جلسه سی و سوم
اجتماع امر و نهی- مقدمه چهام: پاسخ محقق خراسانی به اشکال مقدر – مقدمه پنجم
۱۳۹۸/۰۹/۰۹
جدول محتوا
پاسخ محقق خراسانی به اشکال مقدر
در مقدمه چهارم عرض شد که مسئله اجتماع امر و نهی یک مسئله عقلی است نه لفظی، دلیل آن نیز بیان شد، لکن در ادامه محقق خراسانی مطلبی را فرمودند که تعرض به آن خالی از فایده نیست.
محقق خراسانی میفرماید: مسئله اجتماع امر و نهی یک مسئله عقلی است نه لفظی ولی کسی گمان نکند که قول به جواز اجتماع امر و نهی عقلا و امتناع عرفا، به نوعی این مسئله را لفظیه میکند. به عبارت دیگر محقق خراسانی با این بیان کأنه از یک اشکال مقدر پاسخ میدهند.
اشکال مقدر
اشکال مقدر این است که در مسئله اجتماع امر و نهی یک نظر این است که امر و نهی اجتماعشان جایز است هم عقلا و هم عرفا، نظر دیگر این است که اجتماع امر و نهی لا یجوز عقلا و عرفا، اما یک عدهای تفصیل دادند در این مسئله و گفتند: اجتماع امر و نهی عقلا جایز است و عرفا ممتنع است. حال ممکن است به ذهن بیاید که همین که سخن از عرف به میان میآید و عدهای بین عرف و عقل تفصیل میدهند، به این نحو که عقلا قائل به جواز اجتماع میشوند ولی عرفا آن را ممتنع میدانند، پای عرف که وسط میآید، یعنی لفظ دلالت میکند بر امتناع، عرف از چه چیزی مسئله امتناع را کشف میکند؟ وقتی شما میگویید: از نظر عرف اجتماع امر و نهی ممتنع است یعنی عرف از خود امر و نهی که لفظ هستند، استفاده میکند که اینها قابل اجتماع نیستند. پس همین که نام عرف به میان میآید، یعنی این مسئله لفظی است، در واقع ادعا میشود که لفظ دلالت بر امتناع دارد. لذا مسئله در دایره دلالت الفاظ میرود.
پاسخ
محقق خراسانی در پاسخ میفرماید: مسئله اینچنین نیست، اینکه میگوییم: بعضی قائل به جواز اجتماع امر و نهی شدند عقلا و برخی قائل به امتناع شدهاند عرفا، یعنی اینکه آن واحد که امر و نهی در آن اجتماع کردند، از نظر عقل دو چیز حساب میشود و از نظر عرف مسامحی یک چیز، زیرا عرف آن واحد را ذو وجهین می بیند و میگوید: من جهة متعلق امر است و من جهة اخری متعلق نهی و اگر یک شئ هر چند از دو جهت متعلق امر و نهی قرار بگیرد، در واقع یک چیز است، از نظر عرف این واحد به واسطه اختلاف جهات دو چیز محسوب نمیشود. اما عقل کوچکترین تغییرات را زیر ذره بین می گذارد و اینها را دو چیز حساب میکند در حالیکه عرف اهل مسامحه است و چون اهل مسامحه است این دو را ولو دارای دو جهت میباشند، یک چیز بیشتر حساب نمیکند، پس منظور از اینکه عرفا ممتنع است و عقلا جایز است یعنی عرف این واحد ذو وجهین را یکی حساب میکند، لذا میگوید: نمیشود امر و نهی در یکی اجتماع کنند ولی چون از دید عقل واحد ذو وجهین دو چیز حساب میشوند، تعلق امر و نهی به دو چیز مستقل از یکدیگر جایز است و مانعی ندارد. پس اصلا ربطی به مسئله دلالت اللفظ ندارد.
