آیت الله سید مجتبی نورمفیدی در مصاحبه با شبکه اجتهاد: عدم ردع معصومين، مهم‌ترين دليل بر مشروعيت نوروز است

آیت الله سيد مجتبي نور مفيدي در مصاحبه با شبکه اجتهاد

نگاه اسلام به مناسبت‌هاي ملي، همواره اصلاح‌گرايانه بوده است/ عدم ردع معصومين، مهم‌ترين دليل بر مشروعيت نوروز است/ شادي، حق «انسان» است و اختصاص به مؤمنين ندارد

ما دچار افراط‌وتفريط هستيم. گاهي با مشکلي مواجه مي‌شويم. به‌جاي اينکه بر خودمان مسلط باشيم و تفکر کنيم و باعقل و تدبير و با مشورت و همفکري، راه چاره براي حل اين مشکل پيدا کنيم، با دستپاچگي مي‌خواهيم با يک مسکن، مسئله را حل کنيم. اين مسکن، بيماري يا مشکل را مخفي مي‌کند. مشکل را بايد علاج کرد. ما مقداري گرفتار سطحي‌نگري و تلقي‌ها غلط و خوف‌هاي نا به‌جا هستيم. اين‌قدر مشکلات زياد است که انسان نمي‌داند کدام را بگويد.

اجتهاد: آيا شادي، يک حق به شمار مي‌رود يا صرفاً حکمی فقهی است؟ اين حق، مختص به مؤمنين است يا اختصاص به انسان دارد؟
آیت الله نورمفيدي: به نظر من شادی و نشاط يکی از نيازهای طبيعی و فطری هر انسانی است. در حديث جنود عقل و جهل که از امام صادق عليه‌السلام واردشده است، شادی را به‌عنوان يکی از جنود عقل و ضد آن‌که کسالت باشد را از جنود جهل شمرده‌اند. همچنين فرح به‌عنوان يکی از جنود عقل و ضد آن‌که حزن باشد به‌عنوان جنود جهل معرفي‌شده است. اساس اين حديث شريف، بر بيان فطريات آدمی است. مرحوم امام در شرح حديث، جنود عقل و جهل به‌خوبی تبيين کرده‌اند. همه آنچه به‌عنوان جنود عقل معرفي‌شده‌اند، فطری انسان است؛ اما گاهی فطرت اصلی و گاهی فطرت بالطبع و به تعبير مرحوم امام فطرت، مخموره است و لذا گاهی اوقات، انسان به‌اشتباه چيزی را که گمان مي‌کند شادی و نشاط است، به سراغ آن مي‌رود درحالي‌که درواقع شادی و نشاط نيست. لذا شادی يک امر فطری است.
علاوه بر اين، در قرآن آيه شريفه: «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» به‌عنوان مجازات کسانی که سرمست و غافل شدند و راه شرک و کفر در پيش گرفتند بيان کرده است. معمولاً مجازات برای ايجاد تنگنا و تنبه است و هميشه حکمی که به‌نوعی در آن مجازات و تنبيه است، برخلاف طبيعت و فطرت انسان است. حبس و جريمه خلاف فطرت و طبيعت انسان است. در اين آيه هم شادی نکردن به‌عنوان مجازات برای گروهی ذکرشده است که حاکی از اين است که شادی يک نياز فطری است.
دليل سوم بر فطری بودن شادی اين است که وعده‌هايی که خداوند در قرآن و روايات، در مورد بهشت و نعمت‌های بهشتی داده است، همه در رابطه با اموری است که موجب نشاط و شادی و فرح انسان مي‌شود. اين خودش نشان مي‌دهد که شادی يک امر فطری است.
