شرح رساله حقوق – جلسه دوم – شرح رساله حقوق امام سجاد(ع) – معنای لغوی حق – معنای لغوی حق – معنای اصطلاحی حق – معنای حق در فلسفه – معنای حق در فقه – معنای فقه در حقوق

جلسه ۲ – PDF

جلسه دوم

معنای لغوی حق – معنای اصطلاحی حق – معنای حق در فلسفه – معنای حق در فقه – معنای حق در حقوق

۱۳۹۷/۰۸/۲۳

شرحی بر رساله حقوق امام سجاد(ع) 

همان طور که می‎دانید، این رساله به عنوان رساله حقوق شناخته شده است. در این رساله حدود ۵۰ یا ۵۱ حق برشمرده شده است. ما نمی‎خواهیم تفصیلاً به مقدمات این بحث بپردازیم؛ اما اجمالاً دو مطلب را قبل از ورود به شرح کلمات امام سجاد(ع) باید توضیح دهیم. یکی اینکه معنای حق چیست؟ دوم اینکه منشأ حق چیست؟ امام سجاد(ع) در اینجا کلمه حق را بیش از ۵۰ بار تکرار کرده‎اند؛ حق الله علی الناس، حق الناس علیهم، حق الناس علی نفسه. سه قسم از حقوق در اینجا مطرح شده است: حق خدا بر بندگان، حق انسان‎ها بر یکدیگر، حق انسان بر خودش.

معنای لغوی حق

حق به چه معناست؟ می‎خواهیم ببینیم در اینجا چه معنایی از حق مورد نظر است؟ در لغت شاید حدود بیست معنا برای حق ذکر شده است. مهم است که در مورد یک کلمه چنین گستردگی معنایی داشته باشد. از صدق، عدالت، ثبوت و یقین گرفته تا مرگ، دوراندیشی، مطابقت با حق و واقع. اما در بین همه معانی که برای حق گفته‎اند، شاید سه معنا شهرت بیشتری دارد و بیشتر استفاده شده است؛ یعنی اگر بخواهیم معانی حق را احصا کنیم و کاربرد واژه حق را در معانی مختلف بشماریم، گزافه نیست که بگوییم حق در این سه معنا، بیش از سایر معانی استعمال شده است. یکی ثبوت، که اگر معنای وصفی آن را درنظر بگیریم، به معنای ثابت است. الحق أی الثابت. دیگری سلطنت، سیطره و سومی هم مطابقت با واقع؛ وقتی می‎گوییم یک چیزی حق است، یعنی مطابق با واقع است. این سه معنا از سایر معانی در لغت بیشتر استعمال شده است.

معنای اصطلاحی حق

اما معنای اصطلاحی واژه حق از الفاظی است که در علوم مختلف، معانی مختلفی پیدا کرده است. حق در فلسفه و عرفان به یک معنا در فقه و کلام به یک معنا؛ در حوزه علوم سیاسی به یک معنا؛ در وادی حقوق یک معنا دارد. من یک گزارش اجمالی از معنای اصطلاحی حق ذکر می‎کنم.

معنای حق در فلسفه

در فلسفه و حکمت، چندین معنا برای حق ذکر شده است؛ شاید هفت یا هشت معنا برای حق آمده است. اما مرحوم صدرالمتألهین در اسفار، چهار معنا برای حق ذکر کرده‎اند؛ عبارت ایشان چنین است: «وَ أما الحق فقد یعنی به الوجود فی الأعیان مطلقاً، فحقیه کلِّ شیء نحو وجوده العینی، و قد یعنی به الوجود الدائم، و قد یعنی به الواجب لذاته، و قدیفهم عنه حال القول و العقد من حیث مطابقتهما لما هو واقع فی الأعیان، فیقال: هذا قول حقّ، و هذا اعتقاد حقّ».  ایشان می‎گوید حق چهار معنا دارد؛
۱. وجودِ به معنای هستی است. یعنی به طور کلی هستی در عالم اعیان را، حق می‎گویند. حق آن چیزی است که وجود دارد و تعیّن پیدا می‎کند؛ لذا می‎فرماید: «فحقیه کلِّ شیء نحو وجوده العینی». همه موجودات این عالم حق‎اند به این معنا که وجود عینی دارند.
۲. وجود دائم و همیشگی و مستمر است.
۳. واجب الوجود؛ حق یعنی خدا. خدا فقط حق است و غیر او حق نیست.
۴. مطابقت با آنچه که واقع در اعیان است. لذا می‎گوییم قول حق یا اعتقاد حق، یعنی قولی که با واقعیت در اعیان، مطابقت دارد؛ اعتقادی که با واقعیت در اعیان، مطابقت دارد.
به غیر از این چهار معنا که در فلسفه و در بین فیلسوفان مسلمان مطرح است، معانی دیگری هم گفته شده  است؛ از جمله اینکه حق آن چیزی است که هر چیزی شایستگی رسیدن به آن را دارد. یا چیزی که یک غایت عقلی داشته باشد. حدوداً هفت یا هشت معنا در دایره علوم عقلی و فلسفه برای حق گفته‎اند.
 