محقق خراسانی در آخر نیز میفرماید: «غایة الأمر دعوی دلالة اللفظ علی عدم الوقوع بعد اختیار جواز الاجتماع» نهایتش این است که بگوییم: این الفاظ یا لفظ دلالت میکند بر عدم وقوع اجتماع بعد از آنکه جواز اجتماع را اختیار کردیم، یعنی مسئله جواز اجتماع و امتناع اجتماع خودش یک مسئله است که یک مسئله عقلی است، اما در مرحله بعد و در رتبه بعد اگر کسی قائل به جواز اجتماع شد میتواند ادعا کند که الفاظ دلالت میکنند بر اینکه چنین چیزی واقع نشده است، اینکه برخی میگویند: «والامتناع عرفا» نهایتا منظورشان این است که ولو مسئله عقلی است اما سراغ ادله و الفاظ و نظر عرف که میرویم این واقع نشده است. نهایتش چنین مطلبی است و دیگر اگر این نزاع باشد و اگر پای لفظ هم به میان بیاید، دیگر خارج از بحث خود اجتماع امر و نهی است، این بحث در طول بحث اجتماع امر و نهی است و بعد از نزاع در این مسئله اگر کسی قائل به جواز اجتماع شد، میتواند چنین ادعا کند ولو عقلا محذوری ندارد، اما چنین چیزی در بین مردم و در محاورات و طبیعتا در شرع واقع نمیشود. یعنی لفظ دلالت میکند بر عدم الوقوع، ولی این بعد از آن است که جواز اجتماع را بپذیریم، اگر قائل به امتناع شده باشد که تکلیف روشن است اما اگر قائل به جواز اجتماع شد میتواند در مرحله بعد ادعا کند الفاظ بر چنین چیزی دلالت ندارد. یعنی پای لفظ را بعد از تعیین تکلیف در مسئله اجتماع امر و نهی به میان بکشد. پس بیش از این از این مسئله استفاده نمیشود.
مقدمه پنجم: شمول اجتماع امر و نهی نسبت به وجوب و حرمت غیری، تخییری ، کفایی
آیا اجتماع امر و نهی اختصاص به وجوب و حرمت نفسی تعیینی و عینی دارد یا دایره آن اعم است و شامل وجوب و حرمت غیری تخییری و کفایی هم میشود؟
در اینکه این بحث مسلما در وجوب و حرمت نفسی، وجوب و حرمت تعیینی و وجوب و حرمت عینی واقع میشود تردیدی نیست، اینها قدر متیقن نزاع در مسئله اجتماع امر و نهی هستند، حال میخواهییم ببینیم آیا مسئله اجتماع امر و نهی در غیر اینها یعنی وجوب و حرمت غیری، وجوب و حرمت تخییری و وجوب و حرمت کفایی نیز جریان دارد یا خیر؟ ابتدا باید وجوب نفسی و تخییری و کفایی و نیز حرمت را در این سه قسم را بیان کنیم و بعد برویم سراغ اصل بحث.
وجوب نفسی: یعنی وجوبی که واجب لنفسه لا لغیره، مثل وجوب نفسی نماز.
وجوب غیری: همان وجوب مقدمی است، مثلا وضویی که شرط نماز است، وجوبش غیری است، غیر از آن وضوی استحبابی که خودش مطلوبیت نفسی دارد، مثلا در نماز و طواف که طهارت شرطیت دارد؛ وضو یک وجوب غیری میشود.
وجوب تعیینی: مثل وجوب نماز، بر مکلف نماز صبح تعیینا واجب است.
وجوب تخییری: مثل نماز جمعه که میگوییم: نماز جمعه در ظهر جمعه واجب تخییری است،
وجوب عینی: یعنی وجوبی که با اتیان برخی از مکلفین از بقیه ساقط نمیشود، مثلا نماز وجوب نفسی تعیینی و عینی دارد.
وجوب کفایی: با اتیان برخی از مکلفین این وجوب از بقیه ساقط میشود.
حرمت نیز همینطور است:
حرمت نفسی: مثل حرمت الخمر و حرمت الزنا.
حرمت تعیینی: مثل حرمت زنا.
حرمت عینی: مثل زنا؛ بر هر کسی عینا زنا حرام است، آنهم لا لغیره بلکه لنفسه حرام است.
حرمت غیری: مثل همه مقدماتی که برای ارتکاب حرام به کار میرود. فرض کنید کسی میخواهد شرب خمر کند، باید مقدماتی را فراهم کند، اینها هم مقدماتی است که تحقق این حرام متوقف بر آن است، البته این بحث در موضوع اعانه بر اثم مطرح است که آیا اعانه بر اثم حرام است یا خیر؟ کدام یک از مقدمات حرام، حرام است، آن وقت اگر اثبات کردیم حرمت اعانت بر اثم را، خود این عنوان تارة موضوع برای حرمت است، یعنی ممکن است کسی بگوید این اصلا حرمت نفسی دارد ولی اگر این عنوان نباشد، به عنوان مقدمه حرام جای بررسی دارد. برخی از مقدمات حرام، حرام است و برخی حرام نیستند، هر جایی که مقدمه حرامی حرام شده باشد با معیارهای خودش آن حرمت میشود یک حرمت غیری، دقیقا مثل وجوب غیری، اینجا حرمت غیری ثابت میشود، آنجا وجوب غیری.
