جلسه سی و پنجم – مطلب چهارم: استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد (مقام چهارم)

جلسه ۳۵ – PDF

جلسه سی و پنجم

مطلب چهارم: استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد (مقام چهارم)

۱۳۹۲/۰۹/۰۹

خلاصه جلسه گذشته:

آخرین بحثی که از مبحث استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد باقی مانده بحث از استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد در قرآن است، ما تا اینجا در سه مقام بحث کردیم، نتیجه مقام اول این بود که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد عقلاً ممتنع نیست، ادله قائلین به امتناع مورد بررسی قرار گرفت و اشکالات آن ادله بیان شد، پس در مقام اول بحث که سخن از امکان یا امتناع چنین استعمالی بود نتیجه این شد که این استعمال عقلاً هیچ محذوری به دنبال ندارد. در مقام دوم نتیجه این شد که چنین استعمالی فی نفسه از نظر قواعد ادبی و از نظر وضع و واضع مشکلی ندارد، یعنی نه وضع عدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد را اقتضاء می‏کند و نه واضع چنین شرطی کرده لکن اگر قواعدی استخدام شود که از یک لفظ چند معنی توسط متکلم اراده شده باشد اشکالی ندارد کما اینکه در بعضی موارد این اتفاق افتاده، پس در مقام دوم بحث که بحث از صحت و بطلان استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد بود نتیجه این شد که چنین استعمالی صحیح است. در مقام سوم بحث این بود که حال که چنین استعمالی ممکن است و در بعضی از موارد چنین استعمالی صحیح و مجاز است سؤال این است که اگر یک لفظ در اکثر از معنای واحد استعمال شد آیا چنین استعمالی حقیقی است یا مجازی؟ ما نظر صاحب معالم را ذکر کردیم که ایشان می‏گفت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد در مفرد حقیقت ولی در تثنیه و جمع مجاز است. لکن کلام ایشان را رد کردیم و گفتیم فرقی بین مفرد و تثنیه و جمع از این جهت نیست و نتیجه این شد که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد هم در مفرد و هم در تثنیه و جمع حقیقی است.

مقام چهارم: استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد در قرآن

همان گونه که گفته شد مرحوم آخوند قائل به امتناع شده و ادله‏ای را بر استحاله استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد بیان کرد ولی ما ادله ایشان را مورد اشکال قرار دادیم، ایشان چون قائل به استحاله چنین استعمالی شده لذا توهمی را مطرح کرده و در صدد پاسخ آن بر آمده و آن توهم این است که ممکن است کسی بگوید استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد در قرآن اتفاق افتاده و از یک لفظ چند معنی اراده شده است مبنا و منشأ این توهّم هم روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه قرآن دارای ظاهر و باطن است «له ظاهرٌ و باطنٌ» یا روایاتی که برای قرآن هفت بطن یا هفتاد بطن ذکر می‏کند لذا ممکن است این توهم را ایجاد کند که اگر قرآن دارای یک ظاهر و یک باطن یا هفت باطن یا هفتاد باطن است معنایش این است که الفاظ قرآن در اکثر از معنای واحد استعمال شده‏اند و حداقل این است که الفاظ قرآن یک ظاهر دارد و یک باطن و این در مورد کل قرآن است نه موارد خاص، لذا مقتضای روایات فوق این است که تمام الفاظ قرآن در اکثر از معنای واحد استعمال شده‏اند پس استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد در قرآن واقع شده است.

به نظر ایشان این متوهم در واقع می‏خواهد نتیجه بگیرد که اگر در قرآن که لفظ مشترک نیست و الفاظ قرآن الفاظ غیر مشترک است چنین استعمالی واقع شده باشد معنایش این است که در الفاظ مشترک به طریق اولی لفظ در اکثر از معنای واحد استعمال می‏شود.