معنای حق در فقه
در دایره فقه، چند معنا برای حق ذکر کرده‎اند؛
۱. سلطنت فعلیه (که در مکاسب حتماً خوانده‎اید و مرحوم شیخ به آن اشاره کرده‎اند؛ آنجا که بحث حق و حکم را مطرح می‎کنند).
۲. ملکیت ولی یک مرتبه ضعیف از آن. بعضی‎ها می‎گویند حق یک سلطنت است؛ برخی می‎گویند حق یک مرتبه ضعیف از ملک است، مثل مرحوم سید که در حاشیه مکاسب چنین عقیده‎ای دارد که حق یک مرتبه ضعیفی از ملک است.
۳. برخی معتقدند حق، خودِ سلطنت و ملک نیست بلکه از آثار و لوازم سلطنت است. البته خود سلطنت از آثار و لوازم ملک است. حق نیز از آثار و لوازم سلطنت است؛ لذا مع الواسطه از آثار و لوازم ملک محسوب می‎شود. در حقیقت کأنّ حق را یک اعتباری می‎دانند که دارای آثار مخصوصی است. این در مورد حق خیار و حق شفعه ذکر می‎شود. به هر حال اگر بخواهیم عصاره نظر فقها و معنای اصطلاحی حق را در دایره فقه بدانیم، بیشتر باید همین چند معنا را ذکر کنیم؛ یا یک نحو از سلطنت یا یک مرتبه ضعیفه‎ای از ملک.

معنای فقه در حقوق

در حقوق نیز حق را به چندین معنا ذکر کرده‎اند؛
۱. شاید در بین معانی‎ای که علمای علم حقوق مخصوصاً در دوران اخیر گفته‎اند، این معنا شایع تر است که حق عبارت است از یک اقتداری که قانون به اشخاص می‎دهد تا بتوانند کاری را انجام دهند.
۲. یا مثلاً یک امر اعتباری که دارای پشتوانه قانونی است.
۳. یا مثلاً گفته‎اند حق یک نفعی است که از سوی قانون به حمایت از اشخاص می‎پردازد.
علی أی حال این تعاریف مورد بحث و بررسی و اشکال هم قرار گرفته؛ اما اجمالاً می‎توان گفت حق برای انسان در علم حقوق، چیزی است که یک نوع اقتدار و آزادی عمل به شخص می‎بخشد؛ یا به تعبیر دیگر یک امتیاز و نفع متعلق به اشخاص است؛ وقتی می‎گوییم این شخص حق دارد، یعنی یک امتیاز است و یک نفعی دارد که متعلق به اوست. این امتیاز و نفعی که وجود دارد، مانع از آن است که دیگران دسترسی به آن پیدا کنند.
به هر حال یک مفهوم اعتباری است که یک امتیاز و اقتدار و منفعتی را برای صاحب خود ایجاد می‎کند، به پشتوانه قانون؛ چه قانون شرع و چه قانون بشری. در علم سیاست نیز حق به چند معنا وارد شده؛ در علم اخلاق هم چند معنا برای آن ذکر شده است. قرآن و روایات هم معانی مختلفی را برای حق ذکر کرده‎اند.