حرمت تخییری: مثل اینکه پدری نهی میکند فرزندش را از ذهاب الی مکان فلان او مکان آخر، اینجا اتیان به احدهما حرام و قبیح است، ولد باید یا اینجا نرود یا اینجا، اگر بخواهد با این دستور موافقت کند همین که یکی از این دو جا نرود کافی است، پس موافقت با امتثال یکی از این دو دستور اتیان میشود، اگر یکی از این دو جا را ترک کند با دستور پدرش موافقت کرده است و اگر بخواهد مخالفت کند باید هر دو جا برود، مخالفت با حرمت تخییری اتیان به هر دو طرف است، بسته به این است که متعلق نهی چه چیزی باشد، اما در مورد واجب تخییری، اینکه میگوید ظهر جمعه یا نماز جمعه بخوان یا نماز ظهر را، موافقت با این دستور به اتیان احدهما محقق میشود، اما مخالفتش با ترک هر دو است.
حرمت کفایی: همانطور که حرمت عینی داریم میخواهیم ببینیم حرمت کفایی را میتوان تصویر کرد؟ اینجا ادعا شده که مثال شرعی ندارد و هر چه هست مثال عرفی است، آن هم بنابر بر اینکه ما نهی را به معنای طلب الترک بدانیم. اختلافی بود در اینکه حقیقت نهی چیست؟ محقق خراسانی و برخی دیگر فرمودند: نهی عبارت است از طلب الترک، مشهور نیز تقریبا همین نظر را داشتند، طلب الترک نیز یعنی طلب ترک الطبیعه، این طبیعت باید ترک شود و ترک الطبیعه به ترک یکی از افراد طبیعت محقق میشود. اگر مطلوب ترک الطبیعه بود، همین که یک نفر آن را ترک کند محقق شده است، آن حرمت کفایی تحقق پیدا کرده است، زیرا مقصود طلب ترک الطبیعه بود و این ترک طبیعت اگر توسط یکی از مکلفین هم صورت بگیرد عنوان ترک طبیعت منهی عنها صدق میکند، پس حرمت کفایی یعنی اینکه اگر یکی از مکلفین از منهی عنه اجتناب کند، این دستور محقق شده است و بر دیگران واجب نیست، زیرا خواسته چه بوده؟ ترک الطبیعه، اصلا نهی یعنی ترک الطبیعه و این طبیعت همانطوری که در ناحیه وجود با یک مصداق محقق میشد، در ناحیه عدم نیز با ترک یک نفر یصدق علیه انه ترک طبیعة النهی، این عنوان بر آن صادق است.
البته مرحوم مشکینی در تعلیقه بر کفایه یک مثال شرعی هم برای حرمت کفایی تصویر میکنند، و آن هم عبارت است از اینکه: اگر فرض کنید یک واجب کفایی باشد که آن واجب کفایی ضد خاص داشته باشد و ضد خاصش نیز فقط یکی باشد و ما ملتزم شویم به اینکه امر به شئ مقتضی نهی از ضد خاص است، آن وقت این نهی که متعلق به این ضد میشود حرام کفایی است، زیرا این ضد خاص نهی به آن متعلق شده است، یعنی هرچند به ضد خاص نهی نشده اما به هر حال امر شده به خود آن شئ و اگر ما امر به شئ را مقتضی نهی از ضد خاص دانستیم، این ضد خاص برای آن واجب که کفایی است (و فقط همین است و بس، یعنی ضد خاص دیگری ندارد.) میشود حرام کفایی.