پاسخ مرحوم آخوند:

مرحوم آخوند در پاسخ از این توهم در روایات مورد استناد دو احتمال داده و با بیان این دو احتمال این توهم را رد می‏کند:

احتمال اول:

اساساً آنچه این روایات بر آن دلالت می‏کند با بحث ما موضوعاً متفاوت است، محل بحث ما آنجایی است که یک لفظ در دو معنی به صورت مستقل و در عرض هم استعمال شود و تقدم و تأخری بین معانی نباشد، یعنی یک لفظ استعمال و یک معنی استقلالاً و هم‏زمان با آن معنایی دیگر استقلالاً اراده شود و هیچ طولیتی بین این دو معنی نباشد، پس اساس بحث ما این است که دو معنی استقلالاً و در آنِ واحد اراده شود اما این روایات به امر دیگری اشاره دارند و آن این است که منظور از باطن آن معانی است که مقارنِ با این الفاظ هستند در حالی که هیچ ارتباطی نه لفظاً و نه معنیً با آن الفاظ ندارند، یعنی لفظی در قرآن آمده و یک معنایی دارد و بین آن لفظ و معنی ارتباط است اما باطن اصلاً معنایی است که مرتبط با لفظ و معنای آن نیست بلکه فقط مقارن با لفظ و معناست، یعنی متکلم در کنار استعمال لفظ در معنای خودش اراده‏اش به این معانی باطنیه هم تعلق گرفته بدون اینکه هیچ ارتباطی بین آن معانی مقارن، با این معنی یا خودِ این لفظ باشد و صرفاً مقارنت است.

احتمال دوم:

معانی باطنیه در واقع همانند مدلول التزامی نسبت به مدلول مطابقی هستند یعنی مثلاً اگر لفظی در معنایی استعمال شود یک مدلول مطابقی دارد که آن مدلول مطابقی همان معنایی است که لفظ برای آن وضع شده است، حال اگر قرینه‏ای هم کنار آن باشد معنای مجازی خواهد بود اما مدلول التزامی به لازمه معنی اطلاق می‏شود نه خودِ معنی که لفظ برای آن وضع شده است، مدلول التزامی معمولاً رتبتاً متأخر از مدلول مطابقی است، در اینجا هم روایاتی که می‏گوید قرآن یک ظاهر دارد و یک باطن حاکی از این است که قرآن یک مدلول مطابقی دارد و یک مدلول التزامی، لذا استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد پیش نخواهد آمد؛ چون لفظ فقط در مدلول مطابقی خود استعمال می‏شود و آنچه مستعملٌ‏فیه است مدلول مطابقی است و مدلول التزامی اصلاً مستعملٌ‏فیه نیست، پس «له ظاهرٌ و باطن» به این معناست که الفاظ قرآن یک مدلول مطابقی دارد که معنای ظاهری لفظ است ولی این لفظ دارای مدالیل التزامی هفت یا هفتادگانه است لذا الفاظ قرآن از قبیل استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نیست؛ چون الفاظ قرآن فقط در مدالیل مطابقی خود استعمال شده و موضوع‏له آنها فقط مدلول مطابقی آنهاست و مدالیل التزامی اصلاً مستعملٌ‏فیه الفاظ قرآن نیستند.

بررسی کلام مرحوم آخوند:

حال باید ببینیم آیا پاسخ مرحوم آخوند از این مطلب درست است یا نه؟

به نظر می‏رسد دو احتمالی را که مرحوم آخوند ذکر کرده باطل است:

بررسی احتمال اول:

اولاً: احتمال اول خلاف ظاهر روایات است، وقتی در روایات گفته می‏شود «له ظاهرٌ و باطنٌ» ظاهرش این است که یک لفظ دارای یک معنای ظاهری است و همان لفظ دارای یک معنای باطنی است، یعنی از این لفظ یک معنای باطنی اراده شده پس معانی باطنیه با خودِ لفظ ارتباط دارند و اینکه مرحوم آخوند ادعا می‏کند معانی باطنیه صرفاً مقارن با معنای لفظ هستند و هیچ ارتباطی بین آنها و لفظ نیست صحیح نیست. این ادعا با ظاهر روایاتی که می‏فرماید: «انّ القرآن له ظاهرٌ و باطنٌ» سازگار نیست چون این روایات دال بر این است که الفاظ قرآن یک معنای ظاهری دارند و همان الفاظ یک معنای باطنی هم دارند.

