابنته في بيته»، این می‎تواند یک هدایتی باشد به اینکه مثلاً بلوغ به حیض است؛ ما وارد این بحث نمی‎شویم). اما مسأله این است که استحباب تعجیل تزویج بنت، منوط به این مجموعه‎ای است که اشاره شد.
ادامه مسأله ۹
مستحب است که خواستگار رد نشود؛ «إذا كان من يرضى خلقه و دينه و أمانته، و كان عفيفا صاحب يسار»، کسی است که خُلق او مرضی است و خُلق خوبی دارد؛ دینش مرضی است، امانتدار است، عفیف و پاکدامن است و یک گشایشی در زندگی‎اش دارد. اگر خواستگار این ویژگی‎ها را دارد، مستحب است که او را رد نکنند. این همه چیز دارد؛ صاحب گشایش در زندگی است؛ یعنی اجمالاً وضع زندگی او بد نیست. الان این یک رکن مهم است. به قول معروف دستش به دهنش می‎رسد. پاکدامن است؛ اخلاقش خوب است؛ دیندار و امین است و خیانتکار نیست. مستحب است و رجحان دارد که چنین خواستگاری رد نشود.
همچنین می‎فرماید: «و لا ينظر إلى شرافة الحسب و علو النسب»، نگاه نشود به اینکه او پسر کیست، پدر و مادرش چه کسانی هستند، خانواده او چطور هستند؛ خیلی در این چیزها دقت نشود. «لاینظر» یعنی در این مسأله خیلی دقیق نشود. «فعن علي (ص) عن النبي (ص): إذا جاءكم من ترضون خلقه و دينه فزوّجوه، قلت: يا رسول اللّه و إن كان دنيا في نسبه، قال(ص): إذا جاءكم من ترضون خلقه و دينه فزوّجوه، إلا تفعلوه تكن فتنة في الأرض و فساد كبير».  می‎فرماید اگر کسی آمد که شما به خُلق و دین او راضی هستید؛ یعنی آدم با اخلاق و متدینی است؛ او را به دخترتان تزویج کنید. بعد از پیامبر سؤال کردند: ولو اینکه از جهت نسب آدم پایین مرتبه‎ای باشد؛ ولو اینکه در نسبش پایین باشد و به جایی متصل و مرتبط نباشد. حضرت فرمود: اگر کسی آمد که خُلقش و ایمانش و دینش خوب است و شما راضی هستید؛ آدم با اخلاق و متدینی است، او را تزویج کنید و اگر چنان نکنید، نتیجه‎اش چه می‎شود؟ فساد بزرگ و فتنه در زمین روی می‎دهد.
اگر کسی این شرایط را داشته باشد، با اخلاق و با ایمان باشد؛ نسب و حسبش تناسب داشته باشد، اصیل و محترم باشند. آن کفو در خانواده، همین است. یعنی به هر حال همسانی و همسنگی بین خانواده‎ها، هم از نظر فکری، فرهنگی و آن حسب و نسب، اگر این باشد خوب است. ولی اگر کسی آمد که این را ندارد، اما در عوض آدم با اخلاق و با ایمان است، این را به ازدواج او در بیاوریم؛ چه اینکه اگر این کار نشود، نتیجه‎اش این می‎شود که هم جوانانی که این چنین نیستند، بدون همسر می‎مانند و هم دختران بی‎شوهر می‎مانند. نتیجه ازدواج نکردن دختران و پسران جوان به این سبب، فساد و فتنه فی الارض می‎شود. وقتی سن ازدواج بالا برود و ازدواج نکنند، نیازهای روحی و جسمی جوانان پاسخ داده نشود، نتیجه‎اش قطعاً فساد و فتنه است.
مسأله ۱۰
مسأله ۱۰: «يستحب السعي في التزويج و الشفاعة فيه و إرضاء الطرفين». مستحب است تلاش در تزویج و واسطه شدن در تزویج. یک کسی واسطه شود که یک دختر و پسری با هم ازدواج کنند، سعی در تزویج و وساطت در تزویج و راضی کردن طرفین. بالاخره در اول کار هم پسر و هم دختر طبیعتاً ممکن است به خاطر بی اطلاعی از یکدیگر یا به خاطر اینکه بعضی از مسائل در ذهن آنها برجسته می‎شود که خیلی مهم نیست؛ کسی تلاش کند که طرفین را راضی بر ازدواج کند، مستحب است.
«فعن الصادق (ع) قال: قال أمير المؤمنين (ع): أفضل الشفاعات أن تشفع بين اثنين في نكاح حتى يجمع اللّه بينهما».  برترین و بالاترین وساطت‎ها آن است که بین دو نفر در ازدواج وساطت شود، تا اینکه خدا بین آنها جمع کند و به ازدواج یکدیگر در آیند.