در همين نظام خلقت که نظام احسن است، اساساً همه موجودات اين عالم، به‌نوعی فرح‌بخش و شادي‌آفرين و نشاط‌آور هستند. همه جزئيات روزها، طلوع و غروب خورشيد، ستارگان و فصول و … همه در راستای پاسخ دادن به اين نياز است. اگر ما شادی را يک نياز فطری و طبيعی بدانيم که فطرت طبيعت انسان به آن نياز دارد، قهراً حقی برای انسان است و ازآنجاکه اساس شريعت و دين برای سعادت بشر به‌عنوان يک نقشه راه بيرونی است، حتماً اين هماهنگی بين شريعت و فطرت وجود دارد.
يعنی اگر بخواهيم ساختار وجودی انسان را در نظر بگيريم، هر آنچه خداوند در وجود انسان قرار داده است چه به‌عنوان فطرت و چه به‌عنوان طبيعت، دقيقاً منطبق با همين ساختار وجودی انسان است و کمک مي‌کند که انسان به سعادت ابدی راهنمايی شود. لذا مي‌توان گفت اصل نياز به شادی و فرح و نشاط که البته باهم فرق دارند، نياز طبيعی و فطری است. لذا حق انسان است و اگر گفتيم حق انسان است، فرقی بين مؤمن و غير مؤمن ندارد. مگر ساير نيازهای طبيعی و امور فطری محصور به مؤمنين است؟ اصلاً بنيان شخصيت انسان به نحوی است که اين نياز در آن‌ها هست و فرقی بين آن‌ها نيست. من معتقدم چون احکام منطبق با اين ساختار وجودی است، به اين جهت هم توجه شده است.
البته اين نکته را بايد توجه کرد که شادی قلمرو دارد. ما بايد توجه کنيم که شادی به وقار انسان آسيب نرساند.
اجتهاد: اگر بگوييم شادی حق است، پس مقتضی موجود است و اگر درجايی شک در وجود مانع داشتيم، با تمسک به قاعده لاضرر، آن مانع را نفی مي‌کنيم. آيا اين مطلب را مي‌پذيريد؟
استاد نورمفيدي: به نظر من، به تبع مرحوم امام، قاعده لاضرر، حکمی سلطانی و حکومی است و اصلاً به اين عرصه کاری ندارد؛ ولی به‌طورکلي، اين‌طور نيست که خصوص فلان شادی اگر نباشد ضرر است، پس با لاضرر آن را برمي‌داريم. اگر شادی بخواهد از محيط اجتماعی رخت بربندد و نشاط سلب بشود، اين قطعاً ضرر و حرج دارد و اساساً موجب توقف و رکود و مانع پيشرفت است کما اينکه اطبا و پزشکان و متخصصين فن مي‌گويند؛ اما آيا اگر نبودِ يک امر ضروري، ضرر است، پس بايد کلاً آن را تجويز کنيم؟ من اصلاً با اين نگاه مخالفم. ما آن‌قدر دستمان پر است که نيازی به طی اين طريق نداريم.
اجتهاد: چرا در تفکر ديني، شادی به‌عنوان يک امر سبک و مرجوح شمرده مي‌شود؟ آيا اين مطلب، ريشه دينی دارد؟
آیت الله نورمفيدي:به نظر من در اينجا يک انحرافی صورت گرفته است و برداشت نادرستی از دين صورت گرفته است. اساساً حقيقت شادی بايد معلوم بشود تا بعد ببينيم چرا موضع منفی گرفته مي‌شود و تلقی اين است که يک شخص متدين و مقدس بايد عبوس باشد؟ حقيقت شادی درواقع احساس رضايت و احساس آسايش و آرامش است. شادمانی يعنی آرامش و احساس رضايت داشتن و به‌نوعی با التذاذ و لذت هم همراه است. پس شادی يک امر درونی است. بله، مُبرزات آن مي‌تواند بيرونی باشد.
اما احساس رضايت، چگونه محقق مي‌شود؟ اساساً موضع دين درباره اين مسئله، کاملاً روشن است. اين‌همه که در روايات بر اينکه در مواجهه با ديگران لبخند داشته باشيد، تأکيد شده است، برای انتقال حس شادی و شادمانی به ديگران است. اينکه امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمايد «اگر کسی مؤمنی را مسرور کند گويا مرا مسرور کرده است و هر کس من را مسرور کند، رسول‌الله صلي‌الله عليه و آله را مسرور کرده و هر کس ايشان را مسرور کند، خدای متعال را مسرور کرده است»، نشان‌دهنده اين است که خداوند متعال به اين امر در مورد انسان، اهميت زيادی داده است.