ثانیاً: بعلاوه اگر این مطلب را بپذیریم تالی فاسدی بر آن مترتب می‏شود و آن اینکه این روایات در واقع در مقام تعظیم قرآن وارد شده‏اند، یعنی خواسته‏اند عظمت قرآن را بیان کنند که قرآن اینقدر عظیم است که یک معنای ظاهری دارد و هفت یا هفتاد معنای باطنی دارد که هر کسی نمی‏تواند به آن دسترسی پیدا کند لذا این روایات در مقام تعظیم و اِجلال قرآن است اما طبق احتمالی که مرحوم آخوند دادند که منظور از معانی باطنیه آن معانی است که صرفاً مقارن با معانی ظاهری الفاظ هستند و هیچ ارتباطی با الفاظ ندارند عظمت قرآن استفاده نمی‏شود، اینکه گفته شود لفظ در یک معنی استعمال شده ولی مقارن با آن چند معنای دیگر هم از آن لفظ اراده شده مختص به الفاظ قرآن نیست بلکه هر متکلم دیگری هم می‏تواند این کار را بکند و بگوید من یک لفظ را استعمال می‏کنم که بر یک معنی دلالت دارد اما در کنار آن چند معنای دیگر را هم اراده می‏کنم که فقط مقارن آن هستند ولی هیچ ربطی بین آنها و لفظ نیست. این هیچ عظمتی را نمی‏رساند بلکه عظمت زمانی است که یک لفظی استعمال شود و از همان لفظ چند معنی اراده شود که این قابلیت در لفظ، معنی و متکلم را می‏طلبد یعنی متکلم باید الفاظی را استخدام کند که در آنِ واحد قابلیت داشته باشند چند معنی از آن لفظ اراده شود. پس احتمال اول ضمن اینکه مخالف ظاهر روایات است با مقام صدور این روایات هم قابل جمع نیست؛ چون این روایات در مقام تعظیم قرآن هستند در حالی که اگر این احتمال پذیرفته شود به هیچ وجه بر تعظیم قرآن دلالت نخواهد کرد.

بررسی احتمال دوم:

احتمال دوم این بود که الفاظ یک معنای ظاهری دارند و چند معنای باطنی و نسبت معانی باطنی به معنای ظاهری نسبت مدالیل التزامی به مدلول مطابقی است. این احتمال از طرف محقق خویی پذیرفته شده، چون استعمال لفظ فقط در معنای مطابقی استعمال محسوب می‏شود و مستعملٌ‏فیه یکی است که مدلول مطابقی است و مدالیل التزامی مستعملٌ‏فیه محسوب نمی‏شوند پس چنین استعمالی استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نخواهد بود.

اما به نظر می‏رسد این احتمال هم تمام نباشد، چون:

اولاً: خلاف ظاهر روایات است، روایات ظهور در این دارد که این الفاظ دارای یک معنای ظاهری است و هم‏زمان معانی باطنی را هم می‏رساند، اینکه بطون همان مدالیل التزامی یا لوازم باشند از این روایات استفاده نمی‏شود بلکه معنای این روایات این است که معانی باطنیه هم از لفظ اراده شده و گویا لفظ در آن معنای باطنی هم بکار رفته لکن هر کسی نمی‏تواند آن را بفهمد.

ثانیاً: بر فرض این مطلب را بپذریم که مراد از معانی باطنیه همان مدالیل التزامی هستند این را فقط در بعضی از موارد می‏توان پذیرفت و در همه موارد نمی‏توان آن را پذیرفت، مثلاً در آیه شریفه «مرج البحرین یلتقیان بینمها برزخٌ لایبقیان یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» معنای ظاهری «لؤلؤ و مرجان» معلوم است اما ذیل این آیه روایت شده که منظور از «لؤلؤ و مرجان» امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می‏باشد، یا در مورد «مرج البحرین یلتقیان» روایت شده که منظور از «بحرین» علی (ع) و فاطمه زهرا (س) است، لذا نمی‏توان گفت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مدلول التزامی لؤلؤ و مرجان هستند، مدلول مطابقی لؤلؤ و مرجان معلوم است و این گونه نیست که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مدلول التزامی این دو هستند. لذا هر دو احتمالی که مرحوم آخوند برای پاسخ به این توهم ذکر کردند محل اشکال است.