حال میخواهیم ببینیم آیا مسئله اجتماع امر و نهی و نزاع در اینکه آیا امر و نهی میتوانند در یک مورد اجتماع کنند، آیا مختص به واجب و حرام نفسی و تعیینی و عینی است یا شامل واجب و حرام غیری تخییری و کفایی نیز میشود؟ پس در واقع در شمول و گستردگی مسئله اجتماع امر و نهی بحث می کنیم، یعنی آیا این نزاع عام است یا اختصاص به حرمت و وجوب تعیینی و نفسی و عینی دارد؟
محقق خراسانی میفرمایند: این نزاع عام است و همه انواع و اقسام وجوب و حرمت را در بر میگیرد. زیرا درست است که یک تفاوتهای جزیی بین واجب نفسی و واجب غیری بین واجب تعیینی و واجب تخییری، بین واجب عینی و کفایی وجود دارد و همچنین در ناحیه حرمت، اما مسئله این است که این تفاوتها تأثیری در محل نزاع نمیتواند داشته باشد،
نزاع در این مسئله این است که آیا این دو عنوان، آیا امر و نهی میتوانند در شئ واحد مجتمع شوند یا نه؟ فرق هم نمیکند این امر و نهی نفسی باشد یا غیری، مدلول امر وجوب است و مدلول نهی حرمت است یا حتی ممکن است مدلول امر و نهی یک حکم استحبابی و کراهتی باشد، همیشه لزومی نیست ممکن است جایی امر دلالت بر استحباب کند یا نهی دلالت بر کراهت کند، همیشه وجوب و حرمت نیست، پس وقتی میگوییم: امر و نهی، اعم از امر و نهی لزومی یا غیر لزومی است، معنایش این است که اگر اینها فی واحد اجتماع کردند، آیا این اجتماع جایز است یا خیر؟ به عبارت دیگر اجتماع این دو عنوان فی مورد واحد یا فی مورد که آن دو عنوان در آن تصادق کردند آیا جایز است یا خیر؟ این بحث در همه این موارد جاری میشود و هیچ مانعی ندارد.
تا حالا مثالهایی که زدیم مثل نماز و غصب، نماز در دار غصبی بود، در واقع بحث در آن مثال درباره اجتماع امر نفسی و نهی نفسی است، یعنی وجوب نفسی و حرمت نفسی، نماز که واجب نفسی است و غصب نیز حرام نفسی است.
همین در مورد وجوب و حرمت تخییری نیز میباشد، مثلا فرض کنید از یک طرف گفته شود یا نماز واجب است یا روزه، این یک وجوب تخییری دارد از آن طرف هم بگویند: یا تصرف در این زمین حرام است یا مجالست با غیر، حال اگر مکلف بین اینها در موردی جمع کرد، یعنی مثلا در ناحیه وجوب تخییری، نماز را اختیار کرد، در ناحیه حرمت، غصب را اختیار کرد، اینجا بحث میشود که آیا این وجوب تخییری و حرمت تخییری که اینجا آمدند، آیا لازمهاش اجتماع الحکمین فی واحد است؟ یعنی این مورد از مواردی است که دو حکم در یک جا اجتماع کردند یا خیر؟
همین ترتیب در مورد وجوب کفایی و حرمت کفایی نیز مطرح است، مثلا فرض کنید غصب حرام شده باشد به عنوان حرمت کفایی، از آن طرف نیز نماز میت واجب کفایی است، حال اگر کسی نماز میت را در زمین غصبی بخواند، اینجا اجتماع وجوب و حرمت کفایی شده است، البته فرض ما این است که حرمت غصب یک حرمت کفایی باشد، لذا این بحث مطرح است که آیا اجتماع آنها جایز است یا خیر؟
سوال:
استاد: ما فعلا میخواهیم بگوییم: بر فرض حصول شرایط آیا اجتماع امر و نهی فقط اختصاص به وجوب و حرمتهای نفسی، تعیینی و عینی دارد یا دامنهاش وسیعتر است و وجوب و حرمتهای غیری و وجوب حرمتهای تخییری و وجوب و حرمت های کفایی را نیز در بر میگیرد؟ ظاهر این است که این دامنه اوسع است و این نزاع اختصاص به وجوب عینی و نفسی و تعیینی ندارد، بلکه بالاتر، حتی ادعا شده است که این اختصاص به احکام الزامی هم ندارد، یعنی میتواند در امر غیر الزامی و نهی غیر الزامی نیز این بحث مطرح شود که آیا «یجوز اجتماع الاستحباب و الکراهه فی واحد ام لا؟» لذا اختصاص به مسئله وجوب و حرمت نیز ندارد، بلکه دامنهاش وسیع تر از آن است و استحباب و کراهت را نیز در بر میگیرد.
نظرات