اميرالمؤمنين عليه‌السلام، شخص پيامبر (ص) داشتند و ساير ائمه عليهم‌السلام با اصحابشان مزاح مي‌کردند و اساساً سيره ائمه عليهم‌السلام و متشرعه چنين بوده است؛ لذا در اصل اينکه شادی کی از نشانه‌های ايمان است ترديدی نيست. اينکه فرمود: «المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه» نيز در همين راستا است. حزنی هم که اهل‌بيت عليهم‌السلام فرمودند مربوط به يک بخش از زندگی است که آيا انسان مي‌تواند به وظايفش عمل کند و يک نگرانی برای انسان هست که آيا توانسته رضايت خدای متعال را به دست بياورد يا نه؛ مثل بچه‌ای که هميشه درصدد تحصيل رضايت معلم يا پدر و مادر است. بنابراين اين نوع شادی و حزن، باهم منافاتی ندارند. در روايات داريم که انسان مسلمان اوقاتش را جز به سه کار نمي‌گذراند: يا به دنبال تأمين معاش است، يا به عبادت خدا مشغول است؛ يا شادي‌ها و تفريحات حلال دارد.
پس شادی بخشی از زندگی است؛ اما برخی به دليل ناآشنا بودن به احوال و سيره اهل‌بيت عليهم‌السلام و استفاده‌های نادرست از بعضی منابع مثل آيه «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»، مي‌گويند امر شده که زياد گريه کنيم و کم بخنديم. اين‌يک نوع سطحي‌نگری به ادله است. بخشی از اين مسئله هم به جهت اين است که شادي‌ها و برنامه‌های شادي‌آفرين، نوعاً آميخته با يک سری امور غير مشروع شده است؛ يعنی تلقی متدينين در جامعه، اين است که شادی و نشاط مساوی با غفلت و بي‌خبری و خدای ناخواسته ارتکاب امور حرام و نامشروع است. همين امر موجب دوری بسياری از ايشان از شادی شده است.
مسئله ديگر اين است که شادی مثل امور ديگر مراتب مختلفی دارد. بوعلی سينا وقتی مي‌خواهد لذت‌ها را نام ببرد از لذت حسی و خيالی و وهمی و عقلی نام مي‌برد. بوعلی سينا اوج لذت را لذت عقلی مي‌داند. مثل جمله‌ای که خواجه‌نصيرالدين گفته که اين الملوک و ابناء الملوک که وقتی يک مسئله علمی برای او حل مي‌شود مي‌گويد پادشاهان کجايند که اين لذت را درک کنند.
اين، تابع توانايي‌ها و ظرفيت انسان است. هرکسی مي‌تواند برای خودش لذت‌های فراتر از لذت‌های عادی عمومی تصوير کند و در آن مسير برود؛ اما اينکه ما بخواهيم اين مطلب را به همه جامعه تعميم بدهيم و بگوييم چون ايده‌آل شادي، آن نقطه است، پس از همين حالا در جامعه، همه را بايد با اين برنامه پيش ببريم، غلط است. مگر اميرالمؤمنين عليه‌السلام اوج لذت‌ها و شادي‌های عقلی را نداشت؟ اما وقتی با افراد عادی برخورد مي‌کرد مثل خود آن‌ها و در حد آن‌ها، اسباب نشاط و شادی آن‌ها را فراهم مي‌کرد و خودش هم در اين مسير با آن‌ها همراهی مي‌کرد. يا شخص پيغمبر (ص) که اشرف مخلوقات است، به لذت‌های عقلی رسيده که برای ما قابل‌تصور نيست ولی ايشان ‌وقتی با مردم برخورد مي‌کنند، ببينيد چگونه برخورد مي‌کنند.