«و عن الكاظم‌ (ع) قال: ثلاثة يستظلون بظلّ عرش اللّه يوم القيامة يوم لا ظلّ إلّا ظلّه»، سه نفر در زیر سایه عرش الهی در روز قیامت از این سایه بهره‎مند می‎شوند؛ در سایه سار عرش الهی در روز قیامت متنعم‎اند؛ روزی که هیچ سایه‎ای نیست مگر سایه خدا. یعنی یا باید استظلال به ظل عرش الله پیدا کند یا دیگر سایه‎ای وجود ندارد. این سایه کنایه از امن و نعمت و راحت است. آن روزی که هیچ سایه‎ای نیست، اگر سایه عرش الهی نباشد یعنی نه امن و نه راحت و پناه وجود ندارد. «رجل زوّج أخاه المسلم أو أخدمه أو كتم له سرّاً».  ۱. کسی که برادر مسلمانش را به تزویج یک زنی در بیاورد؛ ۲. به برادر مسلمانش خدمت کند. این خیلی مهم است؛ گاهی انسان از یک کارهایی ابا می‎کند، در حالی که این کارها در نزد خدا خیلی ارزش دارد. اینکه می‎گوید در زیر سایه عرش خدا استظلال می‎کند و پناه می‎گیرد، این مسأله کمی نیست. ۳. سرّ و راز او را پنهان کند. کتمان سرّ دیگران خیلی مهم است؛ یک سرّ و رازی دارد که نمی‎خواهد دیگران بفهمند، این را بپوشاند، این چقدر ارزش دارد. معلوم است که اینها واقعاً باعث پرواز روح انسان می‎شود؛ خدمت به دیگران، کتمان سرّ دیگران، شاید از یک جهاتی برترین و بالاترین مبارزه با هوای نفس اینها باشد. وقتی انسان می‎خواهد به دیگری خدمت کند باید خودش را کمی کوچک کند؛ غرور انسان زیر پا گذاشته می‎شود و می‎فهمد کسی نیست. یا کتمان سر؛ یک رازی است که به هر دلیل نخواسته افشا شود؛ این را پنهان نگه دارد.
«و عن النبي (ص): من عمل في تزويج بين مؤمنين حتى يجمع بينهما زوجه اللّه ألف امرأة من الحور العين»، کسی که در تزویج بین مؤمنین تلاش کند تا خداوند بین آنها جمع کند، خداوند روز قیامت هزار حورالعین را به تزویج او در‎می‎آورد،. «كل امرأة في قصر من درّ و ياقوت»، هر کدام از این هزار تا، در قصری از درّ و یاقوت زندگی می‎کنند. ما اینها را نمی‎فهمیم یعنی چه؛ آیا همین دُرّ و یاقوتی است که ما می‎دانیم یا یک معنای دیگری دارد. «و كان له بكلّ خطوة خطاها أو بكلّ كلمة تكلّم بها في ذلك عمل سنة قام ليلها و صام نهارها»، می‎گوید کسی که این تلاش را بکند، برای هر قدمی که در این راه برمی‎دارد و هر سخنی که در این رابطه بر زبان جاری می‎کند، ارزش و ثواب عمل یک سال است؛ هر قدمی که برمی‎دارد و هر سخنی که می‎گوید، ارزشش برابر عمل یک سالی است که شبها را بیداری داشته باشد و به عبادت مشغول باشد و روز را روزه گرفته باشد.
«و من عمل في فرقة بين امرأة و زوجها»، اما اگر کسی برای جدایی بین یک زن و شوهر تلاش کند، «کان عليه غضب اللّه و لعنته في الدنيا و الآخرة»، غضب و لعنت خدا بر اوست، «و كان حقا على اللّه أن يرضخه بألف صخرة من نار»، و بر خداست که او را با هزار سنگ از سنگ‎های آتش مورد شکنجه و عذاب قرار دهد. «و من مشى في فساد ما بينهما و لم يفرق»، اما کسی که بین اینها فتنه‎گری کند؛ یک وقت است که برای جدا کردن اینها تلاش می‏کند؛ یک وقت است که نمی‎خواهد جدا کند بلکه می‎خواهد بین آنها را شکرآب کند، «كان في سخط اللّه عزوجل و لعنته في الدنيا و الآخرة، و حرّم عليه النظر إلى وجهه». لعنت خدا در دنیا و آخرت شامل او می‎شود و خداوند نظر به وجه او را ممنوع می‎کند؛ یعنی او را محروم می‎کند از اینکه به او نظر و عنایت داشته باشد.
ببینید چقدر مورد تأکید است؛ ایجاد محبت و الفت بین زن و شوهر؛ این همه ممنوعیت و کراهیت شدید از اینکه بین اینها جدایی انداخته شود؛ بین مؤمنین و بین دل‎ها. آدم‎هایی که این کار را می‎کنند، چه بین زن و شوهر و چه بین آحاد جامعه، بین مؤمنین، اینها واقعاً غضب و لعنت خدا بر آنهاست و از نظر الهی محروم هستند؛ یعنی کسی که در این جهت تلاش می‎کند، معلوم می‎شود که اصلاً خداوند از او روی برگردانده و کسی که برای الفت بین مؤمنین و خانواده‎ها تلاش می‎کند، معلوم می‎شود که مورد عنایت خداست.
سعی کنیم إن شاء الله خدا همیشه ما را مشمول عنایت خودش قرار دهد.