مسئله ديگر اين است که انتظار از عموم مردم نبايد ايدئال‌ها باشد. وقتی انتظار حکومت، حاکمان، روحانيت يا مؤمنين و متدينين ما از جامعه، انتظار حداکثری باشد و بخواهند برنامه را در آن جهت قرار بدهند، طبيعتاً عکس‌العمل منفی دارد و باعث گريز مي‌شود.
در امر حکومت و برنامه‌های دينی و تبليغي، بايد هدف گزاری بکنيم؛ ولی ظرفيت جامعه را در نظر بگيريم و بر مبنای ظرفيت جامعه، گام‌به‌گام، آن‌هم نه در حد شعار و تبليغات، اين‌ها را پيش ببريم. گاهی از اوقات اين سوءتفاهم برای خود ما پيش مي‌آيد که در مواجهه با افراد فکر مي‌کنيم که اگر لبخندی داشته باشيم، باعث مي‌شود که ذهنيتی پيدا شود که مي‌شود يک‌قدری لاابالی بود.
اين خيلی اشتباه است. ما از اين اشتباهات زياد داشته‌ايم.
اجتهاد: گاهی به نظر مي‌رسد که بين فقه و شادی يک نوع تضاد وجود دارد. مثلاً اينکه فقه با هنر مخالف است. وقتی نقاشي، مجسمه‌سازی و موسيقي، در فقه، حرام شمرده‌شده است، درحالي‌که عرصه هنر يکی از مظاهر شادی است، اين برداشت تقويت مي‌شود که فقه با شادی در تناقض است. آيا اين مطلب درست است؟
آیت الله نورمفيدي:قطعاً اين مطلب باطل است. قطعاً اسلام و فقه با آرامش و گستردگی روحی و احساس رضايت، به‌هيچ‌وجه مخالف نيست و نمي‌تواند مخالف باشد؛ زيرا اين‌يک امر وجدانی است. ولی صحبت در اين است که ابزارهايی که اين حس را در انسان ايجاد مي‌کند، بايد چه ويژگي‌هايی داشته باشد؟ قطعاً فقه با برخی ابزارها موافق نيست. حس خوشی ناشی از شراب‌خواری را اسلام قطعاً اجازه نمي‌دهد؛ چون شراب‌خواری اگرچه ممکن است يک حس لذت زودگذر ايجاد کند ولی قطعاً مثل يک غذای فاسد، روح را بيمار مي‌کند.
اما اگر اسلام محدوديت‌هايی را ايجاد کرده است، راه‌هايی را هم بازکرده است. ما محدوديت‌ها را بيان مي‌کنم اما راه‌های گشوده به دست آوردن حس رضايت را يا در مقام نظر به‌درستی بيان نمي‌کنيم يا عملاً مي‌بنديم. من يک نمونه عرض مي‌کنم. مثلاً مسئله گسترده شدن ايام عزاداري‌ها، چيزی است که فقها و مراجع بزرگ ما با آن موافق نيستند و برخی با آن موضع هم گرفتند؛ اما معلوم نيست که ابتکار عمل دست کيست که به مناسبت‌های مختلف، اين عزاداري‌ها گسترش پيدا مي‌کند. اين محدوديت عزاداری به چند ماه در سال رسيده است و اتفاقی است که در مرآی و منظر ما هم مي‌افتد و همين‌طور هم مدام توسعه مي‌يابد، اما کسی مانع نمي‌شود.
ما نياز به يک بازنگری در امر ابزارهای شادی داريم. مثلاً اگر مجلس نمايش برای خنداندن مردم تشکيل شود يا يک مسابقه‌ای صورت بگيرد، آيا مصداق لهو و لعب است؟ خيلی از فقها در آن اشکال‌دارند و مي‌گويند مصداق لهو و لعب است؛ اما الآن در دنيا مرسوم است که از چنين برنامه‌هايی برای فرهنگ‌سازی مثبت استفاده مي‌کنند. چنين برای اينکه برنامه تأثير خودش بر عامه مردم را داشته باشد، بايد با شادی و خنده و مسابقه همراه باشد تا جاذبه داشته باشد.
به‌طورکلي، به نظر مي‌رسد برخی نهي‌های صورت گرفته از برخی هنرها، به جهت موضوعی بوده است که در زمان حاضر، به‌کلی منتفی شده است و لذا لازم است در حکم آن نيز تجديدنظر صورت پذيرد.
اجتهاد: در مورد مراسم باستاني، آيا از جهت شرعي، مي‌توان مشروعيت اين مراسم را مي‌توان نفی کرد؟
آیت الله نورمفيدي: به‌طورکلی بنا بر گزارش‌های تاريخي، آيات قرآنی و روايات، موضع دين با سنن و آداب ملی و قومي، يک موضع اصلاح گرانه است؛ نه نفی کلی است و نه تائيد کلي. ما سه مفهوم داريم. قوم به معنای قوم عرب يا قوم بلوچ مثلاً. قوم به معنای مفهوم ملت (البته به معنای فارسي) و قوم به معنای امت. هرکدام از اين مفاهيم، فراتر از ديگری است. دين هر سه مفهوم را به رسميت شناخته است؛ يعنی قوميت بايد حفظ شود. مثلاً قوم لر در ايران، منافاتی با مليت ايرانی آن ندارد و مليت ايرانی منافاتی با امت اسلامی ندارد. امت اسلامی يک تعريفی دارد. هرکدام ضمن اينکه با ديگری تداخلی دارد؛ اما مرزبندي‌هايی هم دارند. من معتقدم که اين مطلب، ظرافت بسيار مهمی در اسلام است که هيچ‌گاه قوميت را نفی نکرده است. برخی افراطيون مسلمان با شعار امت اسلامی هم قوميت و هم مليت را نفی کردند. اين کار بسيار غلط است و يکی از عواملی که باعث شد اين بود که دشمنان اسلام در مقابل اسلام قرار گرفتند اين بود که مي‌گفتند اسلام ماهيت شما را نفی کرده است. برخی مي‌گويند ايرانی بودن يعنی چه؟ ما مسلمانيم. اين حرف، حرف باطلی است. يک ايرانی به‌عنوان اينکه يا مسلمان است بايد از مسلمانان عراق و سوريه و فلسطين و … در مقابل اجانب دفاع کند. اسلام به آداب‌ورسوم، سنن قومی و ملي، مادامي‌که امر نامشروعی در آن نباشد، احترام گذاشته و تائيد کرده است. مخصوصاً برخی از اين سنن و آداب، از سنن و آداب انسانی است که اسلام هم بر روی آن تأکيد کرده است.
در اسلام، نه‌تنها از مراسم باستانی ردعی صورت نگرفته است، بلکه امضا هم شده است. نوروز، امری بوده که از قبل از اسلام بين ايراني‌ها رواج داشته است. ايراني‌ها با اهل‌بيت عليهم‌السلام به‌شدت مرتبط بودند و بعيد است که چنين امری در آن زمان حداقل مورد سؤال واقع نشده باشد يا ائمه عليهم‌السلام اين را از ايراني‌ها نديده باشند. لذا در مرآی و منظر امام عليه‌السلام بوده و حضرات نهی نفرمودند.
حتی همه سنت‌هايی که در عصر جاهليت رواج داشت هم باطل نبود. برخی از سنت‌ها که در جاهليت مرسوم بوده، بعد از بعثت پيامبر صلي‌الله عليه و آله نه‌تنها ردع نشده بلکه تائيد هم شده است. لذا اينکه مي‌گوييم نگاه اسلام به سنت‌های قومي، اصلاح‌گرايانه است به اين معناست. آن بخشی از اين مراسم که با مبانی فقهی و عقيدتی اسلام ناسازگار است، نهی شده است و بخشی از آن به‌عنوان امری که مباح است، در مورد آن موضع‌گيری شده است و بخشی نيز مورد تأکيد واقع‌شده است.